🔹دوست دارم سرنوشتم رو خودم کنترل کنم...
▪️فیلیمو یه مسابقه ی تلویزیونی پخش می کرد که برگرفته از فیلم معروف «بازی مرکب» بود و من مشتری پر و پا قرص این فیلم و مسابقه بودم.
▫️بر خلاف فیلم که حاوی پیام های اخلاقی بود، نسخه ی مسابقه ای این بازی ، چون در دنیای واقعی آدم ها اتفاق می افتاد، پر بود از قواعد دردناک زندگی حقیقی. مثلا اون جایی که مادر و پسر برای حذف همدیگه بشدت رقابت کردند.
▪️در پایان این بازی که کاملا بر گرفته از زندگی واقعی انسان هاست ، تنها یک نفر برنده شد. فکر می کنید اون یک نفر کی بود؟ یه پهلوان خوش هیکل و تنومند؟ یا یه خانم باهوش و زیرک؟ یا یه مرد متقلب و دغل باز؟ پاسخ اینه؛ هیچکدوم...
▫️اتفاقاً برنده ی مسابقه یه خانم مسن کوتاه قد و اصالتا ویتنامی بود. اما چطور شد که این خانم از بین ۴۵۶ نفر، برنده نبرد سخت زندگی شد؟
▫️این خانم مسن یه فرمول ساده رو در تمام مراحل استفاده می کرد که دیگران ازش فراری بودن. هر جا فرصت «انتخاب» وجود داشت ، اصلا تعلل نمی کرد و می گفت «دوست دارم سرنوشتم تحت کنترل خودم باشه حتی اگه شکست بخورم». و این خانم شکست نخورد. بلکه همه ی جوون ها، باهوش ها، آمریکایی ها و همه رو پشت سر گذاشت و برنده ی جایزه ی چند میلیون دلاری مسابقه شد.
#سرنوشت
#انتخابات
#تشخیص
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹 چه گفتند؟؟
📌 #آفرینش: قسمت سوم
▪️ وقتی که روح تمام پیکر من را فرا گرفت، ناخودآگاه عطسه ای کردم🤧 و گفتم ؛ «الحمدلله رب العالمین».
خدا با مهربانی پاسخ داد؛ «رحمت پروردگارت بر تو باد». من با تعجب خندیدم و گفتم :«این دیگر چه بود ؟!😀» خداوند گفت: «عطسه...نشانه ی سلامتی تو»
▫️سپس خدا به من یعنی «آدم» گفت ؛ «برخیز و پیش این گروه از فرشتگان برو و به آنها بگو «سلام علیکم» و گوش کن که در پاسخ به تو چه می گویند.»
▪️من که برای اولین بار بود که می ایستادم به سختی و تلوتلو خوران اولین گام های خود را برداشتم و به سمت فرشته ها رفتم و با خوشحالی و صدای بلند سلام کردم👋 و بعد به سرعت به پیشگاه خدا باز گشتم، چون واقعا طاقت دوری اش را نداشتم.
▫️خداوند پرسید؛ «خب،بگو ببینم چه گفتند؟» گفتم ؛ پاسخ دادند «و علیک السلام و رحمت الله» . خدا فرمود؛ «چه پاسخ زیبایی، ای آدم، پس همین سلام تو و فرزندانت باشد.» . با خود گفتم «فرزندان؟فرزندان دیگر چیست؟!🤔»
#آفرینش
#آدم
#تاریخ_طبری
#طبقات_کبری
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹چوب خشک نباش...
▫️ پای صندوق ایستاده بود و می خواستم برگه رای رو داخل صندوق بندازم. دو دل بودم که اگه رای دادم و وضع بعدا خراب شد چی؟ یعنی من هم در گناه اون شریک میشم و دیگه هم نمی تونم اعتراض کنم چون خودم انتخاب کردم؟
به قول معروف باید به خودم بگم«خودم کردم که لعنت بر خودم باد؟» .ولش کن بابا، رای نمی دم...😨
▫️ فکر دیگه ای به سراغم اومد. یعنی می خوای رای ندی و هیچ نقشی ایفا نکنی بخاطر اینکه ممکنه بعدا پشیمون بشی؟ اینجوری که آدم توی زندگی اش هیچ کاری نمی تونه انجام بده چون آخر هر چیزی می تونه پشیمونی هم باشه؟ کدوم کاره که آخرش صد در صد موفقیت باشه؟ فقط مرده ها هستن که حق انتخاب ندارن...بزار رای بدم...😎
▪️برگه ی رای رو تا دهانه صندوق بردم ولی دوباره یه فکری اومد سراغم🤔 ؛خودتم می دونی بی نتیجه هستا، الکی فقط می خوای پله بشی واسه پیشرفت یه عده. آخرشم که دودش توی چشم ات رفت عذاب وجدان می گیری و دیگه فایده نداره. تازه یه دونه رای تو هم که اثری نداره. بزار بقیه رای بدن، تو رای نده😰
▫️برگه رو کمی بالاتر آوردم. نفر پشت سری که یه جوون داش مشتی بود وقتی متوجه تعلل من شد گفت👨🦱:« رای بده بابا نترس، رای دادن حقته، از حقت هیچ جوره نگذر، بعدم زبونت دراز باشه که اگه خوب شد بگی منم توی این خوب شدن وضع مردم نقش داشتم و اگر بد شد بتونی اعتراض کنی که آهای فلانی چرا به رای من خیانت کردی، و حسابی از خجالتشون در بیای. اگه رای ندی یه چوب خشک بیشتر نیستی داداش🦯»
#سرنوشت
#انتخابات
#تشخیص
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال
@Astanehoseini
🔹چقدر شیرین است...
📌#آفرینش: قسمت چهارم
▪️خداوند که صدای قلب من را شنید گفت «نزدیک بیا» و به پشت من دستی کشیده شد و ناگهان از پشتم ذراتی به وسعت اقیانوس ها و یا بیشتر بیرون آمدند.
▫️تمام بیکران مملو از ذره ها شده بود و من بهت زده تماشا می کردم. ذره ها در اطراف من می چرخیدند و به نزدیک من می آمدند و می دیدم که زنده اند و چهره دارند و میان دو چشم هر کدام پرتوی از نور سفید قرار داشت و من همه را یک به یک نگاه می کردم و از زیادی تعداد و تفاوت آنها شگفت زده بودم.
▫️پرسیدم؛« خدایا، اینها کیستند؟» خدا فرمود: «همه اینها فرزندان تو هستند.» من در حالی که به دقت همه ی فرزندان خود نگاه می کردم چشمم به یکی از فرزندانم افتاد که نور میان چشمم واقعا زیبا بود. پرسیدم ؛ «پروردگارا، این کدام فرزند من است؟» خدا گفت؛ «مردی از فرزندان تو در روزگاران واپسین که نامش داوود (ع) است.»
◾️داوود به من نگاهی انداخت و لبخند شیرینی زد و دستی تکان داد 👶و من هم خندیدم و برایش دست تکان دادم و احساس دوستی زیادی به او پیدا کردم😍.
▫️پرسیدم؛«خدایا، عمر داوودم چقدر است؟»خدا گفت ؛ «شصت سال». گفتم؛« عمر من چقدر است؟» خدا گفت ؛ «هزار سال». گفتم ؛ «پس چرا عمر او اینقدر کم است. لطفاً عمرش را زیاد کند 🥺» خدا گفت:« در تقدیر چنین نوشته شده و بیشتر نمیشود» گفتم :«خدایا، پس چهل سال از عمر من به عمر پسرم داوود(ع) اضافه کن.این می شود؟🥹» خدا گفت : « می دانم که بر عهدت نمی مانی ولی می پذیرم»
#آدم
#آفرینش
#طبقات_کبری
#تاریخ_طبری
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹 زن ها را با خود ببرید...
📌 #پیامبر : قسمت سوم
▪️« ای قریش، داغ جنگ بدر هنوز تازه است و ما هم قومی طالب مرگ هستیم و از این جنگ هرگز به خانه خود باز نمی گردیم مگر انتقام خود را گرفته باشیم» این را صفیان پسر امیه می گفت و قصدش این بود تا همه را به جنگ با پیامبر (ص) دعوت کند.
▫️صفوان ادامه داد:« پس اگر در گرفتن انتقام جدی هستید، این بار زنانتان را همراه خود به جنگ ببرید چه آنها می توانند شما را به جنگ تحریض کنند و شما هم شرم دارید که از میدان بگریزد و زنان خود را جا بگذارید،و من نخستین کسی هستم که این کار را خواهم کرد». عکرمه پسر ابوجهل به وجد آمد و گفت :«چه رای نیکویی،من اولین نفرم که دعوت تو را می پذیریم» و عمرو عاص هم پذیرفت.
▪️نوفل گفت:« این چه کاری است که می کنید؟زن ها را مقابل دشمن می برید؟چه اطمینانی دارید که پیروز شوید؟ که اگر شکست بخورید در مورد زن هایتان نزد عرب رسوا می شوید.»صفوان با اصرار گفت :«جز این نخواهم کرد».
▫️نوفل خود را به من رسانید و گفت:« ابوسفیان، ابوسفیان، می شنوی چه می گویند؟!» اما همسرم «هِند» بر سرش فریاد کشید:« نوفل،تو می خواهی چون روز بدر سالم بمانی و پیش زنت برگردی؟ اما اینبار ما حتما میاییم تا مانع فرارتان شویم» و سپس با خشم به من نگاه کرد تا مبادا جوابی غیر از این دهم.
▪️من دیدم که ممکن است این موضوع باعث اختلاف بین قریش شود و همسرم هِند مرا رسوا کرده و ترسو جلوه دهد، پس با اینکه با نظر صفوان موافق نبودم گفتم:« نوفل، می دانی که من مردی از قریش هستم و با ایشان مخالفت نمی کنم و هر چه بکنند من هم انجام می دهم»
#احد
#واقدی
#تاریخ
@Astanehoseini
🔹محجور برزخی...
▪️در حالیکه با خودکار مشغول خط خطی کردن گوشه ی دفترم بودم با خودم فکر می کردم که «آخه من چه ارزشی دارم وقتی هیچکس بهم توجه نداره و به نظراتم بها نمی ده؟ حتی حرف که می زنم بعضی ها جوری رفتار می کنند که انگار احمقم».
▪️صدای بلند معلم منو به خودم آورد و وانمود کردم که حواسم به درسه : «کسیکه توان تصمیم گیری و انتخاب درست برای خودش را ندارد و سرنوشت او توسط دیگران رقم می خورد محجور است🤤🤤» با خودم گفتم «اعع، این که منم، چه خوب فهمید دارم با خودم چی میگم»
▫️معلم ادامه داد ؛ «اما از این بدتر هم داریم و اون محجور برزخیه...»😵💫😵😮💨
▪️با دقت گوش دادم ببینم که منظورش کیه : «محجور برزخی موجودی است گرفتار در برزخ ذهن خودش که البته توان تعیین سرنوشت خودش رو داره ، ولی از عمد بیخیاله و مدام فریاد ناامیدیش به هوا بلنده و مدام نمی شه و نمی تونم به راه میندازه و روح خودش رو مسموم می کنه تا در نتیجه دیگران سرنوشتش رو تعیین می کنن و اینطوری میشه که چرخه ی برزخ این شخص ابدی میشه و حق انتخابش دست دیگران می افته و بالاخره تبدیل به یه موجود عقده ای و بدبین میشه»
▫️ حرف های معلم منو به فکر فرو برد: « یعنی من که از حق انتخابم به خاطر حرف های دیگران می گذرم و موقع انتخاب احساس ناامیدی می کنم یه محجور برزخی ام؟ ولی نمی خوام یه محجور برزخی باشم. می خوام انتخاب کنم حتی اگه غلط...»
#انتخابات
#سرنوشت
#تشخیص
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹 فرزندان خود را نکشید
📌 #پیامبر :قسمت چهارم
▪️«هِند» زنی گستاخ و انتقام جو بود و از ابتدا با محمد (ص) دشمنی داشت و در مکه مردم را نسبت به آزاردن او تحریک می کرد و با تهمت هایش آبروی محمد (ص) را می برد. بعد از کشته شدن فرزندمان، پدر و برادرش در جنگ بدر، مانند افعی زخم خورده ای بود که مرا یارای مخالفت با او نبود.
▫️بخاطر دارم که در روز فتح مکه وقتی زنان با محمد (ص) بیعت می کردند،هِند باز هم از طعنه به او باز نایستاد و چون برای بیعت دست بر ردای او گذاشت، محمد(ص) گفت:« با شما زنان به این شرط بیعت می کنم که برای خدای یکتا شریک قرار ندهید»هند گفت :« به این اعتقاد داریم و شریک قائل نمی شویم».
▪️محمد (ص) گفت:«و دزدی نکنید» هِند خندید و گفت :«البته گاهی از اموال ابوسفیان دزدیده ام» و رویش را به سمت من برگرداند تا واکنشم را ببیند. محمد (ص) هم نگاهی انداخت . احساس کردم چیزی باید بگویم:«هر چه از اموالم برداشته ای حلال است»هِند با خنده گفت:«ای کاش همه را بر می داشتم، محمد(ص) بگو».
▫️ محمد(ص) گفت:«و زنا نکنید و با مردی جز همسر خود نباشید» هِند گفت:« این چه شرطی است؟، من زنی آزادم و کدام زن آزاد با غیر شوی خود می خوابد؟!»
▫️اما هنگامی که محمد (ص) شرط آخر را گفت هِند برافروخت . « و نباید که فرزندان خود را بکشید» هِند با خشم به محمد (ص) نگاهی انداخت و گفت :«ما نکشتیم بلکه تو بودی که فرزندان ما را کشتی».
▪️ترسیدم که وضع بدتر شود و هِند به محمد (ص) جسارتی کند.پس دست بردم و زیر بغل هِند را گرفتم و بلندش کردم و گفتم:« بس است دیگر، بیعت خود را کردی، برخیز تا برویم»
#طبقات_کبری
@Astanehoseini
📌 #مشاوره :قانون ۷۰:۳۰...
▪️«تقریبا همه چیزشو دوست دارما...اوووم...فقط یه وقتایی بی جهت داغ می کنه و سر موضوع های الکی بحث و لجبازی راه میندازه.فقط این نیستا، میشه بعضی وقتا که اصلا بهم توجهی نمی کنه.البته وقتی میریم خونه ی اقوامشون دیگه انگار یکی دیگه میشه.راستش خیلی تنبلم هست و توی کار های خونه دست به سیاه و سفید نمی زنه.بازم هست...»
▫️دیدم چونه اش گرم شده و اگه ترمزشو نشکم تا ظهر می خواد عیب و ایراد بگه. واسه همین توی حرفش پریدم و گفتم:«وایسا وایسا، شوهر بیچاره تو غول بیابونی نکن.ازدواج که خود به خود آدما رو تغییر نمیده. زندگی زناشویی هم جایی نیست که بتونی توی اون طرف مقابل رو تغییر بدی و از اون موجودی بسازی که توی ذهن خودت خیالبافی می کردی»
▪️گفت :«چی بگم والا» منتظر بود که من حرف بزنم:« ببین یه قانون توی مشاوره داریم به اسم قانون ۳۰-۷۰؛ یعنی چی؟ یعنی توی یه ازدواج خوب ، به طور میانگین ۷۰ درصد از خصوصیات همسر آدم خوب بنظر میاد و حدود ۳۰ درصد هم خوب نیست.»
▫️دیدم با دقت به حرفام گوش می ده و منم با آرامش بهش توضیح دادم :«ببین عزیزم، اگه واقعا بخوای وقتتو روی این ۳۰ درصد بزاری و بخوای اخلاق های همسرتو تعویض یا حذف کنی؛ مطمئن باش مشکلاتت شروع میشه و تصاعدی افزایش پیدا می کنه.اما اگر روی همون۷۰ درصد خوبی هاش متمرکز بشی،رابطهاتون روز به روز بهتر میشه.»
▪️ و اما توصیه پایانی اینه:«در ازدواج به جای اینکه منتظر تغییر باشی؛ میتونی با سیاستمداری و تعریف و تمجید از اون ۷۰ درصد؛کم کم از اون۳۰ در صد هم با روش دلبرانه انتقاد کنی😊»
✴️ عضویت در کانال طبیب هزار ساله
@Astanehoseini
مجلهیفرهنگیحرم|سیدعلاءالدینحسینعلیهالسلام
🔹چقدر شیرین است... 📌#آفرینش: قسمت چهارم ▪️خداوند که صدای قلب من را شنید گفت «نزدیک بیا» و به پشت من
🔹 خدایا دوباره...
📌 #آفرینش: قسمت پنجم
▪️ ناگهان دیدم که فرزندانم به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه در سمت چپ من و یک گروه در سمت راست قرار گرفت. گویا منتظر اتفاقی بودند.
▫️در یک چشم بر هم زدن آتش بسیار بزرگی پیش روی من ایجاد شد. من وحشت کردم و عقب رفتم و دیدم که ذرات هم ترسیده اند.
▪️خداوند بانگ برداشت :« ای فرزندان آدم، در آتش داخل شوید». پس از این فرمان گروه سمت چپ، چند گام عقب نشستند. اما دیدم گروه سمت راست شتابان به سوی آتش می روند و من نگران بودم که نکند آسیبی به فرزندانم برسد ولی از شدت وحشت توان صحبت کردن نداشتم.
▪️گروه سمت راست رفتند و داخل آتش شدند و دیدم که نه تنها آسیب ندیدند،بلکه نورانی تر شدند و آثار شادی و خوشحالی در آنها پیدا بود، انگار وارد بهشت شده اند.سپس سالم پیش من بازگشتند.
▫️گروه سمت چپ که اینطور دیدند گفتند:«خدایا، دوباره، این بار اطاعت می کنیم».خداوند باز آتش مهیبی آفرید و گفت:«پس نافرمانی نکنید و داخل شوید» اما گروه چپ باز ترسیدند و داخل نشدند و به همین خاطر به رنگ سرخ آتشین درآمدند
▫️ خداوند خطاب به ذرات گفت:«آیا من پروردگارتان نیستم؟» همه فرزندانم گفتند:« آری.هستی» و خداوند گفت :« پس شاهد باشید تا اینکه روز قیامت نگویید ما از این عهد غافل بودیم، یا بگویید چون پدران ما پیش از ما مشرک شدند و ما فرزندان بعد از آنها هستیم گمراه شدیم ، و آیا تو ای خدا ما را به جهت آنچه تقصیر آنها بوده ، هلاک می کنی؟»
▪️سپس همه ی ذرات با هم یکی شدند و به پشت من بازگشتند.
#اصول_کافی
#قرآن
#طبقات_کبری
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزارساله
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹اینا همه اشون یکی هستن...
📌#تشخیص: قسمت اول
▪️اخبار داشت حضور پر شور مردم پای صندوق های رای رو پوشش می داد. شاهین با طعنه گفت :« ای بابا، اینا هم از دروغ خسته نمی شنا، فیلمای ۱۰ سال پیش رو پخش می کنن و فکر می کنند ما هم هالو هستیم. بابا کی دیگه می ره رای بده...»
▫️نگاهی به شاهین کردم و با یه لحن تند گفتم :« شاهین، تو که از صبح از توی خونه تکونی نخوردی؟ میشه بگی این علم غیب رو از کجا آوردی که این صحنه مال ده سال پیشه نه امروز ؟» شاهین کمی جا خورد، سعی کرد خودشو جمع و جور کنه:« انگار تو ماهواره نگاه نمی کنیا، همه اشون میگن که امسال انتخابات تحریمه». گفتم :« ماهواره که وضع اش از تو بدتره، اونا اونور دنیان و از هیچی خبر ندارن، تازه ماموریتشون ناامید کردن مردمه، واسش پول میگیرن،انتظار داری بیان بگن انتخابات پرشوری بود تا آبروشون بره و بیکار بشن؟»
#انتخابات
#سرنوشت
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini
🔹سگ زرد برادر شغاله؟!...
📌 #تشخیص : قسمت پایانی
▪️شاهین که حس کرد من بحث رو جدی گرفتم واسه همین جدی تر شد و گفت :«این حرفت درسته که اینا دشمنی می کنن، ولی به نظر خودت با این وضع مملکت کی می ره رای بده؟» گفتم : «شاهین، اصلا رای گیری برای تغییر وضع مملکته، توی خیلی جاهای دنیا همینه، یعنی هر کی فکر می کنه وضع خوب نیست؛ میره پای صندوق و با رای دادن اون جریان رو از قدرت میاره پایین و فرصت رو به یکی دیگه میده»
▫️شاهین گفت :«ای بابا، تو چقد ساده ای، اینا همشون یکین، سگ زرد داداش شغاله دیگه...» گفتم : « وقتی دارن این همه پول خرج می کنن، تلاش می کنن، آدم جمع می کنن، رقابت می کنن یعنی اینکه یکی نیستن و اتفاقا رقابتو جدی گرفتن. ولی قرار نیست با هم دشمن باشن، هر کسی حرفش رو می زنه، تو هم به حرف هاشون گوش کن و دور و بریاشون رو با هم مقایسه کن»
#سرنوشت
#انتخابات
#اول_حرم
#سید_علاءالدین_حسین(ع)
#روابط_عمومی_آستان_قدس_حسینی
✴️ لینک عضویت در کانال طبیب هزار ساله، حضرت سید علاءالدین حسین (ع)
https://eitaa.com/Astanehoseini