•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
باز میشـہ این در🚪🌱
صـبح میشـہ این شب🧡
صـبر داشتہ باش😇
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
باشی، به خدا تا تهِ این قصه ردیفام
ای کاش تو هم دل بدهی قافیه باشی :)
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
🌿⃟💕 تـــ♡ـــو
هَمونے هَسـتـے
ڪہ هَميشــــه
آرزويــش را
داشتَـم 💕⃟🌿
#خلاصهے_تمام_آرزوهایم💐
#خداحفظت_کنه💚
#تقدیم_به_فرمانده_قلبم👮♂
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
چیپس و پنیر ڪـافـے شاپـے😍
حتماً درستش کنید و لذت ببرید👌
مــواد لازم :
چیــپس ساده🍟
ژامبـون، سوسیـس🌭
پنیـر پیتزا به اندازه🍕
قــارچ، فلفل دلمـهای
سـس ڪـچاپ🍅
سـس ماسـت
سـس خردل💛
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 رفتم تو یه فروشگاهی؛
بعد فروشنده گفت:
«چجوری میتونم بهتون کمککنم؟»
منم بشگفتم:
تورو خدا نذار چیزی بخرم:|😂💰
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 1012 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
روایت همسر محترم شهید :
شب نوزدهم ماه مبارک رمضان دوتایی باهم به مسجد رفتیم تو مسیر برگشت آقا کمیل روی موتور به شوخی طوری که من متوجه نشم گفت این دفعه که رفتم دیگه بر نمی گردم و گفت تو هم همیشه مواظب خودت باش . من پشت موتور گریه ام گرفت و آقا کمیل گفت گریه که نمی کنی؟ من هم چیزی نگفتم و سکوت کردم .یک شب قبل از اینکه آقا کمیل شهید بشه به من زنگ زده بود و داشتیم با هم صحبت می کردیم . به آقا کمیل گفتم یکشنبه میشه دو هفته ، هر دو هفته یه بار مرخصی می اومدی ، فردا میایی دیگه؟ آقا کمیل بغض کرد چون می دونست من از هیچ چیزی خبر نداشتم. نمی دونستم به عملیات شمالغرب رفته ، حین صحبت هاش صدای تیر می اومد ، بهش گفتم کمیل چه خبره؟ گفت بچه ها اومدن رزمایش... ! آقا کمیل گفت قطع می کنم دوباره زنگ می زنم ؛ بدجوری گریه شون گرفته بود. باز زنگ زد و گفت : معلوم نیست کی بیام . گفتم سه شنبه چطور؟ گفتن معلوم نیست. گفتم پنجشنبه چطور؟ گفتن پنجشنبه به احتمال خیلی زیاد میام! کمیل راست گفت !
یکشنبه شهید شد سه شنبه خبر شهادت ایشون رو آوردن و پنجشنبه به بابل برگشت و تشییع و تدفینشون کردیم ... !
#بهروایت_همسرشهید♥➣
#برشےازیڪروایٺعاشقانھ
#شهید_مصطفی_صفری_تبار
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
گفتمش : دل بردى از ما جان من مقصد كجاست ؟
گفت : عاشق را نشاید پرس و جو با ما بیا♥️
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
همسرعزیزم... ♥💍
بفرست براش 😍👆
#اقتدار_دهی
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
همهی امامان ما رئوف هستند, لکن🥹
رأفت امامرضا (ع) "حِسّی" است✨️
.علامه طباطبایی.
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوپنجاهوپنج
کلید را در میآورم،در را هل میدهم و عقب میکشم
:_بفرمایید تو عمو جان
+:اول صاحبخونه
لبخند میزنم و وارد میشوم.
منیر به استقبال میآید و متوجه عمو میشود:سلام خانم،راستش خانم...عه،سلام آقاوحید...
خیلی خوش اومدین،چقدر به موقع رسیدین،اینجا همه چی بهم ریخته...
سر و صدای منیر،مامان را به طرف ورودی میکشاند:چه خبر شده منیر؟
عمووحید را میبیند:عه،بازم که تو...ببین تو و اون دوستت چه آتیشی تو زندگی من انداختین..
عمو سرش را پایین میاندازد.
+:سلام،اتفاقا افسانه خانم،اومدم این بار همه چی رو درست کنم.
رنگ نگاه مامان عوض میشود،درست مثل لحنش
:_واقعا؟؟یعنی میتونی؟؟مسعود این روزا خیلی آتیشی شده.
تعجب میکنم،مامان از عمووحید کمک میخواهد؟
عمو لبخند میزند.
مامان دستش را به طرف سالن میگیرد
:_بیا تو..خواهش میکنم بیا بشین...
عمو و پشت سرش مامان وارد سالن میشوند،میخواهم بروم داخل که مامان مانع میشود:تو برو
تو اتاقت...
عمو با چشم هایش تأیید میکند .
تنهایشان میگذارم و به اتاقم پناه میبرم.
سردرد،باز هم به سراغم میآید...
خدایا،این کابوس،چرا تمام نمیشود؟
*
چند تقه به در میخورد،به سرعت بازش میکنم.
عمووحید وارد اتاق میشود
:_چی شد عمو؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوپنجاهوشش
روی صندلی مینشیند و کتش را درمیآورد.
+:حدسم درست بود
:_در مورد چی؟
+:بابات فکر میکنه اگه با ازدواج تو و سیاوش موافقت کنه،برای همیشه تو رو از دست میده.
:_ولی...ولی این درست نیست..
+:میدونم ولی خب..بابات اینطور فکر میکنه، تازه... من فکر میکردم مامانت موافقه،ولی اون
بیشتر از بابات مخالفه.. چیزی نمیگه چون نگران باباته..
:_یعنی چی میشه عمو؟
عمو نفسش را بیرون میدهد
+:درست میشه... من خیلی خسته ام نیکی..میخوام تا بابات بیاد یه کم بخوابم،اشکالی که
نداره؟
:_معلومه که نه
عموچشم هایش را میبندد.
خودم را با کتاب هایم مشغول میکنم،اما فکرم جای دیگریست..یک ساعتی میگذرد و من بی
هدف به یک صفحه از قانون جزا خیره شده ام...
صدای موبایلم بلند میشود،سریع برش میدارم مبادا عمو از خواب بپرد.
فاطمه است،جواب میدهم و آرام حرف میزنم.
:_الو سلام فاطمه
+:سلام چطوری؟چرا این همه آروم حرف میزنی؟
:_عمووحید خوابیده،نمیخوام بیدار بشه.
فاطمه هم مثل من صدایش را پایین میآورد،انگار او هم اینجاست!
+:عه رسیدن؟به سلامتی
:_سلامت باشی
+:خب چه خبر؟
:_هیچی...همونایی که صبح بهت گفتم...
+:نیکی نگران نباش...مطمئنم همه چی درست میشه
:_چی بگم؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
* رهبر انقلاب:
ماه ربیع الاول، بهار زندگی است
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🌹 #ربیع_الاول
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1478»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
فـرصـتها ماننـد طلوع آفتـاب هستــن☀️
اگر بیـش از حـد منـتـظر بمــونـے☁️
اونــا رو از دسـت میــدے !🤍
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
به زرگرانِ محله بگو که یک شاعر
درونِ شعرِ خودش کشف کرد عیارم را
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
"قـــ💕ــرار" من باش
تا در "مـــ💫ــدار" تو باشم
چه قرار و مداری بهتر از این😍✌️🏻
#با_هم_در_انتظار_موعــودیم💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
مـرغ سـوخـاری با سـس مخصـوص🥘
مــواد لازم:
سـینه مرغ ۲ عدد (نیم کیلو)🍗
تخـم مرغ ۲ عدد🥚
سـس ڪـچاپ ۳ ق غ🍅
سـس تند ۱ ق غ
سس خردل ۳ ق غ
نمک، فلفل سیاه، فلفل قرمز و پودر سیر
سـس:
مایونز ۳ ق غ، کچاپ ۱ ق غ، خردل نصف ق غ، سیـر ۱ حبه🧄
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 صبح با دوستم رفتیم بیرون
بیس تومن کرایه اسنپ رو حساب کرد؛
«الان می بینم استوری گذاشته
اگه ما نبودیم
خیلیا به مقصد نمیرسیدن... 😢😄»
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 1013 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
روایت همسر محترم شهید :
روزی که مصطفی آمد خواستگاری گفت:« من اگه همسر میخواستم اینجا نمیاومدم. من میخام همسرم همسنگرم هم باشه.» جوانی که آمده بود خواستگاری سمیه ابراهیم پور متولد دهه سی و چهل نبود. جوان دهه شصتی بود که حتی جنگ را از دور هم ندیده بود. اما از نوجوانی داخل مسجد و بسیج بزرگ شده بود و تمام عشق و شورش رسیدن به قهرمانهایی بود که شهید نام داشتند. به همین خاطر وقتی دید از هیچ کجا اجازه نمیدهند در سوریه بجنگد به خانمش گفت:«بیا افغانی یاد بگیریم.» و بعد با یک مدرک جعلی همراه بچههای فاطمیون راهی شام بلا شد. نقطه قوت این اثر نگارش آن به قلم نویسنده کارکشته و کاربلدی است که به خوبی توانسته هم حس زنانه راوی را منتقل کند و هم اینکه از عناصر داستانی به شکلی هنرمندانه در خدمت این روایت واقعی استفاده کند. اثری که به تازگی تقریظ و تایید رهبر بر آن منتشر گردیده است.
#بهروایت_همسرشهید♥➣
#برشےازیڪروایٺعاشقانھ
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
از پشتِ تریبونِ دلم،عشق چُنین گفت
محبوبِ تو زیباست؛قشنگ است،ملیح است
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
شیخ رجبعلی خیاط
رو میشناسی؟
ایشون میگن:
امام زمان(عج)
دنبال رفیق میگرده،
تو خوب باش،
خودشون میان سراغت....❤️
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
اینجـا کسی هست کـه تبادل بـلد باشه
و بخواد خیلی؛جهادی و دلی و حرفهای
ادمینِ تبادل شه؟!😉📲
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوپنجاهوهفت
+:مزاحمت نمیشم..کاری نداری؟
:_نه دستت درد نکنه
عمو چشمانش را باز میکند و میگوید:سلام برسون
:_عه شما بیدارین؟
فاطمه میگوید
+:چی شده نیکی؟
مشکوک به عمو نگاه میکنم و بلند میگویم
:_هیچی عموم بیداره
فاطمه همچنان آهسته صحبت میکند
+:عه از صدای ما بیدار شدن؟ از طرف من معذرت خواهی کن.
:_نه فکر کنم بیدار بودن،تو چرا آروم حرف میزنی حالا!!؟؟
فاطمه میخندد
+:برو به کارت برس،خداحافظ
:_خداحافظ
تلفن را قطع میکنم و به طرف عمو که با شیطنت نگاهم میکند،برمیگردم.
:_فکر کردم خوابین
+:بیدار شدم..
*
از پنجره به حیاط خیره میشوم .
بابا از ماشین پیاده میشود و به طرف ساختمان میآید .
از شدت استرس،دست هایم را در هم قالب میکنم و بازشان می کنم. عادت معمولم در زمان
های پر از تنش...
نگاهی به چهره ی آرام عمو میاندازم،التهاب درونم، کمی فروکش میکند .
عمو لبخند دلگرم کننده ای میزند و از اتاق خارج میشود.
صبر میکنم تا کمی دور شود،بعد به دنبالش بیرون میروم.
دست هایم را روی نرده ها میگذارم و کمی به طرف پایین خم میشوم .
عمو رو به در ورودی ایستاده و مامان آن طرف تر..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوپنجاهوهشت
بابا وارد میشود،اول نگاهش به عمو میخورد و بعد به مامان.
:_ببین کی اینجاس؟؟وحیـــــد
خونسرد و کاملا طبیعی،کتش را درمیآورد و به دست مامان میدهد.
جلو میآید و با عمووحید دست میدهد.
:_خوش اومدی
عمو دستش را به گرمی میفشارد و لبخند میزند.
+:ممنون،چه خبر؟
:_خبرای همیشگی...کار و فعالیت،چه خبر از بابا؟
+:خوبه..خیلی خوب...
:_خب حالا برو سر اصل مطلب
عمو جا میخورد.
+:چی؟
:_به خاطر احوال پرسی نیومدی که؟
عمو سرش را پایین میاندازد
+:اینجا نمیشه...
بابا سرش را بالا میآورد،سریع خودم را کنار میکشم. نمیدانم متوجه من شد یا نه؟
:_خیلی خب...بیا بریم اتاق کار من...
صدای پا میآید و بعد صدای بسته شدن در اتاق.
کمی که میگذرد،جرئت میکنم دوباره خم شوم و به جای خالی شان نگاه کنم.
نفسم را با حرص بیرون میدهم.
کاش میشد بفهمم چه میگویند... دست به کمر میزنم و زیر لب میگویم :لعنتی...
به طرف اتاق خودم میروم .
از فال گوش ایستادن اصلا خوشم نمیآید،به علاوه الآن با وجود تنش و درگیری بین اعضای
خانواده اصلا فرصت مناسبی برای این کار نیست.
روی تخت مینشینم و پیرزن غرغروی مغزم از خواب بیدار میشود:مگه زندگی من نیست؟؟چرا
من نباید بشنوم؟؟ اصلا مگه چی میخوان بگن؟؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•