💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین111 یک کلیپ از طرز نماز خواندن آیتالله بهجت ببینید و بنویسید او در نماز چه میبیند که ما نمی
او در خود میشکست تا قدش به خدایش برسد ...
گفتند کلیپی ببینید از نماز خواندنش .
و امروز من دیدم ،در ظاهر نماز بود اما باطنا خشوع بودُ خضوع .
آنقدر در برابر معبودش در خود فرورفته بود و سردر گریبان داشت که به کودک کلاس اولی میماند که برای اولین بار رودروی معلمش مینشنید و در خود مچاله میشود که مچالگیاش نه از سر ترس بود بلکه تماما از سر شوق بود و ادب.
آنقدر در حال خود غرق شده بود که به قول سعدی ؛«همان صاحبدل سر به جیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرق شده ای بود که بوی گل چنان مستش کرده بود که جز معبود هیچکس را نمی دید .
در این کلیپ میدیدم که به هنگام قنوت دستانش را بالای پیشانی میبرد و سر به زیر با خدای خود نجوا میکند ، دُرست همچون نیازمندی که از بی نیاز در خواستی داشته باشد...
همچون گنه کاری که از معبودش طلب عفو داشته باشد ...
و برای من انسانِ ظاهربین ، حقیقتا زیباترین قسمت نمازش، قنوتش بود.
این همه خلوص مرا به تفکر واداشت ،خلوصی که حتی در ظاهر نمازش پدیدار بود.چه برسد به باطنش ، به آن حال معنویش و بهآن در خود شکستن های پی در پی اش .
اری؛
فرق دارد جلوی چه کسی "در خود شکستن .
فرق دارد جلوی معبود ،''چه کسی بودن''
او کسی شده بود که در پیشگاه معبودش بارها در خود میشکست تا قدش به خدایش، برسد.
و بی شک شرط رسیدن به خدا ، در خودشکستن بود.
و او این را خوب میدانست....
پ.ن
هرچند ،هرچه گفتم از دید یک انسان ظاهربین پر مدعا بود و مارا به خلوت عارفانه آنها هیچ راهی نیست ...
چ خوش گفت سعدی :
که ما مدعیان در طلبش بی خبرانیم
کان را که خبر شد خبری باز نیامد.
#تمرین111
#خزان
هدایت شده از آثار صوتی آیت الله حائری شیرازی
مناجات شعبانیه 1.mp3
10.01M
🔊 بشنوید | شرح مناجات شعبانیه جلسه1 توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی
#شعبان
#شعبانیه
#مناجات_شعبانیه
@haerishirazi_mp3
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | مرور سال ۱۴۰۰
🔻رسانه KHAMENEI.IR در این نماهنگ دیدارها و جملات بهیاد ماندنی رهبر انقلاب در سال ۱۴۰۰ را مرور میکند.
📥 سایر کیفیتها👇
https://khl.ink/f/49895
1_910090185.mp3
10.01M
🔊 بشنوید | شرح مناجات شعبانیه جلسه1 توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی
#شعبان
#شعبانیه
#مناجات_شعبانیه
از دقیقه هفده تا بیستاش را گوشکنید و یک موقعیت داستانی خلق کنید.
روزی ما را به سفر بردند
جای که من در کل عمرم حتی اسم انجا را هم نشنیده بودم
یک جای عجیب با یک حس متفاوت
یک جای که حس کردم چقدر با دنیایی که من در ان زندگی میکردم متفاوت است
انجا از ادم های برایم گفتند که در کل عمرم از انها فقط یک جمله میدانستم ان هم اینکه افرادی که در راه کشورشان کشته می شوند راشهید می گویند
کل فهم من از شهید و شهادت فقط همین بود و بس...
اما ان روز یک جمله عجیب به من گفتند:
(( شهدا مثل یک شیشه عطر هستند که وقتی در ان باز میشود بوی ان ها کل فضارا میگیرد و همه ی کسانی که انجا هستند بوی انها را میگیرند )).
