💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
✍️در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد ❌گناهان یک هفته او اینه
#براساس_روزهای_هفته
عِمران واقفی:
#تمرین17
شنبه.
چشمانش خواب آلود و موهایش پریشان. روی زمین با آستین های بالازده خواب رفته بود.
محمد:
شنبه: سرش را روی بالش گذاشت با خودش گفت:« الان بلند میشم» اما از خستگی خوابش برد
عِمران واقفی:
#تمرین17
یکشنبه.
یک دفعه لب هایش سرخ شد. چانه اش لرزید. میان جمع به فکر فرو رفت.
#تمرین17
دوشنبه
توپ را پرت کرد و عرقش را گرفت. برافروخته بود. یک دفعه بادِ غبغبش خالی شد.
محمد:
چشمانش را باز کرد یک هو از جا پرید، بی هوا خوابش برده بود
#تمرین ۱۷
یکشنبه:خنده روی لبانش خشکید سرش را پایین انداخت و زبانش را گزید
دوشنبه : بالاپرید و گفت:«گل.....گل....» شب اما خوابش نمی برد
سه شنبه: تاول پاهایش ترکید، نمی توانست زیاد بنشیند تندتند نمازش را خواند
چهارشنبه : دست روی شانه ی رضا گذاشته بود با صدای سلام فرمانده نگاهش را برگرداند متوجه حضورش نشده بود
پنجشنبه: تیربارش را به سمت دشمن گرفته بود و نشانه می رفت، جنگ نابرابری بود، آدم یادش می رفت حتی آب بخورد.
جمعه: مشغول ذکر صلوات بود که بچه ها دستش را گرفتند و او را به آب تنی بردند تسبیح از دستش افتاد
فَخْرُالزَماٰن (::
#تمرین17
شنبه:
آستینهایش را بالا زد اما از ضعف و خستگی روی زمین وا رفت.
یکشنبه:
جمله ے با مزه ای بود. بلندوباصدا خندید. ناگهان گوش هایش سرخ شدند!
دوشنبه:
شب از فکر پسرک که حسرت در چشمانش خانه کرد، خوابش نبرد
سه شنبه:
با خود گفت امروز خسته ام. نمازش را تند خواند.
چهارشنبه:
سرش گرم ژ-سه تازه اش بود. فرمانده سلام کرد او اما نفهمید!
پنجشنبه:
بچه ها هُلَش دادند توی خاکریز ، به خودش که آمد ذکرروز را نگفته بود
جمعه:
۱: فَکَش درد گرفت. تسبیح را کنار گذاشت و خوابید..
۲:از بی خوابی شب قبل. تسبیح از دستش افتاد و نفهمید
#کاف_نون
عِمران واقفی:
#تمرین17
سه شنبه
بی حوصله بود. بعد از تک رکعت وتر با لب های ورچیده چیزهایی نوشت.
#تمرین17
چهارشنبه
سین سلامش را قورت داد. با مشت کوبید کف دستش. برای نفر بعدی آماده شد.
#تمرین17
پنجشنبه.
فراموش کار شده بود. کاغذ بزرگی برداشت و برای هفته بعد ذکری رویش نوشت.
البته اینم روایت شد.
R.Khatib:
#تمرین
شنبه
ناگهان از خواب پرید.
نفس می زد.
از جایش بلند شد.
به سمت منبع آب رفت و وضو گرفت.برگشت سرجایش و به خواب رفت.
زینب جهان پور ،:
#تمرین17
او نماز شب را آخر وقت میخواند من نماز صبحم را!
R.Khatib:
#تمرین
یکشنبه
از جک سعید حسابی خنده اش گرفت.
خنده اش که تمام شد به فکر افتاد.سرخ شد.سرش را پایین انداخت.
خاٰدِمُالْزَهْرٰاسَلاماللہ:
شنبہ بدون وضو خوابید همین موجب شد تا جمعہ خراب کند...
#تمرین
R.Khatib:
#تمرین
دوشنبه
بعد از گل رور زمین دوید و با انگشت شستش به خودش اشاره می کرد.
شب استغفار کرد.
چرا یادش رفته بود گل را خدا زد؟!
زینب جهان پور ،:
شنبه:
صدایش کردند جوابی نیامد، از خستگی نشسته خوابش برده بود!
یا زینب کبری:
#تمرین 17
جمعه
مشغول ذکر صلوات بود، که با فرمان آماده باش فرمانده بند پوتینش را محکم کرد و برخواست
ᶳᵃʳᵃᵇ-ᵐ:
شنبه:
هوا سرد بود و نیت وضو همان زیر پتو ماند.
یک شنبه:
قهقهه و مات شدم. این صدای خنده من بود؟
دوشنبه:
دروازه و توپ و گل و تواضع زیر پا له شد.
سه شنبه:
خستگی یقهام را گرفت و نمازم زود تمام شد.
چهارشنبه:
کم آوردم و ۶۹ ثواب از آن دیگری شد.
پنج شنبه:
عقب افتاد و از دهن افتاد. " ذکر روز را می گویم"
جمعه:
نیت هزار در هفتصد ماند و بیشتر نشد...
S:
#تمرین 17
شنبه: زخمی ها را جا به جا می کردیم نفهمیم کی خوابیدم.یادم نیست وضو گرفتم یانه؟
یکشنبه:علی داشت از شیرین کاری هاش می گفت دیگه نشد با صدای بلند خندیدم.
دوشنبه: داشتیم فوتبال می زدیم یه دریبل یه گل من بهتریم.
سه شنبه: موقع نماز شب علی گفت زن باباتون نیستم که دعام نمی کنید؛ازخنده زود سلام دادم.
چهارشنبه: عاشق همت ام هیچ وقت نشد من زودتر سلام کنم.
پنجشنبه: از صبح یه سره درگیری داریم انگار گرا مون را دارند.ذکر امروز موند.
جمعه: از صبح بچه ها پرپر شدند کاش منم شهید بشم.خوابم میاد شد 700 تا.
خانم گل:
یک شنبه:
صدای خندهاش در چادر پیچید. سرش را پایین انداخت و رفت.
یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام ❤:
#تمرین
شنبه :
با نوازش خنکای نسیم صبحگاهی
ازخواب بیدار شدم بعد از چاشت
سری به باغ انار زدم .
برگ درختان کمی به زردی گراییده اند.
وبه باغ جلوه خاصی داده بود...
یکشنبه:
دویدم ولی به اتوبوس نرسیدم با الجبار
مسیر رو با تاکسی رفتم .
ترافیک این ساعت کلافه کننده بود.
دوشنبه :
بعد از سرویس پرتابی بند ساعتم باز شد و افتاد شیشه آن خرد و خاکشیر شد و
توپ جلوی پام زمین نشست و باخت ما....
سه شنبه:
دلم برای جمکران پر کشید علی رقم امرو نهی پدرم به خاطر ویروس منحوس من دلسپرده بودم و راهی شدم.
چهار شنبه:
تو کافی شاپ قرار گذاشتیم ولی مث
بسم الله الرحمن الرحیم
#تمرین
_ماییمُ نوای بی نوایی...
#دیالوگ
_ماییمُ نوای بی نوایی
+تواییُ سکوتِ پُر نگاهی
_ماییمُ نوای بی نوایی
+خوابیمُ عجب سر و صدایی
*
#تمرین
-ماییم و نوای بی نوایی..
+برخیز اگر همره مایی
*
-ماییم و نوای بی نوایی..
+این جمعه شویم کرب و بلایی؟!
*
-ماییم و نوای بی نوایی..
+ای قاصم شوکتین کجایی؟
*
+ماییم و نوای بی نوایی
-وقت نیست همرنگ یار شی؟
*
عِمران واقفی:
+ماییم و نوای بی نوایی
بله، داشتم می گفتم. گاهی سنگ ریزه ای میشود شیطانِ زمین زدنت.
خدایا به گلوی بریده علی اصغرِ حسین، رشته خودت را از ما نبر...این حوری پری ها ارزانی این دنیای دنی...ما به حسین دلبسته ایم.
بسم الله اگر حریف مایی...
*
_ماییم و نوای بی نوایی
+باز این مظلوم بازی در آورد...
#مهدیار
*
#دیالوگ
_ماییم و نوای بی نوایی.. 😌
+داداش دمپایی پرتاب می کند! 😑
_چشم داداش.. میخوابم.. چشم😕😢
سلول 16
*
#تمرین
#دیالوگ
ماییم و نوای بی نوایی
آهای کسایی که رفیق مایید
پس چرا فقط اسم رفیق رو یدت میکشید؟
*
#دیالوگ
+ماییم و نوای بی نوایی..
_بلند شو یا علی بگو. لشکر تحریفو باید بشکنیم.
*
_ماییم و نوای بی نوایی
+دهنت صاف اگر حریف مایی!
#مهدیار
*
#دیالوگ
+ماییم و نوای بی نوایی..
_ خواهشا زودتر برگرد از نانوایی
*
_ماییم و نوای بی نوایی
+من خسته شدم از این کبابی!!!
#مهدیار
*
_ماییم و نوای بی نوایی
+ای جان به این هوای عالی!
#مهدیار
*
_ ماییمُ نوای بی نوایی
+ جز لطف کریم نیست پناهی!!
کریم اهل بیت
#عمار
*
_ ماییم و نوای بی نوایی
+ مرغ و گوشت نداریم چه نوایی!؟
#عمار
*
_ماییم و نوای بی نوایی
+ای حضرت معشوق کجایی...؟
#مهدیار
*
_ ماییم و نوای بی نوایی
+ نوکرانی تا ابد زهرایی :)
#عمار
*
- ماییم و نوای بی نوایی
+ چشم دیدن دولت نداریم ! نداریم !
#نوکرارباب
*
ماییم و نواے بے نوايے
اباصالح التماس دعا هر کجا هستی یاد ماهم باش(:
#کاف_نون
*
_ ماییم و نوای بی نوایی
+ داداش رجز نخون، بیا کمک اگ خیلی مردی!!
#عمار
*
_ماییم و نوای بی نوایی
+در حسرت یک خطکش آبی 😅
#مهدیار
*
#مایم و نوای بینوایی
+ برخیز اگر یار مایی
*
_ مامایم و نوای بی نوایی
+ جز راه تو نیست عشق و جنون
*
ماییم و نواے بی نوایی
اللہ اکبر
بچه آخر شبی چہ وقت شعر خوندنہ
***
مایم ونوای بی نوایی
100سال دگر هم بگذشت پس تو کجایی
@anarstory