eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
721 دنبال‌کننده
1هزار عکس
181 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. سرکار خانم مرضیه عاصی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه گفت: دشمن از یک طرف به لبنان خسارت وارد کرده است و از طرف دیگر هزاران برابر تخریب جانی و مالی، تخریب ذهنی می‌کند و با دروغ‌پردازی های مختلف، مظلوم نمایی می‌کند یا خودش را پیروز میدان نشان می‌دهد و یأس و ناامیدی را به جامعه ما تزریق می‌کند. لینک کامل خبر: https://hawzahnews.com/xd8FX @AFKAREHOWZAVI
. نگهبانِ آب ✍طیبه روستا پیش از آنکه از محله ی سرچشمه ی تهران، گذر آمیز محمود، مسجد زینب کبری، آیت الله لواسانی و پسر آقا محمود خیاط که زاده ی آبان بود، بنویسم؛ برگه هایم را زیر و رو می کنم. نوشته هایی از هزاران سال قبل بیرون می کشم، از اساطیر و پهلوانی ها... با خودم می گویم، شاید آرش رفته بود بالای کوه، تا درختی که پدرش گفته بود پیدا کند. شاید وقتی که خسته و سرگردان، یک قدمیِ ناامیدی، برگ هایی می بیند شبیه همان ها که در قصه های هر شبِ مادر بود، چشم هایش روشن می شود و می رود سمت درخت. خودش بود. خیالم می گوید این همان درخت مقدس است که سایه ی سبزش تا ابدیت جاریست. خنک و جانبخش و رویین تن. آرش دست می اندازد و با خنجری بلندترین شاخه را می بُرد برای تیرِ کمانش. از لای ترک های ریز انگشت هایش خون می پاشد روی شاخه های نرم. برمی گردم روی برگه ی دوم، دیوها چهارزانو نشسته اند روی خاکمان و خیال رفتن ندارند. حسنِ نوجوان، پسر آقا محمود با هنر دستش یکیشان را شکار می کند. با سه راهیِ لوله ی آب، نارنجک دستی ساخته و سرهنگ ارتش پهلوی، وسط میدانِ فوزیه حریفش نمی شود. دیوها می گریزند و یک جایی بیرون مرز، روی خاک عراق، اتراق می کنند. چنگ و دندانشان را برق می اندازند و چنگال می کشند روی نقطه چین های مرز. قدم اول را که می گذارند، سِپندارمَذ فرمان می دهد به ساختن تیر و کمانی از چوب و پر عقاب. تیری برای شکستن حصر سرزمین. نه هر چوبی، نه هر عقابی، نه هر معدن و تیراندازی. آرش بود که حکیم و شریف و دیندار بود. آرش بود که می دانست از کدام درخت، از کدام معدن، از کدام عقاب... از کجای ایران... مثل حسن... تیر و کمانش را وقتی ساخت که سنگین ترین اسلحه ی سپاه، خمپاره انداز بود و آرپی جی و تیربار. مهندس حسن، از مسوولیت اطلاعات رسیده بود به یگان توپخانه. امام که دستور داد به تجهیز موشک، آرام و قرار، بیشتر از روزهای موشک بارانِ مردم، از دلش رفت. دست و بالش بسته بود برای ساختن، نیرو و موشک آورد از لیبی و خودشان رفتند سوریه تا یاد بگیرند. شیطان ردشان را زد و کاسه کوزه شان را به هم ریخت. مهندسانِ ارتش قذافی رفتند و قطعات مهم موشک ها را با خودشان بردند. تا حسن برسد به مهندسیِ معکوس و جابجایی قطعات موشک های معیوب، آرش هم تیرهای میان تهی را پر از شبنم کرده بود. حسن روی موشک ها نوشت:" وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ." صدای زوزه ی گرگ های صهیونی از دوردست می آمد. حسن، برگه ای برای حماس فرستاد و جنگِ بیست و دو روزه ی غزه با نقشه ی ساخت موشک، کابوس گرگ ها شد. آرش جانش را ریخته بود توی تیر، سپیده دم زه کمانش را کشیده و تیر از زیر شستش رها شده بود. باد، مامور رساندنش شده بود. حسن زیارتِ عاشورای بعد از نماز صبحش را خواند. تلفنی به مادرش سپرد