❣به سه چیز هرگز نمیرسید:
۱_بستن دهان مردم
۲_جبران همه شکست ها
۳_رسیدن به همه آرزوها
❣سه چیز حتما به تو میرسد:
۱_,مرگ
۲_نتیجه ی عملت
۳_رزفی که برایت مقدر شده
"دکتر الهی قمشه ای"
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘༅࿇༅═
آرزو میکنم وجودتون
پر شه از عشق به خــــدا
پر شه از خوشبختی
و پر شه از خیر و برکت الهی🌙
💞@zendgizibaabo💞
#زندگی_زیباست♥️
🌹ســلام
🍃امروزتون بخیر و نیکی
🌹حال دلتون خوب
🍃وجـودتون سـلامت
🌹زندگیتون غرق در خوشبختی
🍃روزتون پراز انرژی مثبت 🌱
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز تون پراز امید
☀️و پر از انرژی مثبت 🌷🍃
با لبخند به استقبال
زندگے برو
و طورے زندگیات را زیبا🌷🍃
رنگ آمیزے کن
که گویی ماهرترین
نقاش دنیایی
زندگیتون زیبا
روزتون شاد
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخند 😊♥️
آنقدر جانانه،
که دل تمام ثانیه ها شاد شود
این نهایت مهربانی توست درحق دنیایی؛
که دربرابر حجم غمهایمان کم آورده !
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_پانزده
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
چند وقت هم گذشت تا اینکه مامانی(مادر بابا)از آلمان برگشت…..مامانی بخاطر زایمان عمه رفته بود پیشش آلمان تا بهش رسیدگی کنه ،،،،…وقتی مامانی اومد همگی باهم رفتیم پیشش برای دیدنش…..اونجا بابا به مامانی گفت:مامان…!!!حالا چی میشه یه مدت هم بیای خونه ی ما و مراقب بچه ها باشی…..مامانی قیافه ی حق به جانبی به خودش گرفت و گفت:والا من دیگه جوون نیستم ک….!!؟اصلا توان و حوصله ی سه تا بچه مخصوصا پسر رو ندارم و نمیتونم مراقبت کنم..،..بنظر من بهتره ازدواج کنی تا هم خودت از تنهایی در بیای و هم یه سر و سامونی به بچه ها و زندگیت بدی…..
تا این حرف رو شنیدم گریه ام گرفت و اشکهام سرازیر شد ،آخه هیچ کسی رو نمیتونستم جای مامان ببینم…..بابا و مامانی بدون توجه به گریه ی من داشتند حرف میزدند که در نهایت بابا گفت:نمیدونم والا………بعدش جوری که من متوجه نشم به مامانی چشمکی زد و بلند شد و رفت بیرون تا ما تنها باشیم…..
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال-زندگی_زیباست♡
💫@zendgizibaabo💫
#سرگذشت_پاییز
#به_جرم_دختر_بودن
#پارت_شانزده
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم……….
بابا تصور کرد من متوجه نشدم اما من تمام این حرکات و رفتارهارو روی هوا میگرفتم و هیچ چیزی از نظر من نمیتونست مخفی بمونه…..تا تنها شدیم زود به مامانی گفتم:من دوست ندارم بابا ازدواج کنه…..مامانی با مهربونی گفت:پاییز جان ..!!!تو که الان درس میخونی و یه سال بعد هم صددرصد کنکور قبول میشی و میری دانشگاه…..خب تو بری کی میخواهد از پسرا مراقب کنه…؟؟؟گفتم:حالا تا سال بعد یه فکری میکنم….مامانی گفت:اصلا بچه ها هیچ….بابات خیلی جوونه و احتیاج به یه زن داره….راستش دیروز عموت میگفت هم دیر میره مغازه و هم زود از مغازه در میاد……خودت هم میدونی از مغازه مستقیم نمیاد خونه….پس کجامیره؟؟؟؟؟میترسم آبروریزی بشه….زن بگیره بهتره تا قبل از اینکه گیر رفیقهای ناباب بیفته و اموالشو بالا بکشند…..با این حرفهای مامانی اروم شدم و به بابا حق دادم و با سکوتم رضایتمو اعلام کردم…..از فردا مامانی شروع کرد به دوست و آشنا سپردن تا یه خانم خوب برای بابا پیدا کنند……
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال-زندگی_زیباست♡
💫@zendgizibaabo💫
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
💎یغمای جندقی ؛ از شاعران معروف و بذله گو دوران قاجاریه بود. هنگامی که فتوای قتلش صادر شد، فرار کرد و به طور ناشناس خود را به کاشان رساند و در خانه ی یکی از علمای بزرگ پناهنده شد تا به این وسیله از خطر مرگ و کشته شدن رها شود.
پس از مدتی آن عالم بزرگ دختر خود را که زشترو و تند خو بود به نکاح یغما در آورد و به عبارتی یغما داماد سرخانه شد. روزی عالم سرزده به اتاق داماد آمد و دید یغما به عیال خود شرعیات و آداب و احکام دینی می آموزد.
عالم خوشحال شد و وقتی برای تدریس می رفت به شاگردانش گفت: "یغما برعکس آنچه درباره ی او می گفتند آدم بدی نیست و به آداب مذهبی دلبستگی دارد."
چون این خبر به گوشم یغما رسید گفت :"به آقا بگویید اشتباه فرموده اند علت اینکه من به عیال شرعیات می آموزم از این جهت است که یقین دارم من خودم در روز قیامت به جهنم خواهم رفت خواستم با این کار عیالم به بهشت رود و لااقل در آخرت از او جدا شوم و در آنجا از دست تندخویی او در امان باشم
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️