eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
881 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
153 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
|🌐💡📨| ✍ قراردادهای روایت به ما امکان می‌دهند از چیزهای نسبتا اندک، چیزهای زیادی استنباط کنیم. قصه
|🌐💡📨| ✍ معنای قصه لاک‌پشت و خرگوش این نیست که «فلان لاک‌پشت بهمان خرگوش را شکست داد»، بلکه این است که «رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود». بنابراین، وقتی برای تفسیر تجربه قصه می‌سازیم، معنایی به تجربه تزریق می‌کنیم: «ما با استفاده از فرم روایی، به رخدادها معنا می‌بخشیم و به آن‌ها انسجام، استحکام، غِنا و غایت می‌دهیم.» ۱۹ 📘روایت‌و‌کنش‌جمعی انجمن نویسندگان انقلابی رمان | انار
خانه رسالت رسالت 28 1399 فارسی مستند «رسالت»، روایتی از زندگی مجاهدانه طلبه‌ای جوان در شهر مشهد است. سید مرتضی محمدیان و همسرش که در مشهد زندگی می‌کنند کارگاه مهرسازی دارند که با ورود کرونا به کشور، کم‌رونق می‌شود. آن‎ها تصمیم می‌گیرند برای خانواده‌های کم‌برخودار، علی‌الخصوص زنان و دختران، اشتغال‌زایی کنند. آن‌ها موفق به تاسیس کارگاه تولید اسباب‌بازی می‌شوند که برای تعداد زیادی از افراد به صورت مستقیم و غیر مستقیم، فرصت اشتغال فراهم می‌آورد. همچنین فروشگاهی را با هدف حمایت از مشاغل خانگی بر پا می‌کنند و کارگاه‌های آموزشی مختلفی برای مددجویان در آن برگزار می‌شود. همسر خانواده یکی از اعضا باغ انار هستند. همانجایی که می گویند نیم ساعت خواندن و نوشتن دارند یعنی نفوذ باغ انار تا کجا...به به...اصلا آدم لذت می بره. برای دیدن مستند روی لینک زیر بکوبید. یواش https://ammaryar.ir/m/lno5t
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه که میرفتند خیلی مقید بودند که در نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد. میگفت بچه ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت. ازحرم که بر میگشتند میدیدند آقا بچه را بغل کرده تا آرام باشد یا خوابانده و همین طور توی بغلش راه میبرد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است… pay.eitaa.com/v/p/ @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
|🌐💡📨| ✍ معنای قصه لاک‌پشت و خرگوش این نیست که «فلان لاک‌پشت بهمان خرگوش را شکست داد»، بلکه این اس
|🌐💡📨| ✍ روایت ابزار اصلی تثبیت هویت است. ما همان روایت‌های خودزندگی‌نگارانه‌ای می‌شویم که با آن‌ها زندگی‌هایمان را وصف می‌کنیم. مجموع این قصه‌ها به واسطه‌ی نقش‌هایی که تا به حال در درام زندگی بازی کرده‌ایم شخصیت‌مان را تعریف می‌کند و تعیین می‌کند در آینده ممکن است به اقتضای شرایط چه نقش‌هایی بازی کنیم. ۲۰ 📘روایت‌و‌کنش‌جمعی انجمن نویسندگان انقلابی رمان | انار
داستان فیلم فیلم ستاره های روی زمین Like Stars on Earth 2007 در فیلم ستاره های روی زمین : ایشان آواستی کودکی نه ساله است که یک سال در کلاس سوم مردود شده و علی رغم برادر بزرگترش در کلاس از همه ضعیف تر است و به همین خاطر بارها توسط پدر و همکلاسی هایش تحقیر می شود. عاقبت وی با کارهای اشتباه خود، باعث به تنگ آمدن پدرش می شود و او ایشان را به مدرسه شبانه روزی می فرستد. اما... https://www.uptvs.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-like-stars-on-earth-2007-%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d9%88%db%8c-%d8%b2%d9%85%db%8c%d9%86-%d8%a8%d8%a7-%d8%af.html
