eitaa logo
دروس الشباب
398 دنبال‌کننده
122 عکس
25 ویدیو
53 فایل
محور مباحث این کانال، علوم اسلامی و دروس حوزوی است. باز ارسال مطالب با ذکر آدرس کانال، مجاز است. ارتباط با ادمین: @Ebn_Ahmad
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز لیلة الدفن امشب فراموش نشود. حسین بن رضا
نقش پیش فرض های کلامی در علم نحو کدام اصطلاح دقیق تر است؟ بدل کل از کل؟ یا بدل مطابق؟ اگر چه اصطلاح بدل کل از کل قدیمی تر و رایج‌تر است ولی اطلاق (بدل کل از کل) بر (الله) در آیه زیر و نظیر آن، صحیح نیست : الٓرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ لِتُخۡرِجَ ٱلنَّاسَ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِ رَبِّهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ * ٱللَّهِ ٱلَّذِي... (سوره ابراهیم، آیات1و2) دلیل: کل در برابر جزء است و کاربردش تنها برای چیزهایی صحیح است که دارای اجزاء حقیقی یا فرضی باشند. و تعالی الله عن ذلک. نتیجه: اصطلاح (بدل مطابق) دقیق تر است. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیرو سؤآلات مکرر برخی طلاب و اساتید دربارۀ تذکیر و تأنیث (صرفی و نحو) مطالب ذیل خدمت تان تقدیم می گردد:
علامت های تانيت کلمه: يا در خود كلمه است، که عبارتند از (تاء، الف مقصور و الف ممدود) يا خارج از كلمه، که عبارتند از: 1 و 2-اسناد فعل و ضمير مؤنث مانند: إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها (اسناد فعل دارای علامت تأنیث به أرض، و عود ضمیر مؤنث به ) 3-صفت مؤنث مانند" فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ (تأنیث جارية به عنوان صفت ) 4- تصغير، مانند: نُعَيلَة: نعل كوچك (تصغير با تاء تانيث) 5- اسم اشاره مؤنث مانند: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (استفاده از هذه برای اشاره به ) 6-خبر دارای علامت تأنیث مانند: كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ (ذائقة خبر می فهماند که مؤنث است) 7-حال مؤنث مانند: وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً (عاصفة حال از ) 8-عددی که برای مؤنث به کار می رود مانند: فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً (اگر (چشمه) مذكر بود می گفت) https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
معانی آیا تاء همواره علامت تأنیث است؟ آیا تأنیث و معانی دیگر با هم جمع می شوند؟ " تاء" در چند مورد است: 1- در اسماء مشتقّة براى امتياز مذكر از مؤنث (مگر در صيغه ‏هائى كه مذكر و مؤنث آن يكسان است يا اختصاص به مؤنث دارد) مانند" ضارب و ضاربة"" حسن و حسنة". 2- در اسماء جامدة براى امتياز مذكر از مؤنث، و آنها اندك است، مانند" مرء: مرد و مرئة: زن" و" فتى: جوان مرد و فتاة: جوان زن". 3- در اسم جنس براى دلالت بر وحدت، مانند" تمر: خرما و تمرة: يك دانه خرما" و" شجر: درخت و شجرة: يك درخت. البته اين قاعدة كلّيّت ندارد و در هراسم جنسى نيست، 4- براى مبالغة در صفتى، مانند" راوية: كسى كه حديث بسيار نقل ميكند گرچه مرد باشد". 5- براى زياده در مبالغة، مانند" علّامة، فهّامة، صبّارة" تاء در اينها و مانند اينها براى زيادتى در مبالغة است، زيرا" علّام، فهّام، صبّار" بدون تاء بمعنى بسيار داننده و فهمنده و شكيبنده‏ است. 6- عوض از فاء الفعل، مانند" عدة، هبة، ثقة" كه در اصل" وعد، وهب، وثق" بوده. 7- عوض از عين الفعل، مانند" اقامة، استقامة" كه در اصل" اقوام و استقوام" بوده. 8- عوض از لام الفعل، مانند" لغة و سنة" كه در اصل" لغوو سنو" بوده. 9- عوض از ياء تفعيل، مانند" تبصرة و تذكرة" كه در اصل" تبصير و تذكير" بوده. 10- عوض از ياء نسبت در جمع منسوب، مانند" اشاعرة" كه جمع" اشعرىّ" است، و" ديالمة" كه جمع" ديلمىّ" است، و" مغاربة" كه جمع" مغربىّ" است. 11- عوض از ياء منتهى الجموع، و اين بيشتر در جمع اسم معرّب آورده ميشود، مانند" زنادقة" جمع" زنديق: بى‏ دين" كه در اصل" زناديق" بوده، و" اساورة" جمع" اسوار: تيرانداز ماهر و دانا" كه در اصل" اساوير" بوده، و اين دو لفظ غير عربى است كه معرّب شده، و مانند" غطارفة" جمع" غطريف: مرد بزرگ و مرد با سخاوت" كه در اصل" غطاريف" بوده، و" جحاجحة" جمع‏ جحجاح: مرد بزرگوارى كه كوشاى در كارهاى نيك است كه در اصل" جحاجيح" است، و اين دو لفظ عربى است و مانند اينها بسيار است. 12- در آخر بعضى از مصادر ثلاثى مجرد نیز مي ايد مانند: رحمة، توبة ، و البته دارای معنى مخصوصى نيست. 13- در آخر بعضى از صيغه‏هاى جمع مكسّر ملحق ميشود، و باز هم دارای معنى مخصوصى نيست. 14- به بعضى از مؤنث‏هاى حقيقى ملحق ميگردد، مانند" نعجة: ماده گوسپند" و فرقش با" مرئة" آن است كه آن مقابل" مرء" است، و" نعجة" مقابل" نعج" نيست، زيرا مذكّرش" كبش" است، پس اگر تاء نبود تأنيث دانسته ميشد، و تاء براى تأكيد تانيث است، نه براى امتياز مذكر از مؤنث. رابطۀ و : با تمام اين چهارده صورت، معامله مؤنث مي شود، مگر آنكه به معنى، مذكر حقيقى باشد، و در بعضى موارد نیز معامله مذكر جائز است، که در نحو بیان شده است. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
34.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠رونمایی از سند فدکیه، که در کنیسه یهودیان قاهره کشف شد. این مستند بمناسبت روزشهادت حضرت صدیقه کبری سلام‌الله عليها تقدیم می‌شود.
آیا همۀ انسانها ناشکیبا و بخل اند یا استثنا هم دارد؟ إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (سوره معارج؛ آیه19) هلوع از ریشۀ «هَلَع» به معنای نالیدن ازروی حرص است. طبرسی در مجمع البیان می نویسد: «الْهَلُوعُ‏ الشّديد الحرص الشّديد الجزع» فیروز آبادی در قاموس اللغة گفته: الهَلوعُ: من يَجْزَعُ و يَفْزَعُ من الشَّرِّ، و يَحْرِصُ و يَشِحُّ على المالِ، أو الضَّحورُ لا يَصْبِرُ على المَصائِبِ. هلوع كسى است كه از شرّ و ضرر مينالد (ناشکیبایی می ورزد) در حالی که بر مال حريص و بخيل (آزمند) است. معنای آیۀ فوق: همانا انسان آفریده شده است در حالی که بسیار ناشکیبا و بخیل است. به گونه ای که: إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً (21) یعنی: آنگاه كه ضرر بيند می نالد و آنگاه كه مال يابد بخل می ورزد از آیۀ فوق: إِلاَّ الْمُصَلِّينَ (22) الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24)لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25) وَ الَّذينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ (26) وَ الَّذينَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) کسانی که ویژگی های زیر را دارند، از نالیدن در ناملایمات و بخل و آزمندی در زمان دارایی و توانگری به دور اند: 1. نمازگزاران مداوِم بر نماز 2. کسانی که در اموالشان، بهره ای مشخص، برای گدایان و محرومان است. 3. قیامت باورانِ ترسان از عذاب الهی https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
