eitaa logo
داستان
99 دنبال‌کننده
37 عکس
8 ویدیو
0 فایل
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡ 🟥گروه داستان‌هاوحکمت‌های پندآموزدرایتا https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b 💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃 کانال داستان https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5 @DastanD
مشاهده در ایتا
دانلود
ن يزيد در يك مرحله و مرتبه ضلالت و گمراهي نيستند؛ گويا گاه طينت و فطرت خدادادي، آنها را به گفتاري حق‌گونه وادار مي‌كرده است؛ اما اين نيرو آن قدر توان نداشت كه بتواند آنان را در صف اولياي خدا قرار دهد. وظيفه مسلمانان مجاهد در برخورد با افراد نادان و جاهل صد چندان است و براي ارشاد اين گروه بايد از هر راه ممكن - چنان كه روش امام و يارانشان همين گونه بود - بهره برد. ديگر بار كه فطرت «شبث» او را قدري تكان داده، شامگاه عاشورا بود. آن هنگام كه «شمر» به آتش كشيدن خيمه‌ها را فرمان داد، «شبث» مخالفت كرد. ولي چگونه او هرگز نمي‌تواند خود را از اين منجلاب ضلالت برهاند؟ آيا رياست‌طلبي و اين كه مسئوليت پياده‌نظام سپاه را داشت، او را از حق باز داشته است؟ يا عامل انحرافش را بايد در جاي ديگر جست و جو كرد؟ چرا وقتي امام نام افرادي كه به او نامه نوشته‌اند را در اولين خطبه روز عاشوراء در برابر جمع يزيديان برخواند: «اي شبث بن ربعي، حجاز بن ابجر، قيس بن اشعث و زيد بن حارث، مگر شما به من ننوشتيد كه اي حسين! به سوي ما بيا كه در اين سرزمين درختانمان سبز است و ثمر داده است، حال كه آمده‌ام بر من اين گونه لشكركشي كرده‌ايد؟» در پاسخ امام همه به دروغ گفتند ما نامه‌اي ننوشته‌ايم(۲۴). اما چرا «شبث» شهامت راستگويي نداشت؟ آري، پس از آن دروغ شبث احساس راحتي نمي‌كند. بنابراين، او در تلاش برمي‌آيد تا وجدان ناآرام خويش را آرام كند. او به سخن آمد و گفت : «آيا شما به حكم پسر عمويت كوتاه نمي‌آيي؟ آنها آن چه شما خوش داري برآورده مي‌كنند و هيچ بدي از آنها به شما نخواهد رسيد» امام مي‌فرمايند : «تو برادر برادرت هستي، آيا مي‌خواهي كه بني‌هاشم از تو بيش از انتقام خون مسلم بن عقيل طلب كنند؟» برادر «شبث» پيش از آن، در كوفه دست خود را به خون مسلم آلوده ساخته بود. ✳️در قرآن مجيد آمده است : ▪️«ثم كان عاقبة الذين أساءوا السوءي أن كذبوا بآيات الله )( ۲۵ ) ؛ ▪️آنها كه بدي‌هاي مكرر انجام مي‌دهند، سرانجام آيات خداوند را تكذيب مي‌كنند». او پيش از اين به وعده‌هاي ابن‌زياد دل خوش مي‌داشت و عهد و پيمان با حسين را به فراموشي سپرده، و در قتل مسلم شريك شده، و راه بازگشت را بر خود مسدود كرده است . ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵ ( ۲ ) براي مطالعه بيشتر در باب انساب جناب مسلم ر. ك: سماوي، ابصار العين، ص ۱۰۷ ( ۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۷۷ ( ۴ ) رجال شيخ طوسي، ص ۸۰ ( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۰۷ ( ۶ ) ابصار العين، ص ۱۰۸ ( ۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۶ - ۷۷ ( ۸ ) الاخبار الطوال، ص ۲۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۳۷؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۵؛ مقاتل الطالبيين، ص ۹۷ ( ۹ ) ابصار العين، ص ۱۰۹ ( ۱۰ ) «انحن نخلي عنك و بما نعتذر الي الله تعالي في اداء حقك؟ اما و الله لا افارقك حتي اطعن في صدورهم برمحي و اضرب بسيفي ما ثبت قائمه بيدي و لو لم يكن معي سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونك حتي اموت معك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹ ( ۱۱ ) ناگفته نماند كه مسلم بن عوسجه پس از اهل بيت امام اولين صحابي امام بود كه اين گونه پاسخ داد ولي از اهل بيت عليهم‌السلام اولين كسي كه به نطق آمد عباس بن علي عليه‌السلام بود كه در برابر جمع گفت: «چرا اين گونه كنيم ما شما را تنها بگذاريم تا بعد از شما باقي بمانيم هرگز! خداوند ما را به اين شيوه نبيند». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹ ( ۱۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۵۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۹۲ ( ۱۳ ) «يابن راعية المعزي، انت اولي بها صليا». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۴؛ ابصار العين، ص ۱۰۹ ( ۱۴ ) «لا ترمه فاني اكراه ان ابدأهم في القتال». ، ص ۱۰۹، و در كتاب الارشاد، ج ۲، ص ۹۶ با اندك اختلاف در برخي از كلمات ( ۱۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵ ( ۱۶ ) پيش از اين گفته‌ايم كه سمت راست سپاه ابن‌سعد كه «عمرو بن حجاج زبيدي » فرماندهي مي‌كرد، و طرف چپ سپاه امام عليه‌السلام را «زهير بن قين» رضي الله عنه فرماندهي مي‌كرد . ( ۱۷ ) «رحمك الله يا مسلم، فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا». احزاب، آيه ۲۳ ( ۱۸ ) الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۳-۱۰۴ ( ۱۹ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۸۸ ( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۷ ( ۲۱ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۶-۷۷ ( ۲۲ ) «صرع فخرجت صائحة واسيداه يابن عوسجاه» ابصار العين، ص ۱۱۰، مقصد ۲ ( ۲۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۶؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵-۵۶۶ ( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۰ ( ۲۵ ) روم، آيه ۱۰ ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 2⃣6⃣ بن عمير حباب الكلبي 🔹شمر با گروهي از يارانش به طرف چپ سپاه امام حسين عليه‌السلام حمله كرد . لشكريان امام سخت مقاومت كردند و سپاه كوفه را درهم شكستند. در اين هنگام بود كه عبدالله بن عمير كلبي درگير شد : 🔻شهادت وهب 🔸«وهب » فرزند «عبدالله بن عمير» از قبيله «بني‌كلاب» است. او همراه مادر و همسرش در لشكر امام حضور داشت. از آنجايي كه مادرش (ام‌وهب) او را به جهاد و حمايت از امام و اهداف آن حضرت تشويق كرده بود، رو به ميدان اسب راند. او پس از مبارزه دليرانه، تعدادي از دشمنان را به خاك و خون كشيد و سپس به خيمه‌گاه، براي ديدار دوباره مادر و همسرش بازگشت. هنگام ملاقات به مادر گفت: ▪️«آيا شما از من راضي و خشنود شديد؟» ✳️مادر پاسخ داد: 😭«از تو راضي نخواهم شد تا اين كه در پيش روي امام حسين عليه‌السلام شهيد شوي»(۱). ✳️همسر او چون كلام مادر شوهر خود را بشنيد به وهب گفت: 😭«تو را به خدا سوگند مرا بي‌شوهر مكن و مپسند كه بر مصيبت تو گرفتار آيم» ✳️مادر گفت: 😭«اي عزيزم! سخن همسرت را دور انداز و به ميدان برو و در ياري امام حسين عليه‌السلام تا مرز شهادت بشتاب تا در روز رستاخيز به شفاعت جدش نائل شوي»(۲) پس از اين گفت و گوي كوتاه، وهب بار ديگر به سپاه دشمن روآورد و اين رجز را سر داد . ▪️«اني زعيم لك ام‌وهب بالطعن فبهم تارة و الضرب‌ضرب غلام مؤمن بالرب حتي يذيق القوم مر الحرب؛ ▪️اي مادر وهب! من خود ضامنم كه با ته نيزه و شمشيرگاه ضربه بزنم؛ آن هم ضربت زدن نوجوان مؤمن در راه پروردگار تا به اين گروه تلخي جنگ را بچشاند ». وهب در ستيزي دوباره نوزده سواره و دوازده پياده دشمن را از پاي درآورد، تا اين كه دو دستش در راه احياي دين خدا قطع شد(۳ ). 🔻كمك‌خواهي فرمانده سواره نظام از پياده نظام 🔹درگيري و حملات ياران حسين عليه‌السلام شدت گرفته بود «عزره بن قيس احمسي» از اين به‌هم پاشيدگي سواره نظام به وحشت افتاده بود. او پيكي را به جانب ابن‌سعد فرستاد تا درماندگي خود گزارش نموده و از او بر عليه ياران امام حسين عليه‌السلام ياري بگيرد . ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) مناقب آل ابي‌طالب، ج ۴، ص ۱۰۱؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۲-۱۳ ( ۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۲-۱۳ ( ۳ ) منتهي الامال، ج ۱، صص ۶۶۳-۶۶۲ ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 3⃣6⃣ اسدي 🔹«حبيب» فرزند «مظهربن رئاب بن اشتر بن جخوان» است(۱). برخي به جاي «مظاهر» او را «مظهر» خوانده‌اند. ايشان از اشراف و چهره‌هاي سرشناس، مورد احترام و اعتماد كوفه و از قبيله «بني‌اسد» بوده است ( ۲ ). 🔻پيامبر خدا و حبيب 🔸به گزارش كلبي «حبيب» صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را درك كرده است(۳ ). همه تاريخ‌نگاران نگاشته‌اند كه او در دوران امام علي عليه‌السلام مقيم كوفه شده است . 🔻امام علي و حبيب 🔹تاريخ‌نگاران گفته‌اند كه حبيب در دوران امام علي عليه‌السلام در كوفه سكونت كرد و او هميشه امام علي عليه‌السلام را همراهي كرده است(۴). او از ياران امام علي عليه‌السلام بود و در تمام جنگ‌ها در خدمت حضرت مولي شمشير مي‌زده است . ✳️«حبيب» چنان به امام خود نزديك بود كه از اصحاب سر اميرالمؤمنين عليه‌السلام و از حاملان علوم آن بزرگوار به شمار آمده است(۵ ). 🔻حبيب، حامل اسرار الهي 🔹جناب كشي كه بزرگ رجالي شيعه است از فضيل بن زبير(۶) گزارش كرده است. «ميثم تمار در حالي كه بر اسب خود سوار بود، در حال عبور بود كه حبيب بن مظاهر اسدي در حالي كه در مجلس بني‌اسد بود او را استقبال كرد؛ سپس حبيب گفت : گويا مي‌بينم شيخي را كه جلوي سرش مو ندارد و شكمي بزرگ دارد و نزديك «دار الرزق» كدو مي‌فروشد؛ ✳️او را به سبب محبت به اهل بيت پيامبرش به صليب و دار آويخته‌اند. همان گونه كه بر چوبه دار است، شكمش را پاره مي‌كنند. پس ميثم گفت: و البته من خود بهتر مي‌دانم مردي سرخ و سفيد را كه دو لگام به دهان او زده مي‌شود. او براي ياري فرزند دختر پيامبر خارج مي‌شود، پس كشته مي‌شود، و سر او را در كوفه مي‌گردانند. سپس هر دو از يكديگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: تا به حال دروغگوتر از اين دو مرد نديده‌ايم. فضيل گفت : هنوز جلسه به هم نريخته بود كه «رشيد هجري» سر رسيد و سراغ ميثم و حبيب را گرفت. مردم گفتند: آن دو از هم جدا شدند و ما شنيديم كه آنها چنين و چنان مي‌گفتند. رشيد گفت: خداوند ميثم را رحمت كند. او (نكته‌اي را) فراموش كرده و خود افزود كه براي كسي كه سر او را بياورد صد درهم پرداخت خواهد شد. سپس پشت كرد و رفت. آن گروه گفتند: به خدا قسم اين از همه آنها دروغ‌گوتر است . گزارش‌گر گفت : دوراني بيش از گذر شب و روز نگذشت كه خود ديدم ميثم را در باب «عمرو بن حريث» به دار آويختند و سر حبيب كه با حسين عليه‌السلام كشته شده بود آورده شد و خود ديدم كه هر چه گفتند همان شد .»( ۷ ). 🔻حبيب و كوفه 🔸پس از مرگ معاويه به اهل كوفه خبر رسيد كه امام حسين عليه‌السلام از مدينه خارج شده و از بيعت با يزيد سر باز زده است. حركت امام به سوي مكه بسيار معنادار بود. شيعيان حضرت در منزل «سليمان بن صرد خزاعي» جمع شدند. بنا شد كه نامه‌هايي به سوي امام نوشته شود و همگي حضرت را به كوفه دعوت كنند . خطبا هم در نماز جمعه‌ها مردم را به اين مسئله سوق دهند. از جمله كساني كه به امام نامه نوشتند و حضرت را به كوفه دعوت كردند، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و سليمان بن صرد خزاعی بودند(۸). اين گونه گفته‌اند: هنگامي كه مسلم بن عقيل وارد كوفه شد و به منزل مختار فرود آمد، شيعيان رفت و آمد را با ايشان شروع كردند(۹). در برابر او برخي از سخنوران چون عابس بن ابي‌شبيب شاكري به سخن برخاستند. پس از وي حبيب از جاي برخاست و عابس را مدح بليغي كرد و گفت: «خداي رحمتت كند، البته آن چه در باطن داشتي در قالب جملاتي كوتاه بر زبان آوردي! در حالي كه به خدايي كه جز او معبودي نيست، ما همه بر همان راهي هستيم كه تو بر آن استوار گشته‌اي»(۱۰ ). 🔻ورود حبيب به كربلا 🔹حبيب بن مظاهر و دوست بزرگوارش مسلم بن عوسجه پيش از ماجراي كربلا در كوفه، براي ياري امام حسين عليه‌السلام از مردم بيعت مي‌گرفتند. هنگامي كه ابن‌زياد به كوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها نهادند و بيعت شكستند، قبيله بني‌اسد حبيب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان كردند تا به آنها آسيبي نرسد، و هنگامي كه امام به كربلا آمد، اين دو دوست صميمي به سوي حضرت رهسپار شدند. در آن اختناق، روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن‌زياد پنهان مي‌شدند و شب‌ها طي طريق مي‌كردند تا به اردوي امام ملحق شدند(۱۱ ). 🔻حبيب در روز 🔸پس از آن كه حبيب، ياران كم امام و زيادي دشمنان را مشاهده كرد، از ايشان اجازه خواست تا قبيله «بني‌اسد» را كه در نزديكي كربلا سكونت داشتند به ياري امام دعوت كند و امام به او اجازه داد. او به ميان قبيله خود آمد و از آنها درخواست كرد كه پسر دختر پيامبر خدا را ياري كنند تا شرف دنيا و آخرت براي آنها باشد. او را نود مرد اجابت كردند. شخصي از قبيله «حي» بود به عمر بن سعد خبر داد كه گروهي به سوي امام رهسپار شده‌اند. ابن‌سعد چهارصد مرد جنگي را به سپاه «ازرق» ملحق ساخت.
اين گروه با آن مردان حق در بين راه درگير شدند و ✳️در اين نزاع و جدال، جماعتي از «بني‌اسد» كشته شدند. هر كس كه زنده مانده بود، شبانه گريخت و خود را به قبيله «حي» رسانيد. آري حبيب به سوي حسين عليه‌السلام بازگشت و آن حضرت را از آن چه اتفاق افتاده بود، باخبر كرد. ▪️امام فرمود : «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم ( ۱۲ ) ؛ نخواستيد مگر آنچه خداوند خواست، در حالي كه هيچ قدرت و قوه‌اي جز خداي بزرگ نيست ». 🔻دعوت حبيب در روز تاسوعا 🔹طبري گزارش كرده: ابن‌سعد «كثير بن عبدالله شعبي» را به سوي امام حسين عليه‌السلام فرستاد، هنگامي كه آمد ابوثمامه او را شناخت و بازگرداند. پس از آن ابن‌سعد «قرة بن قيس حنظلي» را به سوي امام فرستاد. وقتي امام حسين عليه‌السلام او را ديد كه به سويش مي‌آيد، فرمود: ▪️«آيا او را مي‌شناسي؟ »  ▪️حبيب در پاسخ گفت: ▪️«آري، اين مردي از قبيله تميم از حنظله است و او پسر خواهر ماست. آري، من او را به خوش‌رأيي مي‌شناسم. آن گونه كه باور دارم اين است كه در اين مقام، شهادت خود را قرار خواهد داد.» طبري گويد: پس قرة آمد تا به امام حسين عليه‌السلام سلام كرد. و نامه عمر بن سعد را به دست آن حضرت رسانيد. امام حسين عليه‌السلام او را پاسخ داد. سپس حبيب به او روي كرد و فرمود: «واي بر تو اي قره! آيا به سوي قوم ستمگر بازمي‌گردي؟ اين مرد را ياري كن تا به توسط پدرانش خداوند تو را به كرامت ياري فرمايد و ما نيز با تو هستيم». قره گفت: «من به سوي همراه خودم بازمي‌گردم تا جواب نامه‌اش را برسانم و بينديشم خود چه بايد بكنم»(۱۳ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : از اين ماجرا چند نكته به دست مي‌آيد:  ▪️۱. حبيب از محرمان درگاه امام بود و امام درباره ديگران با او مشورت مي‌كرده‌اند؛  ▪️۲. حبيب در خيرخواهي براي بندگان خدا و مقام امامت هميشه تلاش مي‌كرد و قره را در آخرين روز هم به سوي امام دعوت كرد؛  ▪️۳. شرح صدر مبلغان الهي نيز درسي آموزنده است كه از لحن حبيب با قره و سپس پاسخ منفي او را درك و مي‌پذيرد . 🔻عباس و حبيب 🔹روز نهم محرم به لشكر عمرسعد دستور دادند تا به لشكر امام حسين عليه‌السلام حمله كنند. عباس عليه‌السلام به امام خبر داد : ▪️«يا اخي! اتاك القوم؛ اي برادر قوم به سوي شما مي‌آيند» ✳️امام فرمود : «يا عباس! اركب بنفسي أنت يا أخي! متي تلقاهم فتقول ما لكم؛ ▪️عباس! جانم فدايت بر اسب سوار شو و نزد آن‌ها برو و به آن‌ها بگو شما را چه شده؟ و چه چيز باعث شده به اين سمت حركت كنيد» حضرت عباس عليه‌السلام با بيست نفر از ياران، چون حبيب و زهير رهسپار ميدان شدند تا خبر بياورند . دشمن گفت: امير امر كرده كه تحت فرمانش درآييد يا آماده جنگ شويد. عباس عليه‌السلام فرمود: «عجله نكنيد تا به اباعبدالله خبر دهم، سپس شما را ملاقات كنم»(۱۴). عباس به سوي برادر بازگشت و از ياران خواست اين قوم را موعظه كنند. ▪️حبيب به زهير گفت: «اگر مي‌خواهي با اين قوم سخن بگو» زهير گفت: «تو پيش از اين شروع كرده‌اي، پس با آنها سخن بگو» حبيب فرمود: «اي مردم! به خدا قسم نزد خداي تعالي در روز قيامت بدگروهي‌اند كساني كه به استقبال فرزند پيامبر و خاندان اهل بيت او بندگاني از اهالي اين شهر آمده‌اند تا آنها را به قتل رسانند، در حالي كه آنها بندگاني عبادت‌پيشه، شب‌زنده‌دار، سحرخيز و بسيار به ياد خدايند.»«عزره بن قيس» در پاسخ گفت : «هر چه مي‌تواني خودستايي كن!»(۱۵ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت: حبيب، ويژگي ياران امام را شب‌زنده‌داري، سحرخيزي و فراواني ياد خداوند و بندگي آنها دانسته است. آيا افتخار ديگري براي انسان‌هاي كامل مي‌توان سراغ داشت؟ 🔻حبيب در شب عاشورا 🔸در شب عاشورا، حبيب چون «برير» شادمان و خرسند بود. به گونه‌اي كه «يزيد بن حصين» به او خرده گرفت: ▪️«اي برادر! اين ساعت زمان شوخي نيست» «حبيب» در پاسخ گفت: ▪️«كجا از اين جا سزاوارتر براي سرور خواهد بود؟ در حالي كه تنها فاصله ما با حور العين، حمله اين قوم بر ماست تا كه شمشيرها را از نيام بركشند»(۱۶).قدري از شب عاشورا گذشت، «نافع» مي‌گويد: ✳️امام وارد خيمه خواهرشان زينب عليهاالسلام شدند. من در برابر خيمه به انتظار امام بودم كه شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض كرد: 😭«آيا شما نيات يارانتان را امتحان كرده‌ايد؟ من نگران آنم كه آنان نيز به ما پشت كنند و در هنگامه درگيري شما را تسليم دشمن كنند» امام در پاسخ فرمودند: ✳️😭«به خدا سوگند اينها را امتحان كرده‌ام؛ پس آنها را مرداني يافتم كه سينه سپر كرده‌اند، به گونه‌اي كه به مرگ زيرچشمي مي‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند»(۱۷).  نافع مي‌گويد: چون اين گفتار امام را شنيدم، گريه‌ام گرفت و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوي امام و خواهرش را بازگو كردم(۱۸).  ✳️حبيب گفت: «به خدا سوگند، اگر انتظار امر امام نبود در همین شب با اين شمشيرم به آنها حمله‌ور
مي‌شدم» نافع مي‌گويد: به حبيب گفتم: من نزد خواهرشان بوده‌ام؛ گمان مي‌كنم بايد زن‌ها را تسكين خاطري داد. آيا مي‌تواني يارانت را جمع كني تا نزد آنها رفته خاطرشان را آسوده كنيم؟  «حبيب» از جاي برخاست و فرمود: «اي ياران مردانگي! اي شيران! چون شيران وحشي از آشيانه‌هاي خود به درآييد.»(۱۹).  سپس به بني‌هاشم گفت: «به خيمه‌هاي خويش بازگرديد (اميدوارم كه) چشمانتان بيدار مباد » بعد از آن به اصحاب خود نظر كرد و آن چه خود ديده بود يا از نافع شنيده بود بازگو كرد و همگي گفتند: ▪️«به آن خدايي كه بر ما منت نهاد كه در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين نبود، اكنون با شتاب بر آنان حمله مي‌كرديم تا كه نفس خويش را پاك و چشم را روشن سازيم»(۲۰)حبيب از خداوند بر آنان طلب خير كرد و گفت همراه من بياييد تا كه نزد زن‌هاي حرم رويم و خاطرشان را آسوده سازيم. او خود به راه افتاد و ياران، او را همراهي كردند . ✳️حبيب به نزديك حرم اهل بيت رسيده و فرياد زد: 😭«اي حريم رسول خدا! اين شمشيرهاي جوانان و جوانمردان شماست كه به غلاف نخواهد رفت تا اين كه گردن بدخواه شما را بزند. اين نيزه‌هاي پسران شماست، سوگند ياد كرده‌اند كه تنها بر سينه جدا شده از دعوتتان فروروند » ، 😭در اين هنگام زن‌هاي حرم از خيمه‌ها به گريه خارج شدند و گفتند: ▪️😭«اي پاكان! از دختران رسول الله و ناموس اميرمؤمنان حمايت كنيد» در آن حال همه منقلب و گريان شده بودند، گويا زمين هم با آنها زار مي‌گريست(۲۱ ). 🔻حبيب در روز عاشورا 🔸پيش از اين گفته شد كه حبيب، فرماندهي طرف چپ سپاه امام حسين عليه‌السلام را داشت چنان كه زهير فرمانده طرف راست بود. اگر كسي حبيب را به مبارزه دعوت مي‌كرد او با شتاب پاسخ مي‌داد. «سالم» غلام زياد و «يسار» غلام عبيدالله بن زياد وارد ميدان شدند و مبارز طلبيدند. اين در حالي بود كه يسار جلوتر آمده و در پيشاپيش سالم قرار داشت.حبيب و برير به سرعت به سمت آنان شتافتند؛ ولي حسين عليه‌السلام آن دو را به جاي خود نشانيد. عبدالله بن عمير از جاي برخاست و امام به او اجازه جهاد فرمود(۲۲ ). 😘درسي كه مي‌توان گرفت: طبري و ديگران درباره وضعيت حبيب چنين بيان داشته‌اند : ▪️«انه كان حنيف الاجابة له عدة المبارز؛(۲۳ ) هرگاه حبيب را مبارزي به جنگ دعوت مي‌كرد، او به سادگي اجابت مي‌كرد». اين روحيه بيانگر شجاعت و نيز از خودگذشتگي آن مجاهد بزرگ در راه احياي دين خداست. ✳️هنگامي كه «ابوثمامة» وقت نماز را به امام يادآوري كرد، حضرت در حق او دعاي خير كرد و فرمود: ▪️«به آنها بگوييد از جنگ دست بردارند تا نماز بگذاريم». در اين حال، يكي از افراد سپاه ابن‌سعد به نام «حصين بن تميم » فرياد برآورد كه نماز او (حسين عليه‌السلام) پذيرفته نخواهد بود. حبيب از اين گفتار برآشفت و گفت: ✳️«پنداشته‌اي كه نماز از آل رسول قبول نمي‌شود، ولي از تو - اي الاغ - پذيرفته مي‌شود؟»(۲۴)حصين كه تاب شنيدن اين حقيقت را از حبيب نداشت، بر او حمله‌ور شد و حبيب نيز دست به شمشير برد و با ضربه‌اي به صورت اسب او كوبيد، كه اسب با شتاب به زمين خورد و بر روي او افتاد . خويشان و اطرافيان حصين براي نجات او به سويش شتافتند و با حبيب درگير شدند تا او را نجات دهند(۲۵). در اين درگيري كه حبيب با شمشير در بين دشمن مي‌جنگيد، اين اشعار را ترنم مي‌كرد: «اقسم لو كنا لكم اعدائا او شطركم وليتم أل اكتادايا شر قرم حسبا و آدا»(۲۶).  رجز حبيب در ميدان رزم، هنگام حمله، اين بود : «انا حبيب و ابي‌مظاهر فارس هيجاء و حرب تسعرو انتم عند العديد اكثر و نحن اعلي حجة و اظهرو انتم عند الوفاء اغدر و نحن اوفي منكم و اصبر ( ۲۷ ).  من حبيبم و پدرم مظاهر (مظهر) پهلوان ميدان نبرد و كارزار شعله‌ور؛ گر چه گروه شما از ما فزون‌تر است، ولي ما حجتي والاتر و آشكارتر داريم؛ و اگر چه شما خائن به عهد خود هستيد، ولي ما وفادارتر از شما و شكيباتريم.»«حبيب» آن شيرمرد دلاور، به رغم كهولت سن در آن درگيري شصت و دو نفر از آنها را به خاك انداخت. او اين سرود حماسي را پيوسته به زبان داشت تا اين كه «بديل» به او حمله‌ور شد . 🔻شهادت حبيب 🔹فردي از «بني‌تميم»(۲۸) به نام «بديل بن صريم» با شمشير خود ضربه‌اي به حبيب زد و ديگري از همان قبيله (تميم) با نيزه‌اش به او ضربه زد. پس از اين بود كه حبيب از اسب به زمين افتاد، اما همين كه خواست از جاي برخيزد «حصين بن تميم» با شمشير بر فرق او زد. مرد «تميمي» از اسب پايين پريد و سر حبيب را از بدن او جدا كرد. حصين به او گفت: «من در كشتن او شريك تو هستم» پس ديگري گفت: «به خدا قسم، او را كسي جز من نكشت» حصين گفت: ✳️«سر را به من بده تا كه به گردن اسبم بيندازم تا مردم ببينند و بدانند من در قتل او شريك تو هستم، سپس سر را تو بگير و به عبيدالله بن زياد بده، من نيازي به هديه‌اي كه براي كشتن او به تو عطا مي‌كند ندارم» او زير بار نرفت و قوم آن دو سرانجام بي
ن آن دو نفر داوري كردند. او سر حبيب را به حصين داد و حصين در بين لشكر به جولان پرداخت، در حالي كه✳️ سر را به گردن اسب آويخته بود. سپس سر را بازگردانيد و تميمي آن را گرفت و به اسب خود آويزان كرد تا آن كه نزد ابن‌زياد ببرد(۲۹). در اين هنگام بود كه امام حسين عليه‌السلام خود را بر بالين حبيب رسانيد و فرمود : ▪️«عندالله احتسب نفسي و حماة اصحابي ( ۳۰ ) ؛ ▪️خودم و اصحاب وفادارم را نزد خدا احتساب مي‌كنم». پس از آن، امام مكرر اين آيه را تلاوت فرمود : (انا لله و انا اليه راجعون )( ۳۱ ) ؛ ما از آن خداييم و به سوي او بازمي‌گرديم»(۳۲) در برخي از مقاتل آمده كه امام فرمود: ✳️«لله درك يا حبيب، لقد كنت فاضلا تختم القرآن في ليلة واحدة(۳۳ ) ؛ ▪️ آفرين بر تو اي حبيب تو مردي فاضل بودي كه در يك شب قرآن را ختم مي‌كردي». در زيارت ناحيه مقدسه آمده : «السلام علي حبيب بن مظاهر الاسدي؛(۳۴)درود بر تو اي حبيب بن مظاهر اسدي » ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : امتيازات حبيب: ▪️ ۱. امام حبيب را فاضل مي‌دانند؛  ▪️۲. او هر شب، كل قرآن را تلاوت مي‌كرد: ▪️۳. معرفت او به امام بر ديگران امتياز داشت.اما آيا انحراف دشمن حسين عليه‌السلام توجيه‌پذير است؟ آيا رياكاري و مقام‌طلبي حصين و شمشير به مزد بودن آن تميمي شايان عبرت نيست؟ ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) ابصار العين، ص ۱۰۰ . ( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۵۴ . ( ۳ ) الاصابة في تمييز الصحابة، ج ۲، ص ۱۴۲ . ( ۴ ) ابصار العين، ص ۱۰۱ . ( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۰۱ . ( ۶ ) شيخ طوسي رضي الله عنه فضيل بن زبير را از ياران و اصحاب امام باقر و امام صادق عليهم‌السلام دانشته است. رجال شيخ طوسي، ص ۲۷۲ و ۱۳۲ . ( ۷ ) رجال الكشي، ص ۷۸؛ ش ۱۳۳ مامقاني، تنقيح المقال، ج ۲، ص ۳۲۸ . ( ۸ ) ابصار العين، ص ۲۵؛ الارشاد، ج ۲، ص ۳۷؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۳۳ . ( ۹ ) اللهوف، ص ۱۰۸؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۱؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۵۵؛ الاخبار الطوال، ص ۳۴۱ . ( ۱۰ ) «رحمك الله، لقد قضيت‌ها في نفسك بواجز من القول و انا و الله الذي لا اله الا هو لعلي مثل ما انت عليه». ( ۱۱ ) ابصار العين، ص ۵۷ . ( ۱۲ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۹۰-۹۱؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۵۴؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۶، باب ۳۷ . ( ۱۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۵۱۰ - ۵۱۱ . ( ۱۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۶ . ( ۱۵ ) «معاشر القوم: أما والله لبئس عندالله غدا قوم يقدمون عليه قد قتلوا ذريه نبيه، و عترته عليهم‌السلام و اهل بيته صلي الله عليه و آله و سلم و عباد اهل هذا المصر المجتهدين بالاسحار، و الذاكرين الله كثيرا». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۶-۴۱۷؛ مقتل الحسين مقرم، ص۲۵۶ . ( ۱۶ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۳ . ( ۱۷ ) «فقال لها: و الله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوس الافمس، يستأنسون بالمنية دوني استيناس الطفل الي محالب امه» مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۵ . ( ۱۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۶ . ( ۱۹ ) «و نادي: يا اصحاب الحمية و ليوث الكريهه، فتطالعوا من مظاربهم كالاسود الضارية ». ( ۲۰ ) «و الله الذي من علينا بهذا الموقف، لولا انتظار امره لعاجلناهم بسيوفنا الساعة، فطب نفسا و قرعينا ». ( ۲۱ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۶ . ( ۲۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۹۵ . ( ۲۳ ) ابصار العين، ص ۱۰۴ . ( ۲۴ ) قال حبيب بن مظاهر «زعمت الصلاة من آل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، لا تقبل و تقبل منك يا حمار ». ( ۲۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۷ . ( ۲۶ )  ، ص ۱۰۵ . ( ۲۷ ) كتاب الفتوح، ج ۵ ص ۱۰۷؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۸؛ ابصار العين، ص ۱۰۵ . ( ۲۸ ) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه‌السلام، ص۴۴۶، ش ۴۲۴ . ( ۲۹ ) الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۷ . ( ۳۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵ ص ۴۳۹-۴۴۰؛ مقتل الحسين عليه‌السلام خوارزمي، ج ۲، ص ۱۹۲؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۷؛ البداية و النهاية، ج ۸، ص ۱۹۸؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷؛ عوالم، ج ۱۷، ص ۲۷؛ اعيان الشيعة، ج ۱، ص ۲۰۶؛ وقعة الطف، ص ۲۳۰-۲۳۱؛ موسوعة كلمات الامام الحسين، ص ۴۴۶ . ( ۳۱ ) بقره، آيه ۱۵۶ . ( ۳۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۱ . ( ۳۳ ) موسوعة كلمات الامام الحسين، ص ۴۴۶، ش ۴۲۴، ص ۲۳۱. در ينابيع المودة، ج ۳، ص ۷۱ آمده «يرحمك الله يا حبيب، لقد كنت تختم القرآن في ليلة واحدة و انت فاضل؛ اي حبيب، خداوند تو را رحمت كند. كه در يك شب قرآن را ختم مي‌كردي و تو فاضل بودي ». ( ۳۴ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۸ و ۳۴۳ . ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 4⃣6⃣ تميمي 🔹«حر» پسر «يزيد» فرزند «ناجيه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمي»(۱) پسر «رياح بن يربوع» است(۲ ). 🔻خروج حر از كوفه 🔸«شيخ ابن‌نما» گزارش كرد: هنگامي كه حر از قصر ابن‌زياد در كوفه خارج شد تا به استقبال امام بيايد، ✳️ندايي را شنيد كه از پشت سر مي‌گويد: ▪️«اي حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگريست و كسي را نديد با خود گفت: ▪️«به خدا قسم، اين بشارت نيست در حالي كه من اسير به جنگ حسين هستم». او پيوسته اين خاطره را در ذهن داشت تا هنگامي كه خدمت امام رسيد و آن داستان را بازگو كرد. امام به او فرمودند: ▪️«تو به واقع به پاداش و نيكي راه يافته‌اي»(۳ ).  امام در يكي از خطابه‌هاي كوتاه خود اين گونه حر را آگاه كرد : ▪️«الا حر يدع هذه الماظة من دنياكم ... ؛ آيا آزادمردي نيست كه واگذارد اين ريزه‌ي غذاي داخل دهان را (ته‌مانده منافع دنيا را كه شبيه به ريزه‌ي غذاي دهان است) براي آنها؟»(۴) شايد اين سخن حسين عليه‌السلام بود كه انقلاب و طوفان ظلمت براندازي را در افكار و انديشه حر به‌پا ساخت . 🔻رودررويي حر با امام حسين 🔹ابومخنف از «عبدالله بن سليم» و «مرزي بن مشمعل» نقل كرده كه گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام راه (حجاز تا عراق) را طي مي‌كرديم كه امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود كه آب بردارند و هر چه مي‌توانند آب بردارند. صبحگاهان (كاروان) حركت كرد، حدود نيمروز شده بود كه مردي از آن گروه تكبير گفت. حضرت حسين عليه‌السلام فرمود: «الله اكبر؛ ولي چرا تكبير گفتي؟» گفت: «نخلي را ديدم». آن دو نفر گفتند: ما در اين مكان هرگز درخت خرمايي نديده‌ايم.» امام فرمود: «من از آن چه شما نظر مي‌دهيد، اين گونه نظر ندارم» گفتيم: «ما گرد و غبار اسبان را مي‌بينيم» پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نيز آن را مي‌بينم» سپس امام حسين عليه‌السلام فرمود: «آيا پناهگاهي نيست كه آن را پشت سر خود قرار دهيم و با اين قوم از يك جهت روبه‌رو شويم؟» گفتيم: «چرا، آن ذوحسم است كه به طرف چپ شما متمايل است. پس اگر اين گروه (بر ما) سبقت گيرند هر اتفاقي ممكن است بيفتد» پس امام به طرف چپ، مسير را تغيير داد. اسبان با شتاب به ما نزديك شدند. آنها هم به سوي چپ متمايل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسيده بوديم و خيمه‌گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسيدند؛ او حر بود، با هزار سپاه كه در گرماي آن روز رو به روي حسين عليه‌السلام قرار مي‌گرفت. حسين عليه‌السلام و يارانش همگي شمشيرهاي آويخته داشتند. 😭حسين عليه‌السلام به جوانان خود فرمودند: ▪️«قوم را سيراب كنيد و اسب‌ها را آب دهيد». مردان سيراب و اسب‌ها خنك شدند(۵). وقت نماز فرارسيد، حسين عليه‌السلام به «حجاج بن مسروق جعفي» كه او را همراهي مي‌كرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسين عليه‌السلام در حالي كه پيراهن و ردائي به تن و نعليني به پا داشتند از خيمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثناي الهي گفتند و فرمودند : ▪️«ايها الناس! انها معذرة الي الله اليكم اني لم آتكم حتي اتتني كتبكم؛ ▪️اي مردم، اين گفتار عذري در برابر خداي تعالي نسبت به شماست. من به سوي شما نيامده‌ام تا اين كه نامه‌هايتان را دريافت كردم». سپس حضرت خطبه را به پايان رسانيد، در حالي كه مردم سكوت كرده بودند، سپس به موذن فرمود : «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسين عليه‌السلام به حر فرمود: ✳️«آيا مي‌خواهي كه با اصحابت نماز بخواني؟» ✳️گفت: «نه، بلكه به نماز شما (اقتدا خواهم كرد)». پس همه به حسين عليه‌السلام اقتدا كردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خيمه خود شد و ياران در اطراف امام جمع شدند. حر نيز وارد خيمه‌اي كه برايش نصب كرده بودند شد و ياران گرداگرد او را گرفتند. سپس به ميدان بازگشتند و هر كس دهنه اسبش را گرفت و در زير سايه آن به زمين نشست . هنگام عصر شده بود كه امام حسين عليه‌السلام فرمان آماده‌باش براي كوچ از اين محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. اين بار پس از نماز به مردم روي گردانيده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود : «ايها الناس! انكم ان تتقوا ...»  حر گفت: «به خدا قسم، ما نمي‌دانيم اين نامه‌هايي كه از آن ياد كرديد كدام است». امام فرمودند: «اي عقبة بن سمعان! آن خورجين، نامه‌هايي را كه به من نوشته‌اند بيرون آور»(۶) عقبه آن دو خورجين را كه پر از نامه بود بيرون آورد و در برابر آنها پخش كرد. حر گفت: «البته ما از اين كساني كه نامه به سوي شما نوشته‌اند نسيستيم و به ما امر شده كه وقتي شما را ملاقات كرديم از شما جدا نشويم تا اين كه شما را نزد عبيدالله ببريم» امام حسين عليه‌السلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزديك‌تر است»(۷)سپس به يارانش فرمود : «اركبوا؛ سوار شويد» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‌ها سوار شوند. پس فرمود : «انصرفوا؛ بگذري
د». وقتي راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند. 🔻امام حسين عليه‌السلام به حر فرمود : 🔺«ثكلتك امك ! ما تريد؟؛ 😭مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟ »  حر گفت: «آگاه باشيد كه به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارات را مي‌گفت - در حالي كه وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز مي‌گفتم(۸) اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست كه ياد مادر شما كنم مگر به نيكوترين وجهي كه مي‌توانم»(۹ ). 🔻توبه حر هنگامي كه حر فرياد غريبانه امام حسين عليه‌السلام را كه طلب ياري مي‌كرد شنيد، نزد عمر سعد رفت و پرسيد: «آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟» عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت كه دست كم، سرها قطع گردد و دست‌ها جدا گردد»(۱۰).  حر گفت: «شما چه خواهيد كرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟» ابن‌سعد گفت: «اگر كار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست مي‌كشيدم، اما امير تو (ابن‌زياد) از اين كار سر باز مي‌زند»(۱۱) حر او را ترك كرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي كه در كنار او قره پسر قيس قرار داشت. حر به قره گفت: «آيا اسب خود را امروز آب داده‌اي؟» قره گفت : «نه»(۱۲) حر گفت: «آيا مي‌خواهي آن را سيراب كني؟» قره گمان كرد حر قصد كناره‌گيري از سپاه ابن‌سعد را دارد، در حالي كه حر چندان تمايلي نداشت كه قره جدا شدن او را مشاهده كند. پس او را ترك كرد و رفت. اينجا بود كه حر به امام حسين عليه‌السلام قدري نزديك شد(۱۳).  ✳️مهاجر پسر اوس به حر گفت: ✳️«آيا تو مي‌خواهي كه حمله كني؟» در پاسخ اين سؤال حر ساكت شد و بر خود مي‌لرزيد، پس در حالي كه مهاجر از اين حال حر به شك افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «اگر از من درباره شجاع‌ترين مرد كوفه سؤال مي‌شد، تو را معرفي مي‌كردم، اين چه حالتي است كه در تو مي‌بينم؟» حر گفت: «همانا خود را بين بهشت و دوزخ مخير مي‌بينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيزي را انتخاب نخواهم كرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين رهسپار شد(۱۴ ). 🔻لحظات ديدار با امام 🔹او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مكاني بي‌آب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش مي‌رفت . «پروردگارا! من به سوي تو بازمي‌گردم، پس توبه‌ام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداخته‌ام. اي اباعبدالله! من بازگشته‌ام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟(۱۵)»  امام در پاسخ حر فرمود : «آري، خداوند به تو روي خواهد كرد »(۱۶ ). اين گفتار امام حسين عليه‌السلام حر را شادمان كرده بود. او به يقين دريافت كه به زندگاني بي‌پايان و نعمت‌هاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي كه او از كوفه خارج مي‌شد به امام حسين عليه‌السلام اين گونه بازگو مي‌كرد: «من با گوش جان شنيدم، كسي اين گونه هشدارم مي‌داد كه حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر، آيا تو او را به بهشت مژده مي‌دهي، در حالي كه او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حركت در آمده است؟(۱۷ ). «امام فرمود: «تو به خير و پاداش (نيكو) دست يافته‌اي »( ۱۸ ). 🔻شهادت حر 🔸پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي كه زهير بن قين از پشت سر او را حمايت مي‌كرد به ميدان آمد. هرگاه كه دشمن بر يكي از آن دو يار حسين عليه‌السلام سخت مي‌گرفت، ديگري براي نجات دوست خود مي‌شتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابن‌سعد» به طول انجامد،(۱۹) تا اين كه اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون مي‌چكيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: «اين حري است كه تو آرزوي قتل او را داشتي» يزيد در پاسخ گفت: «آري» و از سپاه «ابن‌سعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين كه به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حر پرتاب كرد كه به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن كه به زمين بخورد با چالاكي تمام از اسب پايين پريد(۲۰). او در حالي كه شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه كرد تا اين كه حدود چهل نفر را به قتل رسانيد(۲۱). در همين هنگام بود كه پياده‌نظام بر او حمله‌ور شد و جسم بي‌هوش او به زمين افتاد.(۲۲) ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي كه در راه حسين عليه‌السلام شهيد مي‌شدند قرار دادند. امام فرمود : ▪️«قتله مثل قتلة النبيين و آل النبيين؛(۲۳ ) شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست» سپس امام نظري به جانب حر افكند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود : ✳️«أنت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛(۲۴ )  ✳️تو آزاده‌اي! همان طور كه مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزاده‌اي» پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حر اشعاري را سرود كه گفته شد او «علي بن الحسين عليه‌السلام» بود(۲۵) و برخي گفته‌اند
كه خود اباعبدالله الحسين عليه‌السلام براي او اشعاري را سروده كه اين گونه است :«لنعم الحر بني‌رياح صبور عند مشتبك الرياح‌و نعم الحر اذ نادي حسينا و جاد بنفسه عند الصباح(۲۶)، چه آزاده‌اي است حر پسر رياح؛ او در هنگام فرورفتگي تيرها بسيار شكيباست. آري آزاده خوبي است هنگامي كه حسين فرياد و ندايش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت ». در زيارت ناحيه مقدسه به حر سلام داده شده است(۲۷ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت :  امام صادق عليه‌السلام فرمود: ▪️«ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان اسر و قهر؛(۲۸ ) ▪️آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتي اگر مصيبتي سخت بر او وارد شود. حتي اگر مصيبت‌ها بر او محكم كوبيده شود او شكيبايي مي‌كند. آري او شكسته نمي‌شود، هر چند اسير و مقهور شود». ▪️از امام علي عليه‌السلام نقل شده : ▪️«و لا تكن عبد غيرك لقد جعلك الله حرا؛ »( ۲۹ ) ▪️بنده غير خود مباش؛ چرا كه خداي تعالي تو را آزاد آفريده است». در كربلا هم حضرت امام حسين عليه‌السلام لشكر ابن‌سعد را اين گونه مورد خطاب قرار دادند : 🔻«يا شيعة آل ابي‌سفيان، ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم ( ۳۰ ) ؛ 🔻اي پيروان خاندان ابي‌سفيان، اگر دين نداريد و از روز رستاخيز نمي‌ترسيد، پس لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد ». ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) جمهرة انساب العرب، ص ۲۲۷ . ( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۲۹-۲۲۷ . ( ۳ ) روي الشيخ ابن‌نما: ان الحر اخرجه ابن‌زياد الي الحسين و خرج من القصر نودي من خلفه ابشر يا حر بالجنة. قال: فالتفت فلم ير احدا، فقال في نفسه، و الله، هذه بشارة و انا اسير الي حرب الحسين، و ما كان يحدث نفسه في الجنة، فلما صار مع الحسين قص عليه الخبر، فقال له الحسين: «لقد اصبت اجرا و خيرا». مثير الاحزان، ص ۵۹ و ۶۰ . ( ۴ ) تحف العقول، ص ۲۹۲؛ الانوار البيهة، ص ۱۰۱. ترجمه از كتاب المنجد، ترجمه محمد بندرريگي، ج ۲، ص ۱۷۱۲ . ( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۱۴ . ( ۶ ) «يا عقبة بن سمعان اخرج الخرجين الذين فيهما كتبهم الي». ابصار العين، ص ۲۰۵ . ( ۷ ) قال الحسين عليه‌السلام: «الموت اوني اليك من ذلك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۱-۴۰۲؛ ركك كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۶، ۷۸ - ابصار العين، ص ۲۰۵ . ( ۸ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۸؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ . ( ۹ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ . ( ۱۰ ) «امقاتل انت هذا الرجل؟» قال: «اي والله، قتالا ايسره ان تسقط الرؤوس و تطيح الايدي ». ( ۱۱ ) قال: «ما لكم فيما عرضه عليكم من خصال؟» فقال: «لو كان الامر الي لفعلت ولكن اميرك ابي ذلك ». ( ۱۲ ) فاقبل حتي وقف من الناس موقفا و معه رجل من قومن يقال له قرة بن قيس. فقال لقرة: «هل سقيت فرسك اليوم؟» قال: «لا ». ( ۱۳ ) قال: فظننت والله أنه يريد ان يتنحي فلا يشهد القتال و كره ان اراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان أرفعه عليه؛ فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه فأخذ الحر يدنوا من الحسين قليلا . ( ۱۴ ) «فقال له المهاجر بن اوس: اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه من العرواء. فقال له يابن يزيد، والله ان امرك لمريب، والله ما رايت منك في موقف قط مثل شي‌ء أراه الان، و قال له لو قيل لي من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك فما هذا الذي أري منك؟ فقال الحراني اخير نفسي بين الجنة و النار و والله لا اختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب جواده نحو الحسين». تاريخ الامم و الملوك، ۵، ص ۴۲۷ . ( ۱۵ ) منكسا برأسه حياء من آل الرسول بما اتي اليهم و جعجع بهم في هذا المكان علي غير ماء و لا كلاء رافعا صوته. اللهم اليك انيب فتب علي، فقد ارعبت قلوب اوليائك و اولاد نبيك. يا اباعبدالله اني تائب فهل لي من توبه؟ . ( ۱۶ ) فقال الحسين عليه‌السلام نعم يتوب الله عليك. اللهوف، ص ۴۵؛ امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۴۱ . ( ۱۷ ) فسره قوله و تيقن الحياة الا بدية و النعيم الدائم و وضح له قول الهاتف لما خرج من الكوفه فحدث الحسين عليه‌السلام بحديث قال فيه لما خرجت من الكوفة نوديت ابشر يا حر بالجنة فقلت ويل للحر يبشر بالجنة و هو يسير الي حرب ابن بنت رسول الله. امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۳۸ . ( ۱۸ ) فقال له الحسين عليه‌السلام لقد اصبت خيرا و اجرا. مثير الاحزان، ص ۶۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۰ . ( ۱۹ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۰-۴۴۱ . ( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۷ . ( ۲۱ ) مناقب آل ابي‌طالب، ايران، ج ۴، ص ۱۰۰ . ( ۲۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ . ( ۲۳ ) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۱۷ . ( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۳ . ( ۲۵ ) مقتل العوالم، ص ۸۵ . ( ۲۶ ) امالي الصدوق، ص ۴۱۴، مجلس ۳۰؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ . ( ۲۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۸ و ۳۴۴ . ( ۲۸ ) اصول كافي، ج ۲، ص ۸۹، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، ح ۶ . ( 
✅یاران و اصحاب امام 5⃣6⃣ 🔹«سعيد » فرزند «عبدالله حنفي» است. او از محترمان و مردي شناخته شده از اهالي كوفه است كه به شجاعت و عبادت نيز شهرت داشت. سيره‌نويسان و تاريخ‌نگاران، نوشته‌اند هنگامي كه خبر مرگ معاويه به مردم كوفه رسيد، شيعيان گرد هم آمدند و نامه‌اي به امام حسين عليه‌السلام نوشتند كه در وهله اول نامه توسط «عبدالله بن وال» و «عبدالله بن سبع» و مرتبه دوم توسط «قيس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و بار سوم توسط «سعيد بن عبدالله حنفي» و «هاني بن هاني» ارسال شد. نويسندگان نامه‌اي كه توسط سعيد ارسال شد، عبارت بودند از : «شبث بن ربعي، حجار بن أبجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، غزرة بن قيس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمير».نوشته بزرگان كوفه به امام عليه‌السلام چنين بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد؛ البته مرغزار، سبز و ميوه‌ها رسيده است، هرگاه خواستيد به سوي سپاهي آراسته و آماده (كه در خدمت شما است) گام پيش نهيد»( ۱ ).  🔸امام به محض دريافت نامه‌ي آنها، نامه‌اي را توسط سعيد و هاني از مكه به كوفه ارسال فرمودند. نوشته امام چنين بود : 🔹«به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد؛ سعيد و هاني نامه شما را به من رسانيدند، در حالي كه آخرين كسي هستند كه بر من نامه آورده‌اند. من همه‌ي آن داستاني را كه بيان و يادآوري كرده‌ايد فهميدم اكثر شما گفته بوديد كه ما امامي نداريم پس تو (به سوي ما) رو كن، اميد است خداي تعالي بين شما و ما بر هدايت و حق جمع كند. بنابراين، برادر و پسر عمو و مورد اعتماد از اهل بيتم، - مسلم بن عقيل - را به سوي شما مي‌فرستم. از او خواسته‌ام كه براي من از حال شما، امر شما و ديدگاه‌هايتان بنويسيد. اگر او بر من نوشت كه همه شما همراه و نيز صاحبان فضل و انديشه بر آن چه نوشته و فرستاده‌ايد اتفاق نظر دارند، به زودي به سوي شما - انشاء الله - خواهم آمد. پس به جانم قسم، امام نيست مگر كسي كه خود عامل به كتاب باشد و به قسط عمل نمايد، و حق را بپردازد و خويشتندار براي خداوند متعال باشد. والسلام(۲ ). 🔹امام نامه را توسط «سعيد» و «هاني» به سوي اهل كوفه فرستاد و سپس مسلم را همراه قيس و عبدالرحمن به سوي آنها گسيل داشت(۳ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : چند نكته ۱. امام حسين عليه‌السلام مسلم بن عقيل را برادر خود خطاب فرموده‌اند؛  ۲. امام حسين عليه‌السلام مقام امام را در چند ويژگي بيان فرموده‌اند: الف. امام خود اهل عمل و عامل به قرآن و قسط و عدل است؛ ب . امام حق را مي‌پردازد؛ ج. امام در راه خدا خويشتندار است. اين همه، گوياي تقواي عملي اوست. پس بايد در عمل بكوشيم تا به امام نزديك شويم . 🔸سعيد در كوفه 🔹هنگامي كه سعيد نامه امام را به اهل كوفه رسانيد. خود به انتظار قدوم مسلم لحظه‌شماري مي‌كرد تا اين كه مسلم وارد كوفه شد و به منزل مختار فرود آمد . «عابس» و سپس «حبيب» خطبه خواندند و پس از آن دو نفر «سعيد» از جاي برخاست و سوگند ياد كرد كه بر ياري حسين پافشاري خواهد كرد و خود را فداي او خواهد كرد(۳).  مسلم نامه‌اي را توسط «سعيد» به امام حسين عليه‌السلام ارسال داشت . سعيد دست‌نوشته مسلم را به امام تحويل داد و با آن حضرت پيوسته باقي ماند تا اين كه همراه او در كربلا به فوز شهادت نائل آمد(۴ ). 🔻حمايت سعيد از امام 🔹از آنجا كه امام حسين عليه‌السلام از عاقبت جنگ آگاه بود و مي‌دانست كه همه ياران به شهادت خواهند رسيد، شب‌هنگام همه ياران را فراخواند و پس از اتمام حجت، بيعت را از گردن آنها برداشت تا آن كه آمادگي ماندن ندارد يا دلبستگي و تعقل خاطري به دنيا دارد، بدون احساس شرم از آن سرزمين رخت بربندد . 🔸در پاسخ امام، بسياري از ياران چون مسلم بن عوسجه، زهير و سعيد سخن‌ها گفتند . آن چه به نقل از ابومخنف و نيز زيارت ناحيه مقدسه به دست مي‌آيد اين است كه سعيد بن عبدالله از جاي برخاست و اين گونه امام خود را پاسخ گفت : «به خدا سوگند، شما را رها نخواهيم كرد، تا كه خداوند بداند كه در دوران غيبت رسول او صلوات الله عليه در حفظ و حراست شما كوشا بوده‌ايم، آگاه باش اي عزيز! به خدا سوگند اگر بدانم كه در ركاب شما كشته مي‌شوم، سپس زنده شده بار دگر مي‌سوزم و زنده مي‌شوم و تا هفتاد بار ديگر كشته و زنده مي‌شوم، از تو جدا نخواهم شد، تا اين خونم را نثارت كنم، و چرا اين گونه نكنم در حالي كه كشته شدن را يك بار بيش نيست و پس از آن كرامت و بزرگواري به گونه‌اي است كه نهايت ندارد.»(۵ ).  ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : سعيد نه تنها خود مرد بود، بلكه حمايت مردانه‌اش از امام نيز به گونه‌اي است كه ديگران چون زهير در رتبه بعد از او قرار دارند. پيش‌گام بودن در مسير الهي و ديگران را چراغ راه شدن نيز كم بها ندارد. سعيد مردي راهنما بود. ناگفته نماند كه سعيد دو بار (تا اينجا) از جاي برخاست و شجاعانه راه امام را هموار ساخته است. بار اول راه را بر مسلم هموار
كرد و ديگربار راه را بر ياران امام هموار كرد تا كه امام را تا سرحد جان ياري رسانند . 🔻شهادت سعيد 🔸هنگام ظهر روز عاشورا، امام حسين عليه‌السلام با ياران باقي مانده خود به اقامه نماز ظهر ايستادند. اما چگونه مي‌توانستند نماز را به پايان برند در حالي كه دشمن، تيرها را به سوي آن حضرت و يارانش نشانه گرفته بودند. در اين ميان دو تن از ياران وفادار امام به نام‌هاي «زهير» و «سعيد» سپر بلاي آن حضرت شدند و تيرها را به جان خريدند. آن قدر تير بر جسم آن دو عزيز نشسته بود که در این میان سعید بعد از سلام بر امام بر زمين افتاد و جام شهادت را نوشيد(۶). سعيد هنگامي كه بر بدن جاي نيزه و شمشير و سيزده تير داشت اين چنين گفت : «خدايا! اينها را چون قوم عاد و ثمود از خود دور ساز و مورد لعن قرار ده. پروردگارا! سلام مرا به پيامبرت برسان، و به او از درد جراحاتم بگو، من ثواب تو را خواسته‌ام تا ذريه پيامبرت صلي الله عليه و آله و سلم را ياري رسانم»(۷ ). سپس رو به امام حسين عليه‌السلام كرد و گفت : «اوفيت يابن رسول الله؟؛ اي فرزند رسول خدا! آيا من به عهد خود وفا كرده‌ام؟» امام فرمود : «نعم، انت امامي في الجنة؛ آري، تو در بهشت پيش مني(۸)سپس به شهادت رسيد . ✳️درسي كه مي‌توان گرفت :  الف. ايمان راسخ سعيد به پيامبر اسلام و امام ستودني است؛ ب. وفاي به عهد، وظيفه هر رادمرد است و سعيد از خيل وفاداران بود؛ ج. هر كس در اين دنيا خود را سپر بلاي امام خود سازد، در قيامت نيز پيش او خواهد بود؛ مانند سعيد كه به اعتراف حضرت امام حسين عليه‌السلام در جوار او خواهد بود؛ د. بايد خود را چون سعيد در راه احياي دين و نام اهل بيت عليهم‌السلام فدا كرد . 🔻مقام معنوي سعيد 🔹در زيارت ناحيه درباره سعيد آمده است : «فقد لقيت حمامك و واسيت امامك، و لقيت من الله الكرامة في دارالمقامة، حشرنا الله معكم في المستشهدين، و رزقنا مرافقتكم في اعلي عليين؛(۹)  تو مرگت را ديدار و امامت را ياري كردي و با كرامت و گراميداشت خداوند، سراي جاويدان را ديدار خواهي كرد؛ خداوند ما را با شما خواستاران شهادت محشور سازد؛ و دوستي و همراهي شما را در والاترين مقامات روزي ما گرداند». 🔺درسي كه مي‌توان گرفت: امام معصوم امثال سعيد را حتي سرمشق رفتاري خود معرفي مي‌كند. اين، گوياي رفعت و منزلت اين مرد مجاهد است. ما نيز بايد از خدا بخواهيم كه اينان را سرمشق رفتار و كردار ما قرار دهد . 🔻گفتار امام پس از نماز ظهر 🔹نماز پايان يافت امام رو به ياران كرد و فرمود : «يا كرام! هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها، و اينعث ثمارها، و هذا رسول الله و الشهداء للذين قتلوا في سبيل الله يتوقعون قدومكم، يتباشرون بكم، فحاموا عن دين الله و دين نبيه و ذبوا عن حرم الرسول. فقالوا نفوسنا لنفسك الفداء و دمائنا لدمك الوقاء فوالله لا يصل اليك و الي حرمك سوء و فينا عرق يضرب؛(۹)  ▪️اي محترمان! اين بهشت است كه درهايش گشوده شده، و نهرهايش امتداد يافته، و ميوه‌هايش...، و اين رسول خدا و شهدايند كه در راه خدا كشته شده‌اند و آنها چشم به راه قدم‌هاي شما هستند. آنها شما را هم به بهشت بشارت مي‌دهند. پس از دين خدا و دين پيامبرش حمايت كنيد و از حرم رسول او دشمن را دور نماييد. پس همه گفتند : جانهاي ما فداي جان شما و خون‌هاي ما نگهدار خون شماست. پس به خدا سوگند هرگز به شما و حرم شما تا رگ (خون) در بدن داريم بدي نخواهد رسيد ». ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : اگر وفاي به اين عهد و پيمان نمي‌بود چه مي‌شد؟! وفاداري ياران، چگونه دشمن را به خاك ذلت نشاند و سره را از ناسره جدا ساخت؟امام از ياران خود به عنوان «يا كرام» ياد كرد. كرامت نفس، صفت نيكان است و همگان را به اين وصف نستوده‌اند.اين صفت در قرآن درباره خدا در «اقرأ و ربك الأكرم »( ۱۰ ) ، درباره رسول اكرم صلي الله عليه و آله در«انه لقول رسول كريم »( ۱۱ ) ، درباره فرشتگان در «كرام بررة »( ۱۲ ) ، درباره دو فرشته نامه عمل در «كراما ماتبين »( ۱۳ ) ، درباره قرآن در «في صحف مكرمة»(۱۴)درباره اهل تقوي در «ان أكرامكم عند الله أتقاكم»(۱۵)درباره بني‌آدم در «و لقد كرمنا بني‌آدم »( ۱۶ ) ، درباره رزق در «فالذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و رزق كريم »( ۱۷ ) ، و در دعاها درباره حكومت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الله الشريف عبارت «دولة كريمه »( ۱۸ )آمده است . ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) «بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد، فقد اخضر الجناب و اينعت الثمار و طمت الجمام فان شئت فاقدم علي جند لك مجندا». الارشاد، ج ۲، ص ۳۸؛ تاريخ الامم و الملوك، ج۵، ص ۳۵۳ ( ۲ ) بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد، فان سعيدا و هانيا قدما علي بكتبكم، و كانا آخر من قدم علي من رسلكم، و قد فهمت كل الذي اقتصصتم، و ذكرتم. و مقالة جلكم انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله ان يجمعنا بك علي الهدي و الحق و قد بعثت اليكم اخي، و ابن‌
