𓆩🌸𓆪
|' #آقامونه .|
.
﮼𓏲 ࣪ همه موسمِ تفرج🦚
به چمن روند و صحرا💐
﮼𓏲 ࣪ تو قدم به چشمِ من نِه😌
بنشین کنارِ جویی🌹
#فصیح_الزمان_رضوانی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1754»
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
وقتی میخنده مثل #مولانا بهش بگید:
«من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست؛
تا تو باشی نشوم خیره به لبخنده کسی!» ♥️
همینقدر قشنگ :)
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
4_5791669660994765503.mp3
3.43M
..♢ ⃟🧡.•
〖#فانوس〗
•
•
💎 دعای سحر در
سحرهای ماه رمضان💚
💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیُّ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ...
🔹دعای سحر بسیار عجیب، اسرارآمیز و عظیم است...
🔸خواستههای بسیار عظیمی در این دعا هست که فقط به اعتبار اذن ائمه علیهم السّلام جرأت میکنیم آنها را بر زبان بیاوریم...
🔹این دعا راه سلوک به سمت قرب الهی، راه عبور از نقص به کمال، از کثرت به وحدت، از تعیّن به لاتعیّنی را برای انسان باز میکند...
#دعاےسحر..🌿
#ماه_رمضان
•
•
+میخونَم هَـر سحـر آروم
سلام الله عَلے سیدنا المظلـوم :)
..♢ ⃟🧡.• Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
.🌙 ⃟💛''
『 #فانوس 』
•
•
بازکن در کہ گداے
سحرت برگشتہ!😇
عبد عصیان زده و
در بہ درت برگشتہ!💔
سحر سوم؛
بہ یاد بانوے سہ سالہ😢🌿
|'🦋دعاے روز #سوم
ماه زیباے خدا🦋'|
#عکسبازشود
•
•
+چنـد روزے آسمـان نزدیـڪ اسٺـ
لحظـہ ها را دریــابــ :)🌱
.🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
Tahdir joze4.mp3
4.12M
⟮ #دلارام シ⟯
•
•
تندخوانی جز ۴/استاد معتز آقایی
ختم امروز به نیت:
شهیده زینب کمایی
التماس دعا🌸✨
•
•
+شهرُ الرَمضان
الّذی اُنزِل فیهِ القُرآن..♥️
📖⃢💫 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
📿در ماه رمضان بسیـار استغفار و دعا ڪنید زیرا با دعـا از شما دفع بلا مےشود و با استغفار، گناهانتان پاڪ مےشود.
📖کافی ج4 ص88
🤲🏻استفغرالله ربی و اتوب الیه🤲🏻
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خادمانه
-مهدیجان..
ایکاشبهافطارنگاهتبرسانیدلِمارا♥️
#اللهمعجلالولیڪالفرج 💚
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
{🦋} محمدحسین بسیار معتقد به ولایت فقیه بود و روی حجاب تاكید داشت.
{📆} برعكس خیلی از مردهای دیگر تاریخهای مهم زندگی را یادداشت و هر سال روز زن یك جشن دو نفره در خانه ما برپا بود.
{🎊} همیشه سعی میكرد خانه را آماده یك جشن دو نفره كند، او به جشن میلاد زهرا و روز زن بسیار اهمیت میداد.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #محمدحسین_مرادی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
𓏲 ๋࣭ ִֶָ🤍📿
⟮ #خادمانه ┋ #چفیه ⟯
#ختم_صلوات امروز بہ نیـت :
⇜ ✧ شهید ابراهیــم هادے ✧ 🪴
📿 ⊰ ارسال صلواتها ⇙
⸙@Daricheh_Khadem
جمع صلـــوات هاے گذشتہ :661
هرروز 🌤
شادڪردن دلـ♥️ یڪ شهید 👇🏻
http://Eitaa.com/Asheghaneh_halal
𓏲 ๋࣭ ִֶָ🤍📿
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
🍃🍂برای داشتن یک ازدواج موفق
لازم است تا هر روز به همسر خود
ابزار علاقه کنید و به او بگویید که
چقدر حضورش برای شما مهم است.🍃🍂
#پ.ن: مثلایهوییباسفرمشهدغافلگیرشکنی😍
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
💬 سلام من اومدم با یه سوتی از همسر بنده❤️ ماه رمضون بود که زایمان کرده
بودم چند ساعت مونده بود تا افطار که
آیفون رو زدن همسرم در رو باز کرد رفت
رو پله ها دید مادر و خواهرش اومدن
(خونه ی ما طبقه ی سوم بود) بنده خدا مادر
شوهرم اون همه پله رو به سختی میومده بالا
شوهرمم وایساده بود تا بیان بالا؛ وقتی
رسیدن جلو در، برگشت به مادرش گفت:
آخه مجبور بودی الان بیای با دهن روزه
مامانش گفت چیه مگه
(صداشون میومد تو خونه)
(بجای اینکه خوش آمد بگه به مادرش و
تعارف کنه بیان داخل)گفت خوب یهویی
میذاشتید بعد افطار میومدید😂😅😅
اون بنده خدا هم گفت خوب اومدم
که افطار بمونم🤪🤪🤪🤪
آخه این چه حرفی بود مرد😬😬😬
البته قبلش به مادرم اطلاع داده بودند
که میان و ...❤️
عروس مادرشوهر دوست☺️
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 594 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
🆔| @Daricheh_Khadem
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
کانال جنت الحسین_۲۰۲۳_۰۳_۲۵_۲۲_۲۹_۳۱_۶۰۵.mp3
2.64M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
#سید_امیر_حسینی🎙
.
بۍسوادےࢪاگفتند:عشقچندحࢪفداࢪد؟
بۍسوادگفت:چهاࢪحࢪف
همهخندیدند
دࢪحالۍڪبۍسوادࢪاهمیࢪفتومیگفت:
مگࢪحسینچندحࢪفداࢪد؟(:💚
#شهرالرمضـــان🕋📿
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/@Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
عاشقانه های حلال C᭄
•.🥙 ⃝..
| #مائده 🌯|
•
دسرپستهای💚🍹
موادلازم😃:
•پودر پسته: ۱ پیمانه🍾
شیر: ۱ لیتر🍶
شیر عسلی: ۱ قوطی🍯
زرده تخممرغ: ۲ عدد🥚
خامه: ۱ پاکت🍦
وانیل:۱/۲قاشق غذاخوری½🥄
پودر ژلاتین: ۳ قاشق غذاخوری³🥄
رنگ خوراکی سبز: به مقدار لازم💚
طرزتهیه👩🏻🍳:
ابتدا شکر، وانیل و زرده تخممرغ را با استفاده از همزن برقی هم بزنید تا مواد داخل کاسه کشدار و کرم رنگ شوند. سپس پودر ژلاتین را در نصف لیوان آب سرد بریزید. سپس آن را با حرارت غیر مستقیم در آب بهخوبی حل کنید.🥣حالا نوبت آن است که شیر و شیر عسلی را با هم مخلوط کنید. آن را روی حرارت متوسط بگذارید و با قاشق مرتب هم بزنید. زمانی که به مرحله جوشیدن رسید، کمی از آن را داخل ظرف مایه تخممرغی بریزید. ترکیب داخل ظرف را به مدت ۲ دقیقه هم بزنید. سپس آن را از روی حرارت بردارید● پودر ژلاتین حل شده را نیز به داخل ظرف اضافه کنید و دوباره هم بزنید تا مواد داخل ظرف با هم ترکیب شوند. در یک کاسه دیگر، پودر پسته، خامه و چند قطره رنگی خوراکی ژلهای سبز رنگ را بهخوبی با هم مخلوط کنید. سپس با قاشق آن را بهخوبی هم بزنید. سپس این مخلوط را با مخلوط شیر و شیرعسلی و مایه تخم مرغ ترکیب کنید. همچنین دسر پستهای را میتوانید بهعنوان یک دسر ساده بدون شیر نیز استفاده کنید. قالب دسرتان را کمی چرب کنید. سپس مواد دسر پستهای را داخل قالب بریزید. آن را درون یخچال گذاشته و اجازه دهید به مدت ۸ ساعت بهخوبی ببندد. بعد از گذشت این مدت، قالب را از یخچال بیرون بیاورید. آن را به کمک یک چاقو از کنارههای قالب جدا کنید تا به دسر آسیبی وارد نکند. سپس آن را در ظرف سروتان برگردانید. همچنین میتوانید آن را با پودر پسته نیز تزیین کنید.🍪
برایافطارنوشجانکنید😋
+ڪاش مِنَّـٺ بگُذارے بـہ سَـرَم مهـدےجـان
ٺا ڪہ هم سُفـرهے ٺـُو لحظہے افطار شَوَم🧡''
•.🥙 ⃝.. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
.🌙 ⃟💛''
『 #فانوس 』
•
•
یڪ عمر اگر روزه بگیریم و
بگیرید و بگیرند..✋
همتا نشود با عطشِ خشڪ دهان
علےاصغر..💔
#دعاےافطار..🌱
#بابامهدےروزهتونقبول
•
•
+دَم افطار همین ذڪرِ
حسیـن؏ ما را بَـس :)♡
.🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_شصت_وششم حسابی تشنه ی این بحث شده بودند. این را از نگاهش
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_شصت_وهفتم
( حوریا می گوید )
مشغول نظافت آپارتمان بودیم. تصمیم داشتیم تا اینجا را سر و سامان نداده ایم، دیگر به خرید نرویم. خریدهای دفعه ی پیش را یک راست به اینجا آورده بودیم و حالا جلوی دستمان را می گرفت. به حسام گفتم نظافتچی خبر کند که کمکمان باشد. گوشی را سمت من گرفت که خودم هماهنگ کنم. نمی دانم دلیلش چه بود؟ فقط گفت ( عهد بستم. تو که عهد نبستی، خودت تماس بگیر ) از مرکز خواستم دو نفر زبر و زرنگ را بفرستند. وقتی که آمدند سریع دست به کار شدند. چنان با تبهر و سرعت تمیز می کردند، که من در کارشان مانده بودم. مادرم برایمان غذا آورد و خودش خیلی زود به خانه برگشت که پدرم را تنها نگذارد. حسام هم بعد از خوردن غذایش راهی اتاقش شد که خانم ها معذب نشوند. آشپزخانه برق می زد و لوازم برقی که باقیمانده بود رنگی از تازگی به خود گرفتند. تا شب اتاق ها، سرویس بهداشتی و هال و حتی بالکن را مثل دسته ی گل تحویل دادند و آماده ی رفتن شدند که حسام حق الزحمه را به علاوه ی انعام به بهانه ی شیرینی خانه ی نوعروس به آنها داد و با ذوقی که داشتند، راهی شدند. تمام تنم درد می کرد اما بهای این خستگی، خیلی شیرین بود. نگاهم را توی خانه چرخاندم و از ذوق خانه ای که قرار بود زندگی مشترکم را در آن آغاز کنم، لبخند پهنی روی چهره ام نشست.
_ کبک خانومم خروس میخونه انگار... ببینم... تو خسته نیستی؟
و کنارم نشست و دستش را به پشتم انداخت. خودم را کش آوردم و گفتم:
_ تا باشه از این خستگیا...
چشمانش برقی زد و مرا به سمت خودش کشاند.
تنم فشرده شد.
_ آخیییییش... استخونام صدا داد.
نگاهش شیطنت آمیز شد و گفت:
_ خسته ای... ماساژ میخوای؟
با انگشت به پیشانی اش زدم و گفتم:
_ ای فرصت طلب. من بیشتر به یه دوش اساسی احتیاج دارم.
باز هم شیطنت آمیز گفت:
_ بفرما حموم...
و اشاره ای به حمام کرد. ادامه ی بحث بی فایده بود و من حریف شیطنت هایش نبودم.
_ نمی خوام. خونه ی خودمون حموم داریم
و برایش زبان درازی کردم. اخمی کرد و گفت:
_ اونجا خونه ی باباته... اینجا میشه خونه ی خودمون... باید تنبیهت کنم.