من زار الحسین بکربلا... منِ پوکِ پوسیده کجا و تو کجا!؟
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
|🌐💡📨| ✍ روایت ابزار اصلی تثبیت هویت است. ما همان روایت‌های خودزندگی‌نگارانه‌ای می‌شویم که با آن‌ه
|🌐💡📨| ✍ قصه، یا دست کم قصه‌ی خوب، پذیرش حتی عجیب‌ترین پیش‌فرض‌ها را برای ما ممکن می‌کند، البته تا وقتی که قراردادهای روایت نقض نشوند. ممکن است با شخصیت‌های داستان هم‌ذات‌پنداری کنیم و خودمان را جای آن‌ها بگذاریم. قصه قادرمان می‌کند از دیوار نامرئی میان تماشاگر و بازیگر بگذریم و حتی اگر شده برای یک لحظه همان کسی بشویم که روی صحنه است و هر مخمصه‌ای را که گرفتارش می‌شود تجربه کنیم. جالب است که آگاهی از خیالی بودن قصه تاثیر چندانی بر پاسخ‌های احساسی ما نمی‌گذارد. ۲۱ 📘روایت‌و‌کنش‌جمعی انجمن نویسندگان انقلابی رمان | انار
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 ما قرآن و عترت همراهمان هست، ولى مى گوییم آقا چیزى بگو که حالم خوب بشود، دارم مى میرم!! براى شیعه، بلکه براى هر کس که غیر معاند باشد، کتاب با عظمت و بزرگى است و ما باید در اثر کثرت مراجعه و مباحثه، آن را حفظ باشیم.
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 اهل بیت(علیهم السلام) همه، نور واحدند، لذا انسان به هر کدام متوسل شود، از دیگرى جواب میگیرد. البته مصححى در کار است. همچنان که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حاجت خواسته اند و ایشان به حضرت امیر(علیه السلام) و آن حضرت به امام حسن(علیه السلام) تا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حواله داده اند؛ زیرا، مجرى امور، در این زمان، آن حضرت است. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
|📚🗣 قصه‌هایی که می‌شنویم می‌توانند ما را به عمل وادارند. ✍ روایت و کنش جمعی
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار آرمیتا رضایی‌نژاد فرزند شهید داریوش رضایی‌نژاد با رهبر انقلاب در حاشیه نمایشگاه دستاوردهای صنعت هسته‌ای کشور. چرا صد بار دیدمش این کلیپ رو؟ یک دختر، بغض، دیدار، فقط یک جمله رو تونست بگه ...خیلی مشتاق...ای خدا. من برم دوباره صد دفعه دیگه ببینم. @anarstory
سلمان می‌گوید: خوب است. برای من ولی فرقی ندارد؛ همان طور که گوجه کیلویی پنجاه تومان یا کمتر برای من، فرقی ندارد. راستی الان این تومی‌تو کیلویی چند است؟! نیسانی‌‌های کنار جاده، زردآلوی نوبر را می‌فروختند کیلویی صد و بیست هزار تومان درست به قیمت‌ نیم سکه‌ای که سال هشتاد و نه فروختم... زردآلو از نوبری افتاد و قیمتش کمتر شد، مثلاً رسید به اندازه‌ی قیمت یک گرم طلا توی آن سال‌ها... من آدم قیمت و عدد و رقم نیستم. ظرف برنج را گذاشته‌ام توی کابینتی که به زور می‌توانم در ظرف را باز کنم، چشمم را می‌بندم و پیمانه‌ی برنج به دست، دست می‌‌برم توی ظرف برنج و می‌گویم: خدایا چشم سرم را بستم، چشم دستم را هم خودت کور کن، ظرف، برنج داشته باشد یا نداشته باشد، پیمانه‌ام را پر کن...