eitaa logo
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2هزار دنبال‌کننده
813 عکس
225 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💚🌵» ッ نَگَرانِ‌سَختۍهـٰانَبـٰاش! سَختۍهـٰااۅمَدَن‌قَۅۍتَرِت‌بُڪُنَن!"☕️😉 @CafeYadgiry🍓
{وقتایی که حوصلمون سر میره میتونیم🍓} _آهنگ های شاد گوش کن🌸🎹 _یه دوش آب گرم بگیر🛀🧼 _نقاشی بکش🎨👩🏻‍🎨 _یه غذای جدید امتحان کن🍱🍜 _یه سینمایی جدید ببین🎬🎫 _به گل هات رسیدگی کن🌻🌸 _روتین پوستیت رو انجام بده🍓 @CafeYadgiry🎨
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_312 _رادین ! رادین دوربینا غیرفعاله! +رس...رسول !!! نفس پردردی کشیدم و
•{🖤🤍}•• ‌ بی توجه به حرفم نزدیکم شد و خیره شد بهم ... صورتش زیاد مشخص نبود اما مطمئن بودم ارسلانه ! پوزخندی زدم و گفتم: +انقدر ترسیدی که برقو روشن نمیکنی تا چهرت معلوم نشه؟ د م...من که میدونم چ...چه خری هستی !!! چندقدمی عقب رفت تا رسید به کلید برق... صدای کفشاش رو مخم بود! تقه کلیدبرق هماهنگ شد با روشنایی اتاق ... روشن بودن لامپ پرنور ، چشمام رو زد که دستامو جلو چشمام گرفتم .. _از نور هم میترسی !؟ خنده مسخره ای کرد که خیلی خونسرد گفتم : +نه مگه من توام ؟؟ ابرویی بالا داد و نزدیک تر شد ... _میگم ... چخبر از حامد؟ نیشخندی زدم .. +خبرا که دست شماست ! _زبونت خیلی دراز شده ! دفه قبل تته پته میکردی ! +آره ... چون تورو آدم حساب میکردم قبلا... ولی الان ف..فهمیدم از آدم بودن فقط دم ش رو داری ! نفسای تند و دستای مشت شدش نشوندهنده عصبی بودنش بود! _ فکر تو برام مهم نیس! +بخاطر همینه که الان دستات مشت شده؟ _زبونتو کوتاه میکنم ! +نمیدونستم قیچی هم هستی! فشاری به دندوناش وارد کرد و دستاش گیر موهام شد! ! _بلندشو بی‌پد*ر ما*در ! +جد و آبادته ! ولم کن ! جیغی زدم اما اون مرد بود و من زن ! زور‌ش از من ییشتر بود و با یه ضرب‌ بلندم کرد ...! +ولم کن ! آخ ... _ببند دهنتو !!! راه تمومی نداشت و اونقدر منو کشونده بود اینور اونور که جونی تو تنم نمونده بود !! خونه ما یک دهم خونه این مرتیکه هم نبود !!
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_313 بی توجه به حرفم نزدیکم شد و خیره شد بهم ... صورتش زیاد مشخص نبود ام
•{🖤🤍}•• ‌ موهام رو به یک ضرب ول کرد که افتادم روزمین ...! _بهت گفته بودم جلو دهنتو بگیر ! گفته بودم زبون باز کنی و همه چیو بریزی رو دایره هم تورو میکشم هم اون عوضی رو ! گوش نکردی ! حالا هم باید تاوانشو بدی! دستمو رو شکمم گذاشتم تا درد بدی که پیچیده بود تو دلم، آروم بگیره .. +تاوان چیو ارسلان ؟ توکه تمام ت..تلاشتو کردی برای کشتن بچم! بین من و حامد هم که جدایی انداختی! تموم سعیتو کردی تا یه لبخند روی لبم پیدا نشه! پس دیگه دردت چ..چیه؟ تموم کن این بازیو! در اتاقشو بست و قفل کرد! ترسیده لب زدم؛ +چ..چکار میخوای بکنی!!! مشغول بازکردن دکمه های بلیزش شد که خودمو عقب ‌کشیدم!! +ا...ارسلان !!! نگاه خیره ای بهم کرد و بلیزشو پرت کرد تو صورتم! داد زد: _موقعی که مادرم به دست شما پس فطرتا کشته شد ، کدوم قبرستونی بودی که ببینی چی کشیدم !!! از یه جایی به بعد توی این خونه ، دنبال مامانم نگشتم ! ! توی قبرستونا دنبال سنگ مزارش گشتم ! ازمن نخواه که انتقام مادرمو ازت نگیرم ! چون نمیتونم ! دلم راضی نمیشه! چون اونقدر دلتنگی رو تحمل کرده که شکسته! قطره اشکی بخاطر بغضی که کرده بود، از گوشه چشمم چکید ! +متاسفم ! رو صندلی نشست و سرشو تو دستاش گرفت ! سیگاری روشن کرد و گوشه لبش گذاشت ! _ازت متنفرم آرام ! از وقتی که تو دانشگاه دیدمت و فهمیدم کی هستی ، یه روز خو‌ش نداشتم ! +م...منظورت چیه !!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⋞ وتنهاچیزی‌که‌گرممان‌میدارد ، آتشِ‌مقدسِ‌اُمیدواریست👩🏻‍🏭🌸🍉! . . .⋟ @CafeYadgiry✨😻
اقولییی پقولیییی🥺💕. @CafeYadgiry📦
این شعر خودش سبک زندگیه: هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد، ‏ بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد...!🍃 @CafeYadgiry🤎🤍
‏هیشکی نمی دونه تو چه زخمهایی داشتی و چقدر با خودت کلنجار رفتی که بتونی حس دوست داشتنت رو بازم زنده کنی.... @CafeYadgiry🖤🤍
یازدهمی‌ها‌ودوازدهمی ها‌!!:)🤓 @CafeYadgiry🫐
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_314 موهام رو به یک ضرب ول کرد که افتادم روزمین ...! _بهت گفته بودم جلو
•{🖤🤍}•• ‌ پوزخندی زد و جلوم نشست ... رکابی طوسی رنگش بدن ورزشیش رو به نمایش گذاشته بود! سعی کردم چشمامو از بازوهای ورزیده ش بردارم ! اما مگه میشد؟ دود سیگارش رو توصورتم فوت کرد که سرفه ای کردم .. _منظورمو خوب میفهمی ! منتها الان خودتو زدی به نفهمی ! سرفه های خشکم، نفسمو بریده بود و به دلم فشار آورده بود! +زیرلفظی م..میخای؟؟ خیره شد به چشمای اشکیم که حاصل دود مزخرف سیگارش بود ... _لعنت به اون چشات! سوالی خیره شدم بهش که سیگارشو از پنجره پرت کرد و بلیزشو پوشید... تو بد مخمصه ای افتاده بودم! اما دیر و زود حامد میاد! مگه نه؟ +ب...با زندگیم چیکار کردی که انقدر جدایی ب...بین من و حامد افتاد! نشست پشت میزش وخیره شد بهم... _خیلی دوست داشتم ازم این سوالو بپرسی! + ج..جون بکن ! ح..حرف بزن! حامد اون ک..کسی بود که میخواستم! همون م..مردی که تو رو...رویاهام بو.. _خفه شو ! بادادی که زد ، خون تو رگام یخ بست! عصبی از پشت میز بلند شد و اومد سمتم! _حالم ازت بهم میخوره ! انقدر پست و سگی هستی که جلوی من ازاون عوضی حرف میزنی!!! +پست تویی که نه تنها زندگی منو ...بلکه زندگی هزاران دختر دیگه رو به آتیش کشیدی ! خاکستر کردی ! ح..حتی با خودت فکر نکردی ، بعد این گندی که دارم به ز...زندگی د....دخترای بیچاره م..میزنم ، چه ض...ضربه ای میخورن ! چه ا...اتفاقی ب..براشون میوفته ! _اووو ! اطلاعاتت چقد کامله ! اما از همین الان یه چی رو بهت میگم ! تو مغزت فرو کن! انگشت اشارش رو به حالت تهدید وار جلوی صورتم قرار داد ! _تو کار من دخالت کنی ، بدتر اون چیزی که فکرشو میکنی ، سرت میارم !
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_315 پوزخندی زد و جلوم نشست ... رکابی طوسی رنگش بدن ورزشیش رو به نمایش گ
•{🖤🤍}•• ‌ _پس ! دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!! پوزخندی زدم که گفت: _و اما ... درمورد شوهری جونت ... خنده کوتاهی کرد.... _انقدر سوسول و نُنُر بود که با چارتا دونه عکس فوتوشاپی سریع وا داد ! تکونی خوردم که کمرم خشک شد ! +ع..عکس؟ ک..کدوم عکس؟ خنده های بی موقعش ... تموم سلول هامو داشت میترکوند !!! +ببند نیشتو ! _اهم... همون عکسایی که وقتی تو رابطه بودیم دیگه ...!! اخم کوچیکی کردم که لبخندی زد .. _عشقم؟؟؟ این شبو یادته ؟؟؟ با دیدن عکسی که جلو چشمام به نمایش گذاشت ، مغزم سوت کشید !!! +خیلی آشغالی !!!. قهقه ای زد و گفت : _درس پس میدیم ... یادش بخیر خیلی اون شب رویایی بود ! +ببند دهنتو آشغال کثیف !!! به سختی بلند شدم و روبروش وایستادم ! خونم به جوش اومده بود ! با اینکه اون فرد داخل عکس ، من نبودم ! اما اونقدر طبیعی بود که خودمم باورم شده بود که اون منم !!! کثافت کاریای ارسلان ، تمومی نداشت و تازه داشتم میفهمیدم.!!! +خیلی پستی !!! خیلی ! د با غیرت ! ! میخواستی زندگیمو خراب کنی ، میومدی مثل قبلا تهدیدم میکردی ! چرا با آبرو و شرفم بازی کردی !!!؟ _تهدید چاره ساز نبود عشقم ! +به من نگو عشقم !!!! عشق تو زیر خاکه !!! خیره شدم بهش که با دیدن چشمای مظلوم و ‌اشکیش ، لعنتی به خودم فرستادم ! +ب...ببخشید ! بدون حرف ، از اتاق خارج شد که نفس عمیقی کشیدم ! دلم آتیش گرفته بود ! حامد !!. حامد زندگیمونو خراب کردی حامد ! گند زدی ! بهت گفته بودم اعتماد دوطرفه باید اونقدر محکم باشه که هیچ بادی نتونه بلرزونه بید اعتماد بینمونو ! بهم قول داده بودی ! که قضاوتم نکنی ! که همیشه طرف من باشی ! اما کو اون قول مردونت !؟ زده بود زیر قولش ! انقدر ناکافی بودم که منتظر تلنگر بوده و سریع مزخرفات این عوضی رو باور کرده ! سمت در رفتم که با قفل بودن در مواجه شدم ... رو تخت دراز کشیدم تا کمی از کمردردم کاسته بشه !!...
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_316 _پس ! دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!! پوزخندی زدم که گفت: _و اما
+عشق تو زیر خاکه !:))) ولی آرام نباید این حرفو میزد:))) داغ دل ارسلان( مامانش) تازه شد !!🥺🥲 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو باید در برابر روزهای بد زندگیت بجنگی تا بهترین روزهای آیندتو بدست بیاری!🪐🤎^^! @CafeYadgiry🏝