گفتند اگر میخواهید بفهمید بوی شهدا را گرفتید یا نه ؟
وقتی رفتید خونه ببینید اولین کسی که بغلتان کرد به شما میگوید :چه بوی خوبی میدی !مگه کجا بودی،!چه عطری به خودت زدی ؟!
این حرف روای در معراج شهدا در سفر راهیان نور برای من یک چیز عجیب و غیر قابل درک بود همان جا که بودیم خیلی به ان فکر کردم که ایا راست است یا دروغ ؟
اما من همان جا ان حرف را فراموش کردم تا بعد از سه روز که برگشتم خانه ،نصف شب ساعت یک
وقتی رسیدم همه خواب بودند من ارام وارد شدم که کسی بیدار نشود
اما یهو در خانه به رویم باز شد و دیدم خواهرم منتظر من مانده و نخوابیده ،مرا همانجا در آغوش گرفت و بهم گفت زیارتت قبول باشه،و چند لحظه محکم مرا بویید ..
ناگهان ازم پرسید دختر توکجا بودی مگه ؟؟
چقدربوی خوبی میدی ؟
چه عطری زدی به خودت ؟؟!!
ان لحظه یک شوک عجیب بهم واردشد
یادم امد حرف روای، باور نمیکردم که دقیقا همان حرف هارا به من گفته باشند ؟؟
همان طور که گفتند شد ..
یعنی من بوی شهدا را گرفته بودم ؟؟
یعنی بوی شهدا میدادم ؟؟
اولین لحظه ی زندگیم بود که نمیدانستم چه واکنشی باید داشته باشم ..
ان لحظه تازه من فهمیدم شهدا کی هستند !!!
ان لحظه انقدر تعجب کرده بودم که خواهرم ازم پرسید مگه چی شده ؟؟
وقتی کل قضیه را برایش گفتند انقدر باهم تعجب کردیم که زدیم زیر گریه ...
از ان روز تا الان خواهرم هروقت کسی از راهیان نور برمیگرده انها را بو میکند و دنبال بوی ناب ان شب است ...
و من سال ها است که در انتظار رفتن به دیار مردان خدا مانده ام ...
#ن_تبسم
#بهوقتدلتنگی
#بهوقتشهدا
#بهوقتخاطرهی.راهیاننور
بسم الله الرحمن الرحیم
یازهرا سلاماللهعلیها
... وطن ...
پارت اول
نمیدانم در انتظارم چه نشسته... از سفر قبلی ام چیزی به یاد ندارم... مداح میخواند: "کرب و بلای ایران، شش گوشه ی خوزستان"... دلم هوایی شده است. شهدا! برای دل هایمان چه آماده کرده اید؟این منزل گاه گناه و سیاهی... ظلمت روح مان را آورده ایم... نور میدهید؟! پذیرایی تان چیست؟ قطعا در خور خودتان است نه در حد لیاقت ما! مداح بعدی میخواند : "کجایید ای شهیدای خدایی"... خودکار به دست آمده ام به خلوتگاه خویش، کلبه ی نوشته ها... در اتوبوس چهل نفره نشسته ام اما چهل و سه نفریم! کف اتوبوس کنار جایگاه آب خوری، خودکارم را به دست گرفته ام و دل داده ام به بلندگویِ درحال پخش فضای معنوی... تازه الان متوجه میشوم پشت به یکی از بچها نشسته ام. عذر خواهی که میکنم یک بطری از صندلی های آخر می رسد دستم. پر میکنم برایشان. امروز صبح هم آخرین برگه ی امتحان را پر کردم. معاون دید دارم اذیت میشوم و نمیتوانم ادامه بدهم، برگه ی دیگری داد تا پر کنم. چشمی تشکر کردم و آغازی دوباره را شروع کردم که تذکر دادند سریع تر باش، بچها جایت گذاشتند. از ترس جا ماندن ایندفعه فقط پر کردم. نمیدانم چه. تحویل دادم و مادرم را بوسیدم و دویدم که برسم. حتی کلاهک خودکار را نگذاشتم سرش. و حتی تر بدون جای دادن در جامدادی داخل کیف پرتش کردم. طبیعی است مادرم تا آخرین لحظه ی سوار شدن و راهی