برایشان دعای مادرانه کند. موشک جدیدشان را آزمایش کرد. مراحل کارش را نوشته بود و سپرده بود به رفیق امینش. با خیال راحت رفت برای نماز ظهر. ناهار بدون بچه های تیم از گلویش پایین نمی رفت. بهشان سر زد و پای حرفشان نشست. ساعت یک و بیست دقیقه ی بعدازظهر، بی آنکه در خیال کسی بیاید، تهران، بی خبر، لرزید. لرزشش تا شهر ساوه هم رسید... سپاه آنقدر خودکفا شده بود که حسن دست بچه هایش را گرفت و برد. خونشان پاشید روی خاک های سرد پادگان امیرالمومنین ملارد. آبان بود. آرش رفته بود و تیر و کمانش مانده بود. غروب بود که تیر از رودخانه رد شد و نشست روی خاک فلسطین و خرخره ی گرگ ها را درید. حسن طهرانی مقدم، این سوی زمین های بی مرز، آرام خوابیده بود. @AFKAREHOWZAVI
. روضه خوان ✍زهرا نجاتی گاهی وقتا مثل الان که دارم این متن را می نویسم یک صدای ناامید کننده روضه خوان توی ذهنم هست که همیشه در حال خواندن آیه یاس است. فکر می کنم همه ما از این صداها داریم صداهایی که وسط کارهای مهم، درست وقتی که بقیه دارند به ما افتخار می کنند که آفرین که با بعضی شرایط کنار آمده ایم، همان وقت توی گوش ما زمزمه می کنند که گفته این کار را بکنی؟ مگر مجبوری؟ از این دست روضه ها. این درست که آدم ها نباید بیش از حد توانشان به خودشان فشار بیاورند. اما این هم درست آدم ها باید تلاش کنند سطحشان را بالا ببرند. اگر عادت کنیم به اینکه فقط به اندازه ای که از خودمان سراغ داریم، قد مان کوتاه میشود. خیلی رساکن و ساکت مثل یک مرداب. آن وقت حتی یک پشه هم میتواند مواجمان کند. و تبدیل می شویم به آدم های غرغرو بی تاثیر و ساکت. و حتی بار بر دوش دیگرانی که بیش از ما میدوند. پس چاره ای نیست. آدم ها باید بپذیرند که لاجرم هستند از رشد. آدم ها باید بپذیرند که اگر پا دادند به کلاس هایی که خداوند برایشان می گذارد، خب ولی اگر پا ندادند و شانه خالی کردند باید بترسند از خیلی چیزها. یکی از آن چیزها شاید این باشد که خداوند سختی چیزهای دیگری را جا بدهد وسط زندگی ات. شاید سختی مریضی، شاید سختی بیماری. البته که شاید اینها همان کلاسی باشند که باید پشت میزشان تلمذ کنیم. می بینید مجبوریم رشد کنیم. مجبوریم مرداب نباشیم. ایا باید عمرت را، جان عزیزانت را، صرف راه حق، صرف دین، صرف انقلاب، صرف هر ارزشی که برایت ارزش است، بکنی یا صرف شیطان، راه شیطان، راه انسان هایی که شیطانی اند، چاره ای نیست. همه این حرف ها را زدم تا آخرش بگویم کم نیاور. طاقت بیار. اتفاق خاصی نیفتاده. همان قدر که تو درد می کشی بقیه هم درد می کشند، بعضی اوقات کمی شیک تر. بعضی ها کمی غیر شیک تر. بعضی ها بیشتر، بعضی ها کمتر. اما همه درد می کشند. همه رشد باید بکنند. چه بهتر که آن چیز که عمرت را وقتت را جوانی ات را پایش می گذاری چیزی باشد که روز قیامت بتوانی برایش سینه ستبر کنی و با افتخار از آن حرف بزنی و وای به حال کسی که هنر و اندیشه و عقل و سلامتی و جوانی را هدر برود یا پای علف هرزه بریزد و بدتر به حال کسی که آن را صرف شر کند.. هرشری، حتی بیهودگی... @AFKAREHOWZAVI
بسم رب الشهدا و صدیقین ✍بغدادی آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم... دیشب با شنیدن صدای بسیییار مهیبی از خواب پریدم فقط می لرزیدم نمی دانستم چه بلائی بر سرمان آمده... از ترس جرات باز کردن چشمانم را هم نداشتم...خوب دقت کردم تا صدای شیون و جیغی مرا به خود آورد ولی تنهاصدا ،صدای بچه ها بود که هنوز خوابشان نبرده بود... همه چیز عادی بود و تمام عزیزانم سالم بودند... شاید آن صدای وحشتناک در قلب من منفجر شده بود صدایی که می خواست مرا بیدار کند ...! من هر روز صبح بیدار می شوم و کودکان معصومم را آماده ی رفتن به مدرسه می کنم ۱و ظهر با غذایی مطبوع و آغوشی باز از آنها پذیرایی می کنم.. غافل از اینکه کودکان لبنانی سرگردان و بی پناه نه آغوشی برایشان مانده و نه غذایی... چطور دنیا اینطور مرا ربوده است ...فقط من و عزیزانم مهم هستند!؟ فرزندان حزب الله عزیزان سید حسن نصرالله عزیز نیستند... آنها که حتی فرصت بدرقه ی سید شهیدشان را هم نداشته اند...! مرا چه شده...؟ در چه خواب ناز و مرگ باری فرو رفته ام که هیچ چیز بیدارم نمی کند! این شعر دائم در سرم می پیچد نکند صدای سید شهیدم باشد😔 آل بو سفیان به عزت، فی بیوت آمنین؛ (در خانه‎هایشان در امنیت به سر می‎برند) آل ما دور از وطن، یا لیت قومی یعلمون؛ (کاش این قوم می‎دانستند) نکند من هم در خانه های امن هستم و فرزندان سید شهید بی پناه و نا امن... وای بر من... چگونه مرا بیدار خواهند کرد... با رفتن عزیزانم... با از دست دادن امنیتم... سردار دلها رفت و از او فقط یک دست سالم باقی ماند تا بفهمم یک دست هم صدا دارد😭ولی باز بیدارم نکرد... سید ابراهیم شهید سوخت تا گرما بخش قلب های سردمان باشد😭ولی بیدار نشدم و حالا پیکر عزیزشهید سید حسن نصرالله بر زمین ماند و به آغوش خاک سپرده نشد تا داغش بر دلم بماند و سرد نشود تا بچه های حزب الله تنها نمانند . دیگر با چه صدایی باید بیدار بشوم.. وای بر من که جرات بخشیدن چند تکه فلز زرد رنگ را ندارم ....نام طلا را دیگر بر زبان نخواهم راند. چرا بی تاب نیستم...چرا به هر دری نمی زنم و خواب از چشمانم ربوده نشده است... چرا حداقل با زبان و قلمم به جان صهیونیست ها نیفتاده ام... چرا بر سر کوچه ها بساط نکرده ام و برای مقاومت سر و صدا به راه نینداخته ام ...مساجد و حسینه ها چرا اجناس جمع نمی کنند و سرود های خیبر خیبر یا صهیون پخش نمی کنند. فقط یک نقطه کافی ست تا صهیون.نیست شود... ولی ... قوم بنی اسرائیل با یک فرمان سامری تمام طلاهای خود را برای ساخت گوساله آوردند و مجسمه ی بسیار بزرگی از طلا ساخته شد... و من در آخرین پیچ تاریخ وا مانده ام انگشت به دهان که طلاها و پول ها و لباس های گرم و حتی پتوهایم را ذخیره کنم برای روز مبادا...غافل از اینکه روز مبادا همین امروز است... احساس می کنم حضرت علی امروز مرا می دیده است: 《آنچه امروز از پيش فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد؛ پس براى قدوم خود در سراى ديگر جايى فراهم ساز و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست و ....》 «اى شنونده! از مستى خود به هوش آى و از غفلت بيدار شو (وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا) @AFKAREHOWZAVI
‌ ▫️گفتگوی سرکار خانم دکتر زهرا کبیری پور باعنوان: «حضور حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) در قم، باعث تقویت وحدت و انسجام شیعیان شد» در خبرگزاری حوزه منتشر شد. پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع با بیان اینکه حضور حضرت معصومه (سلام‌الله علیها) در شهر قم، به تقویت وحدت و انسجام شیعیان کمک شایانی کرد، گفت: به تدریج با حضور علمت و طلابی که برای بهره‌مندی از برکات معنوی ایشان به قم می‌آمدند، حوزه‌ی علمیه‌ای پویا و قدرتمند در این شهر شکل گرفت که به یکی از بزرگترین مراکز علمی و دینی شیعه در جهان تبدیل شد. 💠 متن کامل این گفتگو را از اینجا بخوانید👇🏻 🌐https://hawzahnews.com/xd8N2 @AFKAREHOWZAVI
