آرمینهآرمین:
طرح انتخابی.
🔸
مهدی میخواد بره سوریه برای عقده گشایی چه عقدهای؟
خلاف کاره؟
قمار کرده؟
شرط بندی باخته؟
شرط عشقیه؟
________________________
شکست عشقی
محمد:
شرط بندی باخته
آرمینهآرمین:
برگ کمرنگ
لایُمکِن الفرار از عِشـقِ🚩الحُسین:
عشقی جذابتره
Hooria:
شرط بندی رو باخته
آرمینهآرمین:
شرط بندی و عشقی رو پس پیگیری میکنیم.
#پیرنگ
#کامل
آرمینهآرمین:
خب ما از جملهی مهدی برکهی اعزام به سوریهاش زمانی به دستش رسیده که متوجه شده پدرش سرطان داره به بسط مهدی رسیدیم
انگیزهای برای مهدی پیدا کردیم که به سوریه برود
مادری که جلو کودکش کتک خورده و مرده.
همین خودش چندین داستان برای رسیدن به این جمله نیاز دارد
مادر باغی داشته و ...
#نکته
برای هر جمله و هر کلمه در پیرنگ که ایجاد میشود یک داستانی ساخته خواهد شد .❌
اگر مواظب قلم نباشید رمان چند جلدی خواهد شد❌
#سوال
آرمینهآرمین:
چرا باغی داشته برای چی داشته؟ چطور داشته ادارهاش میکرده و ....
#پیرنگ
از پدربزرگ مہدۍ...
میشه بگیم پدر بزرگ مہدی دوتا همسر داشتہ..
و کسی که مادر مهدیو میزنه دایی ناتنی مهدی باشه ک ب خاطر ارثه..
مادر مہدی با چندتا از همسایه های عقیر تو این باغ کار میکردن تا خرجشونو در بیارن..
ولی دایی ناتنی باغو چون کنار حرم بوده برای ی گروهک تروریستی میخواسته
#سوال
مهدی چرا میخواهد به سوریه برود؟
#پیرنگها ↓
—قاچاق
—ریشه یابی خانوادگی
—تجارت
—ریا
—دختر مورد علاقه
—مجبوری به خاطر عکس های لو رفته
—دنبال گنج
—عقده گشایی
—ملاقات با یه رمال کهنه کار
—هیجان طلبی
—ادعایی که پیش دوستانش کرده
—شرط بندی
—ساخت فیلم
—جاسوسی
—فرار از دست برادرای مقتول
—گزارشگری با اکراه
—مادر گفته اگر نری شیرمو حلالت نمیکنم
—انتقام از یه شخصی که اونجاست
—ترور یک شخصیت
—فرار از دست پلیس اقتصادی و قایم شدن پیش دوست قدیمی
—ثابت کنه مرد شده
—دنبال یک کتاب قدیمی و دست نویس
—تهدیدش کردند
—وصیت پدر بزرگش مبنی بر پیدا کردن نامه ای
—پیدا کردن گیاه نایابی برای رفع بیماری برادر یا بچه ش
—پشت سرش زیاد حرف بود می خواست شهید بشه همه شرمنده بشن
—گرفتن رد قاتل پدرش
—یا مطلع شدم از هویت اصلیش
—مدیر کل میخاد بشه، اشتباهی از کربلا سر از سوریه در میاره
—یا پیدا کردن پدری که هرگز ندید
— گروه فیلم برداری
—رزومه میخاد 😄
—پیدا کردن پدرش
—می خواد بره جانباز شه پز بده
—دکتر گفته به زودی می میری میخواد بره حداقل شهید شه
—پیدا کردن یه نابغه خلاف کار
—میدونه مادرش سوری الاصله میره دنبال ریشه ش.و البته چون شغلش طراحی تاکتیکهای جنگی هست راحت تر میتونه بره..
—مادر مہدی با یہ مرد عراقۍ ازدواج میڪنه...
