هدایت شده از نویسندگان حوزوی
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر_خوب
✍️ پیش به سوی پویش نوشتن
💠 آیین افتتاحیه تحریریه بانو مجتهده امین در قم
به همت اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم، انجمن سواد رسانه طلاب و کانون مدادالفضلاء برگزار شد.
این مراسم، بخشهای مختلفی را در برگرفت؛ شامل:
✅حضور مهمانان ویژه، استاد جواد محدثی و خانم دکتر طیبی
✅دوازدهمین دوره محفل یادداشتخوانی با حضور نویسندگان حوزوی
✅بررسی چالشها و دغدغههای نویسندگان
امید است این تحریریه، گام بزرگی در راستای هنر و دانش نویسندگی بردارد و برای نویسندگان حوزوی پلی برای پیشرفت در راه نشر اسلام باشد.
#جنگ_روایت
#فضای_مجازی
#جنگ_شناختی
#نویسندگان_حوزوی
#انجمن_سواد_رسانه_طلاب
@HOWZAVIAN
@savad_rasaneh
آه مِنَ الفراق...
با امروز دو سال میشود که ندیدمش...
که ندارمش...
که صدایش را نشنیدم...
مادرم را میگویم... 🖤
ممنونم میشوم امروز مادرم را به فاتحهای مهمان کنید. 🙏🏻
@Delneveshteeee
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
☕️چایی رو بذار، دارم میآم
✍️ زهرا کبیری پور، عضو تحریریه مجتهده امین
چند وقتِ پیش در یک گروه تاریخی یکی از اساتید متنی گذاشت با این عنوان "چایی را بذار دارم میآم" و شروع کرده بود به توصیف اینکه یک جمله چقدر میتواند با خودش محبت و عشق به ارمغان بیاورد. من اما قبل از اینکه متن را کامل بخوانم به یاد مادر افتادم و جملهی معروف او که میگفت: چاییاَم آمادهی آماده است، نمییای؟!
و من دوباره پرت شده بودم به روزهایی که مادر داشتم و یک خانهی امید.
روزهایی که وقتی خسته بودم، میرفتم و در کنارش خستگیام را درمیکردم.
میرفتم تکیه به پشتیِ اتاقش میدادم، پایم را دراز میکردم و میگفتم: آخیش.
مادرم هم برایم یک لیوان چای میریخت، تا جانی به جانم اضافه شود.
آدمیزاد چه چیز غریبی است.
چقدر میتواند از خودش خاطره بسازد، حتی به اندازهی درست کردن یک چای.
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
یلداهای مادرانه
مادرم خانمِ باسلیقه و هنرمندی بود، از آن خانمهایی که همه چیز را با آداب و رسومش به جا میآورند. درخانهی ما یلدا از یک هفته قبلتر شروع میشد و مادر یک هفته زودتر بساط تهیهی خوراکیهای شب یلدا رو جور میکرد.
یک مدل قاووت خانگی درست میکرد که در هیچ جای دنیا پیدا نمیشد. تمام خشکبار این قاووت را خودش با آسیاب دستی، آسیاب میکرد و با شیرهی انگور از آنها گردالیهایی درست میکرد که سرش دعوا بود، گردالیهای خوشمزهای با طعم بهشتیِ دستان زحمتکشش.
مادرم یک سینی بزرگ میآورد، پایش را دراز میکرد و تمام انارها را با حوصله دانه دانه میکرد تا در طولانیترین شب سال زیباترین و خوشمزهترین خاطرات را برای ما رقم بزند.
من همیشه آرزو میکردم ای کاش عمر مادرم طولانی باشد، تا شبِ یلداهای طولانیِ بسیاری در کنارش باشم اما نشد...
شادی روح تمام مادران آسمانی
صــــــــــ🌷ــــــــــلوات
✍🏻 زهرا کبیری پور
@Delneveshteeee
پیام را در گروه بانو مجتهده امین دیدم.
همیشه اسم اردو را دوست داشتم، اردو برای من یادآور خاطرات شیرین دوران دبیرستانم بود.
سریع به پیویِ خانم صالحی رفتم و ثبت نام کردم اما اینبار به جای دوستان دورهی دبیرستانم دخترِ دبیرستانیام من را همراهی میکرد و من چقدر خوشحال بودم.
روز قرار و بعد از ورود به نمایشگاه متوجه شدم این یک بازدید علمی است؛ اما آنچنان صفا و صمیمیتی به همراه داشت که قابل توصیف نیست و به نظرم این همان اعجاز کلمهی اردو بود.
یک اردوی چند ساعته همراه با دوستانی که اکنون دیگر خواهر من و خالهی دخترم هستند.
قرار شد بعد از اردو دربارهی این نمایشگاه چند خطی قلم بزنیم، که اطاعت شد.
✍🏻 زهرا کبیری پور
@Delneveshteeee