♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_189 درماشینو قفل کردم و سریع وارد خونمون شدم! سوییچو پرت کردم رو مبل و
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_190
ساعت ۱۰.۳۰ شب بود!
خمیازه ای کشیدم که گوشیم رفت رو ویبره...
_آرام کجا رفتی ! چرا منو آد...
پیام رادینو باز کردم...
_آدم حساب نمیکنی!
زدم کنار و شمارشوگرفتم...
بعداز دوسه تا بوق ج داد...
_الو آرام ! به قرآن مجید برنگردی من میدونم و باتو!
+رادین بس کن!
من باید ببینمشون!
_لازم نکرده ! نمی..
پریدم وسط حرفش و با داد گفتم:
+برادری که نکردی! لااقل حمایت کن دلی که شکوندیم رو راضی کنم !
رمز کارتتو بگو پول لازم دارم!
مکث طولانی مدتش نشونه دلخور شدنش بود!
+ببخشید!
_2701 !
خواستم چیزی بگم که صدای بوق گوشی دراومد..
نگاهمو دوختم به صفحه خاموش گوشی...!
قطره اشکی روی صفحه ریخت که سریع پاکش کردم!
خدایا خسته شدما!
نمیخای نگام کنی؟
ببینی این بندت چه مرگشه؟
استارتی زدم و پامو گذاشتم رو گاز...
آهنگ تو گوشیمو با بلوتوث وصل کردم و گذاشتم...
خواستم رد کنم که دستم رو ضبط قفل شد!:)
" یا امام رضا سلام...
تویی سایه سرم..
تویی کس بی کسیام..:)))
یا امام رضا سلام..!
غیر تو کدوم رفیق؟
سنگ تموم گذاشت برام؟
من گدای مشهدم!
مث اون کبوترم!
که درطواف گنبدم!!!
من گدای مشهدم!
همیشه بادست پر از در خونت اومدم:))))
به فدای کرمت...!
زنده میشه روح من...
وقتی میام تو حرمت!!
به فدای کرمت...
تو مسیحیامنم...همیشه محتاج دمت:))))
تویی عشق بچگیم:)
میبینم مهربونیتو همیشه..
توزندگیم!
تویی عشق بچگیم!
همه میدونن امام رضایی بودم ازقدیم!!
یا امام رضا سلام!!
یاامام رضا سلام...
یا امام رضا سلام:)))))) "
~محمد حسین پویانفر~
متوجه اشکای روی صورتم نبودم!
خیلی وقت بود با امام رضا حرف نزده بودم!
خیلی وقت بود فاصله گرفته بودم ازینجور کارا!
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
من گدای مشهدم:) گدای مشهدت!!!:))) ~محمد حسین پویانفر~ #مداحی #آهنگ #پویانفر @CafeYadgiry🖤
امشب من میمیرم با این مداحی!!!:)
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_191
+امام رضا؟
نمیشد من و یارم رو یدفه میطلبیدی؟
من تنها بیام؟
تنها؟
بشینم روبروی حرمت و فقط اشک بریزم؟
ازت کربلامو بخوام؟
خواسته هامو بخوام؟
امام رضا من چکارکنم؟
چجوری با خودم کنار بیام؟
چجوری بگم تموم شد و رفت؟
امام رضا درد کشیدم!
زخم خوردم!
مرحم داری؟
بیام؟
میدونم از حرمت دست خالی بیرون نمیام!
اما به امام حسین قسمت میدم!
یکاری کن آروم شم !
باصدای بوق یکسره کامیونی که از جلو داشت میومد فرمونو چرخوندم که از جاده خارج شدم وافتادم تو جاده خاکی...
سرمو گذاشتم رو فرمون که بغضم ترکید..!
همون بوق کامیون کافی بود برای شکستن بغضم و پرت شدن از افکارم:)!
نفس عمیقی کشیدم و بطری آبو از پشت برداشتم و سر کشیدم..!
استارت دوباره ای زدم و راه افتادم.!
باید از یه عابر پول نقد میگرفتم!
اما توی این جاده تاریک وترسناک هیچی پیدا نمیشه!
زل زده بودم به جاده و فکرای توسرم جونمو داشت میخورد!
_____________________
#ناشناس
تموم اتاق و تراس شده بود دود سیگار!!!
دیگه حالم از سیگار و قلیون بهم میخورد!
با صدای در سیگار تو دستمو گذاشتم تو جاسیگاری و خاموشش کردم؛
_چه خبره چه غلطی داری میکنی تو ! اوه.. اوه..
سرفه ای کرد و گفت؛
_ توکه جوون مردمو انداختی گوشه قبرستون! دیگه دردت چیه؟
باصدای گرفته و دورگه م گفتم؛
+اصل کاری کو میلاد؟ کو؟
_میاد!! اونم میاد! به موقش!
خواستم سیگار دیگه ای رو روشن کنم که اومد جلو و ازم گرفت..
پرتش کرد پایین و باعصبانیت گفت:
_داری میمیری بدبخت! بسه!
+کلی پولش بود!
_به جهنم! توهم لنگ دوقرون دوهزار...آخ آخ از گشنگی میمیری!
پوفی کشیدم و از روی صندلی بلند شدم..
از تو تراس به سختی وارد اتاقم شدم..
سردردم بیش از حد رو مخ بود !
خودمو پرت کردم رو تخت و پتورو کشیدم رو خودم..
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_191 +امام رضا؟ نمیشد من و یارم رو یدفه میطلبیدی؟ من تنها بیام؟ تنها؟ بش
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_192
میلاد: پاشو...پاشو خبر خوبی دارم برات!
پتورو کشیدم رو سرم و گفتم؛
+برو بیرون میلاد...حوصلتو ندارم!
_حتی اگه درمورد آرام باشه؟
بلند شدم نشستم و خیره شدم بهش...
_داره میره مشهد!
لبخندی رولبم اومد ک گفت:
_هان چیه ؟ میخندی؟
+هماهنگ کن صبح راه بیوفتم سمت مشهد!
_اوکی. شب خوش.
سری تکون دادم و خودمو انداختم رو تخت!
زل زدم به سقف و چشمامو آروم بستم که خوابم برد...
_______________________
#آرام
ساعت ۷ صبح بود و هنوز پشت فرمون بودم...
چشمام ازشدت خستگی جاده رو نمیدید...
جلوی هتل نگه داشتم و ماشینو پارک کردم..
"هتــــل نســــیم "
کیف کوله و چمدونمو برداشتم و ماشینو قفل کردم...
+سلام یه اتاق میخاستم! قیمت ها رو لطف میکنید؟
_سلام بانو. درخدمتم... هر یک ساعت ۵۵۰ .
سری تکون دادم ..
+اوکیه!
_کارت ملی و شناسنامتونو بدید!
تموم مدارک و هرچی ک خواست رو دادم دستش...
دیگه نمیتونستم ...
خیلی خسته بودم!
متوجه هیچی نبودم تا اینکه کارت اتاقو داد دستم...
تشکری کردم و سمت اتاقم پرواز کردم!
وارد اتاق شدم و بدون نگاه کردن به اجزای اتاق گرفتم خوابیدم...:)
_______________________
#ناشناس (ارسلان)
_ارسلان بجنب ! الان پروازت میپره!
+اومدم دیگه...
چمدون آخرو از صندوق درآوردم و سمت میلاد رفتم...
+چقد غر میزنی !
سمت فرودگاه حرکت کردیم و بعدازخدافظی و سفارش های من سوار هواپیما شدم ..
گوشیمو خاموش کردم که بعدازچنددیقه هواپیما بلند شد...
نگاهمو دوختم به آسمون..!
هرباری که میخواستم برم مشهد مامانمم میومد !
مامان کجایی؟
دلم برات خیلی تنگ شده !
برات سوغاتی چی بیارم سر خاکت؟
ازهمون تسبیح هایی که دوست داشتی؟
یا سوهان دوست داری؟
همون سوهان هایی که ظرفاشو به عنوان جای نخ وسوزن استفاده میکردی!
Mohammad Hossein Pouyanfar - Salam Karbala Salam Arbaein (320).mp3
8.02M
گریه برات به داد این چشام میرسه!
پاهام حرم نمیرسه صدام میرسه:))
من جا موندم ولی سلام میکنم!
من میدونم این سلام میرسه:))))
سلام علت نجات جهان:)
~محمد حسین پویانفر~
#اربعین
#مداحی
#آهنگ
#محمد_حسین_پویانفر
@CafeYadgiry♥️
‹. زندگی سالم داشته باش👧🏻💕 .›
❲ پیاده روی روزانه🧁💗❳・𖧧.!
❲ 30دقیقه تمرین ورزشی🐰🌿❳・𖧧.!
❲ مصرف کردن پروتئین⚽️💕❳・𖧧.!
❲ پیروی کردن از رژیم غذایی سالم🐮🌷❳・𖧧.
#توصیه ‹.🌝💘.›
@CafeYadgiry🫂
♡دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ♡
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_192 میلاد: پاشو...پاشو خبر خوبی دارم برات! پتورو کشیدم رو سرم و گفتم؛ +
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_193
دستی به موهام کشیدم و زیرلب گفتم؛
+نمیگذرم ازت آرام...نمیگذرم!
____________________
#آرام
باصدای رعدو برق از خواب پریدم...
نگاهی به اتاق انداختم و تازه فهمیدم کجام..!
گوشیمو از کیفم درآوردم ...
ساعت ۳ ظهر بود!!!
در پنجره رو باز کردم...!
نفس عمیقی کشیدم و دستمو بردم جلو...
برخورد قطره های بارون به دستم ؛ حالمو زیر و رو کرد!
باد خنکی به صورتم خورد که عطسه ای کردم...
درو بستم و تلفنو برداشتم.
بدجور گشنم شده بود!
چندتا چیز میز سفارش دادم که بعد چنددیقه آوردن!
به پیتزای روبروم خیره شدم.
گشنم بود!!
اما میلم نمیکشید که بخورم!
بی میل گذاشتمش رو میز و لباسامو مرتب کردم..
کولمو برداشتم و از هتل زدم بیرون.
باید یه سرنخی پیدا میکردم !
باید پیداشون میکردم تا امشب!
نمیشد دست رو دست بزارم و تنبلی کنم!!
نشستم پشت رول که بارون شدت گرفت!
+شانس مارو نگاه توروقرآن!
پامو گذاشتم رو گاز و راه حرمو پیش گرفتم....
جاده رو به زور میدیدم!
باصدای پیامک گوشیم حواسم رفت سمت چراغ قرمز..
ایول..
گوشیمو برداشتم و پیامو باز کردم.
رادین .
_ماشین امانته!حواستو جمع کن نکوپونی اینور اونور!
بغض بدی گلومو گرفت!
چقدر سرد و خشک!
دنده رو عوض کردم و پامووگذاشتم رو گاز...
چراغ قرمزو رد کردم و تا تونستم گاز دادم!
امام رضا دارم دیوونه میشم!
راه درستو جلو پام بزار!
چیکار کنم ولم کنن؟
خسته ام!
بخدا خسته ام!
دلم تنگ شده!
چون قرار بود من الان کنار یارم باشم!
نه اینجوری!
ویلون و سرگردون تو کوچه و خیابونا!
دنبال یه خانواده !
اونم فقط برای دوکلوم حرف !
دلم داشت میترکید!
نمیدونستم باید کجا برم!
هرچند دلم فقط حرم میخواست!
ماشینو پارک کردم و وارد حیاط حرم شدم.
بعداز بازرسی کامل چادرمو سرم کردم...
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_194
چشمم به گنبد که خورد اشکام سرازیر شدن!
قدمامو آروم برداشتم ...
وارد حرم شدم و دستمو به ضریح گرفتم...
کمی از ضریح دور شدم و نشستم گوشه و توخودم جمع شدم!
سرمو تکیه دادم به دیوار و زل زدم به ضریح!
اشکام دراختیار خودم نبود!
بی جهت و بدون دلیل میریختن!
هرچند دلیل نمیخواست!
من بغض داشتم!
بااینکه کلی گریه کرده بودم!
کلی جیغ و داد نکرده داشتم!
کلی خدا خدا های نگفته..!
چادرمو کشیدم جلوتر و زیرلب ذکر الهی به رضا میگفتم!
امام رضا میشنوی صدامو؟
ببین وضعیتمو!
ببین چه بلایی سرم اومده!!
گدای مشهدت بودم ...
گفتی پاشو بیا!!
الان این داغ رو دلم رو چیکار کنم؟
نمیشد یدفه ای از خواب میپریدم و حامدو بالا سرم میدیدم؟
که منتظرم باشه و ب..
با تیر کشیدن یهویی قفسه سینم رشته افکارم پاره شد...
سرفه ای کردم تا نفسم بالا بیاد اما فایده ای نداشت..
سرمو تکیه دادم به دیوار که خوابم برد...
__________
باصدای حامد ازخواب پریدم؛
_آرام؟ آرام بیدارشو...باید بریم !
بادیدن حامد جا خوردم!
+حا..حامد خودتی؟
خنده ای کرد و دستاشو کردتو جیبش:
_پس چی. ؟ زودباش باید بریم دیر شده!
خواستم بلند شم اما انگار به دستام و پاهام وزنه وصل کرده بودن!
نمیتونستم برم طرفش!
خیره بودیم به همدیگه!
هقی زدم و گفتم؛
+یعنی همش خواب بود حامد؟ تو زنده ای؟
_مسخره کردی منو؟ توقع داشتی من مرده باشم؟
+ن..نه! همه..همه میگفتن توتصادف کردی! خودم دیدم حامد! دیدم که خاکت کردن! دیدم که توی کما بودی! بعدش تموم شد ! مامان و بابات هم اومدن مشهد! بعدش..
-وای آرام بسه! مغزم داره سوت میکشه! بیا بریم میگم!
خواستم بلند شم اما نتونستم!
حامد رفت و من موندم!
+حامد صب..صبر کن ! حامد! حامدد!!!
#ایده_درس_خواندن
چجوریرودرسمونتمرکزکنیم؟!🤥💕
¹-اولبایدیکفضایمناسبیروبرای
درسخوندنفراهمکنید👀🍓
²-گوشیروازخودتوندورکنید🧸🌱
³-جاییکهداریندرسمیخونینساکت
باشه🌝🌷
⁴-همهیحواستونوبزارینرودرس🙅🏻♀✨
@CafeYadgiry🤓