eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهدا #شهید_حسن_باقری 💐✍100 خاطره کوتاه از
🌹بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن🌹 💐✍100 خاطره کوتاه از شهید قسمت: 5 21- كنار هم نشسته بودند. سلام نماز را كه داد، گفت « قبول باشه.» احمد دلش مي خواست بيش تر با هم حرف بزنند. ناهار را كه خورند. ، حسن ظرف ها را شست . بعد از چايي ، كلي حرف زدند.خنديدند. گفت « حسن بيا به مسئول اعزام بگيم ما مي خوايم با هم باشيم. مي آي ؟ » - باشه اين طوري بيش تر باهميم. .......... *** – آقا جون مگه چي ميشه ؟ ما مي خوايم باهم باشيم. – باكي؟ - اون پسره كه اون جا نشسته . لاغره . ريش نداره. مسئول اعزام نگاه كردو گفت «نمي شه .» - چرا ؟ - پسرجون ! اوني كه تو مي گي فرمانده س. حسن باقريه. من كه نمي تونم اونو جايي بفرستم. اونه كه ما رو اين ور و اون ور مي فرسته . معاون ستاد عمليات جنوبه. ــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــــ 22- نزديك خط دشمن گرا مي دادم . گلوله ي توپ و خمپاره بود كه سوت مي كشيد و تند و يك ريز، مثل باران بهاري مي باريد . خاكريز عراقي ها به هم ريخته بود. با دوربين نگاه كردم دو نفر، برانكارد به دست، از خاكريز عراقي ها سرازير شدند. حسن راشناختم . يك سر برانكارد را گرفته بود، هي دولا راست مي شد و به دو مي آمد. ــــــــــــــــ💠💠ـــــــــــــــ 23- نزديك ظهر بود. از شناسايي بر مي گشتيم. از ديشب تا حالا چشم روي هم نگذاشته بوديم.آن قدر خسته بوديم كه نمي توانستيم پا از پا برداريم ؛ كاسه زانوهامان خيلي درد مي كرد. حسن طرف شني جاده شروع كرد به نماز خواندن . صبر كردم تا نمازش تمام شد. گفتم « زمين اين طرف چمنيه ، بيا اين جا نماز بخوان .» گفت « اون جا زمين كسيه، شايد راضي نباشه.» ــــــــــــــ💠💠ــــــــــــــ 24- جلسه داشتيم . بعضي ها دير رسيدند. باقري را تا آن روز نمي شناختم ديدم جواني بعد از خواندن چند آيه شروع كرد به صحبت . فكر كردم اعلام برنامه است. بعد ديدم قرص و محكم گفت « وقتي به برادرا مي گيم ساعت نه اين جا باشن، يعني نه و يك دقيقه نشه.» ــــــــــــ💠💠ــــــــــــــ 25- كارهاي گردان را سپردم به معاونم . چند روزي رفتم پايگاه پيش حسن. مجروح بودم. حسن گفت« برو جبهه ي شوش ، پيش معاون عمليات. بگو باقري فرستاده. » چند ماه بعد پيغام فرستاد « بيا ببين حالا ميتوني يه خط رو با يه تيپ فرماندهي كني ؟« ادامه دارد..... ــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــ
🌹 از فرماندهان حزب الله در حمله دیشب اسراییل به فیض شهادتـــــــــ نائل آمد ــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ
تشکر بابت پیامهای پر مهر شما که خستگی رو از تن مدیران زحمتکش کانال میبره همین رضایت برامون کافیه والبته مثل همیشه نشر مطالب در گروه ها و برای دوستان تان التماس دعا🙏🙏🙏
باز هم از جبهه ها خبر آمد . گویا تمامی ندارد، خبر پشت خبر، از ، ادلب، دسته گل های مدافع خاتون عالمین حضرت زینب س یکی یکی پرپر می شوند. گویا تمامی ندارد، پرستو ها یکی یکی کوچ می کنند و ما هنوز جامانده ایم گویا لشکر صاحب الزمان کم کم دارد آماده می شود، یکی یکی سربازان می روند تا نفس تازه کنند و برگردند. یا رب الحسین، کی نوبت به ما می رسد😭 به گزارش مشرق، سید علی زنجانی طلبه ایرانی مدافع حرم شب گذشته در حملات  هوایی به مواضع نیروهای مقاومت در استان ادلب سوریه به شهادت رسید. پ.ن و هنوز من جامانده ام دعا کنید از شهدا جا نمونم. ـــــــــــــــــــــــــ🌷🕊ـــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
🌷بخشی از سخنان #مادر شهید احمدمشلب🌷 احمد همه جور لباسی می پوشید حتی شلوار جین،اما خیلی مذهبی و در ا
خاطرات در کتاب📚ملاقات درملکوت مناجات ونیایش🌸 🗣راوی:علی مرعےدوست شهید 🌙یکی از دوستان مارادر شب لیلة الرغائب(اولین شب جمعه ماه رجب _شب آرزوها)برای افطاری دعوت کردبعدازاینکه نماز شبِ لیلة الرغائب راخواندیم، در حالی که خوشحال بودایستاد و گفت: "امشب درحالی خواهم خوابید که خداگناهانم رابخشیدو مثل روزاول تولدم پاک شدم واین یک آغازجدید است." ـــــــــــــــــــــ🌷🕊ـــــــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
