eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
#تمرین191 هیوا هستید. یک دختر هفده ساله فلسطینی. در شمال غزه زندگی‌ می‌کنید. پسر عمویتان را می‌خواه
من سالها پیش خودم را دور ریختم. طول می‌کشد تا خودِ پراکنده‌ام را جمع آوری کنم. به من فرصت می‌دهی؟ آیا تو هم پراکنده شده‌ای تا به حال. لب بجنبان. با جمله زیر شروع کن. 🤍 وقتی خودم را دور می‌ریختم فکر می‌کردم همه‌چیز تمام شده. اما امروز‌...
‌اندر حکایت جور بودن در و تخته... وقتی خودم را دور می‌ریختم فکر میکردم همه چیز تمام شده. اما امروز وقتی او را کنار دخترش دیدم فهمیدم تنها چیزی که تمام شده فرصت دوباره داشتن اوست. شنیده بودم که شوهرش شهید شده و حالا داشتم دخترش را می‌دیدم که با جوانی خودش مثل سیبی بود که از وسط نصف شده باشد. این مثل را زیاد شنیده بودم. اما امروز آنرا کاملا درک کردم وقتی با دیدن دخترش به سالها پیش پرتاب شدم. آن همه رنج و تلخی را فقط بخاطر اعتقادات متفاوتمان تحمل کردم. برای او تکلیف همه چیز بود. برای من آرزوهایم. در نهایت او کسی متناسب با خودش را انتخاب کرد. که پس از جنگیدن برای آرمان‌هایش جانباز شد و یک پایش را از دست داد. من هم دانشگاه رفتم. پزشک شدم. موفق شدم. و به همه آرزوهایم رسیده بودم . اما درست در اوج خوشی یک تصادف همه چیز را تغییر داد. من هر دو پایم را از دست دادم. دیگر هرگز نتوانستم راه بروم. و می‌دیدم که او همسرش را با همان پای ناقص هم دوست داشت. ولی همسرم مثل من فکر می‌کرد. او آرزوها را به آرمان‌هایش ترجیح می‌داد. برای همین هم رفت.
دل سوز یا دل کور... دلت به حال فقیری که در ایران زندگی می‌کند می‌سوزد؟ بدن تکه تکه، و بی‌جان کودکی که جلوی چشمان پدرو مادرش گذاشته شده، آیا ذره‌ای تو را آزار نمی‌دهد؟ کور دل چطور ادعای سوز دل داری؟ این چه مدل دل‌سوزی؟ ایرانی شاید تهی دست باشد، ولی با محبت کنار خانواده خود بزرگ می‌شود... او چون کودکان آواره‌ی فلسطینی جانش در خطر نیست. روز و شب خون آشام‌ها‌ی کودک خوار، بالای سر او‌چرخ نمی‌زنند تا زندگی او را سر هیچ تمام کنند. دلم برای توی می‌سوزد! چرا که وجدان نداری. به یقین تو فقیرتر هستی که می‌گوی، فلسطین به ما چه! تو‌چگونه اسرائیل را تایید می‌کنی؟ بدان که کودک فلسطینی مظلوم و ایرانی فقیر نیز با وجود انسان نماهای چون تو، فقط فقط خدا را دارند. قطعا خدا برای آنها کافیست.
باران و تلی از خاک ابراهیم دست‌های بی‌رمقش را درون خاک فرو کرد. همان جایی که آخرین بار برای صفیه لالایی خواند. تلی از خاک روی هم تلنبار شده بود. طاقت نیاورد. نمی‌شود این همه خرابی را با بیل مکانیکی که به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسید، بردارند. خودش دست به کار شد. با چشمان به خون نشسته اطراف را کاوید. میله آهنی که گوشه خرابه از خاک بیرون زده بود چشمش را گرفت. رمقی در تن رنجورش نمانده بود؛ ولی انگار یکی با تمام قدرت او را می‌کشید. میله را برداشت و شروع به زیرو رو کردن خاک کرد. قبل از رسیدنِ خونِ پیشانی به روی چشمانش، با گوشه‌ی پیراهنِ خاکی آن را پاک کرد. ام‌صفیه شوک زده، خیره به خانه ویران شده‌شان نگاه می‌کرد. اشک از گوشه چشمان سیاهش به روی گونه‌های خاکی می‌غلتید و آبراهی گِل‌آلود را به راه انداخته بود. لب‌هایِ خشک و سفید ابراهیم تکان می‌خورد و کسی را می‌خواند. باران شدید شروع به باریدن کرد. سر را به سمت آسمان چرخاند. بغضش ترکید. قطرات آب صورتش را شست. لب‌هایش تر شد. ناخودآگاه دهانش باز شد و چند قطره باران، تشنگی چندین ساعته‌اش را فرو نشاند. خاطرش به شب گذشته پرواز کرد. صفیه تشنه بود و درخواست آب کرد. آبی در خانه نبود. باید زودتر پیدایش کند تا باران بند نیامده است. ✍افراگل
نفوذ به عمق سرزمین‌های اشغالی به صورت تک‌تک بچه‌ها که مشغول بازی بودند، نگاه کرد. تا خواست چفیه را از اُم‌‌زینب بگیرد، او پیش‌دستی کرد و به دور گردنش انداخت. لبخند روی لب‌های ترک‌خورده‌اش نشست. لب‌های ام‌زینب هم سفید و ترک خورده بود. قرار بود از منبع زیرزمینی سر خیابان چند دبه آب بیاورد؛ که برای مأموریت فراخوانده شد. مثل دفعات قبل اُم زینب بیشتر از او بی‌‌قرار رسیدن به موقع‌ او به ماموریت بود. خم شد بند پو‌تین‌هایش را ببندد، باز دستی نرم و سرد، روی زبری دستانش نشست و زودتر از او بندها را در هم قلاب و گره زد. وارد کوچه شد، چند ثانیه غرق صورت آرام و مهربان او شد. با نشستن بوسه بر شانه‌‌اش به خود آمد. برایش دست تکان داد. با قدم‌های استوار به سمت خیابان حرکت کرد، عملیات نفوذ به عمق سرزمین‌های اشغالی را با خود مرور کرد. وسط کوچه صدای شدید انفجار و موج آن، او را چند متر جلوتر پرت کرد. گرد‌وغُبار و شعله و دود جلوی دیدش را گرفت. به هر زحمتی که بود دست‌ به دیوار گرفت و از جا بلند شد. به ساختمان‌های اطراف نگاه کرد. اثری از ام‌زینب و لبخندش نبود. فرصتی برای برگشت به عقب نداشت. صدای ام‌زینب در گوشش پیچید: فی‌امان‌الله ابوعماد ✍ افراگل
روزی که قلبم شکست خودم را دور ریختم تکه هایی از خود پراکنده ام را جمع کردم در بوریای سفیدی پیچیدم. خاک را کنار زده و آن را به رسم امانت به آن سپردم. بار دیگر وقتی خودم را دور ریختم که به دیدنش رفتم. سلام دادم، جواب نداد و تنها به نگاهی بسنده کرد. باز خودم را زمانی دور ریختم که به جای او، من بالای سرش یس می خواندم. و اما امروز باز هم خودم را دور ریختم وقتی... آن روز که خودم را دور ریختم خیال می کردم همه چیز تمام شده است تا اینکه روزی دیدم ابوحمید در خرابه ای انگشت کوچکی که از تل خاک بیرون زده را می بوسد. ام لیلا عروسک خونیی را در آغوش کشیده و خون گریه می کند. روزی که عماد با دستهای کوچکش روی بازوی‌ خواهرش اسمش را می نویسد وقتی دیدم که طفل خردسالی یا رب یارب می گوید و شیاری از خاک بر گونه هایش راه باز کرده است. روزی که پسرکی زیر تیغ جراحی قرآن تلاوت می کند؛ دریافتم که وقت آن رسیده است که باید تکه های دیگری ازخودم را دور بریزم و تکه های پراکنده ی خودم را جمع کنم و هم صدا با آنها فریاد الغوث الغوث یامهدی سر دهم. و تکرار تاریخ را نظاره گر باشم. امان از دل زینب.
ز معنا تهی شده‌ام. می‌فهمی؟ تو هم شده‌ای. به زودی خواهی فهمید.
تو خوش بَر و رو دار ترین شیطان جهانی. گولم بزن. باذن الله.
آیا کسی هست اشکهای ما هفت میلیارد نفر را پاک کند. غزه‌ام می‌سوزد.
لالایی کودکم. بخواب عروسکم. بخواب گرسنه. بخواب تشنه. همه‌جا تاریک. بابات شهید شد. عمو شهید شد. دنیا تمومه.
از تیر آه مظلوم ظالم امان نیابد پیش از نشانه خیزد از دل فغان کمان را «صائب تبريزی» 📖 در دل هر شعر یک یا چند داستان نهفته هست. از بیت بالا بگیرید👆 و ماجرایی جذاب و خواندنی خلق کنید.
حملات تانک های اسراییلی از شمال غزه آغاز شده، دیوانه وار ترین بمباران تاریخ رو از زمین و هوا و کشتی شروع کردند! آب و برق و اینترنت قطع است، مجامع بین المللی سکوت کردند و جهانی که نظاره گر نسل.کشی زن‌ها و بچه هاست…😭 🗣 فائزه طلایی🇮🇷 @twtenghelabi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5830262523424674333.mp3
13.88M
🎧 | قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن 💻 Farsi.Khamenei.ir
موعِد اعلام نتایجِ مسابقه رسید. 🔰 موقعیت پرواز 🔰 یکشنبه شب ۱۴۰۲/۰۸/۰۷ 🕙 ساعت ۲۲ در ناربانو میزبان همه‌ی شما بزرگواران هستیم. 🏆 🏅🏆 ✨ همزمان با شروع برنامه، مطالب در گروه باغ یاقوت قرار داده می‌شود. https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21 منتظر حضور شما بزرگواران هستیم.
💠 🔸امام صادق علیه السلام: هنگامى که چیزى خریدى، تکبیر بگو و پس از آن بگو: بارالها! من این را خریدم و بدین وسیله از فضل تو در آن درخواست جدى دارم. پس بر محمد و آلش درود فرست و بگو بارالها! براى من در آن فزونی قرار بده خدایا من این را خریدارى مى کنم و از رزق و روزى تو در آن درخواست جدى دارم؛ پس بر من در آن رزق و روزى مقرر فرما 📚فروع کافی/ج 5 /ص362 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
_یوسف! اون چه عکسی بود برام تو تلگرام فرستادی؟ _همون عکس کنار ساحل؟ _وای از دست تو. یعنی نمی‌دونی؟ _نه به جون تو که برام عزیزترینه. منظورت کدوم عکسه؟ _ماشالله از زبون کم نمیاری. اونی که چفیه دور صورتت پیچیدی. جریانش چیه؟ نکنه قراره تو عملیات شهادت طلبانه شرکت کنی؟ _لااقل اولش بگو چقدر آقاتون تو اون عکس جذاب افتاده. بعد بازخواست کن. _گله نکن یوسف. من خیلی نگرانم. _کدوم بی انصافی باعث شده نگران باشی؟ _قبل از اینکه زنت بشم، یک دنیا رو حریف بودم. اما الان از تموم دنیا فقط تو رو می‌خوام. دیگه برام کسی نمونده. نه بچه، نه پدر و مادر و عشیره. اگر تو هم بری من چه کنم؟ _فدای تو بشم من. می‌دونی چقدر دوستت دارم. اما من هر کار می‌کنم به خاطر پسرم غیاثه. _غیاث! قلبم آتیش می‌گیره وقتی اسمشو می‌شنوم. _عصر اون روزی که غیاث بدحال بود رو یادته، دکتر به من گفت داروشو ندارند. رفتم ایست و بازرسی. التماسشون کردم بذارند برم شهر. دارو بیارم. بی‌وجدانا نذاشتند. برگشتم درمانگاه، غیاث رو دستم جون داد. همون جا قسم خوردم انتقامشو بگیرم. _ظرفیت یه داغ دیگه ندارم یوسف. ول کن. ما دوباره بچه‌دار می‌شیم. غروبا تو خسته و کوفته از سرکار میای. بوی قهوه می‌پیچه تو خونه. بچه‌مون تاتی تاتی می‌کنه. بی‌خیال شو یوسف. _طاقت گریه‌تو ندارم. بگیر این دستمالو. چشاتو پاک کن. پامو شل نکن برای انتقام. _ضرب‌الاجلی نیست رفتنت؟ _صبور باش هیوا. نه هنوز. برای تو هم برنامه دارم. _شاید نتونم. من مثه تو دل ندارم. _ساعت صفر که برسه، یه عده باید بجنگند. یه عده باید از مجروحا مراقبت کنند. عزیز من می‌تونه اوضاعو مدیریت کنه. _ژست قهرمانا به من نمیاد. من هیچی بلد نیستم. _زن‌ من شجاعه. همسر یه فرمانده نباید بترسه. از فردا برو درمانگاه. کمک‌های اولیه یاد بگیر. پرستاری بهت میاد. _راست می‌گی. خودمم به فکر بودم پرستاری یاد بگیرم. _ذلت اسرائیلیا رو می‌بینیم یک روزی که دیر نیست. چرا اینطوری بهم نگاه می‌کنی؟ هنوز که شوهر جذابت نرفته. _دلم برای اون چشای سیاهت تنگ می‌شه. حس می‌کنم این آخرین دیدار ماست. _خاطرت جمع، امشب عملیات شناساییه. عملیات نهایی خیلی وقت دیگه است. نگرانی نداره. _حسودیم می‌شه به اینهمه آرامشی که داری. پس چرا قلبم مدام می‌لرزه ؟ _چندبار که منو بدرقه کنی، برات طبیعی می‌شه. _جون به سر می‌شم تا برگردی. هیچ وقت طبیعی نمی‌شه. _ثابت کن تو یک شیرزن فلسطینی هستی. بی‌قراری نکن. اگه من و بقیه بترسیم، اینجا تا ابد زیر چکمه های این وحشیا پامال می‌شه. غیاثای زیاد دیگه‌ای پرپر می‌شن. _تو رو به خدا قول بده جونت رو بی دلیل به خطر نندازی. _پاشو اون جعبه رو بیار. _برای چی؟ _اون تو یه سربنده. دوست دارم با دست خودت به پیشونیم ببندی.
💠 جلوگیری از مرگ 🔸 امام صادق علیه السلام: مردم بیش از آن که با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خویش زندگی مى کنند و بیش از آن که به سبب فرا رسیدن اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خویش مى میرند. 📚 بحارالأنوار/ج5/ص140 ✍🏼 مرگ دو گونه است، مرگ قطعی و مرگ غیر قطعی. مرگ غیر قطعی را می توان با صله رحم و صدقه و... به تعویق انداخت. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
_آرمیتا رو دیدی چطور کشتن؟ _باور کردی تو؟ _پس چی؟ اینهمه جوون کشتند، اونم از سر بقیه. _توقع ازت ندارم اینطوری بی‌فکر حرف بزنی. مگه فیلم مترو رو ندیدی ؟ _ثانیه‌‌ به ثانیه‌اش تقطیع شده. فیلم داخل واگنو نذاشتند. _جالبه. یادته پارسال استوری می‌ذاشتی دوربینا رو تخریب کنید. خب دوربین نداشته تو واگن. _چه استدلال مسخره‌ای. باید دوباره دوربین نصب می‌کردند. _حتما. مگه پول ریخته؟ اونهمه آمبولانس و بانک آتیش زدند. به تعمیر کدومشون برسند؟ _خوب از این حکومت بچه‌کش دفاع می‌کنی؟ _دهنت رو آب بکش. این چه حرفیه می‌زنی؟ ذهنت مسموم شده. _ذهن من؟ _راست می‌گم دیگه. اسرائیل چند هزار بچه رو تو همین روزا کشته. اونوقت تو این عبارت زشت رو برای جمهوری اسلامی بکار می‌بری. جای خوب و بد عوض شده. مثل همین شعار شما _زن زندگی آزادی؟ این که خوبه. _ژن ژیان آزادی . می دونستی این شعار کومله هاست؟ الان تو جمهوری اسلامی مشکل زنا چیه؟تحصیلات؟کار؟ ورزش؟ چی؟ _سرکوب می‌شن زنا. _شوخی می‌کنی دیگه. نه؟ مدرسه ممنوعه یا دانشگاه؟ خودت بگو چندتا متخصص و استاد دانشگاه خانم داریم؟ _صحبت این چیزا نیست. ما نمی‌تونیم راحت لباس بپوشیم. برقصیم. بگردیم. خوش باشیم. _ضایع نباش دیگه. الان به نظرت اینا آزاد بشه ما پیشرفت می‌کنیم؟ _طبیعت یک خانم اینه که قشنگ بیاد بیرون. این کجاش عیبه؟ _ظاهر قضیه همینه که تو می‌گی. اما این جلوه‌گری‌ها اول از همه به ضرر خود خانم هاست. _عه، این کجاش به بقیه ضرر می‌رسونه؟ من دوست دارم خوشگل باشم. به بقیه چه ربطی داره؟ _غرامت خوشگل گشتن تو رو باید خیلیا بدن. زنای مسن‌تر. پسرای جوون. مردای متاهل. _فکر نکنم. به اونا چه ربطی داره؟ _قبل از اینکه جوابتو بدم، اگه گفتی فرق من و تو چیه؟ _کلاس من بالاتره. خوشگلترم. جذابترم. چندتا فرق برات ردیف کنم؟ _گل گفتی. همه اینا هست با یه فرق اساسی. من نگاه می‌کنم ببینم خدا چی می‌گه. تو نگاه می‌کنی ببینی دلت چی‌ می‌خواد. _لابد من کافرم و تو مسلمون؟ _من این‌جوری نگفتم. تو دوست مسلمون و خوشگل من هستی که به حرف خدا گوش نمی‌کنی. خدا هم کم‌توقعیش می‌شه از بنده‌‌هاش که به جای گوش کردن به حرفش، به حرف دشمنش که شیطونه، گوش می‌کنند. _نگفتی اون خیلیا رو؟ _وقتی تو این‌قدر خوشگل میای تو خیابون، یک جوون که تورو می‌بینه. یا زن داره یا نه. اگر زن داره، نسبت به زنش دلسرد می‌شه، چون اون نمی‌تونه همیشه همینطور خوشگل باشه. اگرم نداشته باشه که واویلا. _همش تقصیر خودشونه. خب نگاه نکنند. _یعنی چی؟ چشاشو ببنده؟ زمینو نگاه کنه؟ بدیش اینه که پایینم قشنگتر از بالاست. خانمای مسن‌ترم، چون می‌بینند به خوشگلی تو نیستند، شاید دل شوهرشون بلغزه. مجبورند برند دنبال صدتا عمل زیبایی. هر روزم تن و بدنشون رو ویبره باشه، مبادا یکی ترگل و ورگل‌تر جای اونا رو بگیره. نگو شوهرشون نگاه نکنه که با همین پشت دست.... لا اله‌ الا الله. همه که یوسف پیامبر نیستند. شیطونم که مدام در حال فعالیته. راستی جمهوری اسلامی اگر بخواد کسی رو بکشه، دشمناش رو می‌کشه. نه چندتا بچه نوجوون بی‌آزارو مثل آرمیتا.
💠 روز عمل 🔸 امام على علیه السلام : امروز روز عمل است و نه حساب رسى و فردا حساب رسى است نه عمل. 📚 غرر الحکم/ح11000 🔸 در روایت دیگری می فرماید: براى روزى آماده شوید که چشم ها در آن خیره مى ماند و خرد ها از هراس آن از کار مى افتد و تیز بینى ها به کودنى مى گراید. 📚 غررالحکم/ح2573 عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
هدایت شده از KHAMENEI.IR
692592385_1822545463.mp3
14.27M
🎙 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی. ۱۴۰۲/۷/۲۵ 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5893408880662156092.mp3
8.43M
🎙 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دست‌اندرکاران کنگره ملی شهدای استان لرستان. ۱۴۰۲/۸/۳ 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5913539448213082302.mp3
18.61M
🎙 صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان. ۱۴۰۲/۸/۱۰ 💻 Farsi.Khamenei.ir