شدن همراهم باشد. تا در یکی از صندلی ها جا گرفتم یک آخيش عمیق از دم و بازدم ام خارج شد. در همان لحظه ی اول به مادرم پیامک زدم اینترنت بفرستد. کارت پولم رمز دوم ندارد و این بانی خیر میشود تا از پدر و مادرم درخواست کنم. پیامک میزند معتاااااد. راست میگوید. معتاد شده ام. نت میفرستد اما بیشتر با رفیقم حرف میزنم تا با مجازی ها. از هردری میگوییم. از امتحان صبح و سوال 3 و سوال آخر تا شمارش دایی ها و عمو ها و اخلاقیات و فرزندان شان. یکی از بچه ها طعنه میزند حرف های شما تمامی ندارد. هماهنگ چشم غره میرویم و ادامه میدهیم. بعد از سه ساعت میایستند : وضو و نماز بیست دقیقه!.. ما اما با خیالی آسوده میرویم میخریم و میخوریم. بعد هم از شوق شکسته بودن نماز هردو دو رکعت را سریعا تلاوت میکنیم. با حالات روحانی تسبیحات که آغاز میکنیم جناب راوی مان هم وارد میشود. می گوید هنوز اذان نگفته اند نماز برای که خوانده اید؟! آخر همان چهار رکعت سهم مان شد. این هم نشانی دیگری که خدا مارا بیشتر میخواهد و ما نمیخواهیم. یعنی این مدل خواستن، عین نخواستن است.....
#حوراء ✍️
#ادامه_دارد
#تمرین112
#نقد
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
🔊 بشنوید | شرح مناجات شعبانیه جلسه1 توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی #شعبان #شعبانیه #مناجات_شعبان
چهل بار یا هشام...یا هشام...یا هشام...
وقتی اهل بیت حرفشون رو قیچی میکنند تو میگیرن و ...چون طرف دهانه فهمش کوچک و تنگه...
چون حضرت طبق فهم راوی صحبت میکند.
وقتی اهلبیت نامه مینویسند دایره فهم طرف ملاک قرار میگیرد و ...
وقتی دعا میخوانند محدودیت فهم مخاطب نداره و سطحش خیلی بالاست. وقتی معصومین همهشون دعا و مناجاتی میخوانند یعنی شرح حال خودشان است ...(مناجات شعبانیه).
امام زمان وقتی میآیند...وقتی شروع میکنند به تربیت انسانها..انسانها گریه میکنند که توی این مدت حروم شدند...تازه معلوم میشه انسان چیچیبود...
وقتی میان تازه انسان رو پرده برداری میکنند...تازه معلوم میشه انسان چی بود.
حالا برایم روشن شد که این تمدن آمریکایی از کجای عالم برخواسته.
تمدن یونان از فرهنگ مادی سرچشمه گرفته و فرهنگ اش از نوعی تفکر بدون وحی.
هنگام مطالعه تمدن یونان فقط یک جا خیلی به فکر فرو رفتم و آن هم جام شوکران سقراط بود.
مردی که یونانیان را در گردابی از سوالات گیر میانداخت تا به حماقت خود پی ببرند و اشراف و عالمنما ها تاب نیاوردند و جام شوکران را توسط شاگردانش به او خورانیدند.
#امام_خمینی
#سقراط
فصل یونانش را خواندم. برایم جالب بود. نسبت جامعه جهانی امروز و وحی دقیقا مانند نسبت یونان باستان و وحی است.
💡مالکان صهیونیست شرکت دریم ورکز
🔦هر سه مالک شرکت انیمیشن دریم ورکز، یعنی (جفری کاتزنبرگ)، (دیوید گفن) و (استیون اسپیلبرگ) یهودیان صهیونیست هستند. از میان این سه نفر، شخصیت اسپیلبرگ، شاخصتر است؛ چرا که از بزرگترین حامیان صهیونیست هاست و در (صنایع فرهنگی) آمریکا و اروپا، حامیان بسیار قدرتمند مالی و سرمایهگذاری دارد.
