" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_312 _رادین ! رادین دوربینا غیرفعاله! +رس...رسول !!! نفس پردردی کشیدم و
ابتکار ممبر عزیزمون :
سرم؟؟؟
🤣🤣🤣🤣🗿
@CafeYadgiry🚶
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
ابتکار ممبر عزیزمون : سرم؟؟؟ 🤣🤣🤣🤣🗿 @CafeYadgiry🚶
فازتون چیه😭.😂
وای😂😂🤣.
@CafeYadgiry🫂
«💚🌵»
#انگیزشی ッ
نَگَرانِسَختۍهـٰانَبـٰاش!
سَختۍهـٰااۅمَدَنقَۅۍتَرِتبُڪُنَن!"☕️😉
@CafeYadgiry🍓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی چرا کتابای ریاضی غمگینن؟🧡🤣.
#سوگنگ
@CafeYadgiry🤍💙
{وقتایی که حوصلمون سر میره میتونیم🍓}
_آهنگ های شاد گوش کن🌸🎹
_یه دوش آب گرم بگیر🛀🧼
_نقاشی بکش🎨👩🏻🎨
_یه غذای جدید امتحان کن🍱🍜
_یه سینمایی جدید ببین🎬🎫
_به گل هات رسیدگی کن🌻🌸
_روتین پوستیت رو انجام بده🍓
#ایده #توصیه #روتین
@CafeYadgiry🎨
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
عروسک جورابی درست کردین تاحالا؟😂🗿. کامل نشدش خیلی زشته✅🙂 @CafeYadgiry 🍀
های گایز .
من بشه نازی ام .🥺😂
قبل و بعد رو ببینید فقط:)
😂
@CafeYadgiry😻
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_312 _رادین ! رادین دوربینا غیرفعاله! +رس...رسول !!! نفس پردردی کشیدم و
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_313
بی توجه به حرفم نزدیکم شد و خیره شد بهم ...
صورتش زیاد مشخص نبود اما مطمئن بودم ارسلانه !
پوزخندی زدم و گفتم:
+انقدر ترسیدی که برقو روشن نمیکنی تا چهرت معلوم نشه؟
د م...من که میدونم چ...چه خری هستی !!!
چندقدمی عقب رفت تا رسید به کلید برق...
صدای کفشاش رو مخم بود!
تقه کلیدبرق هماهنگ شد با روشنایی اتاق ...
روشن بودن لامپ پرنور ، چشمام رو زد که دستامو جلو چشمام گرفتم ..
_از نور هم میترسی !؟
خنده مسخره ای کرد که خیلی خونسرد گفتم :
+نه مگه من توام ؟؟
ابرویی بالا داد و نزدیک تر شد ...
_میگم ... چخبر از حامد؟
نیشخندی زدم ..
+خبرا که دست شماست !
_زبونت خیلی دراز شده !
دفه قبل تته پته میکردی !
+آره ... چون تورو آدم حساب میکردم قبلا...
ولی الان ف..فهمیدم از آدم بودن فقط دم ش رو داری !
نفسای تند و دستای مشت شدش نشوندهنده عصبی بودنش بود!
_ فکر تو برام مهم نیس!
+بخاطر همینه که الان دستات مشت شده؟
_زبونتو کوتاه میکنم !
+نمیدونستم قیچی هم هستی!
فشاری به دندوناش وارد کرد و دستاش گیر موهام شد! !
_بلندشو بیپد*ر ما*در !
+جد و آبادته ! ولم کن !
جیغی زدم اما اون مرد بود و من زن !
زورش از من ییشتر بود و با یه ضرب بلندم کرد ...!
+ولم کن ! آخ ...
_ببند دهنتو !!!
راه تمومی نداشت و اونقدر منو کشونده بود اینور اونور که جونی تو تنم نمونده بود !!
خونه ما یک دهم خونه این مرتیکه هم نبود !!
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_313 بی توجه به حرفم نزدیکم شد و خیره شد بهم ... صورتش زیاد مشخص نبود ام
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_314
موهام رو به یک ضرب ول کرد که افتادم روزمین ...!
_بهت گفته بودم جلو دهنتو بگیر !
گفته بودم زبون باز کنی و همه چیو بریزی رو دایره هم تورو میکشم هم اون عوضی رو !
گوش نکردی !
حالا هم باید تاوانشو بدی!
دستمو رو شکمم گذاشتم تا درد بدی که پیچیده بود تو دلم، آروم بگیره ..
+تاوان چیو ارسلان ؟
توکه تمام ت..تلاشتو کردی برای کشتن بچم!
بین من و حامد هم که جدایی انداختی!
تموم سعیتو کردی تا یه لبخند روی لبم پیدا نشه!
پس دیگه دردت چ..چیه؟
تموم کن این بازیو!
در اتاقشو بست و قفل کرد!
ترسیده لب زدم؛
+چ..چکار میخوای بکنی!!!
مشغول بازکردن دکمه های بلیزش شد که خودمو عقب کشیدم!!
+ا...ارسلان !!!
نگاه خیره ای بهم کرد و بلیزشو پرت کرد تو صورتم!
داد زد:
_موقعی که مادرم به دست شما پس فطرتا کشته شد ، کدوم قبرستونی بودی که ببینی چی کشیدم !!!
از یه جایی به بعد توی این خونه ، دنبال مامانم نگشتم ! !
توی قبرستونا دنبال سنگ مزارش گشتم !
ازمن نخواه که انتقام مادرمو ازت نگیرم !
چون نمیتونم !
دلم راضی نمیشه!
چون اونقدر دلتنگی رو تحمل کرده که شکسته!
قطره اشکی بخاطر بغضی که کرده بود، از گوشه چشمم چکید !
+متاسفم !
رو صندلی نشست و سرشو تو دستاش گرفت !
سیگاری روشن کرد و گوشه لبش گذاشت !
_ازت متنفرم آرام !
از وقتی که تو دانشگاه دیدمت و فهمیدم کی هستی ، یه روز خوش نداشتم !
+م...منظورت چیه !!
این شعر خودش سبک زندگیه:
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد،
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد...!🍃
#شعر #توییت
@CafeYadgiry🤎🤍
هیشکی نمی دونه تو چه زخمهایی داشتی و چقدر با خودت کلنجار رفتی که بتونی حس دوست داشتنت رو بازم زنده کنی....
#توییت
@CafeYadgiry🖤🤍
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_314 موهام رو به یک ضرب ول کرد که افتادم روزمین ...! _بهت گفته بودم جلو
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_315
پوزخندی زد و جلوم نشست ...
رکابی طوسی رنگش بدن ورزشیش رو به نمایش گذاشته بود!
سعی کردم چشمامو از بازوهای ورزیده ش بردارم !
اما مگه میشد؟
دود سیگارش رو توصورتم فوت کرد که سرفه ای کردم ..
_منظورمو خوب میفهمی !
منتها الان خودتو زدی به نفهمی !
سرفه های خشکم، نفسمو بریده بود و به دلم فشار آورده بود!
+زیرلفظی م..میخای؟؟
خیره شد به چشمای اشکیم که حاصل دود مزخرف سیگارش بود ...
_لعنت به اون چشات!
سوالی خیره شدم بهش که سیگارشو از پنجره پرت کرد و بلیزشو پوشید...
تو بد مخمصه ای افتاده بودم!
اما دیر و زود حامد میاد!
مگه نه؟
+ب...با زندگیم چیکار کردی که انقدر جدایی ب...بین من و حامد افتاد!
نشست پشت میزش وخیره شد بهم...
_خیلی دوست داشتم ازم این سوالو بپرسی!
+ ج..جون بکن ! ح..حرف بزن!
حامد اون ک..کسی بود که میخواستم!
همون م..مردی که تو رو...رویاهام بو..
_خفه شو !
بادادی که زد ، خون تو رگام یخ بست!
عصبی از پشت میز بلند شد و اومد سمتم!
_حالم ازت بهم میخوره !
انقدر پست و سگی هستی که جلوی من ازاون عوضی حرف میزنی!!!
+پست تویی که نه تنها زندگی منو ...بلکه زندگی هزاران دختر دیگه رو به آتیش کشیدی !
خاکستر کردی !
ح..حتی با خودت فکر نکردی ، بعد این گندی که دارم به ز...زندگی د....دخترای بیچاره م..میزنم ، چه ض...ضربه ای میخورن !
چه ا...اتفاقی ب..براشون میوفته !
_اووو ! اطلاعاتت چقد کامله !
اما از همین الان یه چی رو بهت میگم !
تو مغزت فرو کن!
انگشت اشارش رو به حالت تهدید وار جلوی صورتم قرار داد !
_تو کار من دخالت کنی ، بدتر اون چیزی که فکرشو میکنی ، سرت میارم !
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_315 پوزخندی زد و جلوم نشست ... رکابی طوسی رنگش بدن ورزشیش رو به نمایش گ
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_316
_پس !
دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!!
پوزخندی زدم که گفت:
_و اما ...
درمورد شوهری جونت ...
خنده کوتاهی کرد....
_انقدر سوسول و نُنُر بود که با چارتا دونه عکس فوتوشاپی سریع وا داد !
تکونی خوردم که کمرم خشک شد !
+ع..عکس؟ ک..کدوم عکس؟
خنده های بی موقعش ... تموم سلول هامو داشت میترکوند !!!
+ببند نیشتو !
_اهم... همون عکسایی که وقتی تو رابطه بودیم دیگه ...!!
اخم کوچیکی کردم که لبخندی زد ..
_عشقم؟؟؟ این شبو یادته ؟؟؟
با دیدن عکسی که جلو چشمام به نمایش گذاشت ، مغزم سوت کشید !!!
+خیلی آشغالی !!!.
قهقه ای زد و گفت :
_درس پس میدیم ... یادش بخیر خیلی اون شب رویایی بود !
+ببند دهنتو آشغال کثیف !!!
به سختی بلند شدم و روبروش وایستادم !
خونم به جوش اومده بود !
با اینکه اون فرد داخل عکس ، من نبودم !
اما اونقدر طبیعی بود
که خودمم باورم شده بود که اون منم !!!
کثافت کاریای ارسلان ، تمومی نداشت و تازه داشتم میفهمیدم.!!!
+خیلی پستی !!!
خیلی !
د با غیرت ! !
میخواستی زندگیمو خراب کنی ، میومدی مثل قبلا تهدیدم میکردی !
چرا با آبرو و شرفم بازی کردی !!!؟
_تهدید چاره ساز نبود عشقم !
+به من نگو عشقم !!!!
عشق تو زیر خاکه !!!
خیره شدم بهش که با دیدن چشمای مظلوم و اشکیش ،
لعنتی به خودم فرستادم !
+ب...ببخشید !
بدون حرف ، از اتاق خارج شد که نفس عمیقی کشیدم !
دلم آتیش گرفته بود !
حامد !!.
حامد زندگیمونو خراب کردی حامد !
گند زدی !
بهت گفته بودم اعتماد دوطرفه باید اونقدر محکم باشه که هیچ بادی نتونه بلرزونه بید اعتماد بینمونو !
بهم قول داده بودی !
که قضاوتم نکنی !
که همیشه طرف من باشی !
اما کو اون قول مردونت !؟
زده بود زیر قولش !
انقدر ناکافی بودم که منتظر تلنگر بوده و سریع مزخرفات این عوضی رو باور کرده !
سمت در رفتم که با قفل بودن در مواجه شدم ...
رو تخت دراز کشیدم تا کمی از کمردردم کاسته بشه !!...
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_316 _پس ! دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!! پوزخندی زدم که گفت: _و اما
+عشق تو زیر خاکه !:)))
ولی آرام نباید این حرفو میزد:)))
داغ دل ارسلان( مامانش) تازه شد !!🥺🥲
.
تو باید در برابر روزهای بد زندگیت بجنگی تا بهترین روزهای آیندتو بدست بیاری!🪐🤎^^!
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🏝