ولی اون مرد یعنی پدر مهدی میمیره
خانواده همسرش نمیزارن برگرده کشورش و خیلی ظلم میکنن به اون خانوم...
و دائم کتکش میزدن مهدی هم شاهد بوده..
برادر شوهرش که یه مرد خبیث بوده میخواسته به خاطر ارث و میراث برادرش با زن داداشش ازدواج کنه اما مادر مهدی با مهدی فرار میکنن ایران...
و مهدی همیشه ی کینه از عموش داشنه و با جستجو میفهمه عموش سوریه هست تو گروهای داعش
#سوال
آرمینهآرمین:
خب همه به این سوال جواب بدهند که چه اتفاقی باعث کتک خوردن یک زن از یک مرد سوری خواهد شد؟
#پیرنگ
★یکی دیگه دزدی کرده مغازه دار فکر کرده این دزدیده
———
★شیعه بودنش...
———
★این شیعه بوده اون سنی این صلوات با و عجل فرجهم گفته وووو
———
★البته وهابی
———
آرمینه آرمین:
نه
———
★چادری بودن مادرش
———
★چشم چرانی مرد سوری باعث درگیری لفظی میشه بعد مرده که توی بازار آبروش رفته انتقام میگیره
———
★اون مرده از ایرانی ها کینه داشته
———
★حالا ی نفر پیداشده ک از اشناهای دورپدرشه و میگه ادرسی از قاتل مادرش داره. قاتل یک فرمانده نظامی سوریه.
پشت پرده؛ دوست پدر مهدی جزو گروهک منافقین بوده در سال 74 و برای رسیدن ب اهدافش میخواد از مهدی سو استفاده کنه..
———
چه کینه ای؟
—
یکی از همین مثال هایی که واسه عقده مهدی زدیم
———
اتفاقا با ایرانی ها خیلی خوبن
—
★منظورم از چادر پوشش ایرانی هست
وهابی ها با پوشش ایرانی به شدت مشکل دارن
———
★حمله عصبی به مرد دست می ده
#سوال
آرمینهآرمین:
نه قبل از جنگهای داخلی به سوریه رفتید؟.
#نڪتہ
آرمینهآرمین:
ایرانیها بیشتر در شهرهایی رفت و آمد داشتند که تجاری بود و توریستی.
اصطلاحی بود بین مهندسین ایرانی که میگفتن بیشتر شُنی هستند تا سنی.
به ایرانیها هم احترام میگذاشتند و زبان فارسی رو هم خیلی عالی بلد بودند.
#پیرنگ
★مرد وهابی از روی چادر ایرانی مادره میفهمه شیعه ایرانی هست. میخواد حجابش رو بگیره جلوی چشم مهدی درگیر میشن
———
★مثلا این مرد برادرشو تو جنگ دفاع مقدس از دست داده و از ایرانی کینه داره
———
یعنی برادرش رفته نیروی عراق شده؟
با ایرانی ها خیلی خوبن همشون حداقل تو مناطق گردشگری
———
★پدر عراقی بوده مادر سوری...
زمان جنگ دفاع نقدس برادرش میره جنگ و میمیره
———
«اینایی که داریم میگیم
تکراریہ
دنبال یه سوژه خاص باشیم»
———
طرف اصالتا سوری نیست.
———
★از بازمانده. های بعثی هست، یعنی پدرش بعثی بوده، مهاجرت کردن سوریه
اگه میشه نسلش هم منقرض بشه در داستان ممنون میشیم
———
★خانم همسر یه شخصیت مهم ایرانی بوده.
