eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - بذار یه بدم تو نوکرات باشه - ابراهیمی اصل.mp3
3.05M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 هِـۍوَ؏ـدِھ‌حَـرَم‌بِھ‌خـودَم‌مِـۍدَهَـم‌حُسِین دِل‌خـوش‌شُـدَم‌دِگَـربِـہ‌هَـمِین‌خِـیٰال‌هـٰا..シ! . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• بلند شو... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇 https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . بزار یه چیزی رو بهت بگم : وقتی واسه اولین بار باهات حرف زدم اصلا فکر نمیکردم یه روزی عزیزترین و مهم ترین آدم زندگیم بشی🥰❤️ 😍 . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇 https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌ودو ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ با بوی عطری که می دانستم متعلق به امیر علی است سرم را بلند کردم،نمیدانم از کجا یک بیت شعر در ذهنم تداعی شد : کشش ساحل اگر هست چرا کوشش موج؟! جذبه دیدن تو می کشد از هر طرفم.. امیر علی بعد معذرت خواهی کنار عطیه نشست و عطیه زیر گوشش پچ پچی کرد و امیر علی آرام خندید و بعد من حس کردم چقدر حسودی ام شد ؟! حسادت از نظر من کار آدم های حقیر بود اما این حسادت من جور دیگری بود انگار ! حسود بودم به تمام کسانی که او را می دیدند حسود بودم و این حسادت تمام شدنی نبود ! دل من از حسادت شدید می سوخت ! تا خودش نمی گفت،من باور نمی کردم خواستگاری در کار باشد ،مادرش کنار مادرم کمی حرف زدند ،یک ساعتی که گذشت زهرا و همسرش عزم رفتن کردند. زهرا به کنارم آمد: عزیزُم از اول گفتُم تو مهمون مویی حالا هم پاشو با هم بریم چشمانم گرد شد ،در این وضعیت همین را کم داشتم : نه زهرا جان ، آقا علی خسته است برید استراحت کنین علی مردانه و آرام نجوا کرد : ما دیگه عادت داریم به این ماموریت ها خوشحال میشیم تشریف بیارین پدرم گفت که هر جور راحتم ! و من بدون نگاهی به نواب سراغ لباس هایم رفتم هر چه دور تر بهتر.. به عکس بزرگ نواب چشم دوختم،زیر لب نجوا کردم : دل داده ام بر باد ، هر چه بادا باد ! مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد ! بعد هم سریع نگاهم را گرفتم و بیرون رفتم من امید داشتم به رحمتش ! به قول فاطمه شد ، شد نشد هم باز شده آنچه که خدا می خواست شده! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وسه] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] خانه شان آپارتمانی سه طبقه بود و خودشان طبقه سوم بودند عطیه هم همراه ما آمده بود و هی زیر گوشم با شیطنت می گفت : دیدی چطوری شب خراب شدیم سر این دو تا کفتر عاشق؟! و من بی حواس و حوصله فقط سر تکان می دادم چیدمان خانه شان شدیدا دلنواز بود، عین خودشان ! بعد انداختن رخت خواب ها ، زهرا هم به کنار ما آمد عطیه مشغول گوشی بود و من به سقف صورتی رنگ اتاق خیره بودم ! _ اووو بیایین استوری این خان داداش ما را ببینید چی هم گذاشته !!!! زهرا، از دست رفت این امیر علی وقتی حرف از او بود ، شاخک های من فعال بودند خم شدم تا صفحه گوشی اش را بهتر بیینم و با دیدن استوری همیشه شاهکارش ابرویم بالا رفت : ^دارد نظر به خانه خرابان همیشه عشق ^ بعد هم هشتگ زده بود # جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار بدون حرفی سرم را روی بالش گذاشتم زهرا هم با شیطنت می گفت که حتما عاشق شده و من با دلخوری فقط چشم بستم به اندازه تمام آدم هایی که از آنها گله به دل نگرفته بودم از او دلخور بودم بعد هم با خودم فکر کردم که حتما حق دارد لایق امیر علی نواب یک دختر چادری ست نه منی که هنوز یک پای ایمانم لنگ می زد امشب عجیب زده بود به سرم! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . توی عکس حَرمت، گنبد و گلدسته‌ی صحن برده دل از همه و بیشتر آقا، از من:)✨ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» ای شوووپ بود؟ (🍲)* مجه شوووپ دذاشت؟؟ (🙄)* من شوپ ندوشتم .(🍲😤)* تباب دوشت دالم (🍡🍢🍡)* ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ☝️والدين قرار نيست اختلاف نداشته باشند و هميشه با هم موافق باشند. 👈 كودک قرار است از والدينش روش درست حل اختلاف و مسئله را بياموزد. 👆قرار است ببيند؛ پدر و مادرش با دو عقيده مختلف با دو دیدگاه متفاوت چگونه بر سر يک مسئله به تفاهم می‌رسند. 👌قرار است ببيند حتی با داشتن اختلاف عشق و محبت به پايان نمی‌رسد. «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ نام من سرباز کوي عترت است🍃 دوره ي آموزشي ام هيئت است▫️ ‖↵ ارتش حيدر محل خدمتم👥 بهر جانبازي پي هر فرصتم😉 ‖↵ اسم رمز حمله ام ياس علي🌸 افسر مافوق من سيدعلي💚 |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1709» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ 🍃🌷 سفـارش کردے کنـم شـروع همیشـه روزم رو با حسیــن....❤️ ▫️صباحاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین▫️ 🍃🌷 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . ♥️🌿 سـال ها؛ نه قرن هاسـت ڪه ڪفه ترازوهایمان تعادل نـدارد؛ با دستۍخالۍو ندار، دل هایمان پر از دل تنگۍبراۍڪسۍڪه او از ما دلتنگ تـر اسـت...💔 ڪسۍڪه بایـد باشـد و نیسـت✨️🕊 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•‌<💌> •< > . . 🌿:: عـازم حج بودم. شب خداحافظی بود. همہ همڪاران در خانہ ما نشستہ بودند. 🏡:: با عبــاس رفتیــم خــانہ سـابق‌مان در همان مجتمــع. 💕:: گفت: تو عشــق دوم منی. می‌خــواهمت اما بعد از خــدا. نمی‌خواهم آن قدر دوستت داشتہ باشم ڪہ تبدیل بہ بت شــو؎. 🦋:: می‌گفت: ڪسی ڪہ عشق خدایی خــودش را پیــدا ڪرده باشــد، باید از همہ این ها دل بڪند. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ ⇧🌸خواهرم اگر زیبایی گيسوانت عنوانی‌ست ڪه در «شعرها» ستایش می‌شود، حجب و حیای تو عنوانی‌ست ڪه در «قرآن» ستایش و تأڪید شده است.. ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . ⭕️ترک دوستی باجنس مخالف 🚫راه رهایی از رابطه حرام بیشتر روابط با نامحرم با این دلیل توجیه میشن که من چون نیاز عاطفی دارم مجبورم که با نامحرم ارتباط داشته باشم!😐 بسیاری از این نیازها واقعی نیست و کاذب هست. نیازهایی هست که رسانه ها برای آدم درست می‌کنند.😞 طبیعیه دختری که هر روز کلی فیلم عاشقانه کره ای و هندی و آمریکایی و البته ایرانی میبینه ناخودآگاه احساس میکنه که اونم نیاز به مردی داره که بهش تکیه کنه و عاشقانه دوستش داشته باشه!🤦‍♂ در حالی که اگه به جای فیلم دیدن به کارهای مفید میپرداخت اصلا چنین نیازی رو حس نمیکرد و یا خیلی کمتر حس میکرد.😊 هر چقدر آدم خودش رو توی فضاهای احساسی و شهوانی قرار بده ناخوداگاه خواهش و میلش نسبت به جنس مخالف بیشتر میشه تا جایی که دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه.👌 خوبه که اگه آدم زمان و شرایط ازدواج رو نداره اصلا خودش رو درگیر این جور مسائل نکنه تا زندگیش سخت نشه.⛔️ خصوصا نوجوانان دختر و پسر نیاز هست که از آهنگ های به ظاهر عاشقانه و فیلم ها و کلیپ های مثلا احساسی دوری کنند و الکی خودشون رو تحت فشار نذارند.❌ . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. ممنون از سوتی‌های بامزه‌تون من معلمم. توی کلاس خیلی اتفاقات خنده دار می افته... یکی از دانش آموزای دخترم عاشق لباس دنباله دار و مجلسیه😁😁 چون تو نقاشیش همیشه این مورد رو نقاشی میکنه. نزدیک ۲۲ بهمن بود گفته بودم نقاشی بکشین در موردش. این دختر امام خمینی رو هم با عبای دنباله دار کشیده بود😱☺️ اون ماه مجازی بودیم و توخونه خدا میدونه چقدر خندیدم😂😂😂 یبارم درمورد نماز خوندن و جشن تکلیف نقاشی کرده بود چادرش دنباله دار بود😂😂 ولی این بار کلاسمون حضوری بود؛ داشتم زیر ماسک غش میکردم از خنده، نمیتونستم نقاشی شو امضاء کنم😬🤦‍♀ . . ''📩'' [ 552 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - ام البنین حقیقت ادب - استاد دارستانی.mp3
