فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چای که سرد میشه 🌸🍃
روش آب جوش میریزن گرم میشه…
درسته ، گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!
رابطه های ما با دیگران هم همینه…
میشه دوباره زندش کرد
اما مثل اول نمیشه، نه نمیشه ...
نه رنگش، نه طعمش
مواظب رابطه ها باشید….🌸🍃
تا لازم نشه روش آب جوش بریزید…
زندگیتون پر از رابطه های غلی…
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صادق باش هنگامی که فقیری...
ساده باش وقتی که ثروتمندی؛
مودب باش وقتی که قدرتمندی؛
سکوت کن هنگامی که عصبانی هستی؛
الماس از تراش؛
و انسان از تلاش می درخشد!💎
دکتر_انوشه
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_شش
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
اصلا با دوقلو و همزاد و غیره کاری نداشتم و بهش فکر هم نمیکردم فقط اینو میدونستم و حسم بهم میگفت که صددرصد جون کمال در خطره..بعداز اذان صبح بابا رفت بیرون تا خبری از کمال بیاره..مامان مشغول دعا خوندن بود و من هم منتظر بابا،چشمم به در بود که بابا اومد…از جام پریدم و گفتم:چی شد بابا؟؟کمال سالمه؟بابا نفسی تازه کرد و گفت:فکر کنم خداروشکر اتفاقی نیفتاد چون خبری نبود.از مامان و بابا خوشحالتر شدم و دیگه خجالت هم نکشیدم و خوشحالیمو بروز دادم و گفتم:خداروشکر که اتفاقی نیفتاده به هر حال پسر یه خانواده است.مامان و بابا هم حرفمو تایید کردند و بابا گفت:فردا همه باهم میریم پیش سید محسن…از پیشنهادش استقبال کردیم و مشغول اماده کردن صبحونه شدیم.هوا که روشن تر شد بعداز جمع و جور کردن خونه چشمهای من گرم خواب شد.مامان و بابا گفتند:خب تو بخواب ما میریم سرزمین،بعداز اینکه من خوابیدم اونا رفتند….
ادامه در پارت بعدی 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیشه خودت خار باشی
و انتظار داشته باشی
همه برات گل باشن
و مثل گل باهات رفتار کنن
اول باید تو گل بشی
تا گل ببینی ، گل بشنوی
و دنیات گلستون بشه
پس روی خودت و رشدِ خودت کار کن رفیق☺️
روز و روزگارتون شااااد و قشنگ
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
دلم کمی مادربزرگ میخواهد
با لباس گل گلی🌸
و دستهای مهربانِ حنا زده
و لبخندی که خلاصهی
تمام خوشبختیهای جهان است...🍃
دلم کمی عشق میخواهد
میشود یک فنجان چای مهمانم کنی؟☕️
#دلبرانه
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
انسان خوب كسى نيست
جز آموزگارى براى انسان بد.
انسان بد كسى نيست جز
چالشى براى انسان خوب.
اگر اين را درك نكنيد،
به حتم راه را گم مى كنيد؛
اگر چه بسيار باهوش باشيد.
اين رازِ بزرگ است.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شراره های نور خواهد درخشید ...
غم، کوله بارش را خواهد بست ...
زخمها بهبود مییابند ...
در دستان بهار سبز خواهیم شد ...
کافیست، باورکنیم فصل رویش دوباره را ...
آرامش محض 😍🌼
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_هفت
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
توی خواب عمیقی بودم و خواب خیلی قشنگی میدیدم.توی خواب دیدم که بچه دار شدم و خیلی خوشحالم..گرم خواب بودم که با نوازش موهام اروم اروم چشمهامو باز کردم و همون خانم رو بالای سرم دیدم……با دیدنش شوکه شدم و کل بدنم از حرکت ایستاد.انگار یخ زده باشم.تمام رگهای بدنش از زیر پوست مشخص بود.تا دید که نگاهش میکنم بهم لبخند زد.با تعجب دیدم هزار تا دندون داره و از پشت اون دندونهای وحشتناک بهم لبخند میزنه..موهاش بقدری بلند بود که روی زمین ریخته شده بود.چشمهاش سفیدی نداشت و کلا سیاه بود.از ترس نمیتونستم تکون بخورم.اونم گردنشو خم کرده بود توی صورت و خیره بهم نگاه میکرد..اون لحظه نفس کشیدن یادم رفته بود و قلبم داشت از کار میفتاد انگار جونم داشت از بدنم خارج میشد.یهو صدای در اتاق اومد و اون مثل سایه رفت بالا و به سقف چسبید.مامان بود که در رو باز کرد..خیره به اون خانم روی سقف بودم و حتی پلک هم نمیتونستم بزنم.مامان خوشحال و خندون اومد کنارم نشست و گفت:خانواده ی کمال جواب خواستند و بابات هم جوابش مثبت بود..
ادامه در پارت بعدی 👇
.
پل های پشت سرت را خراب نکن !
متعجب خواهی شد اگر بدانی بارها ناچار خواهی بود از همان رودخانه عبور کنی!
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
.
از حکیمی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته میشوند؟
پاسخ داد:
۱-اقوام در هنگامِ غربت
۲-مرد در بیماریِ همسرش
۳-دوست در هنگامِ سختی
۴-زن در هنگامِ فقرِ شوهرش
۵-مؤمن در بلا و امتحانِ الهی
۶-فرزندان در پیریِ پدر و مادر
۷-برادر و خواهر در تقسیمِ ارث
.
داستانهای_آموزنده
داستانهای_آموزنده
https://eitaa.com/danayi5
به چه می اندیشی؟
نگرانی بیجاست
عشق اینجا
و خدا هم اینجاست
لحظه ها را دریاب
زندگی در فردا نه
همین امروز است!!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه راز زیبایی ♥️🍃
♥️🎋١- برای داشتن چشمهای زیبا
در مردم پی خوبی های آنان بگردید
♥️🎋٢- برای داشتن هیکل زیبا
غذایتان را با فقرا تقسیم کنید
♥️🎋٣- برای داشتن لب های زیبا
از کلمات پر محبت استفاده کنی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_هشت
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
مامان گفت: قراره برند شهرشون و اخر هفته دوباره برگردند برای بله برون و عقد،دیدی خداروشکر به کمال چیزی نشد.وقتی حرفش تموم شد و من جوابی ندادم با تعجب گفت:تا الان چرا خوابیدی؟ظهره.بلندشو که بابات نمازشو بخونه میاد خونه تا ناهار بخوریم..پاشو پاشو.آخر هفته هم چیزی نمونده دو روز دیگه میشه جمعه،مامان وقتی دید باز هم تکون نمیخورم ترسید و آب دهنشو قورت داد و گفت: رقیه!!زنده ایی مامان؟؟بعد دستشو روی شونه ام گذاشت و تکونم داد.اصلا دست خودم نبود و نمیتونستم تکون بخورم و فقط اون سقف رو نگاه میکردم..مامان مسیر نگاهمو دنبال کرد و به سقف نگاه کرد و بعد شروع کرد به لرزیدن..اون زن سفید پوش جیغی کشید و لامپ خاموش ،ترکید و ریخت روی سرمون…با بارون شیشه خورده شروع کردیم به جیغ کشیدن،،،هر دومون..اینقدر جیغ کشیدیم که بابا اومد داخل،تمام اتاق پراز شیشه خورده ی لامپ بود و چیز دیگه ایی نبود.مامان اون روز متوجه شد که من چی رو میبینم…
ادامه در پارت بعدی 👇
تمام چیزی که الان به آن احتیاج داری این است که احساس خوبی داشته باشی.
هر چه احساس خوب بیشتری داشته باشی، چیزهای بهتر بیشتری را سمت خود جذب خواهی کرد.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
"خوشبختى"
يعنى بدون احساس نياز به
تاييد ديگرى،
احساس خوبى درباره خودمان
داشته باشيم...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
فرهنگ این نیست که
هرچی من میگم درسته
هر چی بقیه بگن اشتباهه
فرهنگ اینه که اجازه بدیم
مخالف من و افکارم
حرفش را بزند و من گوش بدم ...
فرهنگ اینه که درعین متفاوت بودن
به افکار هم بهم احترام بگذاریم
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_چهل_نه
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
مامان اون روز متوجه شد که من چی رو میبینم ..بنده خدا مامان لکنت زیون گرفت و اختیار ادارشو هم از دست داد و لباسهاشو خیس کرد.بیچاره بابا تمام اتاق رو تمیز کرد و اون قسمت از فرش که نجس شده بود رو هم ابکشی کرد.مامان لمس شده بود و گوشه ایی از اتاق بدون اینکه حرفی بزنه افتاده بود.تا چند روز مامان به همین حالت بود و اقوام و همسایه ها به عیادتش میومدند و از حالتهاش میگفتند:فکر کنیم سکته ی خفیف زدی..باز خداروشکر که سکته رو رد کردی..هیچ کسی نمیدونست که چی دیده که به این روز افتاده..اون روز درست اون قسمت از موهای سرم که اون خانم دست کشیده بود سفید شد و بی دلیل رنگشو از دست داد.بیچاره مامان توی بستر مریضی افتاد.همش تب و سردرد داشت بدون دلیل علمی،چند روز وضعیت خونه همین بود و من از مامان مراقبت میکردم.،،،،دو روز مونده بود به جمعه و قرار بله و برون داشت نزدیک میشد.در حالیکه دستمال خیس رو روی پیشونی مامان میزاشتم به بابا گفتم:بابا!میشه به خانواده ی کمال بگی من قصد ازدواج ندارم و جمعه تشریف نیارند!!؟؟…..
ادامه در پارت بعدی 👇
.
زندگی بوم نقاشی است
رنگهایی به صورت مـن
رنگهایی به صورت تـو ،
در هیاهوی این رنگها
عزیزدل حواست باشد
بعضی از رنگها هیچوقت
از صورت تـو پاک نخواهد شد !!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
برای آنکه قهرمان باشیم، باید خودمان را باور داشته باشیم، حتی زمانی که هیچکسی باورمان ندارد..
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
چهار نصیحت از بزرگان :
۱. تاحدی کوتاه بیا که تبدیل به کوتاهترین دیوار نشوی
۲. تاحدی مهربان باش که تبدیل به انجام وظیفه نشود
۳. تاحدی گرم و صمیمی باش که انتظار بیجا به وجود نیاری
۴.از معاشرت با افرادی که در ظاهر مهربانند و پشت سر اهل بدگویی هستند بپرهیز
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
انسانها را
براساس مدرکشان وزن نکنیم،
بی شمارند...
آنانی که
بدون هیچ سندی
سرشار از درک
شعور و انسانیت هستند...!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#پارت_پنجاه
من رقیه هستم دختر دهه ی شصتی و یکی یه دونه یکی از روستاهای کشورمون
بابا در حالی که با دونه های تسبیح بازی میکرد گفت:چرا نیاند!؟این همه سختی کشیدیم وحرف شنیدیم حالا داماد به این خوبی رو که خدا حفظش کنه رو از دست بدیم.با ناراحتی و گریه گفت:بابا من شوهر نمیخواهم..میبینی که چه بلایی سر مامان اومده.من مامان رو مریض مریض بزارم و برم پس کی ازش مراقبت کنه،میبینی که چند نفر رو کشت…الان دست روی مامان گذاشته،…زود اونارو رد کنید چون مطمئنم اینبار به شما دو نفر آسیب میزنه،بابا نگران گفت:اینطوری که فکر میکنی نیست.رفتم با سیدمحسن حرف زدم.سید گفت وقتی مادرت تونسته ببینه یعنی دیگه تو نمیبینش..یه دعا هم نوشت که گذاشتم روی طاقچه ،،هر وقت مادرت بهتر شد انجامش میدید ان شالله دیگه هیچ وقت نمیبینش و از دستش راحت میشی،گفتم:فکر نکنم راحت بشم.اون خانم تونست لامپ رو بترکونه پس میتونه به ما هم آسیب برسونه..بابا گفت امیدت به خدا باشه..مادرت هم به گفته ی دکتر شوک بهش وارد شده و کم کم خوب میشه…
ادامه در پارت بعدی 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدیو_کلیپ
#حس_خوب
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
قدیما نمیدونم دل ما خوش بود
یا قدیما بیشتر خوش می گذشت
نمیدونم سلامتی بیشتر بود
یا ما مریض نبودیم
نمیدونم ما بی نیاز بودیم
یا توقع ها پایین بود ؟
نمیدونم همه چی داشتیم
یا چشم و هم چشمی نداشتیم
نمیدونم چی داشتیم ،چی نداشتیم
ولی روزای خوبی داشتیم...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
وقتی یه نفررو همش ببخشی٬
این فرصتو ازش میگیری
که بفهمه هر اشتباهی
یه تاوانی داره…
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir