eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
8.3هزار ویدیو
559 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
حدیث کساء۩علی ‌فانی.mp3
7.51M
💠💎📿 🎙 با نوای علی فانی حس‌وحال‌معنوی:⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
» 🎤 محسن فرهمند 📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را 💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در (عج )هر روز صبح @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
زیارت‌جامعه‌کبیره۩علی‌فانی.mp3
14.05M
ا💠۩﷽۩💠ا 📖 صوتی بهترين و جامع ترین زيارتی که صفات ؛ مقامات و معارف اهلبیت علیهم السلام در آن بیان شده و از طرف امام هادی (ع) به شیعیان رسیده است 🎙 با نوای علی فانی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچند که مسکین و تهی‌دستم من از سُکر سلام بر شما مستم من گویند سلام مستحب است، آری مشتاق جواب واجبش هستم من 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ این دل اگر کم است بگو سر بیاورم یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم خیلی خلاصه عرض کنم،دوست دارمت دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم❤️ 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
ڪل ایران لشگرِ آزاده است یک اشاره کافی است این مملکت آماده است ڪربلا،یا روے نی در خواب بینی اے عدو ڪشور ما پاے رهبر تا ابد ایستاده است. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🧕🏻 درپوششِ‌مشکۍِحریرت؛ صدرنگـِ‌دل‌انگیزنھان‌است🎨 درحجب‌و‌حجابِ‌فاطمۍات؛ زیبایۍِصدنقشِ‌جھان‌است🌿' @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
49.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 (ع) 💐السلامُ عَلی الشَمسِ آلِ طه 💐با امام رضا رقم خورد فال ماها 🎙 👏 👌 فوق زیبا @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
tavassol-mansuri.mp3
5.55M
❣️ با روضه 🕊💌 🎤 حاج مهدی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج هر سه شنبه به نیت ظهور (عج) دعای توسل می خوانیم بارانی و دلگیر هوایِ بی تو محزون و غم انگیز نوای بی تو برگرد که بیقرارم و بیتابم بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو! تعجیل درظهور مولاعج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨﷽✨ #یادت_باشد❤ ✍ #فصل‌‌ششم ( #زندگی‌مشترک) #قسمتــ99 از یکی دو روز مانده به جمعه آخر ماه رمضان
✨﷽✨ ❤ ✍ ( ) حاج خانم من را صدا زد وقتی رفتم سر پله ها گفت: مامان فرزانه چی شده؟چرا دارین گریه می کنین؟ با شنیدن این حرف از خجالت آب شدم گفتم: نه حاج خانم خبری نیست داشتیم می خندیدیم ببخشید صدای خنده بلند بود. حاج خانم هم خنده ای کرد و گفت: الهی همیشه لبتون خندون باشه مامان! کلاس آموزش ما با همه خنده هایش تا عصر ادامه داشت شب رفتیم خانه پدرم گفتم: بابا بشین که دخترت امروز چند تا حرکت یاد گرفته میخوام بهم نمره بدی. داداشم را صدا زدم و گفتم: این وسط محکم بایست تا من حرکت ها رو نشون بدم. همان حرکت اول را با کلی غلط اجرا کردم بابا در حالی که می خندید چند باری با دست به پشت حمید زد وگفت: دست مریزاد به این استادت که روی همه استادا رو سفیده کرده! داداش گفت: فرزانه حالا تو بایست من حرکات رو اجرا کنم تا متوجه بشی دفاع شخصی یعنی چی. تا این پیشنهاد را اداد حمید بلند شد دست من را گرفت و نشاند روی مبل گفت: نه تو رو خدا الان دست و پای فرزانه ضربه می خوره چیزی میشه اصلا بی خیال فرزانه هیچی بلد نیست نمی خواد یاد بگیره. روی من همیشع حساس بود من هم همین حالت را نسبت به حمید داشتم طاقت نداشتم ذره ای آسیب ببیند یا ناخوش باشد. یک بار وقتی مادرم به حمید سپرده بود لامپ سوخته ای را عوض کند نیم ساعت غر زدم که چرا حمید را فرستاده اید بالای چهارپایه. گفتم: الان از روی چهارپایه بیفته چیزی بشه من پوست همه رو کَندم! نگران بودم اتفاقی بیفتد مدام به حمید می گفتم: تو رو خدا مواظب باش به تو چیزی بشه من جون دادما. از اول تا آخر پایین پای حمید چهارپایه را دو دستی گرفته بودم. این علاقه را همه اعضای خانواده به حمید نشان می دادند. پدرم که بالاتر از خواهرزاده و داماد بودن حمید را روش چشم هایش می گذاشت مادرم هم کمتر از ((حمیدجان))صدایش نمی زد. بیشتر اوقات می گفت پسر خوشگلم! از همان ابتدا به حمید و برادردوقلویش خیلی علاقه داشت بچه که بودند وقت هایی که عمه فرصت نداشت مادرم حمید و برادرش را نگه می داشت با آن ها بازی می کرد یا برایشان قصه می گفت. خیلی از اوقات آن ها را جای بچه های خودش می دید. بعد از ازدواج هر بار خانه پدرم می رفتیم مادرم می گفت: "جای حمید جان بالای خونه ماست" هر چیزی درست می کرد می گفت اول حمید بخورد. همه این ها برمی گشت به نوع رفتار حمید که باعث می شد همه جور دیگری دوستش داشته باشند. ... التماس دعای فرج🤲🏻 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