6.35M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 تا زمانی که حسین است رفیق دل من..؛ میل همراه شدن با دگران نیست مرا♥️ ‌-الی‌الحبیب- . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• منتظرتم رفیق😉🖐... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وچهار ] خانه شان آپارتمانی سه طبقه ب
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بعد اذان صبح بود که خوابیدم ،تلاش های زهرا و عطیه برای خنداندن من بی فایده بود‌. از هجوم فکر و خیال خوابم نبرد ، تمام شب را طرح لبخندش مقابل دیدگانم بود ،کاش نقاش بودم تا آن لبخند را ثبت می کردم ،ولی من که عکاس بودم می توانستم خنده اش را جور دیگری ثبت کنم. زنگی به فاطمه زدم ،فقط گفتم خوب نیستم او هم چیزی نپرسید ،گفت فقط توکل کن همین توکل درست و حسابی هااا! بعد هم گوشیم را در دست گرفتم ،مقابل آن استوری شاعرانه من هم باید خودی نشان می دادم ،روی یکی از عکس هایی که خودم از گل رزی گرفته بودم ،نوشتم: دو قدم مانده به عاشق شدنت با من باش ! من به اعجاز دعا های خود ایمان دارم! بعد هم لبخندی روی لب نشاندم من ریحانه بودم ،کسی که از طوفان سعید رد شده بود. که خب مکالمه زهرا و همسرش لبخند و انرژی ام را تکمیل کرد‌ _ زهرا اصلا دلت برام تنگ شده بود ؟! زهرا همراه ناز گفت : تو از دلتنگی چی می فهمی سید ؟! تا حالا تجربه کردی دم ظهر به یاد کسی با یه مداحی که میدونی دوسش داشت کل خیابونی که بعد عقدتون قدم زدین رو قدم بزنی.. و چشات پر بشه و هی لب به دندون بگیری که گریه نکنی ،چون زشته ؟! تا حالا گوشیت رو چند ساعت خاموش کردی که هی نگاه نکنی به آخرین بازدیدش ؟! علی با مهر نگاهش کرد ،کمی جلو تر آمد و زهرا را در آغوش کشید و نجوایش در دل من را هم قند آب کرد.. _ تا حالی وسط ماموریت مرخصی گرفتی که فقط برگردی و در حد دو روز ببینیش؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسی‌وپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] زهرا متعجب برگشت : جدی وسط ماموریت برگشتی؟! _ اره عزیز دلِ علی عطیه بی خبر اعلام حضور کرد و آن دو سریع از هم فاصله گرفتند ،زهرا سرفه ای کرد : از کی اینجایین ؟! عطیه خندید : مو که همی الان رسیدُم ولی ریحانه رو نمیدونُم مانده بودم چه بگویم که همسر زهرا حرف را عوض کرد : بفرمایین صبحانه ! دوباره مربا دیدم و از خود بیخود شدم ،تمام فکر و خیال ها کناری خزیدند ،ما ماندیم و صبحانه مفصل روی میز. ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بعد صبحانه راهی خانه پدری زهرا شدیم،پدر و مادرم عزم رفتن کرده بودند،وقتی پرسیدم چرا با این همه عجله؟!مادرم چشم و ابرو آمده بود. دیشب گفته بودم هر چه بادا باد و بعد به گفته بودم به اعجاز دعاهای خود ایمان دارم.. وسایلم را آماده کرده و از همگی خصوصا زهرا و عطیه تشکر ویژه کردم،مادر نواب با محبت بیشتری مرا بدرقه کرده بود. داشتم خیال میکردم شاید نواب مرا نخواسته،که نواب مخالف این ازدواج بوده..و حق را به او می دادم.. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . به خراسان ببری یا نبری حرفی نیست🙂 تو نگیر از منِ دل‌خسته «رضا(ع) گفتن» را✨ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«🍼» « 👼🏻» هیش‌‌تی بابای منو نَییده؟👀 بابام اوی نیلوی اَوایی اَلتِش تال می‌تُنه❤️ املوژ لفته بود پیشِ حژلت آدا 😇 بَلی الآ دیل کلده!🙁 اِیلی وگته منتژلشم تا بیاد و بپلم تو بگلش😃 🏷● ↓ ندالیم🍪 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلم فرمودند: أولادُنا أكبادُنا 🌹 فرزندان ما ، جگرگوشه های ما هستند😊 چه خوب است گاهی این مهم را به کودکانمان یادآوری کنیم که آنها را از بُن جان دوست می‌داریم❤️ «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal