نمک و شیر را به دستش داد
با هزار و یک آرزو دختر
گفت ای دخترم کجا دیدی
دو غذا روی سفره ی حیدر
دخترش دست را جلو آورد
تا نمک را ز سفره بر دارد
تا که در هم نگاهشان گره خورد
دید بابا دو چشم تر دارد
گفت بابا که دخترم امشب
زخم های دلم عمیق تر است
از روی سفره شیر را بردار
که علی با نمک رفیق تر است
بعد افطار با دو دیده ی خیس
گرچه با دخترش تبسّم کرد
حال بابا عجیب بود عجیب
دخترش دست و پای خود گم کرد
دید هر لحظه بی قرارتر است
آن ابرمرد بی نظیر و شجاع
خیره می شد به آسمان، می خواند
زیر لب آیه های استرجاع
شب به نیمه رسیده و دیگر
موقع رفتن امیر شده
کودکان گرسنه منتظرند
حرکت کن علی که دیر شده
پس عبا را به دوش خود انداخت
کیسه را پر ز نان وخرما کرد
مثل هرشب پس از "به نام خدا"
یک توسّل به نام زهرا کرد
در دلش مجلسی ز روضه به پا
باز با قصّه ی جوانش شد
فقط انگار روضه خوان کم داشت
درب و دیوار روضه خوانش شد
سمت مقصد، علی که حرکت کرد
ناگهان چشم او به در افتاد
در برایش چه روضه ای می خواند
یاد گیسوی شعله ور افتاد
شعله ها را کمی خنک تر کرد
اشک چشمان حیدر کرّار
در هیاهوی روضه های در
نمکی هم به روضه زد دیوار
بعدِ مرغابیانِ داخل صحن
میخ در سدّ راه مولا شد
حرف میخ دری وسط آمد
در دل بوتراب غوغا شد
قلب حیدر رها شد از کوفه
رفت سمت مدینه ی زهرا
تیزی میخ یک طرف، وای از
داغی میخ و سینه ی زهرا
مرتضی ناگهان به خود آمد
میخ را از عبای خود وا کرد
پای خود را درون کوچه گذاشت
یاد کوچه دوباره غوغا کرد
روضه را کوچه سخت تر می خواند
یاد نامردمانِ بی انصاف
یاد چشم نبستهی حیدر
یاد سیلی، طناب، فحش، غلاف
بعد از آن بین کوچه ی تاریک
در دلش شور و همهمه افتاد
در سکوت شبی پر از غصّه
یاد تشییع فاطمه افتاد
قلبش از بی وفایی محض
تک تک مردمان کوچه گرفت
بی وفایی هوای خواندن کرد
روضه را از دهان کوچه گرفت
کیسه کم کم سبک شد و مولا
سهم خرمای کودکان را داد
داشت کم کم دم اذان می شد
کاخرین قرص های نان را داد
آسمان و زمین همه محو
قدرت گام استوار علیست
سمت مسجد روانه شد حیدر
ابن ملجم در انتظار علیست
رکعتی با خدای خود دل داد
بعد افتاد روی سجّاده
بین محراب غرق خون خود
فاتح خیبر است افتاده
بی رمق گفت وای اگر بیند
غرق خون پیکر مرا زینب
کاش می شد سرم شود بسته
تا نبیند سر مرا زینب
روضه اینجا رسید و دل خون ها
دل به دریای رستخیز زدند
روضه خوان های شعر نوزدهم
همه به کربلا گریز زدند
یا علی زینب تو تاب نداشت
که شکسته سر تو را بیند
لیک خواهد رسید آن روزی
که سری را به نیزه ها بیند
"مهدی مقیمی"
#شعر
#روضه
#امام_علی
@Arshiv_Gholam
از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا
دست قضا غریب دوعالم نوشته است
زهرای من، تو رفتی و از بعد رفتنت
تنها خدا برای دلم غم نوشته است
سی سال می شود که بدون تو مانده ام
رفتی مرا برای دلم، تا گذاشتی
شهر مدینه شیره ی جان مرا کشید
من را میان این همه غم جا گذاشتی
وقتی میان کوچه بن بست می رسم
انگار می رسم به دو دست کبود تو
امشب بیا به خانه قلبم سری بزن
خسته شدم عزیز دلم در نبود تو
درد بدی است درد فراق تو و علی
من پیر بودم و ز غمت پیرتر شدم
کردم وصیّت، اینکه من از پا فتاده ام
سی سال پیش، کشته ی دیوار و در شدم
عمری است لب گزیدم و کابوس کوچه ها
لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است