بیدار و آگاه باشیم... از طوفان هفتم اکتبر تاکنون، یک‌سال گذشت. اما خیر،از غصب سرزمین فلسطین هفتاد سال می‌گذرد. دقت کنیم که این سال‌ها و هزاران نفر شهید در جریانات اخیر که از مرز ۴۲ هزار تن هم گذشته است صرفاً ارقام و اعداد نیستند. این‌ها جان‌ها و نفوس مبارک مسلمانانی‌ست که در بزرگ‌ترین و بی سابقه‌ترین نسل کُشی دنیا در سرزمین خود و برای دفاع از فرزندان و نسل‌های بعدی خویش بی رحمانه جان می‌دهند.برای من و برای خیلی از انسان‌ها تصاویر هولناک جنایات غزه فراموش نمی‌شود و نخواهیم گذاشت که به فراموشی سپرده شوند ما ایرانیان رسم برادری و مسلمانی را خوب آموخته‌ایم ما از تبار سَلمان؛ مُحب اهل بیت علیهم السلام، و سردار سرافراز اسلام سلیمانی قهرمان هستیم. گرچه زمانه و مردمان دگرگون شوند ما برعهد اُخوت با برادران دینی خود در غزه و لبنان می‌مانیم. کافی‌ست کلمه «فَرض» از رهبری را گوشه ذهن خود بسپاریم؛ رزمندگان مبارزه کنند، مستند سازان ثبت کنند، نویسندگان روایت کنند و... البته همگی با هر شغل و وظیفه باید رسانه باشیم. جمله تاریخی امام(ره) که ؛ هرچه ما را بُکشید زنده‌تر می‌شویم، هدف واضح، مشخص و دقیق است نابودی اسرائیل از صحنه روزگار؛ از فرمانده بزرگ و مغز متفکر حزب الله لبنان و جمله پیروزمندانه و امیدبخش شهید نصرالله؛ قطعاً سننتصر، هر روز و هرلحظه با تحولات اخیر به تحقق این جملات و اهداف نزدیک‌تر می‌شویم.از جنگ در میادین و موشک‌ها، اراده به شکست دشمن و نابودی آن حرف اول را می‌زند. اینکه مسیر را از همان ابتدا مشخص کرده و با سختی و ناملایمات، ترور و شهادت بزرگان همواره با اراده و ایمانی راسخ ادامه مسیر داده شود، قطعا نصف مسیر را برای پیروزی نهایی طی کرده‌ایم. شاید اسرائیل، دشمن اصلی بشریت با گسترش جنگ درمنطقه سعی بر وحشت انداختن و حفظ هیمنه پوشالی خود داشته باشد اما این‌ها همگی از سَر استیصال و درماندگی خویش است. رژیم کودک‌کُش از درون درحال انحلال و نابودی است با فرار شهرک نشینان و مهاجرت آنان، با ورشکسته شدن شرکت‌های بزرگ و سقوط اقتصادی و از همه مهم‌تر آشکار شدن چهره واقعی آن برای ملت‌ها با قطع روابط در سفارت خانه‌ها و... درنتیجه اینگونه بزودی به پیروزی و نصرتی پایدار منجر خواهد شد تا شاهد دیگری درسراسر جهان باشیم. نصرٌ من الله و فتحٌ قریب ✍🏻سیده ناهید موسوی @AFKAREHOWZAVI
. میان سوز و اشک و آه و سینه زنی های مراسم وداع تو دستی که بلند شده بود برای خداحافظی را نا خودآگاه روی سرم گذاشتم. به خودم که آمدم به سرعت دستم را از روی سرم برداشتم. این دست روی سر گذاشتن اوج روضه عمه جان امام زمان‌ما عجل الله تعالی فرجه الشریف است. گفتم نکند دلت بشکند. نکند دلواپس شوی. خواستم خیالت از آینده راحت باشد. حرم جمهوری اسلامی امن است. عباس ها هستند. روز انتقام تو برای سپاه کفر سخت خواهد بود. @AFKAREHOWZAVI
شاید ترس و طمع و نادانی و خیانت، سنگ بنای نظریه‌ی سازش باشد اما سنگ بنای نظریه‌ی مقاومت بر اساس بصیرت و شجاعت و دشمن‌شناسی و عمل به‌هنگام است. بنابراین افراد سازشکار که ضعیف و یا خائن و یا نادانند؛ برای پوشاندن عیوب خود، نظریه‌پردازان مقاومت را جنگ‌‌طلب یا خشونت‌طلب معرفی می‌کنند. ✍خالقی @AFKAREHOWZAVI
«از ماست که بر ماست» کودکی ما ایرانی ها با تربیت های شگفت انگیز همراه بود؛ وقتی زمین می خوردیم، زمین را می زدیم، وقتی به میز و دیوار بر خورد می کردیم، آنها را مقصر می دانستیم! اگر در درس ها خوب پیشرفت نمی کردیم؛ شاگردان درس خوان را خرخوان صدا می زدیم؛ تا شاید کاستی های عملی ما کمتر دیده شود! خلاصه آنکه از همان ابتدا تِزِ «همه مقصرن جز خود ما» را خوب آموخته بودیم و با همین فرهنگ رایج، پای صندوق رأی رفتیم و از رئیس جمهور و نماینده و غیره را انتخاب کردیم! در نتیجه ی انتخاب هایمان، افرادی از جنس خودمان بر مسند مسئولیت تکیه زدند که خوب می دانستند؛ چگونه در هنگام بن بست های سکانداری، زمین و زمان را مقصر بدانند؛ تا بلکه کسی آنان را به ناتوانی و ضعف عملکرد متهم سازد! مخلص کلام آنکه، اندر احوالات این روزهای دولتمردان که بیش از بیش تمام مشکلات اقتصادی را به عدم ارتباط با برادرانشان و یا fatf گره می زنند، گاهی باید خاطرات طفولیت آنان را برای ایشان مرور کرد که ای آقایان بر صندلی نشسته، باور نمایید، این میز و این دیوار را نباید به جای خودتان متهم بدانید، از آنها عبور کنید که پیش از شما هر که در آن توقف کرد‌، راه به جایی نرساند! ✍🏻فاطمه شکیب‌رخ @Ghalamzaniii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔴 گرای ترور از داخل 📌اگر خبرنگاری از روزنامه‌های اصلاحات، آدرس منزل آیت الله میرباقری را برای ترورش به اسرائیلی‌ها داد، تعجب نکنید. 🔻این روزها، منشأ القای خشونت که بسیار هم خانگی ست، راحت‌تر برملا می‌شود. @pooyanevisi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سفره پدری صبح پنج شنبه 'کنار مزار شهدای گمنام، در کلاسی شبیه یک سنگر بزرگ، سفره پدری نهج البلاغه پهن شد، استاد، تمام دغدغه های جهادی امروز امیرالمومنین علیه السلام را در قالب رسالتهای امروزی که بر دوش ماست، بیان می کردند. از کربلای غزه ولبنان گفتند. از دغدغه ها و اوامر بر زمین مانده مسلم امام زمان(عج) وما علی یاوران مبلغ نهج البلاغه سرشار شدیم از حس شرمساری از کم کاریهایمان. و انگیزه مند برای حاضر شدن در صف مقدم تبیین کاربردی و عملیاتی. آسمان چشمان‌مان بارانی شد،از ذکر حماسه غریبانه عاشورا و فلسطین و غزه و لبنان . دلهامان امیدوار شد به نعمت وجود نائب ولی عصر(عج) و اینجا بود که لبیک در جانهامان طنین انداز شد وایثار در وجودها جان گرفت و تصویر دلنشینی پدید اورد. شبیه حماسه هایی که بانوان صدر اسلام آفریدند. و خاطرات زنده اش در صدر انقلاب اسلامی ودر دفاع مقدس عینیت امروزی یافت. درپی آسمان چشمهای بارانی ، دست ودل ها به جهاد اموال گشوده شد ، و دختران امروزی زینب کبری سلام الله علیها. طلاهایشان را اهدا کردند برای کمک به همسنگران مظلوم در غزه ولبنان.ـبه عشق پاک شدن اشکهای کودکان لبنان و فلسطین . امروز طلاهای ما و جهادمان با اموال موشک نقطه زنی است. بر اندیشه نظام سلطه. امروز علی اصغرها و رقیه ها به تعداد کودکان مظلوم مقاومت تکثیر شده اند و فریاد هل من ناصر ینصرنی اباعبدلله در گوش زمان طنین انداز است. مسلم را تنها نگذاریم .ـتا حسین تنها نماند. ✍زینب سید میرزایی، خادم نهج البلاغه @AFKAREHOWZAVI
یحیى ابراهیم حسن السنوار» ۲۹ اکتبر ۱۹۶۲ در اردوگاه پناهندگان «خان یونس» واقع در جنوب نوار غزه چشم به جهان گشود. یحیی در دانشگاه اسلامی غزه، لیسانس خود را گرفت و از فعالان انجمن اسلامی دانشگاه بود. اولین بار وی سال ۱۹۸۲ در حالیکه ۲۰ ساله بود به دلیل فعالیت‌های دانشجویی ضد صهیونیستی ۴ ماه بازداشت شد. السنوار که سال ۱۹۸۶ مجموعه‌ای ضد جاسوسی را به دستور شیخ احمد یاسین راه اندازی کرده بود، بیشتر زیر ذره‌بین دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی قرار گرفت تا اینکه در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۸ برای چهارمین بار بازداشت و به اتهام ربودن و کشتن ۲ سرباز اسرائیلی به ۴ بار حبس ابد (۴۲۶ سال حبس) محکوم شد. السنوار در طول دوران اسارت، متولی رهبری الهیئة القیادیة العلیا لأسرى (فرماندهی عالی اسرا) حماس شد و در سال‌های ۱۹۹۲، ۱۹۹۶، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۴ مبارزات اسرای فلسطینی با صهیونیست‌ها در چارچوب اعتصاب غذا را هدایت کرد. ابو ابراهیم ۴ سال در سلّول انفرادی زندانی شد و در طول این مدت به دلیل سیاست اهمال پزشکی عامدانه رژیم صهیونیستی و وضع بد اسرا، دچار سکته مغزی شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. برادرش می‌گوید که صهیونیست‌ها به مدت ۱۸ سال خانواده السنوار را از ملاقات با او محروم ساختند. السنوار علیرغم مواجهه با شرایط سخت اسارت و نیز با وجود صدور حکم ۴ حبس ابد برای وی، زبان عبری را فراگرفت تا بتواند با طرز تفکر و شیوه نگرش صهیونیست‌ها آشنا شود. سال ۲۰۱۱ و در جریان مبادله بیش از ۱۰۰۰ اسیر فلسطینی با «گلعاد شالیت» سرباز صهیونیست که در عملیات مقاومت در سال ۲۰۰۸ اسیر شده بود، بالاخره یحیی از بند زندان‌های رژیم صهیونیستی آزاد شد. کمتر از یک سال بعد از زنگ خطری که یحیی السنوار آن را در ۱۴ دسامبر ۲۰۲۲ به صدا درآورد، صهیونیست‌ها دریافتند که سخنان وی از «در راه بودن طوفان کوبنده» و «راه دیگر مقاومت برای آزادی اسرا» صِرفا کلماتی بر زبان و تهدیداتی خشک و توخالی نبوده است. هر که امروز سخنان السنوار در روز ۱۴ دسامبر را مرور کند، درمی‌یابد که او در آن روز نسبت به اتفاق بزرگی که در تاریخ ۷ اکتبر رخ داد یعنی عملیات طوفان الاقصی، هشدار داد. شاید به همین دلیل باشد که صهیونیست‌ها از ابتدای عملیات طوفان الاقصی، یحیی السنوار را مغز متفکر آن عنوان کرده و نام او را در صدر لیست افراد تحت تعقیب خود در نوار غزه قرار داده‌اند. موضوعی که «یوآو گالانت» وزیر دفاع [جنگ] رژیم صهیونیستی نیز یک ماه پس از آغاز عملیات بر آن تاکید کرد. کمتر از یک سال بعد از زنگ خطری که یحیی السنوار آن را در ۱۴ دسامبر ۲۰۲۲ به صدا درآورد، صهیونیست‌ها دریافتند که سخنان وی از «در راه بودن طوفان کوبنده» و «راه دیگر مقاومت برای آزادی اسرا» صِرفا کلماتی بر زبان و تهدیداتی خشک و توخالی نبوده است. هر که امروز سخنان السنوار در روز ۱۴ دسامبر را مرور کند، درمی‌یابد که او در آن روز نسبت به اتفاق بزرگی که در تاریخ ۷ اکتبر رخ داد یعنی عملیات طوفان الاقصی، هشدار داد. شاید به همین دلیل باشد که صهیونیست‌ها از ابتدای عملیات طوفان الاقصی، یحیی السنوار را مغز متفکر آن عنوان کرده و نام او را در صدر لیست افراد تحت تعقیب خود در نوار غزه قرار داده‌اند. موضوعی که «یوآو گالانت» وزیر دفاع [جنگ] رژیم صهیونیستی نیز یک ماه پس از آغاز عملیات بر آن تاکید کرد. بخشی از یک گزارش منتشر شده در سایت http://KHAMENEI.IR به تاریخ ۰۷/۰۱/۱۴۰۲ @ghalamenajib