عمي، و ثقي من اهل بيتي، مسلم بن عقيل و امرته ان يكتب الي بحالكم و امركم و رأيكم، فان بعث الي انه اجمع رأي ملئكم و ذوي الفضل و الحجا منكم علي مثل ما قدمت به علي رسلكم و قرأت في كتبكم اقدم و شيكا ان شاء الله. فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علي ذات الله، والسلام». الارشاد، ج ۲، ص۳۹؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۳ ( ۳ )  ، ص ۲۱۷-۲۱۶ ( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵ ( ۵ ) ابصار العين، ص ۲۱۷ ( ۶ ) «والله لا نخيلك حتي يعلم الله أنا حفظنا غيبة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فيك، والله لو علمت اني اقتل ثم احيا ثم احرق حيا ثم أذر يفعل ذلك بي، سبعين مرة لما فارقتك حتي القي حمامي دونك، فكيف لا افعل ذلك و انما هي قتلة تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص۴۱۹ ( ۷ ) اللهوف، ص ۴۸ ( ۸ ) اللهم العنهم لعن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبيك عني السلام و ابلغه ما لقيت من الم الجراح فاني اردت ثوابك في نصرة نبيك. اللهوف. ص ۴۸ ( ۹ ) ذخيرة الدارين، ص ۳۳۲ ( ۱۰ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۷ ( ۱۱ ) اسرار الشهادة، ج ۱، ص ۶۵۳ و ج ۲، ص ۳۵۷ ( ۱۲ ) علق، آيه ۳ ( ۱۳ ) حاقه، آيه ۴۰ ( ۱۴ ) عبس، آيه ۱۶ ( ۱۵ ) انفطار، آيه ۱۱ ( ۱۶ ) عبس، آيه ۱۳ ( ۱۷ ) حجرات، آيه ۱۳ ( ۱۸ ) اسراء آيه ۷۰ ( ۱۹ ) حج، آيه ۵۰ ( ۲۰ ) كليات مفاتيح الجنان، بخشي از دعاي سحر ماه مبارك رمضان و دعاي افتتاح ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 6⃣6⃣ 🔹«عمر » پسر «عبدالله بن كعب صائد» پسر «شرحبيل» و كنيه او «ابوثمامة» بوده است(۴). ✳️او از اهالي كوفه و شخصي با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است . «ابوثمامة» از تابعين (ياران امام اميرالمؤمنين عليه‌السلام) بوده و در جنگ‌هاي بسياري امام علي عليه‌السلام را ياري كرده بود. ✳️او پس از آن در ياري امام حسن مجتبي عليه‌السلام كوشيد و از اصحاب آن حضرت نيز بود . «ابوثمامة» در كوفه با سفير امام حسين عليه‌السلام بيعت كرد(۵). ✳️او از شيعيان سلحشور و از ياران شجاع و بيدار «مسلم بن عقيل» در مبارزات كوفه بود، چنان كه «مسلم بن عقيل» او را مسئول امور مالي خود كرده بود تا كه سلاح براي رويارويي با ابن‌زياد فراهم كند(۶).  ابن‌زياد پس از ورود به كوفه، بر شيعيان سخت گرفت و در نهايت كار به شهادت «مسلم» انجاميد. پس از آن بود كه «ابوثمامة» از ديده‌ها پنهان شد؛ اما عبيدالله بن زياد سخت به دنبال او بود تا اين كه✳️ او از مكه متواري شد و به سمت امام حسين عليه‌السلام حركت كرد، «نافع بن هلال جملي» نيز او را همراهي مي‌كرد. نافع در بين راه با او برخورد كرده بود(۷).سرانجام، هر دو به سلامت خود را به كاروان امام حسين عليه‌السلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمايت از امام خويش پرداختند(۸ ). 🔻مراقبت ابوثمامه از امام 🔸عمر بن سعد هنگامي كه همراه چهار هزار نفر وارد كربلا شد، مي‌پنداشت كه خواهد توانست امام را به صلح وادارد و در ضمن به ملك ري كه شديدا به آن اشتياق داشت - بدون درگيري با امام - دست يابد. از اين رهگذر هم دنياي خود را آباد و هم آخرت خود را تأمين كند. وي باور نداشت كه امام زير بار ظلم نخواهد رفت و او يا بايد از رياست بگذرد يا اين كه با امام پيكار كند. او از «غزرة بن قيس» خواست كه برود و با امام مذاكره كند. «عزره» از قبول اين كار سر باز زد، زيرا خود از كساني بود كه حضرت را به كوفه دعوت كرده بود. ديگران هم اصرار كردند، اما او حيا مي‌كرد. «كثير بن عبدالله شعبي» كه شخصي گستاخ بود از جاي برخاست و گفت: «من اين كار را خواهم كرد و اگر شما بخواهيد حاضرم كه او را ترور كنم» ابن‌سعد گفت: «نه، اما از او بپرس كه چه چيز باعث شده به اينجا بيايد» كثير به سمت حسين عليه‌السلام آمد. همين كه قدري نزديك شد، ابوثمامه به خدمت امام آمد و گفت : ▪️«اصلحك الله اباعبدالله، قد جاءك شر اهل الارض و اجرئهم علي دم وافتكهم؛ ▪️اي اباعبدالله! خداوند امور شما را اصلاح فرمايد، بدترين و گستاخ‌ترين شخص اهل زمين به سمت شما مي‌آيد. او اهل ترور است!» سپس ابوثمامه خود در برابر كثير ايستاد و گفت: ▪️«شمشيرت را به زمين بگذار» كثير گفت: «نه به خدا، كه اين بزرگواري نيست. من فقط پيام‌آورم، پس اگر به من گوش بدهيد، من آن پيامي را كه آورده‌ام به شما خواهم رسانيد، و اگر سر باز زنيد من برمي‌گردم ».  ابوثمامه گفت: «البته من دسته شمشيرت را خواهم گرفت، پس بگو آن چه مي‌خواهي» كثير گفت: «نه به خدا قسم، نبايد دست به شمشيرم بگذاري » ، ابوثمامه گفت: «بگو بدانم براي چه آمده‌اي؟ تا من به جاي تو به او (امام حسين عليه‌السلام) برسانم. من نمي‌گذارم كه تو به (آن حضرت) نزديك شوي، تو فاجر هستي» پس از مشاجره لفظي، كثير به سوي عمر بن سعد بازگشت و او را از آن چه گذشته بود باخبر كرد، عمر سعد «قرة بن قيس تميمي حنظلي» را فرستاد و او با امام حسين عليه‌السلام گفت و گو كرد . 🔹حضرت در پاسخ او فرمودند : «مردم شهرتان به من نامه نوشتند كه به سوي ما بيا، پس اگر آمدنم را ناخوش داريد بازمي‌گردم »( ۹ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : در روايت آمده است : «المومن كيس؛ مومن زيرك است». چگونگي برخورد ابوثمامه شايسته قدرداني است؛ او با هوش سرشارش، جان امام عليه‌السلام را از خطر نجات داد. اهل ايمان نبايد با تسامح و تساهل با مسائل رو به رو شوند. چنان كه در قرآن آمده است : (ودوا لو تدهن فيدهنون ( ۱۰ ) ، كفار دوست دارند كه روغن مالي (مسامحه) كنيد و آنها نيز چنين كنند». غفلت، زيبنده مؤمن نيست . 🔻توجه ابوثمامه به نماز جماعت در اول وقت 🔸از ابومخنف نقل شده: روز عاشورا و نزديك زوال ظهر بود، «ابوثمامه» متوجه خورشيد شد كه از وسط آسمان در حال گذر است، ولي آتش جنگ برافروخته است، به امام حسين عليه‌السلام گفت: «اي اباعبدالله! جانم فداي شما، من اين گروه را مي‌بينم كه به شما نزديك شده‌اند. به خدا قسم، شما شهيد نخواهيد شد، تا اين كه من پيش از شما شهيد شوم - ان شاء الله - ✳️ من علاقه‌مندم در حالي كه اين نماز را كه وقت آن فرارسيده است با شما به جاي آورم و خداي را ملاقات كنم» آنگاه امام سر به آسمان بلند كرد و فرمود : ▪️«ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين الذاكرين، نعم، هذا اول وقتها؛ ▪️شما نماز را يادآوري كردي، خداوند تو را از نمازگزاران و اهل ذكر قرار دهد. آري اكنون اول وقت براي نماز است» پس از آن امام ف
رمود : «سئلوهم ان يكفوا عنا حتي نصلي ( ۱۱ ) ؛ از آنها بخواهيد كه از (جنگ) با ما دست بردارند تا نماز را به جاي آوريم »در پاسخ «حصين بن تميم» گفت: «البته آن نماز از شما قبول نخواهد شد»(۱۲ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : وقت‌شناسي در انجام دادن نماز آثار و بركات بسياري را به دنبال دارد؛ از جمله: ۱.انسان مورد دعاي امام خود قرار مي‌گيرد تا خدا او را از نمازگزاران قرار دهد؛  ۲. از ذاكرين كه خدا را هماره ياد مي‌كنند به شمار آيد . 🔻شهادت ابوثمامه الصاعدي 🔹ابومخنف گزارش كرده: نماز تمام شده بود و ابوثمامه با امام نماز گزارده بود. او كه به امام حسين عليه‌السلام عرض كرد : «اي اباعبدالله! من عجله دارم تا كه به دوستانم ملحق شوم.برايم ناخوشايند است كه بمانم و شما را تنها ببينم در حالي كه ياران شما كشته شده باشند» امام حسين عليه‌السلام به او فرمود : «تقدم، فانا لاحقون بك عن ساعة؛ پيش رو كه ما به زودي به شما ملحق خواهيم شد» ابوثمامه وارد ميدان شد و نبرد سختي كرد تا آن كه مجروح شد، پسر عموي او «قيس بن عبدالله صاعدي» در سپاه ابن‌سعد حضور داشت. او با ابوثمامه دشمني ديرينه داشت و «قيس» با ابوثمامه درگير شد و او را به شهادت رساند. (۱۳ ). 🔸ابوثمامه صاعدي در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيه مورد سلام قرار گرفته است. او در ظهر روز عاشورا نيز مورد دعاي امام حسين عليه‌السلام قرار گرفته بود كه پيش از اين اشاره كرديم.درسي كه مي‌توان گرفت: عاقبت دو پسر عمو به گونه‌اي بود كه يكي در اعلي عليين و ديگري در اسفل السافلين جاي گرفت و اين شايان تأمل است . ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) مثير الاحزان، ص ۶۶؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۵۶ و ۵۶۹ ( ۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۵۵؛ ابصار العين، ص۶۶. گفتني است وي بنابر گزارش طبري با امام عليه‌السلام شرط نمودند در صورتي كه امام ياران خود را از دست دادند، بتوانند از امام كناره‌گيري كنند و امام به ايشان اجازه دادند، با توجه به اين كه ضحاك در اواخر درگيري و شهادت اصحاب امام عليه‌السلام اعلام آمادگي نمود، و از طرفي شرط كردند در صورت شهادت اصحاب جدا شوند؛ اين گزارش مورد قبول نيست، چون در اين زمان امام ياري نداشتند كه با امام عليه‌السلام اين شرط را بگذراند . ( ۳ ) مقتل العوالم، ص ۸۵؛ اقبال مناقب مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۵ ( ۴ ) ابصار العين، ص ۱۱۹ ( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۱۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۶ ( ۶ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۷۷ ( ۷ )  ، ص ۱۱۹-۱۲۰ ( ۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۳۸ ( ۹ ) قال ابوعبدالله عليه‌السلام: ان اهل مصركم كتبوا الي ان اقدم علينا فاما اذا كرهتموني انصرفت عنكم» تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۰-۴۱۱؛ الارشاد، ج ۲، ص ۸۴-۸۵ ( ۱۰ ) قلم، آيه ۹ ( ۱۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹؛ ابصار العين، ص ۱۲۰ ( ۱۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۱ . ( ۱۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۵؛ سماوي، ابصار العين، ص ۱۲۱ ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 7⃣6⃣ بن قيس انماري بجلی 🔹«زهير » مرد شريفي در بين قوم خود بود و در كوفه زيست مي‌كرد. او مردي شجاع بود و در جنگ‌ها، هماره به نام‌آوري شهرت داشت. (۱) .«زهير» فرزند «قين بجلي» از ياران رسول خدا بود؛ ✳️اما پس از رحلت پيامبر و بر اثر تبليغات وسيع «معاويه»، مي‌پنداشت كه امام علي عليه‌السلام در ريختن خون «عثمان» سهيم بوده است. از اين‌رو نسبت به امام علي عليه‌السلام و فرزندانش علاقه‌اي نشان نمي‌داد. گفته‌اند او نيز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت مي‌كرد؛ اما بر ما روشن نيست كه او تا كجا و چه مقدار از اهل بيت روي‌گردان بوده است . هر چه بود، او به دست سالار شهيدان حسين عليه‌السلام در راه كربلا گام نهاد. (۲) او در اين راه جان خود را نثار كرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام عليه‌السلام بود، به گونه‌اي كه ✳️امام او را به فرماندهي جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را براي احتياج، به سمت لشكر دشمن مي‌فرستاد. امام به او مأموريت سخن گفتن داد. مردانگي او در درگيري با آن قوم همراه بيش از اين گذشت. از اينجا به بعد قدري بيشتر از آن بزرگمرد حامي حسين عليه‌السلام خواهيم گفت . 🔻راهيابي به بارگاه دوست 🔸كاروان امام به «زرود» رسيده بود، كاروانيان همه بارها را گشوده بودند تا قدري بياسايند. (۳) «زهير» از سفر حج به سمت كوفه بازمي‌گشت. مقصد او با امام حسين عليه‌السلام يكسان بود و وجود آب و آبادي او را آرام آرام به «زرود » كشانيده بود. از قضا امام حسين عليه‌السلام هم در همان منطقه، نزديك خيمه «زهير» بار نهاده بود. زهير در طول سفر، خود را از حسين عليه‌السلام و يارانش پنهان مي‌كرد تا مبادا او را به جهاد تكليف كنند؛ اما روز موعود فرارسيده بود. او با گروهي از بستگان و ياران بر سر سفره غذا نشسته بود كه ناگاه سفير امام سررسيد و زهير را فراخواند . زهير غافلگير و درمانده شده بود. ✳️همسر او زهير را از تحير به درآورد و گفت : ▪️«منزه است خدا، آيا پسر پيامبر كسي به سوي تو مي‌فرستد ولي تو او را بي‌پاسخ مي‌گذاري؟ برخيز تا دريابي ذريه پيامبر چه درخواستي دارد و سپس برگرد». زهير از جاي برخاست و به خدمت امام شرفياب شد. ✳️😭ابي‌مخنف نوشته : «دلهم» همسر زهير دختر «عمرو» براي من حكايت كرد، مدت زماني نگذشته بود كه زهير با سرعت و با صورتي شادمان به سوي يارانش بازگشت و دستور داد خيمه‌اش را جمع كنند و آن را به طرف خيمه امام حسين عليه‌السلام و يارانش منتقل و در آنجا برپا كنند. سپس رو به من كرد و گفت: «تو را طلاق دادم، به خويشان خود ملحق شو. دوست ندارم كه به سبب من به تو مصيبتي رسد، تنها خير شما را خواهانم ». ( ۴ ) ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : جاي آن دارد كه همسران باوفا، خيرخواهي بر شوهران خود را از همسر باوفاي زهير بياموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف كرد. پس از كلام همسر «زهير» بود كه زهير از حيرت به درآمد و راه هدايت بر او هموار شد. بر دوستان و ياران نيز بايد اين گونه باشند. به حتم كسي كه ديگري را در خيري ياري رساند، در عمل نيك او شريك خواهد بود همان گونه كه اگر ديگري را در پي كاري نامطلوب و ناپسند تحريك سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصيت را نصيب خود ساخته است . 🔻دعوت زهير از خويشان 🔹طبري مي‌گويد: پس از آن كه زهير به خدمت امام حسين عليه‌السلام رسيد و عزم ياري او را داشت، به خيمه خود بازگشت و به ياران خود گفت هر كه از شما دوست دارد در ياري فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آيد رخت بربندد وگرنه اين آخرين ديدار ماست. سپس او خاطره‌اي چنين بيان كرد : در غزوه «بحر» و بنا بر گفته طبري بلنجر چون فاتح آن جنگ شديم و غنايم فراواني نصيب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بوديم. هنگامي كه «سلمان فارسي» خشنودي ما را ديد گفت: «آيا شما به فتح و غنايمي كه خداوند نصيب  شما كرده اين گونه خوشحالي مي‌كنيد؟ 🔻زهير و نخستين اعلان وفاداري 🔸زهير به سپاه امام پيوسته بود. ابومخنف مي‌گويد: حر مي‌خواست هر كجا صلاح ديد امام و سپاهش را فرود آورد. او بين راه با امام برخورد كرده بود و امام سخن او را وقعي نمي‌نهاد و به حركت ادامه مي‌داد. تا اين كه به «ذوحسم » رسيدند. امام در جمع خطبه‌اي ايراد فرمود: «مي‌بينيد كه بر ما چه پيش آورده‌اند...» خطبه پايان يافت و زهير از جاي برخاست و به يارانش گفت : «آيا شما سخن مي‌گوييد يا اين كه من تكلم كنم»؟ گفتند: «تو بگو». پس حمد الهي گفت و درود بر او فرستاد و گفت: «قد سمعنا هداك الله يابن رسول الله مقاتلك، و الله لو كانت الدنيا لنا باقية، و كنا فيها مخلدين، الا ان فراقها في نصرك و مواساتك، لا ثرنا الخروج معك علي الاقامة فيها؛ (۵)  اي پسر رسول خدا، سخنان شما را شنيديم، خدايت هدايت كند؛ به خدا سوگند، اگر دنيا براي ما باقي باشد و ما در آن هميشگ
ي باشيم و تنها جدايي از آن در ياري و همراهي شما باشد، قيام در ركاب شما را بر هميشه زيستن در آن ترجيح مي‌دهيم ».  پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برايش طلب خير كرد.درسي كه مي‌توان گرفت: ✳️اين اولين خطبه‌اي است كه زهير در برابر امام خواند و هدف خود - پايمردي و ثبات قدمش - را بيان داشت. آري او حيات هميشگي داشتن را با حمايت از امام برابر نمي‌داند؛ بلكه حمايت از امام را مقامي بلندتر و رفيع‌تر مي‌داند . 🔻آمادگي زهير براي جهاد 🔹امام حسين با بيعت‌شكني مردم كوفه روبه‌رو شده بود. عزم بازگشت كرد تا از درگيري با سپاه بي‌شمار يزيد بپرهيزد. رو به حر بن يزيد رياحي كه از فرماندهان سپاه ابن‌سعد بود كرد و فرمود: «دعنا ننزل في هذه القرية؛ بگذار به اين دهكده فرود آييم». ✳️مرادشان «نينوا»، «غاضريات» يا «شفيه» بود. اما حر پيشنهاد امام را نپذيرفت. (۶) . زهير به امام عرض كرد: «يابن رسول الله، ان قتال هولاء اهون علينا من قتال من ياتينا من بعدهم فلعمري لياتينا ما لا قبل لنا به؛ اي پسر پيامبر خدا، جنگيدن با اين گروه، بر ما آسان‌تر از آن سپاه بيكراني است كه بعد از اين بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهي در برابر ما فرود خواهد آمد كه بي‌كران است». ✳️امام فرمود : «ما كنت لابدأهم بقتال؛ من هرگز شروع‌كننده نبرد با اينها نخواهم بود ». زهير راه ديگري را پيش نهاد و گفت: «سربنا الي هذه القرية حتي تنزلها فانها حصينة و هي علي شاطي‌ء الفرات؛ با ما حركت كن تا به سوي اين قريه حركت كنيم و در آن جا فرود آييم كه اين منزلگاه در نزديكي فرات و محل امني است؛») آنجا جاي مناسبي براي كارزار بود، بدين سبب كه درگيري دشمن با اصحاب حسين عليه‌السلام تنها از يك طرف امكان مي‌داشت (امام فرمود: «نام آن چيست»؟ زهير پاسخ داد: «عقر» امام فرمود: «نعوذ بالله من العقر؛ از عقر به خدا پناه مي‌برم» سپس امام عليه‌السلام در همان منزل فرود آمدند.(۷ ) درسي كه مي‌توان گرفت : روشن است كه زهير تلاش داشته در مشكلات امام را ياري رساند و به بهترين گونه به اهداف عالي خود دست يابد . 🔻تجديد بيعت با امام در روز دوم محرم 🔹روز دوم محرم سال ۶۲ امام با ياران خود به كربلا رسيد. (۸) پس از اين كه خطبه‌اي خواندند و از بي‌وفايي مردم و بي‌ديني آنها خبر دادند، آمادگي خود را براي مرگ و زير سلطه ستمگران نرفتن بيان فرمود. بعضي از ياران از جاي برخاستند و آمادگي خود را اعلام كردند. از جمله آنها زهير بود كه پيش از همه تجديد بيعت كرد : ✳️«سمعنا يابن رسول الله مقالتك، و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها؛ ( ۹ )  🔺اي فرزند رسول الله گفتارتان را شنيديم، اگر دنيا براي ما ماندني و هميشگي باشد، قيام همراه با شما را بر هميشگي زيستن ترجيح داديم ». 🔻خطبه و احتجاج زهير در روز نهم 🔹روز پنج شنبه نهم محرم، پس از عصر بود. ابومخنف گزارش كرده: در اين هنگام امام حسين عليه‌السلام جلوي خيمه خود نشسته بود، تكيه به شمشير خود داشت و سر را بر زانو نهاده، و در حالت بين خواب و بيداري بود. ✳️پس زينب عليهاالسلام به او نزديك شد و گفت: ▪️«يا اخي! اما تسمع الاصوات قد اقتربت؛ اي برادر آيا صداها را نمي‌شنوي كه به ما نزديك شده است» ▪️پس از آن شمر فرياد برآورد: «يا خيل الله! اركبي و ابشري بالجنة؛ اي لشكر خدا! سوار شويد، شما را به بهشت بشارت باد» ابالفضل عليه‌السلام به امر امام عليه‌السلام با بيست نفر از ياران چون حبيب و زهير، رهسپار ميانه ميدان شدند تا از اوضاع اطلاع يابند . دشمن گفت: «امر امير است كه يا به فرمانش در آييد يا آماده جنگ شويد» عباس به سوي برادر بازگشت و از ياران همراه خود خواست كه شتاب نكنند و آن قوم را موعظه كنند، تا او به سوي اباعبدالله الحسين عليه‌السلام بازگردد و از امام كسب تكليف نمايد .زهير پس از حبيب، در پاسخ «عزرة بن قيس» هنگامي كه به حبيب گفت: «هر چه مي‌تواني از خود تعريف كن» اين گونه گفت: «ان الله قد زكاها و هداها فاتق الله يا عزرة، فاني لك من الناصحين أنشدك الله يا عزرة ان تكون ممن يعين الضلال علي قتل النفوس الزكية؛ خداوند حبيب را پاك قرار داده و هدايت كرده است. اي عزره! از خدا بترس، من خيرخواه تو هستم. تو را به خدا سوگند مي‌دهم تو از كساني نباشي كه با كشتن جان‌هاي پاك، گمراهي و ضلالت را حمايت كني ». عزره در پاسخ گفت: «اي زهير! تو نزد ما از شيعيان اهل اين بيت نبودي، تو تنها بر اعتقاد و رأي عثماني‌ها مشي مي‌كردي» زهير گفت: «آيا اين كه اكنون در اين جايگاه قرار گرفته‌ام، خود دليل اين نيست كه از آنها هستم؟ آگاه باش! به خدا قسم، هرگز نه نامه‌اي به سوي حسين نوشته‌ام، و نه هرگز كسي را به عنوان پيام‌رسان به خدمتش گسيل داشته‌ام، و هرگز او را وعده ياري نداده‌ام. آري، تنها در راه با او برخورد كرده‌ام. وقتي او را ديدم ياد رسول الله صلي الله عليه و آله و مقام و م
نزلتي كه حسين نزد او داشت افتادم و دانستم كه دشمنش و حزب شما چگونه به استقبال او مي‌آيد. از اين رو بر خود لازم ديدم كه او را ياري كنم و از حزب او باشم و جانم را براي حفظ جانش فدا سازم؛ چون ديدم كه شما چگونه حق رسول و فرستاده او (مسلم بن عقيل) را ضايع و تباه ساختيد ( ۱۰ ) و به استقبال فرزند پيامبر و خاندان و اهل بيت او و بندگاني از اهالي اين شهر آمده‌ايد تا آنها را به قتل رسانيد، در حالي كه آنها بندگاني عبادت‌پيشه و شب‌زنده‌دار، سحرخيز، و فراوان به ياد خدايند» عزره بن قيس در پاسخ گفت: «هر چه مي‌تواني از خود تعريف كن». (۱۱) .عباس بن علي عليه‌السلام سررسيد و آن شب مهلت خواست. آنها پس از مشورت مهلت دادند و ياران حسين عليه‌السلام بازگشتند.(۱۲ ) 🔸درسي كه مي‌توان گرفت : نكته اينجاست كه ديگران نيز مي‌دانستند، زهير از شيعيان نبوده، اما تأمل در سخنان او، روشن مي‌سازد كه او به خوبي امام و سپس ياران شب‌زنده‌دارش را شناخته، به ديگران مي‌شناساند . 🔻زهير و حمايت از امام حسين در شب عاشورا 🔹پس از سخنان امام حسين عليه‌السلام در شب عاشورا و برداشتن بيعت خود از گردن همگان، عباس بن علي عليه‌السلام و ديگران از اهل بيت عليهم‌السلام و نيز ياران بزرگ آن حضرت چون «مسلم بن عوسجه»، «سعيد بن عبدالله» و «زهير» به حمايت از امام از جاي برخاستند و با او تجديد ميثاق كردند. زهير در پاسخ به امام خود اين گونه گفت : ▪️«و الله لوددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتي اقتل علي هذه الف مرة و ان الله عزوجل يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن انفس هولاء الفتيان من اهل بيتك؛ (۱۳) به خدا قسم، دوست دارم كه كشته شوم، سپس برانگيخته شوم و تا هزار بار ديگر كشته و زنده شوم تا بدين سبب از جان شما و جوانان اهل بيت شما بلا به دور ماند ». درسي كه مي‌توان گرفت : شناخت حقيقي مقام بلند امامت و ولايت چنان شهامت و رشادت را برمي‌انگيزاند كه فرد، پذيراي هزاران شهادت براي ماندگاري ولي خود خواهد شد . 🔻احتجاج زهير با سپاه كوفه در صبح عاشورا 🔹صبح عاشورا فرارسيد. امام خود بارها با مردم كوفه سخن گفت تا دل‌هاي آماده را به سوي حق متمايل سازد. از اين گذشته، امام عليه‌السلام به اصحاب بزرگ خود نيز دستور مي‌فرمود تا مردم را به حق دعوت كنند و كلام درست را عريان و بي‌پيرايه بگويند. از آن جمله، زهير بود كه غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر كوفيان قرار گرفت. زهير خطبه‌اي ايراد كرد و مردم را به ياري پسر دختر پيامبر فراخواند. سپاه ابن‌سعد به او اهانت كردند و عبيدالله بن زياد را مدح و براي او دعا كردند. زهير گفت: «البته فرزند فاطمه عليهاالسلام بر محبت، مودت و ياري سزاوارتر است».شمر - پسر ذي الجوشن - تيري به جانب زهير پرتاب كرد و فرياد برآورد: «ساكت شو!» زهير در پاسخ او گفت: «اي پسر آنكه به پاشنه‌ي پاي خود ادرار مي‌كرد، هرگز چون مني با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا كه تو حيواني بيش نيستي. به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو به دو آيه از قرآن بتواني حكم كني. پس تو را به ذلت و خواري روز قيامت و عذاب دردناك آن مژده مي‌دهم». شمر گفت: «البته همين ساعت خدا تو و مولايت را خواهد كشت» زهير گفت: «آيا مرا از مرگ مي‌ترساني؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسين) براي من محبوب‌تر از هميشه زيستن با شماهاست». پس از آن به سپاه كوفه روي كرد و با فريادي بلند گفت: «اين شخص سبك و خواركننده و امثال او، شما را در دينتان فريب ندهد. پس به خدا سوگند قومي كه خون ذريه او و اهل بيتش را بريزد، و بجنگد با ياران آنها و كساني كه از او و اهل بيتش دفاع نمي‌كنند به شفاعت محمد صلي الله عليه و آله نمي‌رسد». ناگهان مردي از ياران حسين عليه‌السلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده : ▪️«اقبل، فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ في الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛ ▪️بازگرد، به جانم قسم، همان گونه كه مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت كرد و در دعوت آنها بسيار تلاش كرد، تو هم دعوت كردي و خيرخواهي نمودي، اگر نصيحت و ابلاغ نفعي داشته باشد!» (۱۴ ) . 🔻خطبه زهير پيش از پيكار 🔸زهير به ميدان آمد و خطبه شگفتي ايراد كرد. او مردم را به ياري پسر دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فراخواند و گفت : «اي اهل كوفه! من شما را از عذاب خداوند سخت بيم مي‌دهم. البته حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است كه او را خيرخواهي و نصيحت كند. ما اكنون با هم برادريم و بر يك دين استواريم؛ تا هنگامي كه بين ما و شما شمشيري قرار نگرفته است، شايستگي نصيحت داريد؛ اما هنگامي كه شمشير بين ما واقع شد، ديگر حريمي نگه داشته نمي‌شود و شما امتي هستيد و ما امتي ديگر. آري، خداوند ما و شما را به ذريه پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم امتحان كرد تا ببيند چه مي‌كنيم. ما شما را به ياري آنها فرامي‌خوانيم و به ذليل كردن ستمگري‌هاي عبيدالله ابن زياد دعوت مي‌كنيم. به تحقي
ق، شما در دوران حكومت آن دو (زياد و ابن‌زياد) جز بدي از آن دو نديده‌ايد. آن دو، چشمان شما را در آورده، دست و پاي شما را قطع كرده، شما را مثله كرده و بر شاخه‌هاي خرما آويخته‌اند. بزرگان شما چون حجر بن عدي و يارانش را و هاني بن عروه را كشته‌اند ». ▪️ابومخنف گفت: يزيديان در پاسخ، او را دشنام دادند و با مدح و ثناي عبيدالله ابن زياد و پدرش (زياد بن ابيه) سرسپردگي خويش را به او ابراز داشتند. مردم گفتند: «پيوسته با مولاي تو و تمام كساني كه او با او هستند مي‌جنگيم تا اين كه او و اصحابش را تسليم عبيدالله ابن زياد كنيم» زهير گفت: «عباد الله! ان ولد فاطمه عليهاالسلام احق بالود و النصر من ابن‌سمية؛ بندگان خدا، به حقيقت فرزند فاطمه عليهاالسلام براي عشق ورزيدن و محبت و ياري كردن سزاوارتر از پسر سميه است». (۱۵ ) . 🔺درسي كه مي‌توان گرفت : اين مناظره، به روشني رويارويي حق و باطل را آشكار مي‌سازد و در آن چند نكته نهفته است:  ۱- با گفت و گو بايد از مخاصمه و كشتار جلوگيري كرد؛ چرا كه بسياري از جنگ‌ها و جنگ‌افروزي‌ها زاييده جهالت و ناداني است؛ ۲. تا آتش جنگ به پا نشده و كسي كشته نشده، در ابلاغ و نصيحت بايد به كمال، كوشيد؛  ۳ . اگر سخنان انسان بر منطق استوار باشد، ماندگار و زيبنده اهل تقوا و سداد است؛ ۴. دقت در سخنان زهير اهميت بسيار دارد؛ زيرا كه امام آن را ابلاغ (رسا) و نصح (خيرخواهي) دانسته‌اند؛ )  ۵. دشمن اسلام هماره بي‌منطق است و تنها تهديد مي‌كند و نكاتي كه پيش از اين بر او خوانده شده، ديكتاتورمآبانه درخواست مي‌كند.شيوه مسلمان در دعوتش بايد چنان باشد كه قرآن مي‌گويد : «(ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتي هي احسن ) ( ۱۶ ) ؛ مردم را با بيان حكيمانه و پندي نيكو و بهترين جدال به سوي پروردگارت دعوت كن» البته اگر گروهي به استكبار و سركشي برخاست، مسلمانان بايد بااو بجنگند تا اين كه آن گروه را به جاي خود بنشانند : «(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلا، فاصلحوا بينها و ان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيي‌ء الي امر الله ) ؛ ( ۱۷) اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر درگير شدند بكوشيد، كه بين آنها صلح برقرار سازيد، و اگر يكي از آن دو ستمكاري را پيش گرفت با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن نهد» امام حسين عليه‌السلام و ياران عزيزش از هر مسلمان ديگري خود را به پيروي از قرآن سزاوارتر مي‌ديدند. از اين رو در بيداري آن جنگ‌افروزان تلاش مي‌كردند تا شايد آنها متوجه اشتباه خود و تسليم خداوند شوند، البته چنين نشد و مسلمانان هم امام را ياري نكردند. زهير پسر قين رضي الله عنه از آن معدود بزرگاني بود كه در اين امر كوتاهي نكرد و پيشاپيش سپاه كوفه به ارشاد و بيداري آنها پرداخت . 🔻باخبر شدن زهير از شهادت حسين 🔸امام باقر عليه‌السلام فرمود : «ابراهيم بن سعيد و كان مع زهير بن القين حين صحب الحسين عليه‌السلام كما اخبر قال : قال الحسين عليه‌السلام له: يا زهير، اعلم ان هاهنا مشهدي و يحمل هذا - و اشار الي رأسه من جسده - زحر بن قيس، فيدخل به علي يزيد يرجوا نواله فلا يعطيه شيئا ( ۱۸ ) ؛ ▪️ابراهيم بن سعيد همراه زهير بن قين بود، اين دو امام را همراه شدند. او نقل كرد امام حسين عليه‌السلام به زهير فرمود: بدان كه اين جا محل شهادت من است و زحر بن قيس سرم را - و اشاره به سر مباركش فرمود - از اينجا حمل مي‌كند و به نزد يزيد مي‌رود، به اميد آن كه به او گرده ناني عنايت كند، ولي يزيد به او هيچ عطا نمي‌كند ». 🔻زهير و دفاع از خيمه‌گاه امام 🔹بنا به گزارش ابومخنف از قول حميد بن مسلم: در روز عاشورا شمر با نيزه به خيمه‌هاي امام حمله‌ور شد و آتش خواست تا خيمه‌ها و اهل آن را به آتش كشد . در اين هنگام اهل حرم از خيمه‌ها بيرون دويدند و صداي گريه و شيون اطفال بلند شد. 😭ناگهان امام فرياد برآورد: ▪️«يابن ذي الجوشن! انت تدعوا بالنار لتحرق بيتي علي اهلي؟ حرقك الله بالنار؛ (۱۹)  ▪️اي پسر ذي الجوشن! تو آتش طلب مي‌كني كه خانه (خيمه) مرا در حالي كه اهل من در آن هستند بسوزاني؟ خداوند تو را به آتش بسوزاند» شبث ابن ربعي (فرمانده پياده‌نظام سپاه عمر سعد ) شمر را به سبب نيت پليدش ملامت كرد.(۲۰) .پس از آن زهير با ده نفر از ياران خود بر آنها تاخت و آنها را از خيمه‌ها دور كرد. (۲۱) در اين درگيري زهير «اباعزة ضبائي» و عده‌اي از ياران و خويشان شمر را به هلاكت رسانيد. چون درگيري جدي شد، عده‌اي از مردم نيز به اينها ملحق شدند (۲۲) تا ياري رسانند؛ اما او با همه به مبارزه پرداخت تا بيشتر آنها كشته شدند و زهير با لطف خداوند به سلامت بازگشت. (۲۳ ) ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : خلقت ملائك به گونه‌اي است كه كه تنها حاكم آنها، عقل است و از شهوت، غضب و نفسانيت بهره ندارند؛ در برابر ملائك، حيوانات قرار گرفته‌اند كه تنها غضب، نفسانيت و غزائر بر آنها حاكم است. در هر حال نه ملك از سير و بر
نامه طبيعي خود خارج خواهد شد و نه حيوان كاري برخلاف غريزه يا بر مبناي خرد انجام خواهد داد. تنها انسان است كه نيروي عقل و شهوت در او جمع است. او با انتخاب و اختياري كه خداي تعالي به او ارزاني كرده مي‌تواند از «اسفل السافلين» تا «اعلي عليين» را در پرتو تلاش و لطف خداوندي طي كند . اصحاب امام حسين عليه‌السلام كه به گفته امام تاريخ چنين ياراني به خود نخواهد ديد، پندآموز سالكان راه حق است. 🔻 و نماز امام 🔹زهير به همراه «سعيد بن عبدالله حنفي» به فرمان امام كه فرمود: «پيش روي من بايستيد تا نماز ظهر را به جاي آورم». ✳️سپر جان حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام شد. او تا پايان نماز از امام محافظت كرد . 🔻شعار حماسي زهير 🔸به روايت ابي‌مخنف، شهادت زهير پس از بود. در اين هنگام، آثار شكستگي بر چهره امام عليه‌السلام هويدا شد. زهير كه پس از سليمان (پسر عمويش) عازم ميدان جهاد و نبرد شده بود، دست‌هايش را بر دوش حسين عليه‌السلام نهاد و در قالب اشعاري اذن جهاد خواست. امام فرمود: «من هم به دنبال تو، رسول الله و اميرالمؤمنين را ملاقات خواهم كرد». (۲۴) .او در حين مبارزه اين ابيات را ترنم مي‌كرد: «انا زهير و انا ابن‌القين اذودكم بالسيف عن حسين‌ان حسينا احد السبطين من عترة البر التقي الزين‌ذاك رسول الله غير المين اضربكم و لا اري من شين (۲۵)  من زهير پسر قين هستم، با شمشير خود از حريم حسين دفاع مي‌كنم؛حسين يكي از دو نواده رسول است، از خانداني كه نيكي و تقوا زينت آنهاست؛و اكنون او فرستاده پاك خدا از دو نسل نبوي است، و من شما را مي‌كشم و عيب نمي‌دانم». درباره رزم او گفته‌اند: «و قاتل قتالا شديدا؛ (۲۶) او مبارزه‌اي سنگين را آغاز كرد» بنابر نقل راويان از جمله «محمد بن ابي‌طالب» او صد و بيست نفر از شجاعان كوفه را از دم تيغ گذراند . ( ۲۷ ) درباره شهادت او گفته‌اند: «فشد عليه كثير بن عبدالله الشعبي و مهاجر بن اوس التميمي، فقتلاه؛ (۲۸) دو نفر از سپاهيان ابن‌سعد به نام‌هاي كثير و مهاجر، پس از نبرد سختي او را به شهادت رساندند ». 🔻شهادت و دعاي امام به زهير 🔹امام حسين عليه‌السلام با مشاهده نعش ياور خود، در حالي كه ايستاده بود فرمود : «لا يبعدنك الله يا زهير، و لعن الله قاتليك، لعن الذين مسخوا قردة و خنازير؛ ( ۲۹ ) اي زهير خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند كشندگان تو را لعنت كند، (چون بني‌اسرائيل) كه به شكل بوزينه‌گان و خوكان درآمدند». 🔻در زيارت ناحيه مقدسه اين گونه آمده است : ▪️«السلام علي زهير بن القين البجلي القائل للحسين عليه‌السلام و قد اذن له الانصراف له:لا والله لا يكون ذلك ابدا اترك ابن رسول الله صلي الله عليه و آله، آله اسيرا في يد الاعداء و انجدنا؟ لا اراني الله ذلك اليوم؛ سلام بر زهير فرزند قين بجلي، آن كه چون امام به او اجازه بازگشت دادند در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند، هرگز فرزند رسول الله را كه درود خدا بر او و آل است، ترك  نخواهم كرد. آيا فرزند رسول را در حالي كه اسير در دست دشمنان است رها كنم و خود را رهايي بخشم؟ خداوند آن روز را بر من نياورد». (۳۰ ) ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : رفتار آدمي نخست به شكل «حال» (۳۱) است. بدين گونه كه براي انجام دادن آن بايد تلاش كرد تا با دقت كامل، به مرحله عمل برسد؛ ولي بر اثر تكرار و ممارست آرام‌آرام انجام دادن آن عمل در شخص به شكل «ملكه» (۳۲) درمي‌آيد. در اين صورت آن رفتار به سادگي و به محض تصميم از شخص سر مي‌زند؛ مثلا كسي كه روزهاي اول رانندگي خود را مي‌گذراند، رفتار رانندگي او «حال» خواهد بود، ولي راننده كهنه‌كار «ملكه» رانندگي را داراست. رفتار آدمي هنگامي كه بر جان و روح او نشست، شكل باطني متناسب با خود را مي‌سازد. شكل واقعي در رفتار و نيات او تجلي مي‌يابد و او را از انسانيت مي‌اندازد و به اشكال متناسب با رفتارش درمي‌آورد. اين نكته بارها در قرآن و روايت و نيز در كشف و شهود اهل عرفان آمده است. (۳۳) آن كه ديگران را بازي مي‌دهد، در واقع چون ميموني است كه خود نمي‌داند و آنكه شهوتراني حرام‌خوار است چون خوكي است كه با كنار رفتن پرده‌ها حقيقت او بر همگان آشكار مي‌شود، چنان كه انسان متكبر در واقع مورچه‌اي است كه به زير دست و پا مي‌رود؛ او در واقع كوچكي است كه احساس بزرگي مي‌كند. امام كه هر چيز ناپيدا بر او عيان و آشكار است و او به واقع «عين الله الناظرة» (چشم بيناي الهي) و «اذنه الواعيه» (گوش شنواي خداوند) است، آن قوم را چون بوزينگان و خوكاني مي‌ديد كه از رحمت خداوند دور افتاده‌اند . ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ )  ، ص ۱۶۲ ( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۹۱ ( ۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۰۷ ( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶-۳۹۷؛ ا
لارشاد، ج۲، ص ۷۲ و ۷۳؛ ابصار العين، ص ۱۶۲ ( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶. بلنجر از شهرهاي تركستان امروزي و بلاد روم قديم است. (ابصار العين، ص ۱۶۲ ) ( ۶ ) الارشاد، ج ۲، ص ۷۳ ( ۷ ) اذا ادركتم سيد شباب آل محمد فكونوا اشد فرحا بقتالكم معه بما اصبتم اليوم من الغنانم. ابصار العين، ص۱۶۲ ( ۸ ) الارشاد، ج ۲، ص ۷۳؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۲۷۷؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۷ ( ۹ ) طبري، تاريخ، ج ۳، ص ۳۰۷ به نقل از سماوي، ابصار العين، ص ۱۶۲ ( ۱۰ ) اينجا حر نامه ابن‌زياد را دريافت كرده بود و در پاسخ گفت: «نه به خدا قسم قدرت (پذيرش اين پيشنهاد را) ندارم، چرا كه ابن‌زياد جاسوس بر من نهاده است». ابصار العين، ص ۱۶۳ ( ۱۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۹. ابصار العين، ص۱۶۳ ( ۱۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۹ ( ۱۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۳۳ ( ۱۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷ ( ۱۵ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۵۶ ( ۱۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷ ( ۱۷ ) مقتل الحسين مقرم؛ ر ك الارشاد، ج ۲، ص ۹۲؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷؛ ابصار العين، ص ۱۶۴ ( ۱۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۴؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۶-۴۲۷ ( ۱۹ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۶ ( ۲۰ ) نحل، آيه ۱۲۵ ( ۲۱ ) حجرات، آيه ۹ ( ۲۲ ) دلائل الامامه، ص ۷۴ ( ۲۳ ) ابصار العين، ص ۱۶۶ ( ۲۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۸-۴۳۹ ( ۲۵ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۹ ( ۲۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹ ( ۲۷ )  ، ص ۱۶۶ ( ۲۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۶ ( ۲۹ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۰۹. مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۰ ( ۳۰ ) مثير الاحزان، ص ۶۵ ( ۳۱ )  مقرم، ص ۳۰۶ ( ۳۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۱ ( ۳۳ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۰؛ بحارالانوار، ج ۴۵:، ص ۲۶ ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 8⃣6⃣   🔹«نافع » پسر «هلال» پسر «جميل» از تيره «مذحج جملي» است.(۱) ✳️او از قاريان قرآن، مردي جنگجو، شجاع و ازنويسندگان حديث به شمار مي‌آمده است. گفته‌اند او از بزرگان «قوم بني‌مراد» (شاخه‌اي از قبيله مذحج) و يمني تبار بوده است. ✳️به سبب علاقه بسيار به امام علي عليه‌السلام، افتخار شركت در سه جنگ صفين، جمل و نهروان را نيز داشته است. او همچنين توفيق يافت در بين راه در «عذيب الهجانات» به امام حسين عليه‌السلام و ياران او ملحق شود.(۲ ) 🔻تجديد بيعت با امام 🔸روز دوم محرم، امام وارد كربلا شد و خطبه‌اي ايراد فرمود؛ ياران امام در حمايت ازآن حضرت، يكي پس از ديگري پيمان بستند، از جمله آنها كه مفصل‌تر از همه سخنگفت نافع بود. نافع در حالي كه بر پاي ايستاده بود اين گونه اباعبدالله الحسين عليه‌السلام را مورد خطاب قرار داد: ✳️«شما مي‌دانيد جدتان رسول خدا صلي الله عليه و آله نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، يا آنها را آن گونه كه خود دوست داشت تحت فرمان خود درآورد. در حالي كه بعضي از آنان از منافقين بودند، به آن حضرت وعده ياري مي‌دادند، و در نهان او را فريب مي‌دادند، او را هنگام برخورد از عسل شرين‌تر ملاقات مي‌كردند، ولي پشت سر از حنظل (ميوه‌اي تلخ مزه چون هندوانه است كه در بيابانهاي حجاز مي‌رويد ) تلخ‌تر بودند، تا اين كه جان مباركش را خداي تعالي به شوي خود برد؛ وضعيت پدرتان علي عليه‌السلام نيز همين گونه بود. قومي براي ياري رسانيدن، گرد او فراهم آمدند، و گروهي عهدشكنان (عايشه، طلحه، زبير) بودند كه به جنگ عليه او برخاستند و عده‌اي ظالمان (معاويه و عمروعاص) و جمعي مارقين و بيرون‌شدگان (خوارج نهروان) بودند تا اين كه اجلش فرا رسيد و به سوي رحمت و رضوان خدا پركشيد. امروز شما نزد ما همان گونه‌ايد. كساني عهد خود شكسته‌اند و از تحت بيعت بيرون شده‌اند. اين به خود آنها زيان مي‌رساند، در حالي كه خداوند بي‌نياز از آن است. پس ما را در حالي كه خود رشد يافته و به سلامت هستيد حركت ده، به سوي غرب يا شرق، هر كدام كه بخواهيد. به خدا سوگند، ما از تقدير خداوندي باكي نداريم و از ملاقات پروردگارمان هيچ كراهتي نداريم. ما بر مبناي نيات و بينش‌هاي خود رفتار مي‌كنيم. ما هر كه شما را دوست دارد دوست مي‌داريم و به او مهر مي‌ورزيم و هر كه با شما دشمني كند، دشمن مي‌داريم»(۳ ). ▪️درسي كه مي‌توان گرفت : تمام سخنان اين مرد خردمندانه است؛ او با استفاده از تاريخ آينده را از پيش مي‌بيند و به صراحت مي‌گويد: بر مبناي بصيرت، به عشق شما گرفتار آمده‌ايم . 🔻پرچمداري نافع در روز هفتم 🔸محاصره امام و يارانش در روز هفتم به اوج شدت خود رسيده بود. 😭آب ذخيره نيز به اتمام رسيده و راه ورود به آب هم بسته شده بود. هر كس به فكر اين تشنگي بود. 😭به طور طبيعي عطش در بين اطفال و زن‌ها بيشتر جلوه مي‌كرد. اين وضعيت بيش از همه عباس عليه‌السلام را مي‌آزرد.(۴).  ▪️طبري گويد: ✳️امام حسين عليه‌السلام چاره‌اي انديشيد و برادرش عباس را صدا زد و به او فرمود كه شبانه به پرچمداري نافع بن هلال با سي سوار و بيست پياده كه هر كدام مشك آبي را حمل مي‌كنند، رو به فرات روند. نافع در جلو آنها در حركت بود «عمر بن حجاج زبيدي» كه مأمور حراست از فرات بود، ▪️فرياد زد: «كيستي؟» ▪️نافع گفت : «از پسر عموهاي تو» ▪️پس گفت: «تو كه هستي؟» ▪️نافع گفت: «نافع بن هلال»، ▪️گفت : «براي چه آمده‌اي؟» ▪️گفت: «آمده‌ايم از اين آب كه ما را منع كرده‌ايد بنوشيم». ▪️😭عمرو گفت: «گوارايت باد، بنوش! ولي براي حسين از اين مبر» ▪️😭نافع گفت : «لا والله، لا اشربي منه قطرة و الحسين و من معه من آله و صحبه عطاشي؛(۵ ) نه به خدا سوگند، قطره‌اي از آن آب نمي‌نوشم در حالي كه حسين و خاندان و ياران همراهش، همه تشنه‌اند». ديگر ياران و دوستان سررسيده بودند، نافع فرياد زد ظرف‌هاي خود را پر كنيد. پس از آن «عمر وبن حجاج» با ياران حسين عليه‌السلام درگير شدند. در اين هنگام برخي، مشك‌هاي آب را پر كردند و برخي چون قمر بني‌هاشم عليه‌السلام و نافع مشغول جنگ شدند تا از ديگر دوستان حمايت كنند و آنها بتوانند آب را سلامت به خيمه‌ها برسانند.(۶) مرداني از دشمن در اين درگيري كشته شدند. ✳️آن شب به لطف خدا و رشادت‌هاي عباس بن علي عليه‌السلام مردانگي نافع و ياران، آب به سلامت به خيمه‌هاي حسيني راه يافت . 🔻نافع در شب عاشورا 🔹نيمه شب عاشورا، امام از خيمه خارج شد تا تپه‌ها و گردنه‌هاي اطراف را بنگرد . در اين هنگام نافع امام را دنبال مي‌كرد. ✳️امام از او پرسيد : ▪️«به چه سبب شما از خيمه بيرون آمدي؟ »  ▪️گفت : «اي فرزند رسول خدا! خروج شما از خيمه‌گاه به طرف سپاه طغيان‌گر، مرا به وحشت انداخت »  ▪️امام فرمود : «من از خيمه بيرون آمدم تا اين كه از اين تپه‌ها و بلندي‌ها و كوتاهي‌ها براي زمان حمله اينها مطلع شوم ».  ✳️سپس آ
ن حضرت روي برگرداند، دست نافع را گرفت و فرمود: «اين (حمله و درگيري) - به خدا سوگند - وعده‌اي تخلف‌ناپذير است». 😭سپس فرمود: «آيا نمي‌خواهي در اين شب تار از بين اين دو كوه بگذري و جان خودت را نجات دهي؟ »  😭نافع خود را به روي قدمهاي امام خود انداخت، بوسه مي‌زد و مي‌گفت : ▪️«ان سيفي بالف و فرسي مثله، فوالله الذي من بك علي لا فارقتك حتي يكلا عن فري و جري؛(۷ )  ▪️شمشيرم به هزار و نيز اسبم به همين گونه مي‌ارزد، پس به آن خدايي كه بر من به حضور در ركاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامي كه شمشيرم به كار آيد از شما جدا نمي‌شوم ». 🔻نافع و كشف راز 🔹بعد از آن گفت و گو در شب عاشورا بود كه «نافع» مي‌گويد :  ▪️در شب عاشورا هنگامي كه امام وارد خيمه خواهرش زينب شد، من خود شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض كرد: ✳️«آيا شما نيات يارانتان را آزموده‌ايد؟ مي‌ترسم در هنگام درگيري اينها شما را تسليم دشمن كنند»  ✳️امام در پاسخ فرمود : ▪️«والله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوس الا قعس، يستأنسون بالمنية دوني، استيناس الطفل الي محالب امه؛ ✳️▪️به خدا سوگند، اينها را امتحان كرده‌ام پس آنها را چنان يافتم كه مرداني سينه سپر كرده‌اند، به گونه‌اي كه به مرگ زير چشمي مي‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره بهت سينه مادرش مأنوس‌اند». 😭نافع مي‌گويد: چون اين گفتار امام را شنيدم به گريه افتادم و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوي امام و خواهرش را بازگو كردم(۸ ). ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : نكته اينجاست كه امام در پاسخ خواهر فرمود : من آنها را امتحان كرده‌ام. همه مديران بايد اين درس را فراگيرند كه كارگزار خويش را به بوته امتحان كشيده تا كه در درگيري‌ها خود به خسران مبتلا نگردند، كه اين شيوه الهي را از حسين عليه‌السلام آموخته‌ايم . 🔻مبارزه نافع 🔸طبري گزارش كرده: چون عمرو بن قرظه انصاري به شهادت رسيد، برادرش علي كه در لشكر ابن‌سعد بود، خونش به جوش آمد. به طرف امام حسين عليه‌السلام حمله‌ور شد. نافع بن هلال بر او پيش‌دستي كرد و با شمشير چنان ضربه‌اي بر او زد كه از روي اسب به زمين سقوط كرد. دوستانش او را گرفتند و از معركه خارج كردند، او سپس معالجه شد و حالش خوب شد(۹).   🔸«طبري از ابومخنف» گزارش كرده كه نافع در روز عاشورا اين رجز را بر زبان داشت : «انا الجملي أنا علي دين علي؛ من پسر جملي هستم، دينم دين علي است »( ۱۰).  در پاسخ او «مزاحم بن حريث» گفت: ما بر دين فلاني هستيم»، ▪️نافع گفت: «تو بر دين شيطاني» و با شمشير به او حمله كرد. مزاحم به نافع پشت كرد تا كه خود را از دست او برهاند، اما شمشير نافع بر او پيشي گرفته بود و او را به زمين زد. عمرو بن حجاج فرياد زد: «آيا مي‌دانيد با چه كساني مي‌جنگيد؟ احدي از شما تاب مبارزه با آنها را ندارد».(۱۱ ) درسي كه مي‌توان گرفت : به راستي ياران حسين عليه‌السلام مرداني جوانمرد بودند كه دشمن، خود به قوت ايمان و روح متعال آنها بارها اعتراف كرده بود. نافع بن هلال تيرهاي مسموي را كه نامش را بر سرنيزه‌اش نوشته بود، به طرف دشمن پرتاب كرد.(۱۲ ) در حين پرتاب اين گونه رجز مي‌خواند : «ارمي بها معلمة افواقها و النفس لا ينفعها اشفاقها؛(۱۳ ) مسمومة تجري بها اخفاقها ليملان ارضها رشاقها  تيرهايي پرتاب مي‌كنم كه بر فاق آن نوشته شده است، و نفس را ترس او سودي نبخشد؛ در حالي كه مسموم و مستانه جلو مي‌رود، تا اين كه زمين رزمگاه را پر از تيرهاي لطيف كند.»(۱۴) او با پرتاب تيرهايش، بسياري را زخمي كرد و توانست دوازده نفر را به خاك اندازد هنگامي كه تيرهاي او تمام شد شمشير را بركشيد و به ميان لشكر دشمن رفت. او در حال حمله اين رجز را مي‌خواند :«انا الغلام اليمني الجملي ديني علي حسين و علي‌ان اقتل اليوم فهذا املي فذاك رايي و الاقي عملي؛(۱۵ ) من جوان يمني جملي هستم، كه دينم همان دين حسين و علي است؛آرزوي من است كه امروز كشته شوم. پس آن رأي من است و عملم را خود ملاقات مي‌كنم».براي كشتن او گروهي از سپاه كوفه او را محاصره و عده زيادي او را سنگباران كردند، دسته‌اي ديگر با نيزه به او حمله‌ور شدند تا اين كه بازوان آن بزرگ مرد را شكستند و او را به اسارت گرفتند. (۱۶ ) 🔻شهادت نافع 🔹شمر نافع را دستگير كرد و همراه يارانش به نزد ابن‌سعد برد. وقتي به ابن‌سعد رسيدند، پرسيد چه باعث شد كه چنين به روز خود آوري؟ ✳️نافع گفت: «به خدا قسم، از شما دوازده مرد كشته‌ام - جز كساني كه مجروح ساخته‌ام رحمة الله عليه - و البته هرگز خود را بر اين تلاش ملامت نمي‌كنم، و اگر برايم بازويي باقي مانده بود نمي‌توانستيد مرا اسير سازيد»(۱۷) شمر شمشير خود را بركشيد، ▪️نافع به او گفت: «به خدا قسم اي شمر! اگر تو از مسلمين باشي بر تو سخت خواهد بود كه خدا را ملاقات كني در حالي كه خون‌هاي ما را بر گردن داشته باشي . خدا را قسم و شكر، كه مرگ ما را به دست بدترين خلقش قرار داد»
. پس از آن، شمر قدمي پيش نهاد و نافع را گردن زد.(۱۹) 🔸«نافع» در زيارت ناحيه اين گونه مورد سلام واقع شده است: ▪️«السلام علي نافع بن هلال البجلي المرادي؛(۱۸ )  ▪️سلام بر نافع پسر هلال بجلي مردادي».درسي كه مي‌توان گرفت: آخرين گفتار نافع نشان مي‌دهد كه با عاقبت به خيري و ثابت قدمي به جنت الهي پركشيد . ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ )  تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۴ ( ۲ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۸۰ ( ۳ ) قال الحسين عليه‌السلام: «ان الله لم يضل اخاك، ولكنه هدي اخاك و اضلك ». الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۶۵؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۴؛ وقعة الطف، ص۳۲۳؛ ابصار العين، ص ۱۵۶، مقصد ۵ ( ۴ ) بقره، آيه ۲ ( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۴۷ ( ۶ ) ابصار العين، ص ۱۴۷ ( ۷ ) «انت تعلم ان جدك رسول الله صلي الله عليه و آله لم يقدر ان يشرب الناس محبته و لا ان يرجوا الي امره ما احب و قد كان منهم منافقون يعدونه بالنصر و يضمرون له الغدر، يلقونه باحلي من العسل و يخلفونه بامر من الحنظل حتي قبضه الله اليه، و ان اباك علينا كان في مثل ذلك فقوم قد اجمعوا علي نصره و قاتلوا معه الناكثين و القاسطين و المارقين و قوم خالفوه حتي اتاه اجله و مضي الي رحمة الله و رضوانه و انت اليوم عندنا في مثل تلك الحالة فمن نكث عهده خلع نيته فلن يضر الا نفسه والله مغن عنه فسربنا راشدا معافي، مشرقا ان شئت و ان شئت مغربا: فوالله ما اشفقنا من قدر الله، و لا كرهنا لقاء ربنا فانا علي نياتنا و بصائرنا، نوالي من والاك و نعادي من عاداك». مقتل الحسين مقرم، ص ۲۲۰ ( ۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۵ ( ۹ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۶؛ ابصار العين، ص ۱۴۸، اين عبارات جمع بين دو نقل از اين دو كتاب است . ( ۱۰ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۶؛ مقتل الحسين ابصار العين، ص ۱۴۸ ( ۱۱ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۵ ( ۱۲ ) مقتل الحسين ، ص ۲۶۵ ( ۱۳ )  مقرم، ص ۲۶۵ ( ۱۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۴ ( ۱۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵ ( ۱۶ ) ابصار العين، ص ۱۴۹ ( ۱۷ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۱؛ البداية و النهاية، ج ۸، ص ۱۱۹ ( ۱۸ ) البداية و النهاية، ج ۸، ص ۱۹۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷ ( ۱۹ )  ، ص ۱۴۹ ✅ @DastanD
✅یاران و اصحاب امام 9⃣6⃣ همداني كوفي 🔹«برير عبدالرحمن انصاري» از نيكان و تابعين امام همام، علي بن ابيطالب عليه‌السلام است. او از بزرگان و قاريان مسجد كوفه و تفسيرنگاري پرهيزگار و از بزرگان و شرافتمندان قبيله همدان و ساكن كوفه بود.(۱) «برير» دايي «ابواسحاق عمرو همداني سبعي» است. ابواسحاق نيز از جمله تابعين (كساني كه پيامبر را با يك واسطه درك كرده‌اند) و از اهل كوفه بوده است. ✳️او چهل سال نماز صبح خود را به وضوي نماز عشاء به جاي مي‌آورد، و هر شب يك ختم قرآن مي‌كرد. ✳️در زمان او كسي عابدتر از او نبوده، و مورد اعتماد امام سجاد عليه‌السلام و اهل حديث نيز بوده است.(۲)  وقتي خبر حركت امام حسين عليه‌السلام از مدينه منوره به مكه معظمه در كوفه پيچيد، برير از كوفه به سوي مكه حركت كرد تا به جمع ياران امام بپيوندد، و تا آخر امام را همراهي نمود.(۳ ) 🔻برير و تجديد عهد با امام حسين 🔸دومين روز محرم الحرام بود، امام و ياران وارد كربلا شدند. آن حضرت خطبه‌اي خواند. پس از آن، ياران يكي پس از ديگري با امام تجديد ميثاق كردند. اما «برير» پس از «زهير» از جاي برخاست و گفت : ▪️«يابن رسول الله! لقد من الله بك علينا ان نقاتل بين يديك، تقطع فيك اعضائنا، ثم يكون جدك شفيعا يوم القيامة؛(۴ ) ▪️اي پسر رسول خدا! خداي تعالي وجود مباركت را بر ما منت نهاده. در ركاب شما نبرد مي‌كنيم، در راه شما اعضاي بدنمان تكه‌تكه مي‌شود. سپس در روز قيامت جد شما شفيع ما مي‌شود». 🔻شب عاشوراي برير 🔹سخت‌ترين شبي كه بر اهل بيت عليهم‌السلام گذشت شب عاشورا بود؛ اما حالت «برير» در آن شب ديدني بود. ✳️او در آن شب با «عبدالرحمن» مزاح و شوخي مي‌كرد . «عبدالرحمن» به او اشكال گرفت كه اين ساعت، زمان شوخي و بذله‌گويي نيست . «برير» در پاسخ گفت: «اي برادر! قوم و تبار من مي‌دانند كه زماني كه جوان بوده‌ام اهل بذله‌گويي نبوده‌ام، چه رسد به زمان پيري و كهولت سن. اما من واقفم به آن چه به زودي ملاقاتش خواهيم كرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعين حمله اين قوم با آن شمشيرهايشان است، چقدر مايلم آن زمان هم اكنون باشد»(۵ ). 🔻خطبه برير در روز عاشورا 🔹صبح عاشورا پس از خطبه زهير، امام حسين عليه‌السلام به برير اجازه خطابه دادند.(۶) او در حالي كه به سپاه «ابن‌سعد» نزديك مي‌شد، سخن را اين گونه آغاز كرد: ▪️«اي مردم! خداوند، محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مژده‌دهنده و بيم‌دهنده و دعوت‌كننده به سوي خداي تعالي و چراغي روشنگر در ميان ما قرار داد. اين آب فرات كه نوشيدن آن بر حيوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پيامبر منع شده؟ آيا مزد رسالت محمد، اين است؟»(۷)  اين گفتار او اشاره به آيه‌اي از قرآن است كه مودت به اهل البيت مزد رسالت دانسته شده است. در پاسخ او گفتند: «اي برير! زياد حرف مي‌زني! به خدا سوگند كه حسين بايد تشنه باشد، همان گونه كه كساني قبل از او تشنه‌كام بودند». برير اضافه كرد: «اينك بار گران محمد صلي الله عليه و آله بر دوش شما قرار گرفته،(۸) در حالي كه اينها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگوييد قصد داريد با آنها چه كنيد؟» ▪️گفتند: «مي‌خواهيم امير، عبيدالله ابن‌زياد، بر حسين و خاندانش تسلط يابد و هر چه او خواست انجام شود». برير گفت : «آيا نمي‌پذيريد كه حسين و خاندانش به محلي كه از آنجا آمده‌اند بازگردند؟ اي واي بر شما اهل كوفه! آيا نامه‌هايي را كه روانه كرديد و عهد و پيمان‌هايي كه بستيد و خدا را شاهد گرفتيد، فراموش كرده‌ايد؟ واي بر شما، آيا اهل بيت پيامبرتان را دعوت كرده‌ايد، در حالي كه مي‌پنداشتيد جانتان را بهر آنها خواهيد داد، ولي هنگامي كه آنها رو به شما آمدند آنها را تسليم ابن‌زياد ساختيد و از آب فرات منعشان كرديد؟ با فرزندان پيامبرتان پس از او چه بد برخورد كرديد. شما را چه شده است؟خدا در قيامت شما را سيراب نگرداند، شما بد امتي هستيد ». ▪️از ميان لشكر دشمن كساني گفتند : «اي فلان! ما نمي‌فهميم تو چه مي‌گويي ». ▪️برير در پاسخ گفت : «سپاس خداي را كه بينش مرا بيش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار اين قوم بيزارم، تو خود تيرهايي در بين آنها بيفكن كه تو را در حالي كه تو از آنها غضبناك باشي ملاقات كنند ».سرانجام آن گروه برير را تيرباران كردند و او مجبور به عقب‌نشيني شد.(۹ ) ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : در سخنان برير خطاب به دشمن به نكاتي مي‌توان اشاره كرد: ۱. امام و ياران آن حضرت، هرگز از خيرخواهي مسلمان‌نماها قدمي عقب‌نشيني نكرده‌اند؛ ۲. برير خداپرست است؛ ۳. او به رسول خدا ايمان دارد؛ ۴. مزد رسالت محمد صلي الله عليه و آله را كه محبت و مودت به اهل بيت رسول الله است، ادا كرده است؛ ۵. وصيت پيامبر كه فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانمايه و پرارزش (قرآن و عترت ) را مي‌گذارم، مورد توجه قرار داده است؛ سخن پيامبر درباره اهل بيت عليهم‌السلام مورد اتفاق همه عل
ماي شيعه و سني است. گفتار پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين است : «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛ من مي‌روم و در ميان شما دو چيز گرانمايه مي‌گذارم، كه قرآن و عترت من است.زماني كه به اين دو چنگ زنيد هرگز گمراه نمي‌شويد، اين دو هرگز از هم جدا نمي‌شوند تا كه در حوض كوثر به من ملحق شوند ».  ۶ .به مردم راه حل مناسب داده كه اگر از عهد خود پشيمانيد، بگذاريد امام برگردد؛  ۷. آنها را به عنوان انسان متوجه عهد و وفاي پيشين خود كرده است. 🔵و اما برخورد دشمن با برير چگونه بود: ۱. تو زياد سخن مي‌گويي! ۲.حسين بايد تشنه بماند، چون قبل از او كساني تشنه بودند! ۳. خواست ما خواست ابن‌زياد است! ۴. نمي‌فهميم كه تو چه مي‌گويي! ۵. دست آخر انسانهاي بي‌منطق او را تيرباران مي‌كنند؛ يعني از زور در برابر منطق بهره مي‌گيرند . 🔻مباهله و شهادت برير 🔸در روز عاشورا «يزيد بن معقل» فرياد زد: ◾️«اي برير! رفتار خداوند با خودت را چگونه ديدي؟» ◾️برير پاسخ گفت: «جز خوبي از خداوند بر خودم و جز بدي بر توچيزي نديدم» ◾️يزيد گفت: «پيش از اين دروغگو نبودي، امروز دروغ مي‌گويي . آيا به ياد داري روزي را كه در بني‌لوذان با هم قدم مي‌زديم و تو مي‌گفتي معاويه گمراه است و امام هدايت، علي بن ابي‌طالب است» ◾️برير گفت: «آري، و به درستي اين مطلب شهادت مي‌دهم» ◾️يزيد گفت: «و من شهادت مي‌دهم تو از گمراهان هستي». 🔴برير او را به مباهله فراخواند. هر دو، دست به آسمان برداشتند و از خداي سبحان خواستند كه خود، دروغگو را رسوا سازد و او را بكشد و سپس به نبرد پرداختند. برير ضربتي به كلاهخود او زد كه مغزش متلاشي شد و از شدت ضربت برير، شمشير در فرق او گير كرده بود و «برير» تلاش مي‌كرد كه آن را از فرق او بيرون كشد، در آن گيرودار «رضي بن منقذ عبدي» به برير حمله كرد. هر دو دست به گريبان يكديگر داشتند كه برير او را بر زمين افكند و بر سينه او نشست. رضي ياران خود را فراخواند و از آنان كمك طلبيد. «كعب بن جابر عمرو اسدي» از پشت سر به برير حمله كرد. در اين هنگام «عفيف بن زهير» (كه خود از سپاهيان ابن‌سعد بود) فرياد زد: «اين برير بن خضير قاري بزرگي است كه بر ما در مسجد كوفه قرآن تلاوت مي‌كرد» كعب به گفتار منادي اعتنايي نكرد و نيزه خود را به كمر برير كوبيد. در اين حال بود كه برير بر روي سينه رضي افتاد و در حالي كه صورت رضي را به دندان گرفته بود از روي او به زمين افتاد و كعب با شمشير، ضربه‌اي به يار وفادار حسين عليه‌السلام زد، و او را به شهادت رساند. ✳️پس از آن كه كعب به سوي اهل و اعيال خود بازگشت، «نوار » - همسر او - برخورد تندي با شوهرش كرد و گفت: ⚫️«آيا تو بر فرزند فاطمه حمله‌ور شدي و سيد قراء را كشتي؟ عجب كار بزرگي را به انجام رساندي! سوگند به خدا ديگر با تو كلامي سخن نخواهم گفت».(۱۰ ) ✳️درسي كه مي‌توان گرفت : داستان مسيحيان «نجران» در قرآن شريف اين گونه آمده: پيامبر اسلام به احتجاج برخاست و آخرالامر حاضر به مباهله شدند تا اين كه هر كدام از خداي تعالي بخواهند، حق روشن شود. هنگامي كه پنج تن آل عبا براي مباهله حضور يافتند، علماي مسيح از مباهله با پنج تن آل عبا عليهم‌السلام سر باز زدند و خود را در مخاطره قرار ندادند. در هر حال، يكي از راه‌هاي مجادله با اهل باطل، مباهله است كه مورد تأييد قرآن است .( ۱۱ ) ------------------------- 📚پی نوشت‌ها :  ( ۱ ) منتهي الآمال، ج ۱، ص ۶۵۴؛ تنقيح المقال، ج ۱، ص۱۲۴ ( ۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۵ ( ۳ ) در برخي مقاتل است كه «فجائه الحسين عليه‌السلام، فبكي، و وضع فره؛ امام آمد، بر او گريست و صورت به صورت او نهاد» سپس آمده «ففتح عينيه و راه فتبسم، ثم صار الي ربه» مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۳، پس از اين بود كه «اسلم» چشم خود را باز كرد، و همين كه امام را ديد تبسمي كرد و به سوي پروردگارش شتافت . ( ۴ ) ابصار العين، ص ۹۶ ( ۵ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۵؛ ابصار العين، ص ۱۲۱ ( ۶ ) منتهي الآمال، ج ۱، ص ۶۶۱ ( ۷ )  ، ص ۱۲۱ ( ۸ ) اللهوف، ص ۳۵ ( ۹ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۲؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۵ ( ۱۰ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۴ ( ۱۱ ) افجزاء محمد هذا؟ ✅ @DastanD