تو که از این کارها زیاد کرده‌ای... تا حالا هم نشده پیمانه را پر نکند... این روزها خانه‌دار بودن راحت‌ترین شغل عالم است. راستی اصلا اسمش شغل است؟! شغل فقط مشغولیت است یا باید یک پولی هم بیاورد توی جیب آدم؟! یا اصل نیت است یا باید بنشینم و حساب کنم که اگر توی خانه نبودم و کارها را فرد دیگری می‌کرد چه قدر هزینه‌ها بیشتر بود؟! سلمان آدم قیمت و عدد است؛ او می‌گوید خوب شد، یعنی اگر اینطور بشود خوب است...من ولی به پنج‌شنبه‌هایی فکر می‌کنم که روز تمیزکاری بود؛ مامان توی اتاق نان‌پزی ته حیاط، که بعداً خرابش کردند، نان می‌پخت، بعدش حیاط را جارو می‌زد، بعد لباس‌ها را می‌شست، بچه‌ها حمام می‌‌رفتند و یک بندِ رخت، دور ‌تا دور حیاط، لباس‌های صدی نود، رنگ رنگی پهن می‌شد. من همه‌ی تکالیفم را انجام می‌دادم که برسم به یک خیال راحت و بعد غش می‌کردم از خستگی؛ علی بالای سرم می‌آمد و توی گوشم می‌خواند؛ با دلی آرام و قلبی مطمئن... قلبم با چه چیزهای کوچکی مطمئن می‌شد و اصلا کجا سیر می‌کردم که دلم آرام باشد یا نباشد؟ راستی چرا اتاق نان‌ پزی ته حیاط را خراب کردند؟ سلمان می‌گوید: خوب است، او دلیل‌های خودش را می‌آورد و من به او می‌گویم همیشه یک عده، ساز مخالف می‌زنند و آخرش هم معلوم نمی‌شود که خوب است یا بد است...دنیا دارد عوض می‌شود، حتی اگر نگاه کنی ناف بچه‌های الان را طوری می‌چینند و گیره می‌زنند که بعدا که زخمش خوب شد با ناف بچه‌های قدیم فرق داشته باشد. یادم می‌افتد به زینب که می‌گفت مادرهای شاگردهای ارمنی‌اش همیشه شنبه‌ها، ادا درمی‌آوردند. بچه‌هایشان را نمی‌فرستادند مدرسه و از او می‌خواستند که شنبه‌ها درس جدیدی نداشته باشد. چه طور می‌شود که آدم این قدر نفهمد که سر کار است؟ فکر کن به تو بگویند که مثلاً شنبه‌ها نباید به آهن دست بزنی یا مثلاً از وسایل الکتریکی استفاده کنی، تو یک ذره شک نمی‌کنی که توی این شنبه‌ها چه اتفاق نجومی یا غیرنجومی می‌افتد که اینطوری باید علاف شوی؟! آخرش هم ته و تویش را درآورده بود که دخترهای ارمنی‌، هجده سالگی به سن تکلیف می‌رسند و اصلا دختر هفت ساله‌ی کلاس اولی را چه به تکلیف؟! او بعد از این کشف، شنبه‌ها همیشه درس جدید می‌داد مثلاً حرف سخت ضاد... رئیسی رفته بود ونزوئلا؛ بله همان آقای رئیسی...امان از ما که فقط به دنبال راحتی هستیم، راحتی توی صدا زدن آدم‌ها، توی حرف زدن، توی نوشتن؛ آخر این هم شد نثر؟ یک کلمه‌ی سخت تویش نیست که نیاز به گوگل و ترجمه باشد...گوگل...چند روز پیش‌تر یک عکس از فخری خوروش گذاشته بود که جشن تولد نمی‌دانم نود و چهار سالگی‌اش شده، با کله‌ی پتی و قدی که انگار کوتاه شده بود، توی آمریکا، چند روز بعدترش گفتند که فخری درگذشت، قضیه مشکوک است یا همان موقع درگذشته بوده یا شاید هم چشمش زده‌اند؛ راستی آنها که کسی را چشم می‌زنند هم یک جوری قاتلند نه؟! قاتل فقط پسرعموی مادر کیان...فامیلش چه بود؟ پور مولایی؟! توی آن لحظه به این فکر نمی‌کرده که خودش هم کشته می‌شود یا از آنهایی بوده که می‌خواسته بداند که بعد از مرگش، چه عکس‌العمل‌ها و کنش‌هایی راه می‌افتد غافل از اینکه دیگر خودش نیست که ببیند. جواد قارایی دارد از طبیعت بکر بلوچستان می‌گوید...او یکی از خاص‌ترین آدم‌های روزگار ماست، زن و بچه ندارد این بشر؟ راستی شهید قنبری پنج تا دختر داشت یا پنج تا بچه؟