این شعر خودش سبک زندگیه:
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد،
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد...!🍃
#شعر #توییت
@CafeYadgiry🤎🤍
هیشکی نمی دونه تو چه زخمهایی داشتی و چقدر با خودت کلنجار رفتی که بتونی حس دوست داشتنت رو بازم زنده کنی....
#توییت
@CafeYadgiry🖤🤍
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_314 موهام رو به یک ضرب ول کرد که افتادم روزمین ...! _بهت گفته بودم جلو
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_315
پوزخندی زد و جلوم نشست ...
رکابی طوسی رنگش بدن ورزشیش رو به نمایش گذاشته بود!
سعی کردم چشمامو از بازوهای ورزیده ش بردارم !
اما مگه میشد؟
دود سیگارش رو توصورتم فوت کرد که سرفه ای کردم ..
_منظورمو خوب میفهمی !
منتها الان خودتو زدی به نفهمی !
سرفه های خشکم، نفسمو بریده بود و به دلم فشار آورده بود!
+زیرلفظی م..میخای؟؟
خیره شد به چشمای اشکیم که حاصل دود مزخرف سیگارش بود ...
_لعنت به اون چشات!
سوالی خیره شدم بهش که سیگارشو از پنجره پرت کرد و بلیزشو پوشید...
تو بد مخمصه ای افتاده بودم!
اما دیر و زود حامد میاد!
مگه نه؟
+ب...با زندگیم چیکار کردی که انقدر جدایی ب...بین من و حامد افتاد!
نشست پشت میزش وخیره شد بهم...
_خیلی دوست داشتم ازم این سوالو بپرسی!
+ ج..جون بکن ! ح..حرف بزن!
حامد اون ک..کسی بود که میخواستم!
همون م..مردی که تو رو...رویاهام بو..
_خفه شو !
بادادی که زد ، خون تو رگام یخ بست!
عصبی از پشت میز بلند شد و اومد سمتم!
_حالم ازت بهم میخوره !
انقدر پست و سگی هستی که جلوی من ازاون عوضی حرف میزنی!!!
+پست تویی که نه تنها زندگی منو ...بلکه زندگی هزاران دختر دیگه رو به آتیش کشیدی !
خاکستر کردی !
ح..حتی با خودت فکر نکردی ، بعد این گندی که دارم به ز...زندگی د....دخترای بیچاره م..میزنم ، چه ض...ضربه ای میخورن !
چه ا...اتفاقی ب..براشون میوفته !
_اووو ! اطلاعاتت چقد کامله !
اما از همین الان یه چی رو بهت میگم !
تو مغزت فرو کن!
انگشت اشارش رو به حالت تهدید وار جلوی صورتم قرار داد !
_تو کار من دخالت کنی ، بدتر اون چیزی که فکرشو میکنی ، سرت میارم !
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_315 پوزخندی زد و جلوم نشست ... رکابی طوسی رنگش بدن ورزشیش رو به نمایش گ
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_316
_پس !
دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!!
پوزخندی زدم که گفت:
_و اما ...
درمورد شوهری جونت ...
خنده کوتاهی کرد....
_انقدر سوسول و نُنُر بود که با چارتا دونه عکس فوتوشاپی سریع وا داد !
تکونی خوردم که کمرم خشک شد !
+ع..عکس؟ ک..کدوم عکس؟
خنده های بی موقعش ... تموم سلول هامو داشت میترکوند !!!
+ببند نیشتو !
_اهم... همون عکسایی که وقتی تو رابطه بودیم دیگه ...!!
اخم کوچیکی کردم که لبخندی زد ..
_عشقم؟؟؟ این شبو یادته ؟؟؟
با دیدن عکسی که جلو چشمام به نمایش گذاشت ، مغزم سوت کشید !!!
+خیلی آشغالی !!!.
قهقه ای زد و گفت :
_درس پس میدیم ... یادش بخیر خیلی اون شب رویایی بود !
+ببند دهنتو آشغال کثیف !!!
به سختی بلند شدم و روبروش وایستادم !
خونم به جوش اومده بود !
با اینکه اون فرد داخل عکس ، من نبودم !
اما اونقدر طبیعی بود
که خودمم باورم شده بود که اون منم !!!
کثافت کاریای ارسلان ، تمومی نداشت و تازه داشتم میفهمیدم.!!!
+خیلی پستی !!!
خیلی !
د با غیرت ! !
میخواستی زندگیمو خراب کنی ، میومدی مثل قبلا تهدیدم میکردی !
چرا با آبرو و شرفم بازی کردی !!!؟
_تهدید چاره ساز نبود عشقم !
+به من نگو عشقم !!!!
عشق تو زیر خاکه !!!
خیره شدم بهش که با دیدن چشمای مظلوم و اشکیش ،
لعنتی به خودم فرستادم !
+ب...ببخشید !
بدون حرف ، از اتاق خارج شد که نفس عمیقی کشیدم !
دلم آتیش گرفته بود !
حامد !!.
حامد زندگیمونو خراب کردی حامد !
گند زدی !
بهت گفته بودم اعتماد دوطرفه باید اونقدر محکم باشه که هیچ بادی نتونه بلرزونه بید اعتماد بینمونو !
بهم قول داده بودی !
که قضاوتم نکنی !
که همیشه طرف من باشی !
اما کو اون قول مردونت !؟
زده بود زیر قولش !
انقدر ناکافی بودم که منتظر تلنگر بوده و سریع مزخرفات این عوضی رو باور کرده !
سمت در رفتم که با قفل بودن در مواجه شدم ...
رو تخت دراز کشیدم تا کمی از کمردردم کاسته بشه !!...
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_316 _پس ! دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!! پوزخندی زدم که گفت: _و اما
+عشق تو زیر خاکه !:)))
ولی آرام نباید این حرفو میزد:)))
داغ دل ارسلان( مامانش) تازه شد !!🥺🥲
.
تو باید در برابر روزهای بد زندگیت بجنگی تا بهترین روزهای آیندتو بدست بیاری!🪐🤎^^!
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانومم حرکت کن😂😂🗿.
وای راست میگه ! خیلی رومخن !
مخصوصا ناظما ...اصن اوووف ..
#سوگنگ
@CafeYadgiry🍀🫂
قهوه اش رو تموم کرد و گفت :
یه روزی خاک قدر بارونو میدونه
ولی اون روز دیگه بارون نمیباره ،
قشنگ بود !
#توییت
@CafeYadgiry🙂
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_316 _پس ! دخالت ... تو کار من ... موقوف !!!! پوزخندی زدم که گفت: _و اما
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_317
#رادین
بااومدن دکتر ، نفس عمیقی کشیدم ..
سرم رو از تو دستم درآورد و عصایی کنار تختم گذاشت ...
_خب جوون ... مچ جفت پاهات ترک خورده ...
زانوهات هم آسیب دیده ..
گچ گرفتیم تا ترمیم بشه !
فعلا این دوتا عصا حکم پاهاتو داره برات !
یکی از دنده هاتم ترک ریزی خورده که یکم امشب درد میکشی ..
اما با مسکن و نسخه هایی که مینویسم برات ، اوکی میشی !
خیلی مراقب باش پسر .
یه ماه استراحت کنی سرپا میشی !
پرستار برگه ای رو کند که دکتر گفت:
_اینم نسخه ت .
+میشه بدید به رفیقم؟ توراهرو هست!
_باشه . استراحت کن ... بعدشم که مرخصی .
+ممنونم !
دکتر بعداز کلی اضاف گویی رفت و من موندم و دردم ...!
تکون ریزی خوردم که رسول اومد ...
_بع .... توکه هنوز زنده ای !
توچرا شهید نمیشی همه از دستت راحت شن؟؟
+خدا بخاطر رفیقای ناجوری که دارم نوبتمو انداخته عقب !
_استغفرالله ! چپول شدی ولی زبونت از کار نیوفتاده!
توی جیک ثانیه چشمام پراز اشک شد !
تازه یادم اومد چه گندی توی زندگی من و آرام خورده!
الان کجا بود؟
چه بلایی سرش اومده بود؟
+از آرام خبر داری رسول؟؟
چشماشو ازم دزدید و دستپاچه شد !
_من برم دواهاتو بگیرم !
آقامحمد بیرونه ..
نگرانته ... الان میگم بیاد!
+رسول !
دستشو گرفتم که دندم تیری کشید !
قیافم از درد مچاله شد ...
اما مهم نبود !
الان مهم این بود که بفهمم آرام درچه وضعیتیه !
+جون رادین !...
بگو چیشده !!!
سرشو خم کرد و گفت:
_تموم شنود ها و دوربینا از دسترس خارج شده !
نمیدونیم کجاست !!!
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_318
ناامید خیره شدم که نگاهشو دزدید !
+چیزی رو داری قایم میکنی رسول ؟
_نه !
+آره !!!
این حق منه که بدونم چه بلایی سر خواهرم اومده !
پس دهنت واکن و بگو !!!
_خیله خوب ! چرا عصبی میشی !
آب دهنشو قورت داد و گفت:
_ هیچ ردی از ارسلان نیست !
تموم دوربینای خیابونارو هم چک کردم !
علی هم آمار گرفت !
اما هیچ خبری نبود !
+ی..ینی چی !!
_یعنی غیب شدن رادین !
هیچ سرنخی نداریم !
البته لوکیشن خونه ارسلان رو داریم !
اما اونجا هیچی پیدا نمیشه !
دریغ از یدونه وسیله !
تازه تخلیه کرده !
همسایه ها گفتن : دیروزصابخونه رفته ترکیه !!!
دیشب هم نزدیکای ساعت دو یه پسرجوونی میاد و چندتا کیف کوچیک با خودش میبره !
صددرصد آدمای خودش بودن !
+رسول !!
_جونم!
+ن..نکنه آرامو ...برده اونور؟؟؟
_نه !! تحت تعقیب سازمان های اطلاعات و امنیت پروازن!
غیرممکنه بخوان از مرز فرار کنن!
چه زمینی... چه هوایی !
دستی روی صورتم کشیدم ...
تودلم غوغا بود!
داشتم میسوختم!
آرام چکار کردی باخودت؟
_توکلت به خدا باشه رادین ...
من برم ...!
+برو ! میبینمت!
رسول رفت و منو با کلی فکر و خیال تنها گذاشت ...
هیچ کاری ازدستم برنمیومد !
کنترل پرونده از دستم دررفته بود و نمیدونستم باید چیکار کنم !
آرام ...
بچش !
بچه ای که خون تو رگاش به حامد پیوند خورده بود !!!
اگر میفهمید ،آسمون رو به زمین میزد !
مقصر بودم ...
خیلی هم زیاد !
من با وجود اینکه میدونستم آرام بارداره ...
اما بازم وادارش کردم به انجام ماموریت !!!
کلافه بودم و خسته ...
از شدت خوابآلودگی چشمام میسوخت !
انگار مسکنهای داخل سرم ، اثرشونو گذاشته بودن ..
چشمامو روهم گذاشتم که خیلی سریع خوابم.برد !!
بہ خودت قول بده
اینقدر قوی باشی که هیچ کس نتونه
آرامش ذهنتو بهم بریزه .✨😌🌸.
#انگیزشی #پروف
@CafeYadgiry🤍
#فکت #دانستنی🍕💭.
حقایق جالب! ×.×🏀🌸.
•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•
• اولین اشک شوق از چشم سمت راست پایین میاد ولی اولین اشک ناراحتی از چشم چپ .🛁🌿
• یکی از بیشترین دلایل افسردگی فکر کردن بیش از حد زیاده! .🚙✨
• آدما شما رو 2O درصد جذاب تر از اونی که فکر میکنید میبینند .🧡🥤
• اگه به ریتم نفس کشیدنتون فکر کنید ، همون موقع دیگه نمیتونید منظم نفس بکشید .🌸🧚🏻♀
@CafeYadgiry🍓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفینهفضایی🤣🤣.
جفتشونغشکردنازخنده:))🤣
#سوگنگ
@CafeYadgiry🤙
چطور کند خونی و کنار بزاری🤓💛 :)
• · · · · · • ⋅ ✤ ⋅ • · · · · · •
با صدای بلند درس نخون 🫶🏻 ؛
عوامل حواس پرتیو از خودت دور کن 👀 ؛
متن رو برای خودت جذاب کن🍿 ؛
توقف چشماتو حین مطالعه کم کن 🪷 ؛
به جای تمرکز رو کلمه به جمله توجه کن🌱 ؛
برای مطالعه هدف تعیین کن 🪹 ؛
#درسی #توصیه #کاربردی
@CafeYadgiry🥺💖