#شـــهیدانـــــــه
💠سر سفرہ #عقد نشستہ بوديم، عاقد که خطبہ را خواند، صداي اذان بلند شد.
💠حسين برخاست ، #وضو گرفت و بہ نماز ايستاد ، دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود.
💠متعجب و نگران پرسيدم : چرا؟
گفت : کسے که اين قدر به نماز و مسائل عبادے اش #مقيد باشد
جايش توي اين #دنيا نيست🚫
#شهید_حسین_دولتی
🌹 @khamenei_shohada
#خاطرات_شهدا🌷
🔰حسین از بقیه پسرهایم شیطونتر بود یعنی #شادتر بود. وقتی حسین آقا در خانه بود اگر در بدترین حالت روحی هم قرار داشتیم #خنده را روی لبمان میآورد.
🔰یک روز #برادر بزرگترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان #حسین سر من و دوستم را با آجر شکست من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است #سر دو نفر شما را با هم شکست⁉️
🔰حسین گفت: میخواستم #مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، #آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین شیطنتی که داشت خیلی مظلوم بود بدون #وضو نمیخوابید دبستان بود اما صبح #دعای عهدش ترک نمیشد. هیچ وقت بدون زیارت عاشورا نمیخوابید، من که #مادرش هستم این کارها را نمیکردم.
🔰سال ۸۸ که از ماموریت #زاهدان برگشته بود به حسین آقا گفتم میخواهم برایت زن بگیرم گفت: شما هر کسی را انتخاب کردی من قبول دارم ولی باید #چادری باشد و با شرایط #پاسداری من کنار بیاید.
#شهید_حسین_مشتاقی
راوی #مادر_شهید
#پندانه
✅در جاده انقلاب روی تابلو نوشته :
🔴جاده لغزنده است" #دشمنان مشغول کارند "
⛔️با #دنده_لج حرکت نکنید" دیر رسیدن به مقام" بهتر از نرسیدن به امام است"🥀
✅سرعت بیشتر از سرعت ولایت فقیه #نباشد "
🔴اگر پشتیبان #ولایت نیستید"کمربند #دشمن را نبندید"
✅با #وضو وارد شوید"جاده مطهر به #خون_شهدا ست"
🌸پشتیبان ولایت فقیه باشید تا
به مملکت شما آسیبی نرسد👇
امام خمینی (رحمه الله)
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_دوم(الف) ✍در همهمه ی فکری خودم و مادر،راهی هتل شدیم. ذ
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_دوم(ب)
با یان تماس گرفتم
آرامش چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم
- کجایی دختر ایرونی؟
جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد
- هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟😡آخه تو کی میخوای مث بقیه آدما زندگی کنی؟؟؟؟
هیچ وقت،اگر هم میخواستم،خدای این آدمها بخیل بود!
حوصله ای برای پاسخگویی نبود،پس گوشی را قطع کردم.
چندین بار گوشیم زنگ خورد عثمان بود جواب ندادم.
ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید،
صوت داشت آهنگ داشت،🎼چیزی شبیه به کلمات سجاده نشینِ مادر
انگار خدای این مسلمانان،سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.
درد به معده و سرم هجوم آورد حالم خوب نبود و انگار قصد بدتر شدن داشت.
کاش گوشهایم نمی شنید.
منبع این صداها از کدام طرف بود؟
بی حس و حال،جمع شده در معده،روی یکی از پله ها نشستم.
یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت.
شیر آب کنارش را بازکرد.
آب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد.
مرد چه میکرد؟
یعنی وضو بود؟
اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند😳
روبرویم ایستاد:
- خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟
مزحکترین سوال ممکن را پرسید،آن هم از من!
مسیر خانه ی خدایش را از من میخواست!
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد.
- مشتی این فارسی بلد نیست.
حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟برو خونه بخوون
مرد سری تکان داد
- نمازو باید اول وقت خوند.
پسر جوان سر از تاسف تکان داد.
یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد
- مشتی قبله اینوره
سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود،اون خانومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز.
پیرمرد تشکری پر محبت کرد
- ممنون دخترم.
ببین میتونی یه #مهر واسم پیدا کنی؟
دختر ایستاد
- نه ظاهرا از #اهل_تسنن هستن.
اون خانومه نه مث ما #وضو گرفت،نه مث ما #نماز خوند.
#مهر هم نداشت.
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت،چیزی را در آن جستجو کرد.
سپس با سنگی کوچک در گوشه ای از باغ ایستاد.
سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبرویش ایستاد
نماز خواند.
تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت.
#سجده رفت اما به روی سنگ.
خدای این مردمان در این سنگ خلاص میشد
چقدر حقیر!
صدای گوشی بلند شد اینبار یان بود.
- دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله؟
اون دیوونه که گذاشت رفت
برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم.
صدایش نگران شد
- سارا حالت خوبه؟
نه خوب نبود،سکوت کردم
- سارا ما با هم دوستیم پس بگو چی شده مشکل کجاست؟
حال مادر چطوره؟
چشمم به نماز خواندن پیرمرد کارگر بود.
- از اینجا بدم میاد
باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش!
⏪ #ادامہ_دارد...
@khamenei_shohada