🔦او ابتدا فیلمهای حادثهای میساخت، اما امروزه بیشتر به فیلمهایی با مضامین هولوکاست و مظلومیت نمایی برای یهودیان و صهیونیستها شناخته میشود. فیلم (فهرست شیندلر) را به کارگردانی (اسپیلبرگ) میتوان از بهترین آثار وی و حتی سینمای جهان درباره حادثه هولوکاست دانست؛ تا جایی که بسیاری از افتخارات و اعتبار کنونی وی، از همین فیلم به دست آمده که نوعی ابراز ارادت به صهیونیسم است. نکته دیگز، ترویج اهداف صهیونیسم بین الملل در بسیاری از آثار شرکت دریم ورکز است.
📓دین، انیمیشن و سبک زندگی، صفحه ۶۳ و ۶۴
#پاراکتاب
🆔 eitaa.com/farajnezhad110
🆔 aparat.com/Faraj_Nejad
هدایت شده از سید احمد رضوی | صراط
✅ بچهِ شیشه شکن!!
🔹 سیاهنمایی هنر نیست؛ اینکه برداریم همینطوری بیهوا، این دستگاه را، آن دستگاه را، این قوّه را، آن قوّه را بدون هیچ تمییزی محکوم کنیم؛ خب هر کسی، هر بچّهای هم میتواند سنگ دستش بگیرد شیشهها را بشکند، اینکه هنر نیست. هنر این است که انسان، منطقی حرف بزند، منصفانه حرف بزند، برای خاطر هوای نفْس حرف نزند، برای خاطر جهات شخصی حرف نزند، برای خاطر قدرتیابی حرف نزند، خدا را در نظر داشته باشد.
۱۳۹۶/۱۰/۰۶
🔸 مقام معظم رهبری
#سیداحمدرضوی
@s_a_razavi
من در عمیق ترین نقطهی جانم معنی"خاک انسان ساز" را نمیفهمم.
این یک اعتراف است! اعتراف به نقص روح و درک نکردن ...
اینکه قدر یک رَحِم قدرتمند مکانی را نمیدانم. جایی که درهای ملکوت تا ابد به روی زائرانش باز است.
اما خوب میدانم گاهی خاک میتواند آدمی را نمک گیر کند. من این را از اعماق وجودم درک کردم.
همان شبی که از راهیان نور برگشتیم و متحیرانه اشکهایی که بی وقفه از گونههایم سرازیر بود را پاک کردم. نمیدانستم چه اتفاقی برایم افتاد. فقط حس کردم چیزی با خود جا گذاشتم. چیزی شبیه یک رایحه یا یک خاطره.
خاطرهی اروند کنار، قدم زدن با پای برهنه روی خاک شلمچه، نشستن پای روضهی شهدا در منطقهی طلاییِ طلاییه و نماز خواندن در مسجد دوکوهه، و حتی شاید چیزی شبیه به جا گذاشتن یک تکه قلب در گوشهای از سرزمین خاکی ...
شب اول، توقفمان در اندیمشک بود. ساعاتی مهمان فرزندان روحالله شدیم. بعد از خواندن نماز مغرب و عشا، کنار مقبرهی خضرای شهیدان گمنام نشستم. نسیم ملایم گهگداری شاخ گلهای سرخ را مینوازید. غرق در اندیشه و سکوت مبهم فضا که با سیاهی شب آمیخته شده بود؛ به سر میبردم که با صدای فاطمه به خود آمدم. دستش را دور گردنم حلقه کرد و انگشت اشارهاش را سمت آسمان برد و گفت: ببین ماهو چقدر خوشگل و نقرهای تر شده. انگار داره بهمون لبخند میزنه!
نگاهی به ماه انداختم. راست میگفت. آن شب ماه لبخند میزد.
و بعد از آن نگاه کردن به ماه کامل مرا دلتنگ میکند ...
#خاطره
#راهیان