فقط ڪافی است یڪبار از تہ دل صدایش ڪنید دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید دیگر هر چہ می ڪند او
💠خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن. اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد. 🌹همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی🌹 🌹چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی🌹 اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛ چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر... . خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان. تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.🌹 ۲۷_محمد_رسول_الله_ص ــــــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.mp3
10.03M
"حاج قاسم" خاطرات خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی گوینده : علی همت مومیوند ادامه دارد... ــــــــــــــــــــــ🌷🕊ـــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
#دلبر_همه_چیز_تمام ۲ 💢حواست باشه؛ اگر دلبرت رو لابلای الهه های رنگارنگِ دنیا گم کنی؛ قلبت ناآروم می
۳ ✨دیدی آدمای عاشـق... همیشه دنبال این می گردن، چه هدیه ای برای محبوبشون ببرند؛ که اَزش دل بِبَـــرِه! راستـی؛ تو چــی داری، که به پای دلبـ❤️ــرت بریزی؟ ــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــــــــ
1_2039460.mp3
7.56M
فایل (۳) 💐الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💐 ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از استودیو ولایت
🔻این درد را کجا بریم؟ 🔹دهم تیر ماه ۱۳۶۰، نمایندگان حادثه دیده در فاجعه هفتم تیر- که منجر به شهادت شهید بهشتی و ۷۲ نفر دیگر شد- به‌خاطر اینکه مجلس، در وانفسای جنگ تحمیلی از اکثریت نیافتد، با ویلچر، دست به عصا و سر باند پیچی شده و به همراه پرستار در مجلس حاضر شده و جلسه علنی برگزار کردند. جلسه دهم تیرماه مجلس درحالی برگزار شد که ۲۷ نماینده به شهادت رسیده بودند. 🔸حالا پس از سی و هشت سال، درحالی که کشور درگیر ویروس ناخوانده‌ای شده و هر روز آمار مبتلایان و جان‌باختگان بالا می‌رود، نمایندگان مجلس به‌جای حضور در میدان و دلگرمی دادن به مردم(حتی در ظاهر) تصمیم به تعطیلی خانه ملت می‌گیرند. آنهم تا اطلاع ثانوی. 🔹این درد را کجا بریم که از چونان مجلسی به چنین مجلس بی‌مایه‌ای رسیده‌ایم؟ https://eitaa.com/joinchat/1206059038C45fa2857d4
بصیـــــــــرت
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو ✍ #قسمت_چهارم 🤔مرگ یا غرور‼️ 🍂غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار
📕 👫زندگی مشترک 🍃وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... . به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... 🍃اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... . اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... . 🌺از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... . 🌺شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... . 🌺خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... . هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ... . 🍃چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... 🌼رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... . چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ... 🌼فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... . بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... . 🌼بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... . 🌺با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... . کلا درکش نمی کردم ... ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
🍁شهیـــدمحمدرضا ‌زارع‌ الوانـــــی: عسل ‌است ‌و از‌ عسل ‌شیرین ‌تر این ‌را‌ استادمان‌ امام‌ حسـین «عݪیہ‌اݪسلام» در ڪربلا‌ به مـا آموختـــ وچه ‌زیبا‌ نوشت: ڪربلا‌ رفتن‌ ‌می خواد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌹🕊 قانع بودند و راضے از هرچه کہ متعلق بہ دنیا بود کمترین را انتخاب مےکردند! اما در مرگ بهترین و بالاترین! سهم شان از سفره تڪہ ای نان بود و کنسروی اهدایے از مردم...
