eitaa logo
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2هزار دنبال‌کننده
814 عکس
227 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
.*👩🏻‍💻💛*. 🍪فــوایــد نــوشــٺــن🍪 آرامش ذهن🌸. افزایش تمرکز🔐. تخلیه‌ی احساسات🎭. دورکردن افکار منفی✂️. کاهش استرس و اضطراب🐳 @CafeYadgiry🥲 ✻┄┄┄┅┅❋┅┅┄┄┄✻ 𓏲🦋⤹
💛」 چیزایی که میتونی به روتینت اضافه کنی!🍓🌱 🐥 از قبل برای هر کاری توی تقویت علامت بزن 👒 سعی کن تا قبل از ناهار،چالشی ترین وظیفه ی روز رو انجام بدی 🍉 فردا ۱۰ دقیقه زودتر از امروزت از رختخواب پاشو 🍭 شبها سعی کن کمد لباس هاتو مرتب کنی و همینطور میز آرایش یا درستو 🪴 سعی کن لیست کارهاتو تا قبل از شام تموم کنی 🌂 تمام روز به گوشی همراهت نچسب! @CafeYadgiry😊 ✻┄┄┄┅┅❋┅┅┄┄┄✻
🌼」 با تغییرات جدید چطوری درس بخونم؟🐬💙 بجای روتین شبانه عمومی روتین حل مسائل شیمی یا اقتصاد تو برنامت بزار🦕 عمومی های دوازدهم رو تشریحی و محتوایی اگه وقت داشتی❄️ برای تخصصی ها بیشتر تست بزن چون احتمالا سوالات سخت تری ازشون تو کنکور بیاد🫐 دو روز در هفته زمین شناسی بخون فعلا🥣 درگیر حواشی و اخبار لحظه ای نشو و تمرکزت رو روی مطالعه تخصصیا بزار🪁 @CafeYadgiry🖤 ✻┄┄┄┅┅❋┅┅┄┄┄✻ 𓏲🦋⤹
💓」 بهترین مکان مطالعه 🥚🌸 •میزت شلوغ پلوغ نکن اگه رو میزت گلی گلدون و مجسمه و اسباب بازی و چیز میز داری سریع بزارشون یه جای دیگه .🦢🪁. • دمای اتاقت متعادل باشه نه سرد نه خیلی گرم .🛺🍊. •مکان مطالعت ثابت باشه نه که یه روز تو اتاقت درس بخونی یه روز آشپزخونه و یه روز حیاط .🎒💙. • رو به روی پنجره درس نخون این طوری حواست با بچه های کوچه یا گنجشکام تو آسمون پرت میشه .🌸🍂. • دورتر از گوشی و دسته بازی باشید .👨🏻‍🔧⛳️. @CafeYadgiry🤎 ✻┄┄┄┅┅❋┅┅┄┄⤾.
.*👩🏻‍🎓🌸*. آمادگی قبل امتحان📚🙂🌿 1- داشتن وضو و خواندن دعای مطالعه (اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم و...) قبل از شروع بسیار مفید است.   2- تهیه برنامه مطالعاتی مناسب که اجزای آن قابل اجرا باشد. 3- مکان مناسب و ساده‌ای را که از نظر میزان حرارت، نور، رنگ و صدا مطلوب‌است به مطالعه اختصاص دهید. 4- وسایل لازم برای مطالعه از قبیل کاغذ، قلم، خط‌کش، تراش، پاک کن، و سایر وسایل مورد نیاز را از قبل تهیه کنید.   5- مدت زمان مطالعه را بین سه تا پنج ساعت تنظیم و در فاصله هر ساعت حدود 10 تا 15 دقیقه استراحت کنید. 6- استفاده از ساعات آغازین صبح برای بالا بردن کیفیت یادگیری بسیار مفید است.   7- قبل از مطالعه هر موضوع درسی فکر خود را راجع به آن درس متمرکز کنید.   8- سعی کنید ورزش سبک، مسواک، نماز، قرائت، رسیدگی به بهداشت فردی را به طور ثابت در برنامه روزانه داشته باشید.   9- هنگام مطالعه باید از این شاخه به آن شاخه پریدن پرهیز شود.   10- فاصله سطح کتاب تا سطح چشم نیز حدود سی سانتی‌متر تنظیم شود. 11- قبل از شروع مطالعه به فهرست مطالب و رئوس مسائل مهم دقت لازم به عمل آید. 12- برای به وجود آمدن تمرکز حواس در حین مطالعه باید به حذف عوامل مزاحم (ذهنی و محیطی) پرداخت. 13- ذهن انسان در حالت بیزاری، خشم و بغض آماده مطالعه نیست، این حالت را از خود دور کنید.   14- برقرار کردن ارتباط منطقی بین مفاهیم مختلف در یک درس.   15- مطالعه کتاب و نیز جزوه درسی معلم و حل مجدد تمرین‌های آن.   16- شناسایی و رفع اشکالات درس مربوطه در اولین فرصت ممکن. 17- تشکیل گروه‌های درسی با هم‌کلاسی‌ها و دوستان در روزهای قبل از امتحان. 18- سعی کنید خودتان نمونه‌ای از سؤال‌های امتحانی یا کلاسی را طرح کنید.   19- به خاطر داشته باشید که نمره امتحان نمره شخصیت شما نیست.   20- تمام لوازم مورد نیاز برای امتحان را در شب امتحان آماده کنید.   21- برای یادگیری درسهای مشکل بیشتر از درس‌های آسان وقت بگذارید.   22- حل تمرینات مشابه جزوه درسی که در کتاب درسی یا کتاب‌های کمک درسی موجود است.   23- در شب امتحان برای مرور درسی دو یا سه ساعت وقت صرف کنید.   24- خلاصه‌ای که از درس معلم نوشته‌اید باید شب امتحان مورد بازنگری و دقت قرار دهید.   25- بررسی برگه‌های پاسخ در امتحانات قبلی درس مربوطه و امتحانات کلاسی.   26- روز و شب قبل از امتحان باید از تغذیه درست و خواب کافی بهره‌مند بود.   27- روز امتحان غذای سبک و مناسب مانند شیر... تا یک ساعت قبل از امتحان صرف کنید.   28- متخصصین مقدار کمی پیاده‌روی سریع قبل از امتحان را مفید دانسته‌اند.   29- قبل از امتحان درباره مسائل جزئی و بی‌فایده با کسی در منزل یا بیرون بحث نکنید.   30- روز امتحان زودتر از همیشه از منزل خارج شوید تا به موقع در مدرسه حضور داشته باشید.   31- روز امتحان 5 تا 10دقیقه زودتر در محل امتحان در سر صندلی خود با خونسردی حاضر شوید.   32- سعی کنید افکار خود را جمع کرده آنچه مهم و مشکل  بود را مرتباً در ذهن خود مرور کنید تا زمان امتحان فرا رسد.   33- به تلخیص مطالب و یادداشت آنها پرداخته شود تا در صورت لزوم با یک نگاه کلی مطالب در ذهن نقش ببندد.   34- سعی شود در پایان مطالعه هر فصل کل بخش و مطالب دوره‌ گردد.   @CafeYadgiry🍇 ✻┄┄┄┅┅❋┅┅┄┄┄✻ 𓏲🦋⤹
.*👩🏻‍🎓🌸*. حین امتحان🌿💚🙂   1- در همه حال به خدا توکل کنید و با نام او کارها را آغاز نمایید.   2- با دادن قوت قلب به خود، اضطراب امتحان را برطرف کنید.   3- در ابتدای امتحان به نوشتن نام و سایر مشخصات خواسته شده بپردازید.   4- برای اینکه بهتر بتوانید به سؤالات پاسخ دهید، ابتدا تمام مطالب امتحان را نگاه کنید. 5- چند لحظه‌ای روی همه سؤالات دقت و بررسی نمایید و وقت خود را تقسیم نمایید.   6- به سؤالاتی که بیشترین بارم نمره را دارند و سؤالاتی که از بقیه مشکل‌تر هستند بیشتر توجه کنید.   7- با خونسردی برای پاسخ دادن، از سؤال‌های آسان به مشکل شروع کنید.   8- با دقت و تمیزی به پاسخ‌گویی سؤالات بپردازید.   9- به دستور‌العمل و راهنمایی که در بالای هر نوع از سؤالات ذکر شده به دقت توجه کنید.   10- میزان دقت خود را در انتخاب گزینه درست با درک صحیح از نحوه سؤال افزایش دهید.   11- سعی کنید در عبارات و جملات ساده به صورت مختصر و مفید به سؤالات پاسخ دهید. 12- توجه کنید در طول امتحان باید بدون وقفه و با حوصله کار کرد.   13- پاسخ‌ها را با خط خوانا بنویسید و اشکال را با وضوح و تمیز رسم کنید.   14- اگر وقتت کمی دارید فقط به صورت نکته پاسخ را بنویسید.   15- بهتر است که پس از نوشتن پاسخ سؤالات، دوباره دوره کنید و با خیال راحت ورقه را تحویل دهید.   16- از تجربیات هر امتحان در امتحانات بعدی حتماً  استفاده کنید.   17- بر روی یک مسئله خاص بیش از حد وقت صرف نکنید. 18- اینکه همه در اطراف شما به سرعت مشغول نوشتن هستند نادیده بگیرید.   19- برای پاسخ به سؤال‌های عددی و مسئله‌ای هر مرحله از راه حل و جواب نهایی را مشخص کنید.   20- وقتی سر جلسه امتحان احساس کردید که همه چیز را فراموش کرده‌اید برای لحظاتی چشمان خود را ببندید و چند نفس عمیق بکشید و به خود یادآوری کنید که جواب بسیاری از سؤالات را می‌دانید. @CafeYadgiry📱 ✻┄┄┄┅┅❋┅┅┄┄┄✻ 𓏲🦋⤹
سلام خدمت همه همراهان عزیز کانال یادگیری🤓 مطلب رو که خواستم بهتون بگم اینکه مشاهده شد که بعضی از کانال ها از کانال ما کپی برداری میکنند و مطالبی که ما درکانال قرار میدهیم رو در کانالشون و با لینک خودشون قرار میدهند😞 کپی برداری از حرام❗️ کپی از مطالب دیگر✅ازاد(با ذکر صلوات) فور(ارسال در کانالهاتون با ذکر ایدی کانال ما) ازاد ✅ باتشکر؛ به نمایندگی از ادمینها و مدیر گل کانال کافه یادگیری☺️
کپی از زنگ زبان امروز ازاد✅
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_90 حامد راه افتاد و منم گوشیمو جواب دادم... +سلام آقا _سلام کجایی رادین
•{🖤🤍}•• ‌ تقریبا پنج دیقه بود که تو ماشین تنها نشسته بودم! حوصلم بدجور سررفته بود! گوشیم هم معلوم نبود کجا افتاده! یاد گوشیم افتادم و خواستم پیاده شم که حامد عصبی سوار شد... سوالی و با خجالت نگاش کردم... +ام...آقا حامد چیزی شده؟ با دست راستشو که ساعت خفنی بسته بود،چشماشو فشار داد ... برگشت سمتم و به کف ماشین خیره شد... لباشو خیس کرد و گفت: _آرام خانوم! من نمیدونم کدوم بی غیرتی شمارو ترسونده! و این روهم نمیدونم چرا رادین انقدر خونسرد نشسته تا خواهر یکی یدونشو عذاب بدن!....ولی اینو میدونم که من وقتی یکیو دوست داشته باشم، نمیزارم کوچکترین بلایی‌سرش‌بیاد! یا‌ هر بی پدرمادری بیاد اذیتش‌کنه! فقط اینو بدونین تنها نیستید! من تا آخرین نفسم پشتتونم! نمیزارم آب تو دلتون تکون بخوره! نفس خیلی عمیقی کشید و نگاهشو به کف خیابون دوخت... حرفاش منو تا عمق وجودم متعجب کرد...لبخند خیلی محوی رو لبم اومد! ولی‌‌...خجالت کشیدم! لپام گل انداخت... خودمو جمع کردم کنار در... با یادآوری هر یک جمله ش حس قدرت رو زیر پوستم حس میکردم! من تنها نبودم! یکی وجود داره که حواسش بهم هست! رادین با اخم غلیظ سوار ماشین شد و روبه من سرشو تکون داد که گفتم هیچی... حامد راه افتاد که گوشی رادین زنگ خورد... استرس تو چهره رادین موج میزد!... ولی من بیخیال بودم! فکرحامد بودم! مردی که تعریف غیرت و شهامت و معرفت و مهربونی و جذابیت بود! دلم گرم شده بود!... دیگه از هیچی نمیترسیدم! پنجره رو کشیدم پایین... بادی که تو صورتم میزد....دلیل حال خوبم بود! تو فکر بودم که با صدای رادین خیره شدم بهش... _آرام! خواهر حامد برگشته! برو پیش نرگس خانوم تنها نباشی!کارم تموم شد میام دنبالت! +کجامیری؟ _بعدا میگم بهتون! رو کرد سمت حامد و چیزی گفت و پیاده شد... حواسم به هیچی نبود جز حرفای حامد!...
•{🖤🤍}•• ‌ رادین ازما دور شده بودکه حامد گفت: _آرام خانوم! جلو‌بشینید! آب دهنمو قورت دادم و گفتم: +ممنون راحتم! _لطفا! خواهش میکرد؟ چرا؟ درو بازکردم و پیاده شدم و آروم جلو نشستم... دستشو دور فرمون گرفت و راه افتاد... چنددفعه ای سرشو برگردوند و منو نگاه کرد ولی به روی خودم‌نیاوردم! نمیفهمیدمش! رفتاراش عجیب بود! انگار یه چیزی رو میخواست بگه ولی .... _آرام خانوم؟ +ب..بله؟ کف دستشو چندباری روی پاش کشید و گفت: _میخاستم یه چی... با ماشینی که جلومون پیچید جیغ بلندی زدم... _یا علییییی! ترمز بدی کرد که ماشین چرخید... فقط جیغ میزدم و حامد سعی‌میکرد ماشینو کنترل کنه! ماشین وسط جاده ایست کرد... نفسم به سختی درمیومد... گلوم خشک شده بود... حامد پیاده شد و در شاگرد رو باز کرد... _آرام! آرام نفس عمیق بکش! دستمو گرفتم سمت شالم... حس خفگی داشتم! از ماشین پیاده شدم و نشستم روی زمین... حامد دستپاچه شده بود! نشست جلوم و بطری آبی رو دستم داد...درشو باز کرد... _آرام ! بیا... قلوپی از آب رو خوردم و خیره شدم بهش... با صدای لرزون لب زدم: +خ‌...خوبی؟ رنگش پریده بود و دستاش میلرزید! لبخندی زد و گفت: _عالی ام! خنده ای کردیم که گفت: _نزدیک بود به دیار باقی بشتابیم! خنده کوچیکی کردم ودستمو گرفتم به ماشین ... سوار شدم ... حامد هم نشست پشت فرمون و راه افتاد... شالمو کشیدم جلو و رو کردم سمتش .. +میخواستی یه چیزی رو بگی ها! _میشه بریم یه جای بهتر صحبت کنیم؟ +امم...باشه! لبخندی زد و سری تکون داد و سرعتشو بیشتر کرد... حوصلم سر رفته بود... +میگم...آقاحامد!... _جا...بله؟ لبمو گاز گرفتم تا خندم نگیره... +گوشی منو ندیدید؟ازاون شب غیب شده! دست بردسمت داشبورد و بازش کرد... گوشیمو گرفت سمتم ... +ممنون! خواستم روشنش کنم که حامد زد کنار... _رسیدیم... تابلوی قشنگی که بالای در کافه بود رو خوندم.: <کافه دنج> حامد پیاده شد که منم به خودم اومدم و پیاده شدم‌.. چرا منو آورده اینجا! تو مغزم پراز سوال بود! حامد پشت سرمن میومد و راهنماییم میکرد... خواستم بشینم روی صندلی که کنار در بود که حامد گفت: _نه! اینجا نه! پشت سرش راه افتادم ... از پله ها بالا رفتیم ... طبقه بالا خیلی دلباز و دکوراسیون جذابی داشت! حال خوبو به وجود آدم تزریق میکرد...
•{🖤🤍}•• ‌ سمت میز دونفره ای رفت ... _بفرمایید! نشستم روبروی حامد... دوتامون گوشیامونو روشن کردیم و مشغول شدیم... تقریبا بعداز سه چهاردیقه باریستا اومد و سفارش گرفت: # چی میل دارید؟ حامد نگاهی به من انداخت و گفت: _دوتا قهوه با کیک کاکائویی بیارید! خیره‌شدم بهش! این از کجا میدونست من کیک کاکائویی دوست دارم؟ # چشم ... _ممنونم! باریستا رفت و حامد به گوشیش خیره شد... گوشیمو خاموش کردم و شروع کردم به بازی کردن با انگشتام... +شما ازکجا میدونستید‌ من کیک کاکائویی دوست‌دارم؟ گوشیشو گذاشت روی‌میز و گفت: _خوب‌آدمایی که درونگرا ان...یا کودک درونشون فعاله کیک کاکائویی‌دوست دارن! باریستا همراه با دوتا کیک کاکائویی و دوتا فنجون قهوه سر رسید! با آرامش سفارشامونو گذاشت جلومون... _ممنونم! باریستا رفت و من موندم و یه کیک کاکائویی که چشمک میزد... شروع کردم به خوردن... طعم خوبی که این کیک کاکائویی داشت سرحالم کرد! دستمال کاغذی برداشتم و دور لبمو پاک کردم... چشمم خورد به حامد که اصلا به کیک و قهوه ش دست نزده بود... دست به چونه با لبخند منو نگاه میکرد! +عه شما هنوز نخوردین؟ _بازم میخوای؟ +ایممم....اگ باشه که آره! اولین بارمه که انقدر پرو شدم! نیشش باز شد.. زهر ماار! چشم غره ای بهش رفتم و خودمو با ظرف خالی کیک مشغول کردم که کیک کاکائویی جلو چشمم ظاهر شد... _من کیک کاکائویی دوست دارم...ولی الان حیف که سیرم! کیک رو کشیدم طرف خودم و مشغول خوردن شدم... همونطور که قاچی از کیک رو میخوردم گفتم: +میشه بگی چکارم داشتی؟ _میخام همیشه کنارت باشم!نزارم آب تو دلت تکون بخوره! دست از کیک خوردن برداشتم.. متوجه حرفاش نمیشدم! سوالی نگاش کردم.. +متوجه نمیشم؟! واضح تر بگید! _شمااول اون کاکائوی دور دهنتو پاک کن واضح میگم ! از خجالت آب شدم! +اوخ ...ببخشید!
+آرام جواب مثبت میده؟😍 |||||||||||||||~~~~~~~~~~ _شماها باید لباس مجلسی بخرین!😂😂😂👏👏👏👏
👌 نحوه معرفی خودتان در زبان انگلیسی: برای معرفی دوستانه غیررسمی به ترتیب ۱- نام خود را بگویید ۲- سن تان را بیان کنید ۳- شغل تان ۴-اهل کجایید ۵- علایق تان اگر معرفی برای مصاحبه کاری بود و حالت رسمی داشت: ۶- سوابق کاری و شغلی تان را بیان کنید 👌 مثال: My name is Brian Thornton. I am thirty-five years old. I am an English teacher and blog writer. I am from New York City and I love to travel. نام من برایان تورنتون است. من سی و پنج ساله هستم. من یک معلم انگلیسی و نویسنده وبلاگ هستم. من اهل نیویورک هستم و عاشق سفر هستم. کپی از زنگ زبان امروز با ذکر صلوات ازاد✅ @CafeYadgiry🥰
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_93 سمت میز دونفره ای رفت ... _بفرمایید! نشستم روبروی حامد... دوتامون گو
•{🖤🤍}•• ‌ سریع دستمال کاغذی برداشتم و دوردهنمو پاک کردم... عرق شرم از کمرم شره کرد... بدجور آبروم رفت! خنده ای بلند کرد... سرمو انداختم پایین ... _خوبه حالا توام! ... بخوام توضیح واضح بدم... خب... من دوستت دارم! سرمو با شدت آوردم بالا! چی شنیدم؟ من خواب بودم یا بیدار؟ نگاه عمیقی به حامد کردم! زل زده بود به جعبه دستمال کاغذی روی میز! پیشونیش خیس بود! +چ..چ..چی؟ دستمالی برداشت و روی پیشونیشو پاک کرد... _م..من! ..‌. باورم نمیشد! همسایه قدیمی... رفیق شفیق رادین! از من خوشش میومد! _اگر اجازه بدید...من ازتون خواستگاری کنم! مظلومانه خیره شده بود... آخه بزغاله الان خواستگاری کردی دیگه! این دیگه اجازه میخاد؟ دلم‌نیومد ردش کنم! +م..من..باید فکر کنم! _اشکالی نداره! من تا هروقت که بگی منتظر میمونم! این بشر خیلی مظلوم بود! +میشه بریم؟ _بله حتما! سریع پاشدم و سمت در حرکت کردم... نگاهی به دور و بر انداختم ... نفسم لحظه ای قطع شد! با دیدن راننده ماشین مشکی رنگی که جلوی در کافه بود ترس به وجودم تزریق شد....! نگاه بدی کرد وپورخندی زد و با سرعت ازم دور شد... توی یک صدم ثانیه از دیدم خارج شد... خودمو به سختی به ماشین رسوندم ! درو باز کردم و نشستم ... بدجور ترسیده بودم! ولم نمیکرد! اون همه جا بود! حواسش به همه چی هست! مثل جن همه جا ظاهر میشد! وقتی منو تعقیب میکنه یعنی ....رادین هم!.... با فکر رادین بغض بدی تو گلوم جا خوش کرد! حامد بعداز۳ .۴ دیقه اومد... پرسشگرانه بهم نگاه میکرد...وقتی دید محل نمیدم استارت زد و راه افتاد... نفس عمیقی کشیدم... سعی کردم فراموش کنم! دوست داشتم درمورد آیندم فکر کنم! آینده ای که قرار بود با حامد بسازم! حامد پسر خوب و منطقی بود! بهش عادت داشتم و خیلی باهاش راحت بودم! اندازه رادین دوسش داشتم! بخام شخصیتشو بگم...خوب... مسئولیت پذیر!مهربون! خوش قلب!از همه مهمتر خوشتیپ! با فکر خودم خندم گرفت!.... ...همچی بدم نمیومد ازش...راضی بودم! ولی... ممکن بود رادین قبول نکنه!
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_94 سریع دستمال کاغذی برداشتم و دوردهنمو پاک کردم... عرق شرم از کمرم شره
•{🖤🤍}•• ‌ رو کردم سمت حامد: +چقدر مونده برسیم؟ فرمون رو چرخوند و با روی خوش گفت: _از شهر خارج شدیم...یه نیم ساعت دیگه میرسیم... اوووو ....نیم ساعت دیگه!تااونموقع من یه چرتی میزنم!... سرمو تکیه دادم به صندلی و نفهمیدم چجوری خوابم برد.... ~~~~ داشتم دیوونه میشدم! کسی که تموم وجودم بود داشت عذاب میکشید! از دست رادین بدجور ناراحت بودم! نباید ساکت میشست تا آرام اذیت بشه! ولی من نمیزارم! آرام روحیه ش حسای شده بود! با کوچکترین حرف بغض میکرد!... دیگه خسته شده بودم! نمیدونستم دیگه به کی بگم که من آرامو دوست دارم! بیشتر از هر کسی! سوار ماشین شدم... باید به خودش میگفتم! باید میگفتم عاشقشم! باید میگفتم با عذاب کشیدنت ذره ذره آب میشم! _ام..آقاحامد چیزی شده؟ ای کاش از دل من خبر داشتی! ای کاش میفهمیدی خودت!... بدون اینکه چیزی بگم! رو کردم سمتش... +آرام خانوم! من نمیدونم کدوم بی غیرتی شمارو ترسونده! و این روهم نمیدونم چرا رادین انقدر خونسرد نشسته تا خواهر یکی یدونشو عذاب بدن!....ولی اینو میدونم که من وقتی یکیو دوست داشته باشم، نمیزارم کوچکترین بلایی‌سرش‌بیاد! یا‌ هر بی پدرمادری بیاد اذیتش‌کنه! فقط اینو بدونین تنها نیستید! من تا آخرین نفسم پشتتونم! نمیزارم آب تو دلتون تکون بخوره! دلم آروم گرفت! نفس عمیقی کشیدم... اعصابم آروم شد! رادین اومد و سوار شد... راه افتادم که گوشیش زنگ خورد... از آینه آرام رو نگاه کردم که گوشه صندلی کِز کرده بود! رادین به آرام چیزی گفت و روشو کرد سمت من... هیچی از حرفاش متوجه نشدم... فقط گفتم چشم ... رادین از ما دور شد .... دلم یه جوری بود... چرا آرام جلو نمیشینه؟ +آرام خانوم بشینید جلو!۰ _ممنون!راحتم! +لطفا! آروم پیاده شد و اومد جلو... حس قدرت بهم دست داد... با اینکه دستور ندادم و خواهش کردم...ولی خوشحال بودم که حرفم براش اهمیت داشت! دستمو دور فرمون گرفتم و راه افتادم... چنددفعه ای سرمو برگردوندم و نگاش کردم ... ولی محلم نمیداد! ناامید شده بودم...ولی به اهل بیت و خدا توکل کردم🙂 نور کوچیکی تو دلم روشن شد!الان وقتش‌بود! +آرام خانوم؟ _ب..بله؟ کف دستمو چندباری روی پام کشیدم و گفتم: +میخاستم یه چی... با ماشینی که جلومون پیچید جیغ آرام همانا و یاعلی‌گفتن من همانا..... +یا علییییی! ترمز بدی کردم که ماشین چرخید... پامو گذاشتم رو ترمز که ماشین وسط جاده ایست کرد... نگاهی به آرام انداختم که شوکه شدم... رنگش پریده بود و نفس نمیکشید! سریع پیاده شدم و در شاگرد رو باز کردم... _آرام! آرام نفس عمیق بکش! از ماشین پیاده شد و نشست روی زمین... نشستم جلوش و آب رو طرفش‌گرفتم.. +آرام ! بیا... قلوپی خورد و با صدای لرزون گفت: _خ‌...خوبی؟ لبخند محوی رو لبم نقش بست... براش مهم بودم؟ +عالی ام! خنده ای کردکه گفتم: +نزدیک بود به دیار باقی بشتابیم...
✍️متضادها 🐳بیرون، خارج / تو، درون، داخل = outside / inside 🐳نزدیک / دور = near / far 🐳آسان / دشوار = easy / difficult 🐳درست / غلط = right / wrong 🐳سبک / سنگین = light / heavy 🐳روشن / تاریک = light / dark 🐳بالا / پایین = up / down 🐳جلو / عقب، پشت = front / back 🐳رو / زیر = on / under 🐳باز / بسته = open / shut,close 🐳کهنه / نو = old / new 🐳پر / خالی = full / empty 🐳آزاد / اشغال = free / occupied 🐳زود / دیر = early / late 🐳تنگ / گشاد = narrow / wide @CafeYadgiry😍
≼🎟❤️≽ ━━━━━━━━·♡·━━━━━━━ «روتین مو در حمام🫧🧖🏻‍♀» + از آب ولرم برای شستن موهاتون استفاده کنین (آب داغ ممنوع) + شامپو رو مستقیم روی موهاتون نریزید (بریزین کف دستتون تا خوب پخش بشه) + کف سرتون رو با نوک انگشتا آروم ماساژ بدید. + قبل استفاده از ماسک مو آب اضافی موهاتونو بگیرین(ماسک مو مستقیم روی موهاتون نزنید) + خوب موهاتونو آبکشی کنید تا ماسک مو روی موهاتون رو شانه بزنید 🫶🏻💚 . >>>> @CafeYadgiry❤️
• روتین براي عصرِ جمعه .🌅✨: ⊱⋅— ⋅—⋅ ❁ ⋅—⋅ — ⋅⊰ - کنارِ خانواده بودن!💗🦋⿻ - نوشتن ۳ اتفاق خوب امروز!📖🌧⿻ - به پادکست انگیزشی گوش دادن!🫂👀⿻ - یه بازی دورهمی و فکری با خانواده!🫐🏌🏻‍♂⿻ - شستن جوراب‌ها و تمیزکردن کفشات!🧺⿻ ▹ ·—·—·—·—·—·—·—·—·—· 🫶🏻💚 . >>>> ‹ ⤿៶៶ׄ  ‌‌‌‌‌‌֪֢ ׁ‌‌@CafeYadgiry❤️
ایده برای  دکور اتاق تخت دار🛵✨ - 1_بالا تختتون از ریسه استفاده کنید و میتونید بهش عکس هم بچسبونید🥛💚 - 2_برای  تختتون از کوسن های پف پفی ساده استفاده کنید خیلی قشنگه🥄💗 - 3_اگر دوست داشتین برچسب های کیوت بگیرید مرتب بچسبونید به دیوار🍽'💙 - 4_دور سقف اتاقتون میتونید از ریسه های LED استفاده کنید👱🏻‍♀'🌷 🫶🏻💚 . >>>> ‹ ⤿៶៶ׄ  ‌‌‌‌‌‌֪֢ ׁ‌‌‌‌‌  ༉  @CafeYadgiry☺️
📋🧷شیوه برنامه ریزی ¹-برنامتون رو حتما مکتوب کنید📓 «روی کاغذ بنویسید» اگه این کار رو بکنید احتمال اینکه بهش عمل کنید بیشتره و هیچ کدوم از کاراتون رو فراموش نمی‌کنید ²- اولویت هاتون رو مشخص کنید📋 کار هایی که نسبت به بقیه مهم تر هستن رو اول انجام بدید ³- خوندن درسارو پشت گوش نندازید هر درسی که اون روز تدریس شده رو همون روز بخونید و پشت گوش نندازید که روی هم انباشته بشن چون اینطوری خوندش سخت میشه🩵 ⁴-برای کار های دیگتون هم زمان بزارید⏰ به کار های دیگه هم اهمیت بدید یعنی اینطور نباشه که فقط سرتون تو درسو کتاب باشه به نظافتتون،غذاتون،تفریحتون و خوابتون هم اهمیت بدید 🫕✨ 🫶🏻💚 . >>>> ‹ @CafeYadgiry☺️
راهکار برای افزایش کیفیت مطالعه‹'📑🌸'› توجه کن : سعی کن وقتی داری یه مبحث رو میخونی،کل توجه و حواست به درس باشه نه جاهای دیگه‹.🥛💛.› به شدت از بی نظم بودن دوری کن : هیچوقت موقع درس خوندن عجله نداشته باش،وقتی که منظم درس بخونی شانس تثبیت مطالب در ذهن بیشتر میشه‹.🏀💕.› همیشه در حال تمرین باش : تمرین مثل داروی بدون عوارضه که هرچی بیشتر ازش استفاده کنی برات سود بیشتری داره و موفقیتت توی درسا رو تضمین میکنه‹.🦋🍉.› بلند بخون : بلند خوانی بیشتر مواقع پیشنهاد نمیشه ولی تحقیقات میگه اگه مطلبی رو بلند بخونی و با دوستات به اشتراک بزاری شانس تثبیت تا سه برابر زیادتر میشه‹.🍔🌸 🫶🏻💚 . >>> ࣪࣪ @CafeYadgiry🌱
🔴 ️تفاوت looks like و look... 🍏He looks friendly. He looks like his mother. 🍎او دوست داشتنی به نظر میرسد. او شبیه مادرش است. ✍از look like قبل از اسم، برای مقایسه ی چهره ها استفاده میکنیم. ✍از look قبل از صفت، برای حدس زدن درباره ی شخصیت شخصی از روی ظاهر او استفاده میکنیم. 🍎He looks very happy. He looks like his sister. 🍏او بسیار خوشحال به نظر میرسد. او شبیه خواهرش است. 🍎She doesn't look very kind. 🍏او خیلی مهربان به نظر نمیرسد. 🍎She looks like my grandmother. 🍏او شبیه مادربزرگم است. ✅کپی از زنگ زبان امروز با ذکر صلوات ازاد
آقاحامد،...عاشق و دلخسته آرام خانوم♥️😔😂 °•• ۰۰°
و اما...نرگس خواهر حامد😉♥️🫂 °•• ۰۰°