ابن فارس در کتاب معجم مقاییس اللغة دو معنای وضعی برای واژۀ ‏ ذکر می کند: 1. خالص ترین و برترین جزء هر چیزی را «قلب» می گویند. (قَلْبُ‏ الإنسان و غيره، سمّى لأنّه أخلص شي‏ء فيه و أرفعه، و خالص كلّ شي‏ء و أشرفه قلبه.) 2. برگرداندن و وارونه کردن (قَلَبْتُ‏ الثوبَ قلبا). «وَ إِلَيْهِ‏ تُقْلَبُونَ»‏(عنكبوت:21) يعنى: به سوى او برگردانده می شويد؛ مثل‏ «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ‏» (بقره: 28) چون به باب تفعیل برود، (تقليب: بر گرداندن) براى كثرت و مبالغه است‏. «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ» (توبه: 48). یعنی: از پيش فتنه جوئى كرده و كارها را بر تو آشفته نمودند. در باب انفعال نیز معنای مطاوعه دارد (انقلاب: انصراف و برگشتن) «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمُ‏ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ»‏ (مطففين: 31) یعنی: و چون نزد اهلشان بر گشتند شادمان برگشتند. در باب تفعّل نیز معنای لازم دارد. در معنای «الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ. وَ تَقَلُّبَكَ‏ فِي السَّاجِدِينَ‏» (شعراء: 218 و 219) و اینکه مراد از «» چیست، اختلاف به حدی است که می توان درباره اش مقاله نوشت. https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
قلب: در عرف ما همان عضو معروف در بدن و تنظيم كننده و جريان دهنده خون است كه در سمت چپ سينه قرار گرفته است. اما قرآن مجيد چيزهائى به قلب نسبت مي دهد كه دانشمندان امروزی بيشتر و يا همه آنها را به مغز نسبت مي دهند، برخی از آنها از این قرار است: 1- قلب غليظ مي شود و سختر از سنگ مي گردد «غَلِيظَ الْقَلْبِ‏» (آل عمران:159). «قَسَتْ قُلُوبُكُمْ » (بقرة: 74) 2- قلب مريض مي شود (نه فقط از لحاظ طبيعى) بلكه از لحاظ عدم استقرار ايمان و بودن هواهاى شيطانى در آن‏ «فِي‏ قَلْبِهِ‏ مَرَضٌ‏» (احزاب: 32) 3- قلب در اثر اعمال ناشایست، زنگ زده و تيره مي شود «رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏» (مطففين:14) 4- قلب مهر زده مي شود و چيزى نمى‏ فهمد. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏» (بقره:7). «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرِينَ‏» (اعراف: 101) 5- قلب محل ترس و خوف است‏ «سَنُلْقِي فِي‏ قُلُوبِ‏ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ»‏ (آل عمران: 151) «قُلُوبٌ‏ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ» (نازعات: 8) 6- قلب گناهكار مي شود «فَإِنَّهُ آثِمٌ‏ قَلْبُهُ‏» (بقره: 283). «فَقَدْ صَغَتْ‏ قُلُوبُكُما» (تحريم: 4). «وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ‏ قُلُوبُكُمْ‏» (بقره: 225) 7- قلب مي فهمد و نمي فهمد، و محل عقيده و انبار علوم و ظرف نیت و ایمان و کفر است‏ (اعراف: 179). (آل عمران:154). (انفال:70). (احزاب: 5). (احزاب: 51). (حجرات: 14). (مجادله: 22) 8- قلب مخزن رأفت و رحمت و اطمينان و سكينه است‏ (حديد: 27). (شعراء: 89). (بقره: 260). (رعد: 28). (فتح: 4). سؤال: منظور از چيست؟ https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB