eitaa logo
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
125 ویدیو
1 فایل
اولین و تخصصی ترین مجموعه شخصیت شناسی در ایتا🤩 اینجاییم تامسیرخودشناسی رو براتون هموارتر کنیم✌🏻 @EnneaTest :کانال راهنما @Eema_tab :تبلیغ‌وتبادل @Chatrooom :ارتباط باما صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی🚫 ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
• یه چطور ارتباط برقرار می‌کنه؟ پنج با درون‌گرایی بالا به داشتن حد و مرز و فضای شخصی اهمیت میده 🚪 @Eema_Ennea |
• یه چطور ارتباط برقرار می‌کنه؟ به جزئیات اهمیت میده و براش مهمه بهش گوش داده بشه 🗣 @Eema_Ennea |
• یه چطور ارتباط برقرار می‌کنه؟ مثل اکثر fpها براش مهمه بازخوردهای مثبت به حرف‌هاش دریافت کنه😍 @Eema_Ennea |
• یه چطور ارتباط برقرار می‌کنه؟ به صداقت، وفاداری و یه مناظره‌ی خوب اهمیت میده 👥 @Eema_Ennea |
• یه چطور ارتباط برقرار می‌کنه؟ مثل اکثر INFPها به صلح اهمیت میده و دوست داره مردم دور هم جمع باشن🫂 @Eema_Ennea |
🎥: Me before you / من پیش از تو - Louisa Clarke: - William Traynor: - Camilla Traynor: - Nathan: 🔻برای درخواست و مشاهده تایپ‌شناسی فیلم‌ها به کانال‌ایما‌مووی مراجعه کنید. @Eema_Ennea |
تایپ شناسی کاراکترهای فیلم من پیش از تو: - Louisa Clarke: @Eema_Ennea |
تایپ شناسی کاراکترهای سریال من پیش از تو: - William Traynor: @Eema_Ennea |
تایپ شناسی کاراکترهای فیلم من پیش از تو: - Camilla Trayor: @Eema_Ennea |
تایپ شناسی کاراکترهای فیلم من پیش از تو: - Nathan: @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت هشتاد و ششم: اگر هم این خبرها بود که جکسون می‌گفت، واضح است! باید حرکتی می‌زد ک
• داستان عاقبت 🔷دیوید اسمیت: پارت هشتاد و هفتم: یک‌ هفته بعد جکسون نگاهی به ساعت مچی‌اش انداخت. دو ساعتی می‌شد پشت در کافی‌نت، منتظر خروج پسر مدیسون مانده بود. این یک‌هفته، همه‌جا مثل سایه دنبالش بود. هرجایی هم یکی دو تا عکس دور یا نزدیک از او می‌گرفت. در مرحلهٔ اول امیدوار بود این عکس‌ها برای ترساندن مدیسون کافی باشد. القای احساس همیشه نزدیک بودن به پسرش و ناامنی... داشت بازی محبوبش را می‌کرد که دو ضربه به شیشهٔ ماشین کوبیده شد. سرش را به ضرب بالا آورد. با دیدن کسی که پشت شیشه ایستاده بود، جفت ابروهایش بالا پرید! پسر مدیسون بود! شیشه را مردد پایین داد. آب دهانش را به سختی فرو داد و آرام پرسید:«بله؟» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت 🔷دیوید اسمیت: #type5 #5w6 پارت هشتاد و هفتم: یک‌ هفته بعد جکسون نگاهی به ساعت مچی‌
• داستان عاقبت پارت هشتاد و هشتم: پسر عینکش را روی بینی بالا داد:«می‌تونم بشینم؟» جکسون حقیقتا نمی‌دانست باید چه ری‌اکشنی داشته باشد؟! در همان گیر و دار نفهمید چطور دستش روی دکمه قفل رفته و درهای ماشین را باز کرده بود! پسر در را گشود. روی صندلی نشست و مستقیم به روبه‌رو چشم دوخت. جکسون گیج و درمانده نگاهش می‌کرد... او اما با همان چهرهٔ خنثی، بی‌آن‌که صورتش را برگرداند، فقط با لحنی باصلابت و ثابت گفت:«با من چه کار دارید آقای آیسمن؟» جکسون بار دیگر آب دهانش را قورت داد. لبش را با زبان تر کرد و پرسید:«تو من‌و یادت میاد؟» پسر پوزخندی زد:«چرا نباید یادم بیاد؟» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت هشتاد و هشتم: پسر عینکش را روی بینی بالا داد:«می‌تونم بشینم؟» جکسون حقیقتا نمی‌
• داستان عاقبت پارت هشتاد و نهم: جکسون نگاهش را از او گرفت. مستقیم نشست. دو دستش را دور فرمان ماشین قفل کرد و گفت:«چون آخرین‌بار خیلی وقت پیش هم رو دیدیم!» چهرهٔ پسر دوباره خنثی شد. لب‌هایش را به هم فشرد و زمزمه کرد:«آدمایی که تو کل عمرم دیدم هنوز اون‌قدر زیاد نشدن که بخوام کسی رو فراموش کنم...» جکسون کوتاه و بی‌صدا خندید. یک‌تای ابرویش را بالا انداخت و پرسید:«اسمت دیوید بود؟» پسر آهسته سرش را تکان داد:«بله.» جکسون لبخندی زد. دستش را جلو آورد و گفت:«خوشبختم! منم جکسونم.» پسر بالاخره رویش را سمت او برگرداند. با ابروهای بالا داده پرسید:«پرسیدم با من چه کار داری جکسون؟» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت هشتاد و نهم: جکسون نگاهش را از او گرفت. مستقیم نشست. دو دستش را دور فرمان ماشین
• داستان عاقبت پارت نودم: جکسون خنده‌ای کلافه کرد. تلاش داشت انکار کند... لب گزید و بریده بریده گفت:«هی.. هیچی پسرم! احتمالا برات سوءتفاهم شده!» دیوید پوزخندی زد و سرش را تکان داد. لب‌هایش را به هم فشرد و گفت:«تلاشات بیهوده است جکسون. من همه چیزو دربارهٔ خودت و اون تیم سری پوکیده‌تون، نیکولاس پارکر و مایکل شپارد می‌دونم.» لبخندش را پهن‌تر کرد:«راستی برای جدایی از همسر و اخراجت هم متأسفم!» این‌بار جکسون واقعا متعجب شد! هنوز سعی داشت انکار کند... هم باور این‌که این پسر همه چیز را می‌داند، هم آن‌چیزهایی را که می‌گفت. آشفته لب زد:«چی.. چی میگی تو دیوید؟!» دیوید کلافه فریاد زد:«فقط جواب سوال منو بده! با من، دقیقا، چه کار دارید؟» @Eema_Ennea |
• تصویرسازی کارکتر اولیور آیدن @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت نودم: جکسون خنده‌ای کلافه کرد. تلاش داشت انکار کند... لب گزید و بریده بریده گفت
• داستان عاقبت پارت نود و یکم: جکسون با ناباوری سری تکان داد. ناگهان تُن صدایش را بالا برد و انگشت اشاره‌اش را رو به دیوید گرفت:«هِی پسره‌ی روانی! گوش کن بهت چی میگم؛ تا وقتی نگفتم از این‌جا تکون نمی‌خوری. مفهوم شد؟» دیوید پوزخندی زد. یک‌تای ابرویش را بالا انداخت و آرام گفت:«نترس مرتیکه‌ی روانی. من تا جواب سوالمو نگیرم از این‌جا جُم نمی‌خورم!» جکسون که رگ‌های گردن و پیشانی‌اش ورم کرده بود، در ماشین را باز کرد و پیاده شد. دستی توی موهایش کشید. در را قفل کرد و به آن تکیه داد. گوشی‌اش را از جیب شلوارش بیرون کشید و شمارهٔ نیکولاس را گرفت. هرچه زنگ خورد، جواب نداد. عصبی، یک‌بار دیگر شماره‌اش را گرفت. هنوز بوق دوم را نخورده بود، دیوید به شیشهٔ پنجره کوبید. سرش را سمت او برگرداند. با همان پوزخند مضحک و صدایش که به سختی از داخل ماشین شنیده می‌شد گفت:«تلاش بیهوده نکن جکسون. رفیقت الان با نامزدشه و اونم ازش خواسته گوشی رو سایلنت کنه.» جکسون ناگهان وحشت‌زده به صفحهٔ گوشی نگاه کرد. چند بار لب زد تا چیزی بگوید ولی نهایتا عاجز ماند... تماس را قطع و گوشی را در جیب شلوارش فرو کرد. باز دستی لای موهای کم پشتش کشید. با پاشنهٔ کفش روی آسفالت‌ها ضرب گرفت و تلاش کرد تمرکز کند تا بیش از این قافیه را به یک بچه نبازد... @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت نود و یکم: جکسون با ناباوری سری تکان داد. ناگهان تُن صدایش را بالا برد و انگشت
• داستان عاقبت پارت نود و دوم: چند نفس عمیق کشید و فورا شمارهٔ مایکل را گرفت. بعد از خوردن چندین بوق بالاخره پاسخ داد. جکسون عصبی داد زد:«هیچ معلومه تو کجایی؟!» مایکل با خونسردی گفت:«حمام‌ام!» - حمام؟! آخه کدوم آدم عاقلی با خودش گوشی رو به حمــــام می‌بره؟ مایکل ابرویی بالا انداخت و گفت:«آدمی که هر لحظه منتظر یه تماس مهمه! حالا تو اگر کار خاصی نداری قطع کن.» - نــــه مایکل! - هــــیــــش! چرا داد می‌کشی؟ چی شده؟ جکسون دستی به ریش‌هایش کشید. صدایش را کمی پایین آورد و گفت:«ببین مایک، ما رسما با یه گودزیلا طرفیم!» @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• داستان عاقبت پارت نود و دوم: چند نفس عمیق کشید و فورا شمارهٔ مایکل را گرفت. بعد از خوردن چندین بو
• داستان عاقبت پارت نود و سوم: مایکل قهقهه‌ای سر داد. کمی سرش را خاراند و گفت:«چــــی شده جکسون؟!» - الان نمی‌تونم توضیح بدم. فقط خواهشا هرچه زودتر کارتو تموم کن و خودتو به این لوکیشنی که می‌فرستم برسون. تاکید می‌کنم، خیلی زود! جکسون این را گفت و بی‌آن‌که منتظر جوابی بماند، تلفن را قطع کرد. از شیشهٔ ماشین نگاهی به پسرک انداخت. آرامش‌اش جوری بود که انگار واقعا آن‌ها را آدم حساب نکرده! ولی با کمی دقت به ضرب گرفتن پایش روی زمین و انگشتانش روی کیف لپ‌تاپ، توانست به اضطرابش پی ببرد. به خودش یادآوری کرد دیوید هر چه هم که گودزیلا باشد، به‌هر‌حال یک بچه است! یا حالا همان نوجوان... بنابراین دوباره قفل ماشین را چک کرد و سپس به مغازه رفت تا برایش نوشیدنی و کیک تهیه کند. @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• افراد #Type3 تو محل کار چطورین؟🚦 بخش هفتم: وقتی تیپ سه‌ها سالمن، افرادی پرجذبه، مفید و کاری، رهبر
• افراد تو محل کار چطورین؟🔑 بخش هشتم: مردم میگن تیپ سه‌ها برای اینکه سبقت بگیرن، از انجام هیچ‌کاری کم نمیارن. همچنین تیپ سه‌ها به اینکه نفر بعدی که ارتقا پیدا می‌کنه، یا به اینکه دفتر ریاست در آینده قراره در اختیار چه کسی قرار بگیره و موضوعات این‌چنینی اهمیت میدن.👀 @Eema_ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• کودکی #type4👦🏻 بخش سوم: اون‌ها با این احساس زندگی می‌کنن که شبیه سایر کودکان نیستن و سعی می‌کنن ب
• کودکی 👦🏻 بخش چهارم: [بهره‌برداری از تفاوت‌ها] اغلب نتیجه معکوس داره و به شانس اون‌ها برای دستیابی به خواسته‌هاشون، که حس تعلقه، لطمه می‌زنه.😔 @Eema_Ennea |
ایما | شخصیت شناسی انیاگرام
• ده مسیر برای تکامل و رشد #type4🌱 بخش دوم: مواظب باشین دچار خودشیفتگی نشین. وقتی دیگران درمورد درد
• ده مسیر برای تکامل و رشد 🌱 بخش سوم: مسیر زندگیتونو تغییر بدین و به جای اینکه روی ویژگی‌های ایده‌آل برای هر فرد تمرکز کنین ویژگی‌های حاضر و منحصربه فرد رو در افرادی که دوستشون دارین، پیدا کنین و قدرشون رو بدونین. @Eema_Ennea |
• باید چه رفتاری به عنوان یه مدیر با کارمند داشته باشم؟🤝 پارت اول: استفاده از نقاب‌های مختلفتون، باعث منفعل شدن کارمند تیپ چهاری‌تون می‌شه چون فکر می‌کنن شما اون‌ها رو از روال کاری کنار گذاشتین و خودتون همه کارها رو انجام می‌دین!🏃🏻 @Eema_Ennea |