———
★مادر شهید بودند که رفته بودند سوریه مهدی توی ایران بوده
———
★یک مقام سوری بوسیله ی قدرتش می خواد با او ازدواج کنه
———
★شوهرش رفته بود سوریه برنگشته بود رفته دنبال اون
داشت ادرس شوهرش رو می دادند مرد از شوهرش که ازش نزول گرفته بود کینه داشت
عصبانی شد مادره زد مادر به بیمارستان نرسید
———
★شاید این ایده خوب بود که مادر مهدی وقتی میرسه فرودگاه سوریه کیف و مدارکش رو میدزدن و بعد مجبور میسه از یه شخصی در سوریه که یکی از اشناهاش معرفی کرده پول قرض بگیره و بعد چند روز که پول قرض میکنه و مجبور میشه پولش رو خرج کنه شخصی که بهش پول قرض داده بعد چند روز پیش زن میره که پولشوبگیرهو زن نمیتونه پولش رو پس بده و مرد که خیلی قلدر بوده زنه رو هول میده و سرش به لبه ی پله میخوره
———
★می رود و جلوی باغ سر و صدا می کند تا آبروی او را ببرد او هم دیوانه می شود در خیابان جلوی همه مادر مهدی را کتک می زند.
———
عمران واقفی:
تا اینجا جواب ها تکراری بود. اندکی بیشتر
———
#توجہ
آرمینهآرمین:
میخواهیم مادری را کتک بزنند.
یک مادر معمولی در نظر بگیرید بی چادر حتی.
#سوال
عِمران واقفی:
باغ انارِ کنار حرم از کجا به مادرِ مهدی رسید؟
#پیرنگ
*ارث پدرشه
*نسل اندر نسل خانواده ی اینا خادم حرم بودند
________________________
آرمینهآرمین:
نه بعدها که نهدی میخواد بره انتقام بگیره بیماری پدر باعث میشه که دوباره یک اوجی در داستان ایجاد بشه برای تصمیم گیری کاراکتر
________________________
*از باغ هایی بوده که امیرالمونین کاشتن و وقف کردن
عِمران واقفی:
علت کتک خوردن شد، ظلم پذیر نبودن مادر...
چرا؟
m s:
❕❕ اگر مادر مهدی باغ داره تو سوریه پس اصالتا سوریه. پس مهدی هم اصالتا سوریه.
درسته؟
عِمران واقفی:
نه. همه چیز در دستان شماست. هر نژادی میتونه باشه. روس باشن. اسکیمو باشن.
آرمینهآرمین:
پس ندارد.
میتوانید لبنانی اش کنید که در زمان شاه که ایرانی ها برای جنگ رفتند با پدر مهدی به ایران آمده
پس برای زمین دار شدنش در سوریه باید داستان بسازید
#پیرنگ ↓↓↓
★میشه اینطوری باشه
یه دختر ک کینه از مدافعان داره ب خاطر،کشتن بردادر داعشیش
بعد شرط ازدواجش برای دو خاطر خواهش اینه ک برن و انتقام بگیرن و ب مدافعان ضربه بزنن
—————
★دوست صمیمی ش شهید شده. البته کلیشه ایه
—————
★عِمران واقفی:
دستش رو بستن و مادرش رو زدن. البته تا انتهای رمان خواننده نمی دونه علت رفتن مهدی به سوریه چیه.
—————
آرمینهآرمین:
قطام
—————
چرا زدن؟ سرقت؟
کجا بستن؟؟
—————
عمران واقفی
همین چراها پیرنگ ساز هست...
————
★خانواده ش سوریه بودن و خواهرش اسیر میشه
—————
★مادر مهدی برای زیارت رفتن سوریه داعش حمله کرده مادرش کشته شده .
بخاطر همین داره میره از داعشی ها انتقام بگیره .
—————
عِمران واقفی:
★تو بچگی که با مادرش رفته بوده سوریه کلی خاطره خوب داره از مادر....یه دفعه این اتفاق بد میفته...مادر توی همون سوریه دفن میشه. چون بچه بوده آدرس قاتل مادر رو نداشته.یک واسطه رو سالها بعد پیدا میکنه ...توی شرط بندی.
می تونه قبرش نا مشخص باشه
——————
#توجہ
آرمینهآرمین:
🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶
پس ما یه مهدی داریم که در بچگی توریستی یا تجاری رفته سوریه و برای مادر اتفاقی افتاده که از یک سوری کتک خورده. ومرده.
—————
عِمران واقفی:
🛑داستان باید در دو بازه تاریخی اتفاق بیفته. با فاصله حداقل پانزده سال.
مثلاسال 1376 و سال 1394
—————
به نظر من در کنار این عاشقانشم بکنیم کہ جذاب تر بشه
نظرتون چیه؟
—————
آرمینهآرمین:
توی دستگیرههای طنز داستان میآوریم.
راضی باشید. ☺️
————
#توجه
عِمران واقفی:
البته این فقط تمرین هست. هرکسی بعدا میتونه روی پیرنگ خودش کار کنه. خیلی هم مشتاقم بخونم طرح ها رو ...
Mahdyar:
آب و هوای سوریه باغ انار رو میپذیره؟
عِمران واقفی:
می پذیرونیمش.
#نکته
آرمینهآرمین:
سعی کنید در پیرنگ نویسی تا میتوانید به خلاف آمد عادت فکر کنید.
اگر ذهنتان مثل صفحه حوادث میچرخد سری به صفحه اقتصاد و تجارت بزنید.
اگر در گیر آن صفحه شدید به صفحه اجتماعی بروید و ...
یک خلاف آمد داستانی را که خودش تولید داستان میکند در نظر بگیرید
👌
نکته را بگیرید.
میپذیرونیمش.
یعنی بهانه و داستانی برای حقیقی بودن داستان در ذهن خواننده پیدادمیکنیم و میسازیم.
#توجہ
عِمران واقفی:
یک دقیقه فرصت. درختان سریعا با ای کاش یه ایده ببارید.
ای کاش مادر مهدی ...
#پیرنگ
★ای کاش مادر مهدی سیده نبود یا حداقل کتک نمی خورد.
———
★ای کاش مادر مهدی با ان مغازه سر کیفیت جنس بنجل بحث نمیکرد .. و ان مغازه دار ب او تهمت دزدی نمیزد
———
★ای کاش مادر مهدی میتوانست زندگی کند تا شیرمرد شدن فرزندش را ببیند
———
★ای کاش مادر مهدی نرفته بود اون مغازه تا اون پیراهن مجلسی بارداری رو از اون مرتیکه هیز بخره..
———
★کاش خلاف کار نبود
———
★ای کاش مادر مهدی برای خرید اسلحه نمی رفت
★کاش مرد و همدستانش رو لو نمیداد
———
★ای کاش مادر مهدی روبنده میزد و چادر عربی میپوشید
———
★کاش غیرعمدی دختر مورد علاقه مرد را نمیکشت
———
★ای کاش مادر مهدی پول وویزایشان را گم نمیکرد تا بخواهد ب دنبال پول بهره ای برود تا خرج سفر ش جور شود
———
★ای ڪاش مادر مہدی ڪسی را داشت تا در مقابل ظلم ها مواظبش باشد.
———
★ای کاش مادر مهدی با اون مرد سوری عروسی نکرده بود
ای کاش مادر مهدی صحنه ی اون قتل و چهره ی قاتل رو نمی دید.
———
★کاش عاشق اون مرد نمیشد.
———
★کاش مادر مهدی زنده بود
———
★ای کاش وزیر سوری هیچ وقت مادر مهدی را نمی دید
———
★ای کاش مادر مهدی اون دختر بی پناه رو نمیدید و برای نجاتش جون خودش رو به خطر نمینداخت.
ای کاش مادر مهدی به اون پول کمی که بابت قاچاق مواد از اون مرد گرفت راضی میشد.
———
★ای کاش مادرمهدی شاهد ب زور بردن دختر شیعی ب جای پول قمار پدرش نمیبود.
———
★ای کاش اصلا پدرش قمار نمی کرد
———
★ای کاش مادر مهدی مادر یکی دیگه بود😁
مزاح
———
★کاش مادر مهدی سپر ....... نمی شد
———
★ ای کاش مادر مهدی زیبا نبود تا مرد های چشم چران از او خوششان نیاید
———
★ ای کاش مادر مهدی یه ذره به فکر خونه زندگیش بود😅
———
آرمینهآرمین:
ای کاش مادر مهدی حجاب داشت.
ای کاش مادر مهدی خوش خنده نبود. کسی را مسخره نمیکرد.
ادای زن عرب را در نمی آورد.
یا
ای کاش مهدی شیطنتی نمی کرد که مادرش کتک بخورد
———
عِمران واقفی:
ای کاش مادر مهدی باغ انارِ بزرگی که کنار حرم بی بی زینب داشتند به این مرد یهودی اجاره نمی داد. تا هر سال برود برای دریافت اجاره. تا هر سال مرد یهودی دبه کند. تا سال آخر که...
#نکته
آرمینهآرمین:
برای هر جمله و هر کلمه در پیرنگ که ایجاد میشود یک داستانی ساخته خواهد شد .
#نکته
اگر مواظب قلم نباشید رمان چند جلدی خواهد شد
#نکته
بعد از نوشتن. پیرنگ حوادث را عقب و جلو ببرید. ببینید کدام داستان را کجا قرار دهید منطقی تر است.
#نکته
عِمران واقفی:
ببینید.
طنز در ادبیات که جوک گفتن نیست. منظور رگه های لطیف هست. فرح بخش و روان کننده. به گونه ای که فشار تراژدی متن رو مخاطب تحمل کنه.
#نکته
آرمینهآرمین:
درجاهایی میتوانید داستان به گذشته برگردد و در جاهایی به آینده برود.
دقت کنید کا اکترها از دستتان نگریزند.
بعضی کراکارها سرکش هستند با دستگیرههای داستانی و پلها آنها را به صراط رمان برگردانید
#نکته
داستانها و موقهیتهایی بسازید که کاراکتر برگردد
بعد از چیدمان حوادث ببینید که قهرمان داستان شما آیا میتواند در همه جا حضور پیدا کند؟
#نکته
به این صورت میتوانید کم کم به فکر تعیین راوی باشید.
قطعا انتخاب نوع راوی باعث خواهد شد داستانکهایی را حذف و یا داستانکهایی را اضافه کنید
رمان یک گره ندارد
#نکته
گرههای زیاد اوج و فراز و فرود و تعلیقهای متفاوت
#نکته
عِمران واقفی:
اگر نویسنده آماتور باشد یک چیز اگر حرفه ای یک چیز دیگر.
#نکته
آرمینهآرمین:
قلم قوی لازمه.
اول شخص خطراتی هم برای قلم دارد
#نکته
آرمینهآرمین:
بعد از چیدمان حوادث کم کم صحنهها را مطابق زمان و مکانش جلوه دهید.
به صحنهها رنگ و بو اضافه کنید. حس و توصیف
تا میتوانید جلو ور ور راوی را بگیرید
این کار باعث خلق داستانک جدیدی در بطن صحنه خواهد شد.
#نکته
تا میتوانید کارکترها را پویا کنید و کاراکترهای ایساتا را در حد یک سلام و عیلک در داستان استفاده کنید.
گرچه هنوز میتوان در مورد پیرنگ بحثها کرد.
ولی امیدوارم ذهنها را خسته نکرده باشم.
#نکته
در پایان اگر از ایدههای داستانی بالا که هنوز پیرنگ نشده کسی خواست استفاده کند حلال است.
مطمئن باشبد قلم آنقدر جادویی است که اگر ده نفر با هم ایدهها ی مشترک را بنویسند مثل هم نخواهد شد.
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#نکته آرمینهآرمین: برای هر جمله و هر کلمه در پیرنگ که ایجاد میشود یک داستانی ساخته خواهد شد . #نکت
این هم از جمع بندی مباحث دیشب.
#تمرین
#دیالوگ
-با آل علی هرکه در افتاد.
+لِهِ له شد.
به جای + متن یا شعر خودتون رو بنویسید. طنز وجدی، آزاد. هر چند تا آزاد.
پادشاهان بخروشید.
تمرین را در گروه پادشاهان وارونه قرار دهید.
@anarstory