eitaa logo
عطـــ🌺ـࢪنـࢪگس
452 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
51 فایل
بِسمَ‌رب‌المَہدے🌱 💢آگاهی! کانآݪ‌وقف‌حضرٺ‌عشق‌³¹³مےباشد 🖐🏻 کپی ازمطالب‌کاناݪ‌با‌ذڪࢪ‌صلۅات‌‌ #جهت‌سلامتی‌وتعجیݪ‌فـرج‌آزاכہ
مشاهده در ایتا
دانلود
غــرق خیـال است کجایی آقــا؟ جمعه ســال است کجایی آقــا؟ نفس عاشق اگر بود زمین می‌فهمید! بی تو محال است کجایی آقــا؟ در هیـاهـوی عیــد تـو را گم کردیم! از اینکه شمـا اصـل بهـــاری آقــا
"بسمِ رب المهدے‌" انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ 🌙آخرین نفس های شعبان است .... و من نمیدانم ؛ آیا صداے مرا شنیده اے ؟ گوش تو، گفتم؛ مرا صدا بزن، برای یارےات ... و وادارم کن به اجابتت ! دانم این رمضان، من نیز در زمره ے آنان که برای خودت کنارشان گذاشته ای، نام نویسی می شوم یا نه .... نفس های شعبان است؛ دلبرجان را "هـــا" کن ..... شاید هنوز برای زیر نامه ے من، جوهر داشته باشد ...
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ✨ ⚘  لِلّٰهِ الَّذِى يَخْلُقُ وَلَمْ يُخْلَقْ، وَلَا يُرْزَقُ، وَلَا يُطْعَمُ، الْأَحْياءَ، وَيُحْيِى الْمَوْتىٰ، وَهُوَ حَيٌّ لَايَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ⚘ ✦ رسیدن به رزق و حیات حقیقی، باید سراغ سرچشمه‌ای زوال ناپذیر رفت. عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ ...۵۸/فرقان | ✦ توكّل بر خدایی که تمام خیر در یَـدِ قدرت بی‌پایان اوست؛ تمام ابعاد زندگی را در دایره‌یِ اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، قرار داد، #و گامی بلند به سوی «خیرِ نهایی» برداشت... اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ...۸۶/هود| ✦ « اللَّهِ» نَفَـــس‌ِ ذخیره‌‌‌ی آسمان؛ احیایِ قلب خفته‌یِ زمین است . . .   عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ✨ 💫
"بسمه تعالی " دانشجویان گرامی! ▪️ الله و بِاذنِ مَلائکَتِه و بِاذن سیدنا و مولانا اَباعَبدالله الْحُسین علیه‌السلام ... بر تن می‌کنیم رخت عزای سالاری را که؛ بر عظمت مصیبت بشر در فقدان او، آسمان و زمین، قرنهاست که عزادارند... ✨و نزدیک است روزی که؛ رخت عزای زمین و آسمان را ... فرزندش، از تن عالَم بدر خواهد کرد....ان‌شاءالله ▪️، اول سال قمری است... سالی که با عظیم‌ترین مصیبت تاریخ، تحویل می‌شود! 🔯 خدا بی‌حساب و کتاب نمی‌شود! مگر جز این است که سرمایه‌ای جز باطن انسانی‌اش ندارد؟ مگر جز این است که در دنیا کاری جز روح انسانی‌اش ندارد؟ ▪ با محرم آغاز می‌شود ... همان روزهایی که معصوم‌ترین الگوی انسانیت تاریخ، با حادثه، از رأس جامعه‌ی بشری حذف شد... سال با محرم آغاز می‌شود؛ بماند، سالهای بدون امام، بدون ، فقط یک خسارت است.. تا یادت بماند؛ برای بازگرداندن الگوی انسانی‌اَت به زمین، باز هم یکسال فرصت داری و باید برایش نقشه بریزی! 💥 جبران نشستن شده؛ برخیز و بیا! دانشجویان گرامی ومهربانم! ، بدونِ مَــوَدَّت از ما عزاداری حقیقی نمی سازد❗️ ✔️؛ قدم به قدم با حسین است! 💢 رنگِ حسین، در زندگیِ تــو جریان دارد؟ ▪️ ها،کلاسهایِ انسان سازی اند! قلبتـ💔ـو بگیر دستت و برسونش دست حسین! ✨ بخواه که تو رو، تا "مقام محمودِ" خودش، بالا ببره. نهایتِ آرزویِ یه انسان.....
درود بر دانشجویان زیبا اندیش! 💠 میان ترم برای دانشجویان درس بدون منبع... مقاله یا تحقیق مربوط به موضوع درسی شان... عمل مهمتر از ڪمیت عمل... بهتر باارزش تر از عمل بیشتر... فرصت ارسال ۱۵فروردین ۱۴۰۱ پوینده به مهر بمانید... @zibaandish
درود بر دانشجویان کارورزی⚘ تڪالیف شما: 🔴 واحد عملی :۱۶ساعت ڪار عملی در مراکز بهزیستی ، اموزش وپرورش استثنایی یا عادی..‌...... 🔴 واحد تئوری: ۶۰تا سوال تشریحی با پاسخ...‌ فرصت ارسال تا ۱۵فروردین 1401 وسرافراز باشید... @zibaandish
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب النور⚘ بوم سفیدیست.. من وتو نقاشهای این صفحه‌ایم را میتوان زیبا نگاشت را میتوان‌ رنگی کشید محبت٬ عشق٬ روشن‌هایےهم رنگ صفا! سلام به آهنگ خوش زندگی سلام به مهربانی و محبت به صداقت و راستی.. به دوستان مهربان.... روز اردیبهشت ماهتون پراز خیر و برکت تکتون میخواهیم بهترین طعم ها را بچشید روزگارتون شیرین لحظه هاتون شادی عشقتـون پاکی و زندگیتـون خوشبختی باشـه پر برکت .. سلامت... خدا همراهتون....
بسم رب النور⚘ 🔹ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشمو چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهی تابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه... برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. 🔹 بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم. میگفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشسته ام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت. 🔹 چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند. صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا. 🔹برای یک لحظه خشکم زد! آخه ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم. اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند و میامدند تو، روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند. قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند. برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت میکرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد. آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. 🔹خونه نا مرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم. چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید. شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید. : برای چی این قدر اصرار کردی؟ : خب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلت ها رو برای فردامون هم درست کردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نشده؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم. 🔹 سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. نون ها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم. و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند. شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد. و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. 🔹 و مادرم هردو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق از سرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند. چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟ کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند. تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد. دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ 🔹 دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. چرا همش میخواستم همه چی کامل باشه بعد مهمون بیاد! همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که: نون خوب خیلی مهمه. این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد. دیگه چه اهمیتی دارد؟ هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی. 👈🏻«زمخت نباشیم»😊 یعنی: قدر لحظه ها! نفهمیدن اهمیت چیزها! توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها... @zibaandish