🌷تاريخ تولد : 1334 شمسي 🌷محل تولد : شهرستان نهاوند 🌷تاريخ شهادت : 11 بهمن 1378 💟در عزيزترين روز زندگيش هم دست از مجاهدت برنداشت و در شب ازدواج فرزندش با شنيدن خبر گروگان گيري (بعضي از كاركنان ) توسط اشرار همان شب راهي منطقه لارستان شد و در يازدهمين روز بهمن ماه سال 1378 بر اثر نقص فني چرخبال و سقوط در درياچه مهارلو با كاروان راهيان سپيد همراه شد😓 تا با شهادتـــــ🕊🌹 مظلومانه خود لزوم حراست مستمر و همه جانبه از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را گواهي نمايد. ارواح طيبه همه شهيدان راه خدا و اين شهيد عزيز با قرائت فاتحه و ذكر بر محمد و آل محمد شاد باد🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ▫️نام پدر: سیدحسن ▫️محل تولد: تهران ▫️تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۰۳/۱۹ ▫️محل شهادت : شلمچه ▫️تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۱ ▫️عملیات : کربلای ۵ 💠اسکویی همواره یک کلاه مشهدی پشمی و سفید بر سر داشت، همچنین دندانی با روکش طلا در بین دندان‌های پیشینش بود. بچه ها به شوخی به او میگفتند:«اسکویی! با این کلاه پشمی سفید و دندان طلا، بهترین گرا برای تک‌تیراندازهای عراقی هستی..»😄
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا🌹 #شهید_میر_عبداله_اسکویی ▫️نام پدر: سیدحسن ▫️محل تولد: تهران ▫️تاریخ تولد: ۱۳۳۹/۰۳/۱۹ ▫
بسم رب الشهدا والصالحین 💠اکنون یوم الله دیگرى است که پیرو یوم الله حسین (ع)میباشد . همان یوم اللهى که در هزارو سیصد و اندى سال پیش از این حسین در میدان شهادت در آن روز نداى هل من ناصر ینصرنى را سر داده اینک ما میگوییم حسین جان اگر در آن فضاى گرم و خونین ایران زمین دست مردانگى مشت کرده و به نداى غریبى و تنهاییت لبیک میگوییم .🌹 💠حسین جان لبیک و اى اسلام لبیک و اى زاده حسین لبیک اى پیشتاز و اى رهبر لبیک و این روش یک عاشق حقیقى است وباید اینگونه باشیم که روش حسینى کرده ایم و پرچم حسین را یاور گشته ایم وغیر از این یزیدى هستیم .امید است مسیر مرا تمام اقوام و دوستانم طى نمایند و پشتیبان انقلاب و رهبر و هر کسى که در خط اوست باشند🙏 .پدرو مادرم وعیالم و اقوام من بر من نگریید زیرا گریه بر شهد او شیرمردان خوب نیست .🕊🌹 بر مزار من تفکر کنیدزیرا تفکر عالیترین راه به مقصد است .🌹
خلاصه برخی اذکار ماه 😍 ✨در طول ماه رجب 100 مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» 💖در طول ماه رجب هزار مرتبه: "لا إِلٰهَ إِلا اللهُ" در طول ماه رجب روزانه هفتاد مرتبه بگوید: 💖"أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" در طول ماه رجب صد مرتبه ذکربگوید: 💖«أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ» در طول ماه رجب: 💖«هزار یا صد مرتبه سوره «قل هو الله أحد» را بخواند» روزانه 10 مرتبه بگوید: 💖«أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» 💖زیارت امام حسین علیه السلام «(زیارت عاشورا) در حدتوان هر روز»
هوای امام رضـــا رو کرده بودم. اصرار روی اصرار کہ ســـید بیا بریم مشهد پابوس امام رضا. یہ نگـــاه بهم کرد و گفت؛ "خیلے دوست دارم بیام، ولے همون سفر قبلے هم کہ قسمت شد خدارو شــــکر، این بار قصد کردم برم کــــربلا زیارت امام حســـین ..." وقتے شهـــید شد هنوز یاد حرفش بودم غصہ ام بود کہ نتونست بره کربلا ، اما وقتے وصیت نامـــہ ش رو دیدم دلم آروم گرفت. توی وصیت نامــــہ ش نوشتہ بود: موفق نشدم قبر شش گــوشہ آقا را زیارت کنم؛ اما توفیق نصیبم شد کہ خــــود آقا اباعبـــداللہ را زیارت کنم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 یک نفر هست، که خود نیست! ولی ، صبحِ هر روز مرا سخت می‌گیرد ... 🌿🌹 ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــ
بسیجی شهید «محسن نظری» در سال ۱۳۴۶ در روستای ابراهیم آباد از توابع شهرستان اراک چشم به جهان گشود. و از طریق بسیج به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد. شهیدمحسن نظری در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ در آبادان به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🌹 «به دنیا جز برای وسیله آخرت اهمیت ندهید. زیاد یاد مرگ کنید. اعمالتان را مواظب باشید. با نفس اماره که مظهر شیطان است مبارزه کنید.» ــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــ