#آسمــان غــرق خیـال است کجایی آقــا؟
#آخــرین جمعه ســال است کجایی آقــا؟
#یک نفس عاشق اگر بود زمین میفهمید!
#عاشقی بی تو محال است کجایی آقــا؟
در هیـاهـوی #شب عیــد تـو را گم کردیم!
#غـافـل از اینکه شمـا اصـل بهـــاری آقــا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
"بسمِ رب المهدے"
#إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ
🌙آخرین نفس های شعبان است ....
و من نمیدانم ؛
آیا صداے مرا شنیده اے ؟
#زیر گوش تو، گفتم؛
مرا صدا بزن، برای یارےات ...
و وادارم کن به اجابتت !
#نمی دانم این رمضان،
من نیز در زمره ے آنان که برای خودت کنارشان گذاشته ای، نام نویسی می شوم یا نه ....
#آخرین نفس های شعبان است؛ دلبرجان
#مُهرت را "هـــا" کن .....
شاید هنوز برای زیر نامه ے من، جوهر داشته باشد ...
#بَرقآمتِدِلرُباۍِمَھدےصلوات⚘
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ✨
⚘ #الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يَخْلُقُ وَلَمْ يُخْلَقْ، #وَيَرْزُقُ وَلَا يُرْزَقُ، #وَيُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ، #وَيُمِيتُ الْأَحْياءَ، وَيُحْيِى الْمَوْتىٰ، وَهُوَ حَيٌّ لَايَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ⚘
✦ #برای رسیدن به رزق و حیات حقیقی، باید سراغ سرچشمهای زوال ناپذیر رفت.
#وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ ...۵۸/فرقان |
✦ #با توكّل بر خدایی که تمام خیر در یَـدِ قدرت بیپایان اوست؛
#میتوان تمام ابعاد زندگی را در دایرهیِ
#أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ،
قرار داد،
#و گامی بلند به سوی «خیرِ نهایی» برداشت...
#بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ...۸۶/هود|
✦ «#بَقِيَّتُ اللَّهِ»
#آخرین نَفَـــسِ ذخیرهی آسمان؛
#براى احیایِ قلب خفتهیِ زمین است . . .
#اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💫
"بسمه تعالی "
دانشجویان گرامی!
▪️ #بِاِذنِ الله و بِاذنِ مَلائکَتِه و بِاذن سیدنا و مولانا اَباعَبدالله الْحُسین علیهالسلام ...
بر تن میکنیم رخت عزای سالاری را که؛
بر عظمت مصیبت بشر در فقدان او،
آسمان و زمین، قرنهاست که عزادارند...
✨و نزدیک است روزی که؛
رخت عزای زمین و آسمان را ...
#آخرین فرزندش، از تن عالَم بدر خواهد کرد....انشاءالله
▪️#محرم، اول سال قمری است...
سالی که با عظیمترین مصیبت تاریخ، تحویل میشود!
🔯#کارهای خدا بیحساب و کتاب نمیشود!
مگر جز این است که #انسان سرمایهای جز باطن انسانیاش ندارد؟
مگر جز این است که در دنیا کاری جز #تکامل روح انسانیاش ندارد؟
▪#سال با محرم آغاز میشود ...
همان روزهایی که معصومترین الگوی انسانیت تاریخ، با #فجیعترین حادثه، از رأس جامعهی بشری حذف شد...
#شاید سال با محرم آغاز میشود؛
#تایادت بماند، سالهای بدون امام، بدون #الگو، فقط یک خسارت است..
تا یادت بماند؛ برای بازگرداندن الگوی انسانیاَت به زمین، باز هم یکسال فرصت داری و باید برایش نقشه بریزی!
💥#وقت جبران نشستن شده؛ برخیز و بیا!
دانشجویان گرامی ومهربانم!
#محبت، بدونِ مَــوَدَّت
از ما عزاداری حقیقی نمی سازد❗️
✔️#مودّت؛
#همراهیِ قدم به قدم با حسین است!
💢#آیا رنگِ حسین،
در زندگیِ تــو جریان دارد؟
▪️#عزاداری ها،کلاسهایِ انسان سازی اند!
قلبتـ💔ـو بگیر دستت
و برسونش دست حسین!
✨#ازش بخواه
که تو رو، تا "مقام محمودِ" خودش، بالا ببره.
#این نهایتِ آرزویِ یه انسان.....
#یاحق⚘
درود بر دانشجویان کارورزی⚘
تڪالیف شما:
🔴#برای واحد عملی :۱۶ساعت ڪار عملی در مراکز بهزیستی ، اموزش وپرورش استثنایی یا عادی........
🔴#برای واحد تئوری: ۶۰تا سوال تشریحی با پاسخ...
#آخرین فرصت ارسال تا ۱۵فروردین 1401
#سرزنده وسرافراز باشید...
@zibaandish
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب النور⚘
#زندگے بوم سفیدیست..
من وتو نقاشهای این صفحهایم
#زندگے را میتوان زیبا نگاشت
#زندگے را میتوان رنگی کشید
#اندکےرنگ محبت٬
#بیشتررنگ عشق٬
#سایه روشنهایےهم رنگ صفا!
سلام
به آهنگ خوش زندگی
سلام به مهربانی و محبت
#سلام به صداقت و راستی..
#سلام به دوستان مهربان....
#آخرین روز اردیبهشت ماهتون
پراز خیر و برکت
#امروزبراےتک تکتون
#ازخدا میخواهیم
بهترین طعم ها را بچشید
#طعم روزگارتون شیرین
#طعم لحظه هاتون شادی
#طعم عشقتـون پاکی و
#طعم زندگیتـون خوشبختی باشـه
#امروزتون پر برکت ..
#وجودتون سلامت...
#نگاه خدا همراهتون....
بسم رب النور⚘
🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود.
در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
🔹#پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
#بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه.
من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت.
#هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
🔹#دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند.
قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم.
🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید.
شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
#پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟
#گفت: خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم.
گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
🔹#پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم.
#میخوای نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم.
#پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
#وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.
#مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
#خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
🔹#پدر و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
#راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
#آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم.
#یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
#واقعاچهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد.
#حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟
🔹 #چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد!
همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که:
نون خوب خیلی مهمه.
#من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
#اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
#اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
#چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی.
👈🏻«زمخت نباشیم»😊
#زمختی یعنی:
#ندانستن قدر لحظه ها!
#یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها!
#یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...
@zibaandish