و در یک حرکت مرا بلند کرد و روی دوشش انداخت و به طرف حمام می رفت. دست و پا زدنم بی فایده بود و صدای جیغ من و خنده ی حسام کل آپارتمان را پر کرده بود که صدای زنگ آمد. حسام به آرامی مرا زمین گذاشت و گفت:
_ برو حجاب کن خانوم
با تعجب گفتم:
_ منتظر کسی بودی؟
دستی به موهای ژولیده و تیشرت کج شده اش کشید و گفت:
_ سمساره... گفتم بیاد این وسیله ها رو ببره جلو دستمون باز بشه...
و بعد با غرولند به سمت در رفت که زیر لب می گفت ( یه دقیقه آدمو راحت نمیذارن ) با خنده از ناکامی اش چادر و روسری را پوشیدم. وسایل را که بردند با حسام به منزل پدرم رفتیم که شام بخوریم. از فردا دوباره خرید ها و چیدمان شروع میشد.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_شصت_وهفتم ( حوریا می گوید ) مشغول نظافت آپارتمان بودیم.
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_شصت_وهشتم
در کنار خرید جهیزیه، خرید های عروسی شان هم انجام می دادند. به چند آتلیه و تالار هم سر زده بودند و نمونه کارهایشان را با هم مقایسه می کردند که با بهترینشان قرارداد ببندند. همه ی خرید ها یک طرف، لذتبخش ترین خریدشان، حلقه ها بود. حاج رسول با ذکر اینکه طلا برای سلامتی آقایان ضرر دارد و اسلام آن را حرام دانسته، تأکید کرد برای حسام سفارش حلقه ی پلاتین بدهند که همیشه آن را بتواند نگه دارد و به انگشتش بیاندازد. با وسواس پاساژها را می گشتند و فقط حوریا بود که حلقه را امتحان می کرد چون قرار بود سر هر کدام از طرح ها به انتخاب رسیدند پلاتینش را برای حسام سفارش دهند. بعد از چند ساعت جستجو، سر یک حلقه که تک نگین برلیان داشت و یک رینگ ساده بود به توافق رسیدند. به نظر جفتشان هم محکم بود هم شیک و ساده و باوقار. کارها را که انجام دادند، خستگی شان را به رستوران بردند. پیتزا سفارش دادند و تا آماده شدن سفارش، از کارهایی که هنوز مانده بود؛ گفتند. حسام حلقه را در آورد و آرام به دست حوریا انداخت. حوریا دستش را کمی بالا آورد و گفت:
_ هر چی بهش نگاه میکنم بیشتر ازش خوشم میاد.
_ مبارکت باشه
حوریا سر کج کرد و گفت:
_ مبارک جفتمون باشه.
حسام دست حوریا را گرفت و گفت:
_ حوریا جان. دلم می خواد لباس عروستو برات بخرم.
حوریا ابرویی بالا انداخت و گفت:
_ برای چی؟ خب کرایه می کنیم.
حسام مهربانانه لبخندی زد و گفت:
_ هزینه ی خرید و کرایه ش تفاوت چندانی نداره... دوست دارم هر سال سالگرد ازدواجمون بپوشیش. به یاد روز عروسی مون حال جفتمون خوب بشه.
حوریا خندید و گفت:
_ هر سال؟ حتی وقتی یه پیرزن بی دندون و گیس سفید شدم؟
حسام قربان صدقه اش رفت و گفت:
_ آره... هر سال باید بپوشی برام. هر سال باید عروس بشی. گفتم آمادگی داشته باشی که توی انتخابت دقت بیشتری به خرج بدی.
حوریا از دلبری های حسام به هیجان آمده بود و چقدر دوست داشت حس و حال این لحظات را تا همیشه در ذهنش نگه دارد. به همین شفافیت و زیبایی. از خدا می خواست آلزایمر نگیرد و مزه ی عاشقانه ها هرگز از زیر زبانِ قلبش نرود و فراموش نشود.
_ خانومم فردا بریم چند جا لباسا رو ببینی؟
_ فردا باید برم مرکز مروارید. جلسه ی دوم کلاسمه.
_ همون ساعت چهار؟
حوریا گاز بزرگی به پیتزایش زد و سری تکان داد. لقمه را که جوید گفت:
_ دوشنبه و پنجشنبه ساعت چهار عصر.
_ خب حله... مثل دفعه ی قبل رأس ساعت شش میام دنبالت که بریم مزون ها رو ببینیم.
حوریا از ذوق پوشیدن لباس عروس، اشتهایش پرید و بقیه ی پیتزایش باقی ماند که با اعتراض حسام مواجه شد. دست خودش نبود. واکنش هیجانش درست برعکس حسام بود و چیزی از گلویش پایین نمی رفت.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
حالا دیدِه بَهال سُده و لوی دِلَختا پُل از شُتوفهست😍
پش منم از این دُلای حوشِل کَلدم تو ژولابای دَشَنگم تا حسابی دُل دُلی باسَم!😁
🏷● #نےنے_لغت↓
🌱 دُل دُلی : گل گلی
🌱 شُتوفه : شکوفه
🌱 دَشَنگ : قشنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
🌺 تاثیر قصه در ذهن کودکان:
🍃 کودکان از طریق قصه ها با محیط پیرامون خود آشنا میشوند.
هر قصهای میتواند فضایی را به وجود بیاورد که کودکان هنگام رویارویی با نمونههای واقعی، رفتار و واکنش مناسبی را از خود نشان دهند.
🌀قصهها به کودکان یاری میرسانند تا ارتباطها را درک کنند! رابطهای که بین شخصیت های یک قصه وجود دارد، می تواند به کودک یاری برساند که خود چگونه این موارد را در زندگی رعایت کند.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
همه باید به چند واحد دلجویی
پیش #سعدی پاس کنیم
اونجایی که میگه:
"ای سرو خوش بالای من،
ای دلبر رعنای من
از من چرا رنجیده ای؟"
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪
|' #آقامونه .|
.
﮼𓏲 ࣪ شیرینی خرما🫐
عسل و شهد زیاد است🍯
﮼𓏲 ࣪ اما نه به اندازه یِ👇
لبخند تو مطلوب😌
#امیر_سهرابی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1755»
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪
4_5791669660994765503.mp3
3.43M
..♢ ⃟🧡.•
〖#فانوس〗
•
•
💎 دعای سحر در
سحرهای ماه رمضان💚
💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیُّ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ...
🔹دعای سحر بسیار عجیب، اسرارآمیز و عظیم است...
🔸خواستههای بسیار عظیمی در این دعا هست که فقط به اعتبار اذن ائمه علیهم السّلام جرأت میکنیم آنها را بر زبان بیاوریم...
🔹این دعا راه سلوک به سمت قرب الهی، راه عبور از نقص به کمال، از کثرت به وحدت، از تعیّن به لاتعیّنی را برای انسان باز میکند...
#دعاےسحر..🌿
#ماه_رمضان
•
•
+میخونَم هَـر سحـر آروم
سلام الله عَلے سیدنا المظلـوم :)
..♢ ⃟🧡.• Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
.🌙 ⃟💛''
『 #فانوس 』
•
•
روز پنجم آمد و روز
ڪريم ابن ڪريم|💚|
روزه ے امروز ما،
احلےعـسلگرديدهاست|😍|
|'🎊دعاے روز #پنجم
ماه زیباے خدا🎊'|
#یاقاسمابنالحسن
•
•
+چنـد روزے آسمـان نزدیـڪ اسٺـ
لحظـہ ها را دریــابــ :)🌱
.🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°💓|💌°
#انسیه⚡️
🤲الهےکہدر
دنـــیا و آخرٺ با #قرآن
محشور بشویـــم....🤲
🦋السلامعلیڪ یا قائم آلمحمد🦋
🍀 قرآن بخوان
کہ باݪ پرواز است...
•☺️•دلبرےکن،خدآمنتظرتہ👇🏻
•✨| @asheghaneh_halal
°💓|💌°