تیغی که در سجود، شکسته سر مرا
قبلاً غلاف او کمرم را شکسته است
یا که بیا و پر زدنم را نگاه کن
یا که سر مرا به روی زانویت بگیر
طوری بیا که باز نیفتی به روی خاک
دست مرا رها کن و از پهلویت بگیر
از بعد ماجرای زمین خوردنت حسن
هر شب ز درد پهلوی من گریه می کند
امشب که درد پهلوی من خوب تر شده
بر این شکاف ابروی من گریه می کند
پنهان نمانده پیش تو، عمری است فاطمه
مانند تو سرم، بدنم درد می کند
آتش گرفته ام جگرم تیر می کشد
بس گفته ام بیا دهنم درد می کند
زهرا بیا که روضه بخوانم برای تو
زینب نشسته تا کفنم را سوا کند
از آن همه کفن پسرم بی کفن شده
باید حسین را سپرش بوریا کند
دائم برای آن بدن بوریا شده
دردی که مانده بر بدنم گریه می کند
دیدم به یاد آن تن بی غسل و بی کفن
در دست زینبم کفنم گریه می کند
یادش بخیر شهر مدینه، خودت به من
گفتی قرارِ بعدیِمان پای نیزه ها
یادش بخیر، پیروهنی را که بافتی
جای کفن برای حسینم به کربلا
حالا بیا که خسته ام از گریه های خویش
چشمی برای گریه نمانده برای من
با چاه کوفه بس که نشستم گریستم
نایی نمانده فاطمه بین صدای من
"رضا باقریان"
#شعر
#روضه
#امام_علی
@Arshiv_Gholam
از پیمبر یا خدا درباره ی حیدر بپرس
یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس
معنی مرد خدا را نیمه شب از نخل ها
معنی شیر خدا را روز از لشگر بپرس
هیچ دیواری نمی شد مانع راه علی
از شکاف کعبه و دروازه ی خیبر بپرس
نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست
قصّه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس
در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است
مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس
گاه برتر می شود یک نوکر از صد پادشاه
این تناقض علّتی دارد که از قنبر بپرس
در جهنّم با علیّ یا در بهشت بی علیّ؟
شوق آتش را از ابراهیم پیغمبر بپرس
جمع خواهد شد محمّد با علیّ در یک بدن؟
ما نمی فهمیم این را از علی اکبر بپرس
"مجتبی خرسندی"
#شعر
#مدح
#امام_علی
@Arshiv_Gholam
تا هر زمان که لطف کند آسیاب فقر
ما می خوریم نان گدایی و آب فقر
وقتی اجاق خانه ما قهر می کند
این خانه گرم می شود از آفتاب فقر
یک بار زیر منّت مردم نرفته ایم
أمّا به روی دیده ی منّت تراب فقر
دنیا نشست وضع مرا مو به مو نوشت
ما را کتاب کرد به نام کتاب فقر
هفتاد سال بندگی اش جز گناه نیست
در نامه کسی که نباشد ثواب فقر
تعبیر خواب صادقه ی فقر آبروست
خوابیده ایم بلکه ببینیم خواب فقر
قوس نزول باعث قوس صعود ماست
معراج می برد فقرا را طناب فقر
بنده اگر ندار نباشد که بنده نیست
اظهار بندگی ست همین انتخاب فقر
فقر مرا حساب و کتابم حساب کن
کم از فشار قبر ندارد عذاب فقر
"علی اکبر لطیفیان"
#شعر
#مناجات
@Arshiv_Gholam
شهادت امیرالمومنین-بندانی نیشابوری.mp3
4.64M
🎙روضه بستر أمیرالمؤمنین (علیه السّلام)🎙
"استاد بندانی نیشابوری"
#صوت
#روضه
#سخنرانی
#استاد_بندانی_نیشابوری
@Arshiv_Gholam
"تلازم شرافت شب و روز"
🔸در روايات آمده است كه شرافت شب و روز ملازم يكديگر هستند، به اين معنى كه اگر روز شريف شد، شرافت آن به شبش نيز سرايت مى كند و هنگامى كه شب شريف شد، شرافتش به روز آن نيز سرايت مى نمايد.
🔹بنابراين مراقبت از روزهاى اين شب ها با اخلاص در عبادت لازم است، همان گونه كه در شب ها لازم مى باشد.
"مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمه اللّه)"
📜المراقبات، فصل دهم، تلازم شرافت، ص 159
#کتاب
#المراقبات
#آیت_الله_ملکی_تبریزی
@Arshiv_Gholam
"پايان دادن شب قدر"
🕯آنگاه همان طور كه بارها در مورد شب هاى شريف گفتيم _اين شب ها را با توسّل به حاميان معصوم (عليهم السّلام) سپردن عمل به آنان، عرضه آن به خداوند با دست هاى آنان، تضرّع به درگاه آنان براى اصلاح عمل و براى اين كه آنان به درگاه خداوند تضرّع نموده تا او اين عمل را قبول و آن را به عمل صالح تبديل نموده و آن را پرورش دهد، ختم كند_ اين شب را به پايان برساند.
"مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمه اللّه)"
📜المراقبات، فصل دهم، پایان دادن شب قدر، ص 159
#کتاب
#المراقبات
#آیت_الله_ملکی_تبریزی
@Arshiv_Gholam
"دعايى در شب بيست و هفتم"
🔻از زيد بن على روايت شده است كه گفت:
در شب بيست و هفتم ماه رمضان شنيدم پدرم (عليه السّلام) از اوّل شب تا آخر آن عرض مى كرد "اللّهم ارزقني التّجافى عن دار الغرور و الإنابة إلى دار الخلود، و الاستعداد للموت، قبل حلول الفوت"...
🔅اگر بتوانى معنى اين دعا را تصوّر كنى، اين دعا را بسيار خواهى خواند.
"مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمه اللّه)"
📜المراقبات، فصل دهم، دعای شب بیست و هفتم، ص 157
#کتاب
#المراقبات
#آیت_الله_ملکی_تبریزی
@Arshiv_Gholam
"توضيح سراى فريب بودن دنيا"
💡در توضيح معناى اين دعا مى توان گفت:
آنچه قرآن كريم، روايات آل محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و مكاشفات اهل يقين بر آن گواهى مى دهد اين است كه دنيا سراى فريب بوده و آنچه در آن است آنگونه نيست كه ديده مى شود؛ بلكه صفات موجودات اين عالم كه ديده يا حسّ مى گردد، نظير منظره اى است كه از سراب ديده مى شود و ماهيت آن آنگونه كه ديده مى شود نيست و به همين جهت آن را سراى فريب ناميده اند.
💎 و اگر قبول اين مطلب براى كسى سخت باشد بايد از خود بپرسد كه آيا خطاى حسّ را قبول دارى؟ و در صورت قبول كردن خطاى حسّ از خود بپرسد چه فرقى بين خطاى حسّ و عدم خطاى حسّ وجود دارد و در صورتى كه بين آن ها فرقى وجود نداشت بايد بگوييم ممكن است در جايى كه فكر مى كنيم حسّ خطا نداشته، خطا داشته باشد. و وقتى امكان خطا در تمامى حواسّ ثابت شد، وقوع خطاى حواسّ با رواياتى كه به اين مطلب تصريح مى كند ثابت مى گردد.
♦️ تعدادى از اين روايات دل بر سخن گفتن جمادات هستند در حالى كه حسّ آن را منكر است. تعدادى از آن ها درباره حالت هاى قبر كه عبارتند از ايستادن، فرياد زدن، آتش، سخن گفتن، باغ و نعمت هاست كه باز هم حسّ آن را انكار مى كند. و تعدادى، دالّ بر وجود فرشتگان و دخل و تصرّف آن ها در اين عالم هستند. و تعدادى دلالت مى كنند بر اين كه روزى تمام مخلوقاتى كه در اين عالم است، از قبيل جماد و نبات و حيوان از عالم ملكوت مى آيد. و تمامى اين روايات دالّ بر وجود چيزهاى زياد و عوالم بسيارى هستند كه حسّ آن را انكار مى كند.
🔰 به هر صورت اين عالم سراى فريب ناميده مى شود چون با شكل هايى كه حقيقتى نداشته و با حقايقى كه شكلى ندارد اهل خود را فريب مى دهد. ذاتيات آن مانند اعراض و واقعيت هاى خارجى آن مانند سراب است. چيزهايى كه در آن ثابت ديده مى شوند در واقع غير ثابت و چيزهايى كه اهل دنيا درباره حقيقت هاى آن مى گويند و اوصافى كه براى آن ذكر مى كنند واقعيّتى ندارند. و هر چيزى كه به اقتضاى اين عالم به وجود مى آيد در غير اين عالم حكم به محال بودن واقعيت آن مى نمايند. و هر چه در آن است فريب، توهّم و خيال است.
⚠️ و مؤمنى كه حجاب ناسوت از ديدگانش برداشته شد، ماهيت اشياء همان گونه كه هست براى او جلوه گر خواهد شد. و از بين رفتن حجاب "تجافى عن دار الغرور" آرام نگرفتن در سراى فريب و آشكار شدن حقايق "إنابة إلى دار الخلود" بازگشت به سراى جاويد ناميده مى شود.
"مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمه اللّه)"
📜المراقبات، فصل دهم، فریب بودن دنیا، ص 158
#کتاب
#المراقبات
#آیت_الله_ملکی_تبریزی
@Arshiv_Gholam
"ترجيح جانب اميدوارى بر نااميدى در چنين اوقاتى"
💠 در چنين اوقاتى كه خداوند در آن بيش از ساير اوقات درهاى رحمت خود را باز نموده، بندگان را تشويق به ذكر، عبادت و دعاى خود نموده و الطاف خاصّ خود را براى آنان تضمين نموده است؛ بنده مراقب بايد جهت اميدوارى را بيشتر در نظر گرفته و دست هاى آرزوى خود را به طرف كرم خداوند و بخشش هاى فراوان او دراز كند. ولى شيطان در اين اوقات اصرار در ترجيح جهت ترس و نااميدى دارد تا بدين وسيله مانع عمل بندگان گردد.
"مرحوم آیت اللّه میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رحمه اللّه)"
📜المراقبات، فصل دهم، ترجیح جانب امیدواری، ص 158 و 159
#کتاب
#المراقبات
#آیت_الله_ملکی_تبریزی
@Arshiv_Gholam
سودش فراوان ست و خیرش نیز بسیار است
آنکه تو را با قیمت جانش خریدار است
یاد من و در به دری های دلم باشید
پروانه ای دیدید اگر تا صبح بیدار است
معشوق زیر منّت عاشق نخواهد بود
صدبار قربانش شوم بازم طلبکار است
عاشق شدن هم سوختن هم ساختن دارد
بیخود نفرمودند راه عشق دشوار است
از شش جهت گیسوی تو راه مرا بسته ست
هرکس که عاشق می شود ذاتاً گرفتار است
بی تو همین که زنده می مانم گنهکارم
بین خلایق بیشتر عاشق گنهکار است
فکر من جامانده ی وامانده هم باشید
ای کاروان آهسته تر؛ در پای من خار است
با گریه کار طفل بهتر راه می افتد
گر کار ما زاری نباشد کارمان زار است
امروز باید یار را با گریه راضی کرد
فردا که اعلامیّه ی ما روی دیوار است
چشمی که گریان نیست نابینا شود بهتر
در مجلس تو دیده یا تر هست یا تار است
جز گریه از ما فاطمه چیزی نمی خواهد
نوکر که گریان نیست نوکر نیست؛ سربار است
گریه کن تو زینب است و مادرت زهرا
این گریه های ما فقط گرمی بازار است
دخت علی مرتضی اینجا چه می خواهد؟!!
زینب کجا اینجا کجا؟ اینجا که بازار است
"علی اکبر لطیفیان"
#شعر
#مناجات_و_روضه
#حضرت_زینب
@Arshiv_Gholam
Panahian (1).mp3
4.52M
🎙آرامش🎙
💠 هدف اصلی و مقدّمه اهداف دیگر ازدواج و معیار انتخاب همسر، ایجاد آرامش است...
🔴 استاد پناهیان
#صوت
#سخنرانی
#ازدواج
#انتخاب_همسر
#آرامش
#علیرضا_پناهیان
@Arshiv_Gholam
Panahian (2).mp3
957.1K
🎙جرئت می خواهد🎙
💠 چقدر برای اعتقاداتمان ایستادگی می کنیم؟
🔴 استاد پناهیان
#صوت
#سخنرانی
#ازدواج
#انتخاب_همسر
#آداب_و_رسوم
#استاد_پناهیان
@Arshiv_Gholam
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست
دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست
اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست
بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست
در غیبت شه روی به شهزاده می آرند
صد شکر که در خانه ی آقا، پسری هست
هر جا قد و بالای رشیدی ست، یقیناً
دنبال سرش نیم نگاه پدری هست
یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد
یا حضرت ارباب کرم، خانه ات آباد
داریم همه محضر تو عرض سلامی
تو شاهی و ما نیز هر آن چه تو بنامی
تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است
ویرانه ترینم نکنم میل غلامی
ای قامت قد قامت تو عین قیامت
قربان قدت صد قد و بالای گرامی
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطّاعة ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
هر کس که هوای پدری داشته باشد
با عشق تو باید پسری داشته باشد
انگار رسول است، نمایی که تو داری
انگار بتول است، صدایی که تو داری
بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی
با این قد انگشت نمایی که تو داری
باید که برای تو کرم خانه بسازند
از بس که زیاد است گدایی که تو داری
از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است
از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری
تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی
که منتظر توست، خدایی که تو داری
فردای قیامت به خدا خوب ترینند
در بین شهیدان، شهدایی که تو داری
کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند
بگذار که عشّاق به پای تو بمیرند
ای سیر کمالات همه تا سر کویت
ای آب حیاتم، نمی از آب وضویت
ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی
مانند حسن جود بود عادت و خویت
عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند
ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت
پایین قدم های حسین جای کمی نیست
جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت
این قدر مزن آب به سرخی لب خود
حیف است که پیچیده شود این همه بویت
حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند
باید که مرا عبد غلامان تو خوانند
ای زاده ی زهرا! جگرت می رود از دست
امروز که دارد پسرت می رود از دست
ای کاش که بالای سرش زود بیایی
گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست
بد نیست بدانی؛ اگر از خیمه می آیی
با دیدن اکبر کمرت می رود از دست
افتادنت از زین پدرت را به زمین زد
برخیز و گر نه پدرت می رود از دست
برخیز که عمّه نبرد دست به معجر
بر خیز به جان من و این عمّه ات، اکبر
"علی اکبر لطیفیان"
#شعر
#مدح_و_روضه
#حضرت_علی_اکبر
@Arshiv_Gholam
با نگاهی راحتم کن از بلایا زودتر
دور کن قلب مرا از حبّ دنیا زودتر
یا غیاث المستغیثین کار دستم داده نفْس
غرقِ عصیانم بگو می بخشی آیا زودتر؟!
داشتم شرم از تو و لطفت اگر دیر آمدم
پس ببخش این بندهٔ بی آبِرو را زودتر
هر چه دور افتادم از تو؛ شد گناهم زیاد
هر زمان دیر آمدم افتادم از پا زودتر
سهل انگارم! خودم می دانم أمّا سال هاست
برده ام نام تو را در هر تقاضا زودتر
لطف کن یا قاضی الحاجات حال خوش ببخش
این مریضِ معصیت را کن مداوا زودتر
موج اقیانوس غفلت می بَرَد با خود مرا
رفته ام از دست! کاری کن خدایا زودتر
خوب شد العفو هایم شد مزین بالحسین
توبه هایم می رود اینگونه بالا زودتر
خوش به حال هر که با "هَب لي کمال الإنقطاع"
می زند مثل شهیدان دل به دریا زودتر
مثل آن آقا که مشتاقانه بینِ قتلگاه
داشت پیراهن؛ سرش را داد أمّا زودتر!
"مرضیه عاطفی"
#شعر
#مناجات_و_روضه
#امام_حسین
@Arshiv_Gholam
شیرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد
نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد
هر آنچه می دهد کرمش کم نمی شود
باید کریم بلکه کرم را گداش کرد
پایم اگر به سمت جهنّم نمی رود
دستم توسّلی به ضریح عباش کرد
موسی و خضر و یوسف و عیسی به جای خود
هنگام مشکلات، نبیّ هم صداش کرد
تصویر اوست عکس تمام پیمبران
او را خداش آینه انبیاش کرد
کعبه برای آمدنش بود نه طواف
پس کعبه را برای قدومش بناش کرد
خیلی گره زدند به اسلام باز کرد
هر آنچه کرد پنجه مشکل گشاش کرد
در کودکی ش نیز علی مرد جنگ بود
پس ذوالفقار نیست اگر لافتی ش کرد
در آستان یک نخ عمّامه سرش
باید تمام خلق جهان را فداش کرد
ردّ می شد از محله ی ما دلدل علی
افتاد سنگ زیر سمّ او، طلاش کرد
"علي اكبر لطيفيان"
#شعر
#مدح
#امام_علی
@Arshiv_Gholam
مخواه دخترکت از تو بی خبر باشد
بدون من به سفر می روی پدر، باشد
میان راه دلت تنگ شد خبر دارم
که آمدی تو به دنبال هم سفر، باشد
قبول بازی گنجشک پر که یادت هست
به شرط آنکه به جایش رقیّه پر باشد
تنور خانه گمانم هنوز روشن بود
و گرنه موی تو باید بلندتر باشد
عمو که رفت پدر لاأقل نمی رفتی
برای عمّه تنهام یک نفر باشد
مرا زدند ولی عمّه بازویش زخم است
برای من دلت آمد که او سپر باشد؟
کلاغ ها همه رفتند خانه پس حالا
رسیده نوبتش این قصه هم به سر باشد
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
گفتم که میآیی ولی گفتم که خوابم
این دو به شکّ بودن برای من عذاب است
بوسیدمت گفتم بدهکارم نباشی
حالا حسابم با تو بابا بی حساب است
از دور روی نی عروسک دیدم انگار
نزدیک آمد دیدمش طفل رباب است
خیلی سرت را بد بریده هر که بوده
حق می دهم گر پرسش من بی جواب است
موی من و تو سوخته با این تفاوت
در لا به لای موی تو بوی شراب است
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
دیوار ماتم در ندارد احتمالاً
این سرگذشت آخر ندارد احتمالاً
اندازهی زلفِ در آتش رفته ی من
گیسوت خاکستر ندارد احتمالاً
بال زمین گیرم به زیر دست و پا رفت
یعنی کبوتر پر ندارد احتمالاً
تا آمدی پی برده ام هر کس که رفته است
بعد از سفر حنجر ندارد احتمالاً
دیدم عقیقت را، به دست ساربان بود.
انگشتت انگشتر ندارد احتمالاً
از قافله جا ماندنم تقصیر خواب است
امّا سنان باور ندارد احتمالاً
آنگونه که سیلی بمن زد زجر، گفتم
این بی حیا دختر ندارد احتمالاً
با هلهله ما را تماشا کرد کوفه
این شهر کور و کر ندارد احتمالاً
جز کوفه و شامات شهر دیگر اینقَدر
پسکوچههایش شَر ندارد احتمالاً
در شام چادر از سرم دزدید طفلی
بازارشان معجر ندارد احتمالاً!
روبندِ عمّه آستین پاره اش شد
پوشیه ای بهتر ندارد احتمالاً
تا خیزران از جای خود برخاست، گفتم
کاری به کار سر ندارد احتمالاً
صورت به روی صورت بابا نهاده
تا آخرین دم بر ندارد احتمالاً
"بردیا محمدی"
#شعر
#روضه
#حضرت_رقیه
@Arshiv_Gholam
@hosenih
ناله بزن؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا، این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمی آید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن، فریاد کن؛ أمّا همه ش بی فایده است
این شمر، از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده در نمی آید ز دست
جایش النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عبّاس، خواهر را ببر
"علی اکبر لطیفیان"
#شعر
#روضه
#امام_حسین
@Arshiv_Gholam
از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر
کو دلی را که سپارم به دلارای دگر؟
عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت
گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر
مگر آزاد کنی، ورنه چو من بنده پیر
گر فروشی، نستاند ز تو مولای دگر
عاشقان را طرب از باده ی انگور نیست
هست مستان تو را تشنه ز صحبای دگر
بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است
بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر
ما گداییِ درِ دوست به شاهی ندهیم
زآن که این جای دگر دارد و، آن جای دگر
(گر خورد سنگ سگ خانه به جایی نرود
آری آری نرود از پی مولای دگر)
گر به بتخانه ی چین نقش رُخت بنگارند
هر که بیند، نکند میل تماشای دگر
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
دل "فرهنگ" ز غم های جهان خون شده است
غم عشق آمد و افزود به غم های دگر
"ابوالقاسم شیرازی"
#شعر
#مناجات
@Arshiv_Gholam
امشب چنان ایتام کوفه بی قرارم
اندازهی سی سال می خواهم ببارم
چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید
من به وصال فاطمه امیدوارم
هستند دورم بچّه ها! پس محسنم کو
تا که بیاید لحظه ها را میشمارم
نه سنگ قبری خواستم نه سایبانی
مانند زهرا بی نشان باشد مزارم
امشب برایم روضهی زهرا بخوانید
باید بمیرم از غم روی نگارم
عبّاس تو بیرون نرو باید بمانی
أصلاً من امشب با تو خیلی حرف دارم
جان تو و جان زنان این قبیله
عبّاس زینب را به دستت میسپارم
در پای او، هم سر بده، هم دست، هم چشم
او چادرش سِرّ است سِرّ کردگارم
امشب به فکر ناقه ی بی محملم من
گریه کن آن رنگ و روی پُر غبارم
تو روی نیزه چشمهایت غرق اشک است
من در نجف از داغ زینب سوگوارم
وقتی صدایت میکند! ای محرم من
جای تو دارد شمر می آید کنارم
جای تمام بچّه ها شلاق خوردم
دارم کبودی تنم را میشمارم
بانوی یثرب بودم و حالا اسیرم
دستان خود را بر روی سر میگذارم
بی اختیار از هر طرف بردند من را
گرچه همه عالم بُود در اختیارم
#شعر
#روضه
#امام_علی
#حضرت_زینب
@Arshiv_Gholam
📿یک ماه مناجات با خدا و توسّل به محضر حضرات آل اللّه (علیهم السّلام)📿
🕯از شنبه ۱۳ فروردین (شب اوّل ماه مبارک رمضان) تا شب عید فطر ۱۴۰۱🕯
1⃣ قرائت قرآن
2⃣ حدیث خوانی
3⃣ مناجات و توسّل
⏳ زمان:
به مدّت ۳ شب (سه شنبه ۶ اردیبهشت تا پنجشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۱)
ساعت ۲۲
🌐 مکان:
قم، خیابان هنرستان، کوچه ۱۱، پلاک ۸۵، منزل حضرت استاد شفيعي.
"خانوادگی"
#اطلاع_رسانی
#روضه_خونگی
#ماه_رمضان
@Arshiv_Gholam
دوست داری در زدن های مرا، حاشا نکن!
پس اگر تا صبح هم در را زدم در وا نکن
من برای تو می آیم نه برای حاجتم
جان خوبانت مرا محتاج این دنیا نکن
روز اگر کار بدی کردم تو شب راهم بده
روی من آغوش وا کن لطف کن دعوا نکن
کار دست توست من کارگرم ای خوش حساب!
می توانی از خودت طردم کنی أمّا نکن
من أدای خوب ها را در می آوردم فقط
سابقه دارم گنه کارم ولی رسوا نکن
نامه ی اعمال ما را به نجف ارسال کن
تا علی امضا نکرد این نامه را امضا نکن
سرپرستی مرا مولا تقبّل کرده است
کودک آواره را شرمنده بابا نکن
دوست دارم با علی همسایه باشم تا أبد
در نجف گم می شوم دیگر مرا پیدا مکن
من به این ماه مبارک گفته ام ماه حسین
جز حسین این ماه را در پیش ما معنا نکن
ای رفیق سینه زن از کربلا روزی بگیر
روزه را افطار جز با تربت أعلی نکن
کاش در گودال فریاد کسی میشد بلند
شمر باشد، پشت و رویش کن، ولی با پا نکن!
"سیّد پوریا هاشمی"
#شعر
#مناجات_و_روضه
#امام_حسین
@Arshiv_Gholam
گاهی اگر خیلی سراغ گریه و آهیم
دلواپس و مضطرِّ باقیماندهی راهیم
بسیار کمبود محبّت بین دل داریم
ما سائل قدری نوازش از یداللّهیم
ثابت قدم که نیستیم أمّا گذشت آخر
از ما مُذبذبها که در این عشق، گه گاهیم
مابین قنبرهای خود هم باز ما را دید
مایی که پیدا نیستیم اندازهی کاهیم
با اینکه خرما بر نخیل است او به سائل داد
لطف و نظر کرده به ما هر چند کوتاهیم
در برکه چشمان ما تصویر ماه افتاد
ما در کنار برکه یعنی پیش آن ماهیم
با چاه، جای آدمی او درد و دل میکرد
غبطه خورِ آن جایگاه ویژهی چاهیم
او خود خودش حبّ خودش را در دل ما کاشت
ما از أمیرالمؤمنین دیگر چه میخواهیم؟
در دل اگر جز حبّ او آید زیان کاریم
گر راه ما غیر از نجف افتاد گمراهیم
"حسن معارف وند"
#شعر
#مدح
#امام_علی
@Arshiv_Gholam