eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
مَـــــن ڪـــانَ الله ڪــانَ الله لَـــه: 💖🍀🌺🌹❤️ واقعی و بسیار جذاب شصت ویکم لیلا:هوی روانی چرا اومدی از حوزه انصراف دادی؟ -لیلا داغونم چطوری درس بخونم ؟😔😔 لیلا:بمیرم برات -إه خدا نکنه لیلا:کجا میری؟ -سپاه ثبت نام دوره لیلا:اوهوم -تو نمیای ؟ لیلا:نه آخه به نگفتم -باشه پس من برم فعلا یاعلی لیلا: عزیزم مراقب خودت باش یاعلی✋ رفتم سپاه قسمت ثبت نام کردم گفتن زمان شروع کلاسها را خودمون اطلاع میدیم بهتون سه هفته بعد کلاسها ‌شروع شد، استاد که از روایتگری منطقه جنوب بهمون آموزش میداد بود بچه ها برای روایتگری باید مساحت منطقه را بدونید عملیاتهای مهم اون منطقه فرمانده های که تو اون منطقه شهید شدن تاریخ عملیات تعداد شهدای عملیات ها تعداد اینکه دشمن چقدر تلفات داده اما چقدر مهمات از دشمن گرفتیم از منطقه شروع شد... اینجا جا مونده 😔 خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم 🌹🍀🌺🍀🌹💐🌺🍀 .... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... : بانو....ش 🌹🌹🌹🌹🌹 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
مَـــــن ڪـــانَ الله ڪــانَ الله لَـــه: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 واقعی و بسیار جذاب شصت و چهارم چمدونمو با گریه بستم با گریه خداحافظی کردم .... روز حرکت رسید دلم نمیخاست برم تو فرودگاه آخرین ایستگاه برگشتم نرفتم 😭😭..... برگشتم خونه اما همه زخم زبان بهم زدن که تو دعوت امام حسین علیه السلام را رد کردی هرچیز میخواد تو نداری دلم تو اون لحظه میخواست.. تو اتاقم داشتم گریه میکردم 😭💔 که گوشیم زنگ خورد با صدای گرفته گفتم :بله بفرمایید صدا:سلام ببخشید ؟ -بله خودم هستم صدا: ببخشید مزاحمتون شدم هستم فرمانده حوزه ناحیه ۱۵ اگه امکانش هست یه قرار ملاقات بذاریم برای برنامه .... -بله آقای مردانی حتما ....😍 محل قرار مزارشهدا خوب هست ؟ آقای مردانی:بله عالیه اتفاقا جمعه پنجم روز شهادت آقامحرم هست -ببخشید فامیلی این شهید که میفرمایید چی هست ؟ تازه شهید شدن آقای مردانی:بله ، مدافع هستن .... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... : بانو....ش 🌹🌹🌹🌹🌹 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
مَـــــن ڪـــانَ الله ڪــانَ الله لَـــه: 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 واقعی و بسیار جذاب شصت وپنجم ایستادم به نماز وسطای نماز ک صدای زنگ گوشیم بلند شد عادتم بود هروقت دلم میگرفت دو رکعت نماز میخوندم سلام که گفتم گوشی رو برداشتم دیدم زینب بود شمارشو گرفتم _جانم زینب زینب: حنانه 😭😭 -چیه؟ چی شده؟ زینب:خواب دیدم پا به پای خوابای زینب من آب شدم خوابای زینب شد تحول بزرگی برام یک سالی طول کشید تا زینب کربلایی بشه و اون یک سال شد تمام زندگی من شناخت خدا، امام حسین (علیه السلام )، اما اون پنجشنبه...... با زینب رفتیم آقای# مردانی را دیدیم قرارشد کل کاروانهای راهیان نورشون را من کنم شروع کردم تحقیق درمورد همه چیز .... دلم میخاست خدا و ائمه و سایر شهدا را بشناسم.... از مزار شهدا که برمیگشتیم زینب:‌حنانه چرا تو خودتی ؟ -میخام خدا و ائمه را بشناسم کمکم میکنی؟ زینب: آره باید با دوستم آشنات کنم 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 .... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... : بانو....ش 🌹🌹🌹🌹🌹 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662