eitaa logo
دل‌نوشت
220 دنبال‌کننده
293 عکس
137 ویدیو
3 فایل
همیشه نوشتن حالم را خوب کرده است بی‌آنکه حواسم باشد.امیدوارم خواندن نوشته‌هایم حال شما را هم خوب کند،بی‌آنکه حواستان باشد. دکتری‌تخصصی‌تاریخ‌تشیع.مترجمت.استانبولی 📚کتاب‌‌‌ها: گفتگوهایی‌درباب‌الهیات‌.علوی‌گری‌بکتاشی‌گری. ✍🏻 زهراکبیری‌پور @z_kabiri
مشاهده در ایتا
دانلود
تعداد صفرهای کارت‌ بانکی آن را سبک و سنگین نمی‌کند! ... ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
متولیان قدرتمند یادداشت‌ دو تن از دوستانم را در مجله‌ی افکار بانوان حوزوی خواندم. یادداشت آن‌ها درباره‌ی قرار دوستانه‌ایی که در کافه داشتن و انتهای آن به خواندن نماز جماعت در مسجد ختم شده بود، نوشته شده بود. هر دوی آن‌ها از وضعیت موجود در آن مسجد گزارشی ارائه کرده بودند، یکی با قلمی جدی و دیگری با طنز. وقتی توصیفات آن‌ها را درمورد مسجد مورد نظر خواندم، به یاد مسجدی که چند وقت پیش رفته بودم، افتادم. وقت نماز مغرب و عشا بود و من هم کمی عجله داشتم، مهر را از جامهریِ مسجد برداشتم و برای اینکه در زمره‌ی السابقون قرار بگیرم، در ردیف اول ایستادم؛ اما همین که خم شدم تا مهر در دستم را روی سجاده بگذارم صدایی گفت: اینجا جای فاطی خانمه (با لهجه‌ی قمی بخوانید)، دو قدم آن‌ طرف‌تر رفتم، باز همان صدا گفت: اینجا هم جای زری خانمه، قدم بعدیِ من رسید به سجاده‌ایی که با کوک‌های بزرگی به فرش مسجد پیوست شده بود! بعد از عبور از آن مانع، همین که خم شدم مهرم را روی زمین بگذارم صدای آشنایی! گفت: جا اعظم خانم وایسادی که!؟ به طرف صدا چرخیدم و گفتم میشه بفرمایید تا کجا جاگذاری شده من تکلیفم را بدانم؟! گفت: صف اول پره. مهر را برداشته و به صف بعدی رفتم و خدا شاهد است که تا پایان نماز جماعت نه فاطی خانمی آمد نه زری خانمی و نه حتی اعظم خانم؟! اما همین که نماز تمام شد هم فاطی خانم آمد هم زری خانم هم اعظم خانم لابد. چون گعده‌ایی صورت گرفت به صرف چای!! چند وقتی است که در برخی از مساجد شهر شاهد متولیانی هستیم که مسجد را خانه‌ی واقعا شخصی خود می‌دانند و از حضور هرگونه افراد غریبه، کودک و نوجوان خم به ابرو آورده و استقبال سردی می‌کنند. این متولیان عزیز حتی به خودشان اجازه می‌دهند، هرچه را که در منزلشان اضافه است و دیگر استفاده نمی‌شود را به مسجد منتقل کنند. غافل از اینکه زیبایی بصریِ مساجد را این وسایل کهنه و زه‌وار در رفته از بین برده است. شاید روزی یادداشتی از بقچه‌های گره خورده که مانند مین‌های خوشه‌ای در جای جای برخی از مساجد کاشته شده‌اند هم بنویسم!! ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر امت بیشتر افرادی که به شهر نجف مشرف شده‌اند، در اولین توصیف می‌گویند: انگار در منزل پدرمان بودیم. من هم در اولین حضورم در حرم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به دنبال پیدا کردن این حس بودم که ناگهان فهمیدم هیچ نیازی به جستجو کردن نیست، در لحظه به لحظه‌ی حضور در حرم امنش تنها توصیفی که از احساست می‌توانی داشته باشی، حس حضور در منزل پدری است. حس اطمینان، حس آرامش، حس تکیه‌گاه داشتن و... . کنجکاو شدم تا منشأ این حس را پیدا کنم که با این روایت که از پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، رو به رو شدم که فرمودند: «أنَا و عَلِی أبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»* من و علی پدران این امت هستیم. در روایات مختلف آمده است که انسان دارای دو نوع پدر است. یک پدری که منشأ تولد و پیدایش او است و دیگری آنکه عهده‌دار تربیت و کمال روحی و معنوی اوست. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) طبق این روایت پدر دوم ما بوده و مسئولیت بُعد معنوی ما شیعیان بر دوش اوست. منشأ حسی که در حرم امنش به مذاق می‌آید هم باید همین باشد. ✍🏻 زهرا کبیری‌پور * عيون أخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج‏۲، ص۸۶، علل‌الشرائع، ج‏۱، ص۱۲۸. @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کاش می‌شد معتکف چشمانت شوم... 🍁 ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کفن کنید مرا رو به قبله‌ی حرمش نجف چه جای قشنگی برای تدفین است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غبطه اگر تصویر بود... امروز با تمام وجودم آرزو کردم کاش من هم کنار این پروانه‌ها بودم، تا به دور رهبرم می‌گشتم @Delneveshteeee
🔹رسانه مردمی امام رضا(ع)اصفهان 🌐 رسانه ای مطمئن وموثق برای دریافت خبرهای روز،آگاهی ازتحلیل های روز🌐 یافتن تحلیل های درست و به روز جهت عضویت👇👇👇👇👇👇 https://rubika.ir/emamreza_shamsa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیادعلی ✍🏻 زهرا کبیری پور اسم پدربزرگ من حسین‌علی بود، با توجه به شواهد مشخص است که ایشان به حضرت علی(علیه‌السلام) بسیار ارادت داشتند می‌پرسید: چطور؟! عرض می‌کنم خدمت‌تان: خداوند متعال به پدربزرگم دوازده تا پسر عطا می‌کند، ایشان اسم پسر اول را برات‌علی انتخاب می‌کنند چون از شدت ارادت به حضرت این پسر را براتی از طرف ایشان می‌دانستند. وقتی فرزند بعدی هم پسر می‌شود اسم ایشان را نجف‌علی انتخاب می‌کنند، نجف و علی هم که نیاز به توضیح ندارد... این نجف‌علی به رحمت خدا می‌رود، لذا اسم پسر بعدی هم می‌شود نجف‌علی، پسر سوم ماه صفر به دنیا می‌آید و می‌شود صفرعلی، پسر بعدی برای اینکه با پسر قبلی سِت شود، می‌شود محرم‌علی، اسم یکی از پسرها را دقیق نمی‌دانم ولی حتما آن هم ...علی بوده است!... البته این عموهای بنده به رحمت خدا رفته‌اند. پسر بعدی می‌شود قربان‌علی عموی ارشد بنده، بعدی حسن‌علی و عباس‌علی بابای من، رحمان‌علی عموی دیگر و امیرعلی که یازدهمی بوده و خوب مشخص است که بعد از ایشان پدربزرگم دیگر خسته شده بودند؛ چون پسر آخر و دوازدهمی را زیاد‌علی خطاب می‌کنند. در واقع خوب که دقت کنید یک بسه دیگه‌ی ریزی در اسم این عموی گرام بنده نهفته است. شما ارادت را ببنید... : البته مابین این پسرها سه تا دختر هم عنایت شده به ایشان، یعنی ما فقط عمو نداریم ایضا عمه هم داریم که البته اسامی آن‌ها حول محور رضایت خداوند می‌چرخد خدیجه، مرضیه و راضیه @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چادرهای خیالی نُه ساله شده بودم و قرار بود مدرسه برای ما جشن تکلیف بگیرد. در دوره‌ی ما دهه شصتی‌ها اینطور نبود که خانواده‌ها جشن جداگانه‌ای برای دخترانشان بگیرند و تمام جشن بندگیِ ما خلاصه می‌شد در مراسمی که مدرسه تدارک می‌دید. تاج‌هایی که با مقوا درست می‌شد و چادر نمازهای رنگارنگی که هر کدام از خانواده‌ها موظف بودند برای دختران‌شان آماده کنند. من یک دختر عمویِ هم سن و سال داشتم که با هم به مدرسه می‌رفتیم و رقابتِ خیلی ریزی بین‌مان برقرار بود. یک روز قبل از جشن تکلیف‌ از من پرسید، زن‌عمو برای جشن تکلیفت چادر خریده؟ گفتم بله که خریده خیلی هم قشنگه. گفت از چادر من که قشنگ‌تر نیست؟! چادر من پر از پروانه‌های صورتی ریز ریزه. گفتم اینکه چیزی نیست چادر من هم پُر از گل‌های ریز سبز و نارنجیِ. خلاصه یک ساعتی چادرهایمان را برای هم توصیف کردیم و مدام سعی می‌کردیم در به تصویر کشیدن زیبایی چادرهایمان نهایت اغراق را به کار ببندیم. روز جشن تکلیف فرا رسید، مادرم چادر نماز و جانمازم را کادو شده دستم داد تا به مدرسه ببرم. از شادی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. من مدرسه را خیلی دوست داشتم اما آن روز بیشتر. روزِ جشن، کلاس سومی‌ها به یُمن مکلف شدنشان درس و تکلیف نداشتند و قرار بود فقط خوش بگذرانند. به نمازخانه رفتیم. جشنِ باشکوهی برگزار شد و در انتهای مراسم امام جماعت مدرسه اسم تک‌ تک‌مان را صدا کرده و کادوهایی که با خودمان از منزل آورده بودیم را تقدیم‌مان کرد!... با دخترعمویم به گوشه‌ی نمازخانه رفته و کادوهایمان را باز کردیم، چادر هر دوی‌ ما مثل هم بود، نه پروانه داشت و نه گل‌های ریز، بلکه پر از شکوفه‌های کوچک یاسی رنگ بود. چند لحظه‌ایی به هم نگاه کردیم و بعد به اندازه‌ی چند دقیقه‌ی طولانی به اولین دروغ بندگی‌مان خندیدیم. حالا چه شد که یاد این خاطره افتادم؟! تصاویر پر از رنگی که از روز جمعه روح و روان ما را تحت‌تأثیر خود قرار داده و حس غبطه و خوش‌حالی و حسرت را برای تک تک ما دختران دیروز به بار آورده است... ✍🏻 زهرا کبیری پور @Delneveshteeee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهرانه قلب شما پر شده بود از محبت برادر؛ عشق به حسین در تمام رگ‌های شما جاری بود؛ همان عشقی که با شیره‌ی جانتان به عون و محمّد نیز بخشیده بودید. شاید اگر کسی از شما می‌پرسید، عون برای شما عزیزتر است یا محمّد؟ پاسخ می‌دادید: حسین! عون و محمد نیز این را فهمیده بودند، چون از کودکی‌شان در چشمان شما جز حسین را ندیده بودند و از زبان شما فقط حسین را شنیده بودند و این کار شما و آن‌ها را برای جان‌نثاری در راه دایی عزیزشان آسان‌تر کرده بود. در خیمه بودید که خبر آوردند، عون شهید شده، محمّد هم؛ اشک‌هایتان را پاک کردید، حالا دیگر بند تعلق مادرانه‌تان پاره شده بود و شما تنها خواهرِ حسین بودید. شما از همان ابتدا نیز بیش از اینکه مادرِ عون و محمّد بوده باشید، خواهرِ حسین بودید. *** سلام مادرِ عون! سلام مادرِ محمّد! سلام بر شما و آن شیر پاکتان که دو جان‌نثار برای حسین پروراند. ✍🏻 زهراکبیری‌پور (سلام‌الله‌علیها) (علیه‌السلام) @Delneveshteeee
باز نشر👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮انتشار مطالب اعضای هیأت تحریریه مجتهده امین در روزنامه سراسری سراج 🔰انتشار طنز نوشت خانم رستمی 🔰انتشار متن خانم کبیری پور 🔰انتشار متن خانم چمن خواه
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️خداحافظ ای جوانی زینب... ▪️خدارا از این غم چه چاره کنم... رحلت شهادت‌گونه و جانسوز عقیله‌ی بنی‌هاشم و عالمه‌ی بدون معلم، حضرت زینب کبری(سلام‌الله علیها) را خدمت شما بزرگواران تسلیت و تعزیت عرض می‌نمایم. @Delneveshteeee