eitaa logo
انرژی مثبت😍
5.2هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
4.1هزار ویدیو
5 فایل
به نام خدا تبلیغات نه ازنظرمارد میشود ونه تاییدمیشود😍 تعرف تبلیغات قیمت مناسب 👎 https://eitaa.com/joinchat/866648400C9a1ea12469 ایدی👎 @massomeostadi لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/438763812C2474888f1e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی منتظر هیچکس نمیمونه... نزار چای تازه دم زندگیت یخ بزنه....🌱 ‌** 🌱❤️❤️💪🌾💐🌷🍀☘🌿🌱 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر حرف دلمون رو میزنه دکتر انوشه اونجا که میگه؛ من هیچ وقت تو زندگیم واسه رفتن آدما ناراحت نشدم اگه زمانی هم ناراحت شدم فقط و فقط به خاطر وقت و انرژی بوده که سر یه سری آدم نمک نشناس هدر دادم .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
دنیا را همیشه از دریچه ای نو بنگر خوب بیاندیش روزت را بساز که خالق لحظات زیبای زندگی خودت هستی 😍😊 @Energyplus_ir
شاهكار هاى بزرگ به يكباره شكل نمى گيرند بلكه مجموعه اى از چيزهاى كوچك هستند، كه به مرور زمان در كنار هم چيده مى شوند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
برنامه‌ ای که خدا برای شما دارد، نمی‌ تواند توسط مردم متوقف شود. در سرزمین ناامیدی زندگی نکنید، خدا در سرزمین امید منتظر شماست. 🕴جول اوستین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
کارم که توی باغچه تموم شد دعاهارو برداشتم و رفتم خونه ی اقا سید…… تا اقاسید رو دیدم با گریه دعاهارو بهش دادم و گفتم:اقاسید…!!!…بدادم برس که توی خونه ام پراز سحر و جادو و دعاست…… اقاسید گفت:اروم باش و بشین ببینم چه دعایه…؟؟؟؟ نشستم و زانوی غم به بغل گرفتم به دهن اقاسید خیره موندم….. اقاسید دعا هارو باز کرد و خوند و گفت:توی این برگه چند بار اسم خدا اومده…..کدوم از خدا بی خبری این کار رو کرده؟؟؟اسم شوهرت چیه؟؟؟؟؟؟؟ با حال زار گفتم:ابوالفضل ….. گفت:چند بار اسمش اومده و دل و قلبشو نسبت به تو سیاه کردند….. گفتم:چیکارکنم؟؟؟ اقاسید گفت:من این دعا رو باطل میکنم ولی باید حواست به اطرافت باشه….شوهرت جای دیگه ایی غذا میخوره؟؟ گفتم:بله….. گفت:احتمالا هر بار که جایی میره به خوردش میدند که دلش نسبت به تو سیاه و سرد میشه و تورو نمیخواهد……برو و به زندگیت برس….. برگشتم خونه و چون ابوالفضل سرکار بود گوشیمو برداشتم …… شماره ی سمیرا رو سیو داشتم روی شماره زدم و تماس گرفتم…. گوشی رو جواب داد و گفتم:من زهرا ،همسر ابوالفضل هستم…. متعجب گفت:چی؟؟؟ابوالفضل که مجرده…. گفتم:بهت دروغ گفته،…ما دو تا بچه ی نوجوون هم داریم…… پررو پررو گفت:حالا که مال منه….….هرررری…..برو طلاقتو بگیر…..تازه میخواهیم عقد هم بکنیم…………. خیلی چرت ‌وپرت گفت و منم گوشی رو قطع کردم…… دیکه دلمو زدم به دریا و تصمیم گرفتم قبل از سمیرا خودم به ابوالفضل زنگ بزنم….. شمارشو گرفتم و منتظر شدم…..وقتی گفت الو بدون سلام گفتم:این خانمه کیه که با من فحش و فحش کاری کرد؟؟ ابوالفضل زیر بار نرفت وگفت :من هیچ خانمی رو نمیشناسم……فلان فلان شده بسه دیگه …..برو طلاقتو بگیر…..من نمیخوامته…….اومدم خونه نبینمت…… کلی پشت تلفن فحشم داد و دعوا کرد…..دلم شکست اما حرفی نزدم چون من مدرک داشتم و هر جا که نیاز میشد میتونستم روی کنم…..عکس تمام پیامهاشو توی گوشیم سیوکرده بودم….…… دیگه آب از سرم گذشته بود و قدرت نفس کشیدن نداشتم،،، برای همین زنگ زدم به زن داداشم که خاله ی ابوالفضل بود……… تا اون روز تمام کارای ابوالفضل رو از خانواده ام مخفی میکردم اما واقعا تحملم تموم شده بود برای همین ،همه چی رو به زن داداشم گفتم و ازش راه حل خواستم….. زن داداش گفت: بزار بهش زنگ بزنم و ببینم چی میگه…. گفتم:باشه …..گوشی رو قطع کردم….. زن داداش زنگ زد به ابوالفضل و ازش توضیح خواست اما ابوالفضل گفته بود که همش تهمته و من همچین خانمی رو نمیشناسم و زهرا قصدش خراب کردنه منه……. از طریق خاله اش هم نتونستم کاری پیش ببرم و مثل همیشه این من بودم که سرزنش شدم….. یه هفته گذشت ….یه روز که ابوالفضل حموم بود رفتم سراغ گوشیش که دیدم رمز گذاشته….. مایوس گوشی رو‌گذاشتم روی میز که یهو یه پیام از سمیرا روی صفحه ی گوشی اومد…… اونجا بود که با خودم گفتم:اگه خدا بخواهد دستتو همچین روی میکنه که نفهمی از کجا خوردی…. روی صفحه ی گوشی پیامش این بود:خونه ام و فردا منتظرتم….. سریع از همون صفحه ی گوشی ابوالفضل که پیام اومده بود عکس گرفتم و رفتم پشت در حموم و با صدای بلند صداش کردم و گفتم:فلانی….هرزه خانم …..بهت پیام داده و فردا منتظرته….. اینو گفتم و از خونه زدم بیرون……بغض و اشک و اضطراب و ترس و همه و همه حالمو خیلی بد کرده بود برای همین رفتم خونه ی خواهرم آخه نمیخواستم پدرو مادرمو ناراحت کنم….. ادامه در پارت بعدی 👇
چه بخواهیم چه نخواهیم باید از کوچه های زندگی عبور کنیم. گاهی تلخ، گاهی شیرین عبورها میسازند کوچه های زندگی ما را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
یکی گفت : چه دنیای بدی گلها هم خار دارند. دیگری گفت : چه دنیای خوبی حتی شاخه های پرخار هم گل دارند. عظمت در نگاه است نه در چیزی که می نگریم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
تا زمانی که خودتان را دوست نداشته باشید و به خودتان عشق نورزید، قادر نخواهید بود به کسی عشق بورزید یا از عشق کسی بهره مند شوید. 🕴 باربارا دی انجلیس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
وقتى به يه مگس بال هاى پروانه رو بدى نه قشنگ ميشه نه ميتونه باهاش پرواز کنه ميدونى دارم از چى حرف ميزنم؟! اصالت بیاییم به اندازه ظرفیت آدم ها دست نزنيم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
رسیدم خونه ی خواهرم و با گریه همه چی رو براش تعریف کردم…. خواهرم خیلی ناراحت شد و گفت:شماره ی اون فلان فلان شده رو بگیر ببینم حرف حسابش چیه؟؟؟؟؟ شماره ی سمیرا رو گرفتم و حرف خودم حرف زدم و کار به فحش و ناسزا کشید چون سمیرا با تمام پررویی میگفت:همینی که هست…..اگه دوست نداری طلاق بگیر….دوست داری بمون و بچه هاتو بزرگ کن………. گفتم:خودت برووو،…من زندگی که ۲۰سال براش زحمت کشیدم رو ول نمیکنم…..تورو از زندگیم میندازم بیروت….. سمیرا خندید و با تمسخر گفت:فعلا که تو قهر کردی،،اگه طلاق نگرفتی مجبورم به شوهرم(ابوالفضل)بگم ماهیانه یه مبلغی رو برات بزنه تا بتونی از پس بچه ها بر بیای….. کلمه ی شوهرم منو دیوونه کرد….. داشتم فحش میدادم که خواهرم گوشی رو از دستم گرفت وکلی حرف بارش کرد و بعدش تماس رو قطع کرد…………. بقدری حالم بد بود که بند بند استخونام درد میکرد….. خواهرم زنگ زد به شوهرم وبهش گفت که زهرا ازت مدرک داره….. ابوالفضل با شنیدن مدرک دیگه نتونست انکار کنه و گفت:مدرک ..؟؟؟چه مدرکی؟؟ خواهرم گفت:عکس پیامهات….الان برات میفرستم….. براش عکسهارو فرستادم و وقتی مطمئن شد زنگ زد به من و گفت:دلم میخواهد….چی میگی ؟؟؟نمیخواهی برو طلاق بگیر…. کلی پشت تلفن جر و بحث کردیم…. وقتی شوهر خواهرم اومد خونه به من گفت:یه کم اروم باش تا زنگ بزنم ابوالفضل هم بیاد باهاش حرف بزنم….. گفتم:اون نمیاد…. گفت:اگه نخواهد بیاد هم میرم دنبالش و به زور هم شده میارم تا رو درو حرف بزنیم و یه طرف به قاضی نریم….. اشکهامو پاک کردم و گفتم:هر طوری که صلاح میدونی….. شوهر خواهرم زنگ زد به ایوالفضل و ازش خواست تا بیاد اونجا ولی قبول نکرد و شوهر خواهرم رفت دنبالش و اورد خونشون….. ابوالفضل با دیدن من روشو ازم گرفت طوری که انگار دشمن خونینش جلوی چشمهاشه….. شوهرخواهرم تمام‌چتها و عکسهارو بهش نشون داد و ازش توضیح خواست ولی ابوالفضل گفت:به‌خودم مربوطه….. زود گفتم:ارررره….اون فلان فلان شده پسرعموت برای تو این خانم رو پیدا کرده….. ابوالفضل که تحمل حرفهای منو نداشت و آبروش رو توی خطر میدید بهم حمله کرد تا کتکم بزنه که شوهرخواهرم جلوشو گرفت و گفت:خجالت بکش مرررد…..زورت به یه زن رسیده؟؟؟مگه ادم زن میزنه…..؟،؟؟ ابوالفضل با عصبانیت از خونه ی خواهرم زد بیرون و رفت خونه ی خودمون….. کار من فقط اشک ریختن بود و اروم و قرار نداشتم واقعا نمیدونستم چطوری مشکلمو حل کنم………….. یک ساعت گذشت که زنگ خونه ی خواهرمو زدند……وقتی در رو باز کرد دیدم پدرشوهر و مادرشوهرم هست…..داخل شدند و نشستند و بعدش شروع کردن به نصیحت و حرف زدن……………. مادرشوهرم گفت:زهرا خجالت بکش و برگرد پیش بچه هات….به شوهرت هم این وصله هارو نچسبون…..حالا ببین چی شده که اون عکس رو فرستاده یا یه پیامی داده….. پدرشوهرم ادامه ی حرفهای خانمشو گرفت و گفت:برگرد خونه ات و مراقب شوهرت باش….نه اینکه زندگی رو ول کنی تا ازادتر بشند….. خیلی حرفها زده شده،….خواهر و شوهرخواهرم هم ازم دفاع میکردند ولی بالاخره منو راضی کردند و باهاشون برگشتم خونه ی خودم……. ادامه در پارت بعدی 👇
. هر وقت ديدى همه چيز داره بد پيش ميره بدون اتفاق هاى خيلى خوبى تو راه هستن. انرژى قديمى داره خودش رو پاك ميكنه تا انرژى جديد وارد زندگيت بشه. صبور باش! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
تا به روی زندگی لبخند نزنی زندگی به تو لبخند نخواهد زد. این قانون الهی است: هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. خوشبختی مانند پروانه است! اگر آن را دنبال کنید از شما فرار می کند، ولی اگر آرام بنشینید روی سر شما خواهد نشست. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. اونهايى كه بهت ميگن "نميتونى" و انجامش نخواهى داد، احتمالا همون هايى هستن كه ميترسن انجامش بدى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
تا رسیدم خونه، مستقیم رفتم توی اتاق بچه ها و همونجا خوابیدم……خواب که چه عرض کنم همش اروم اروم به یاد گذشته و عشقمون گریه کردم……….. تازه خوابم برده بود که ابوالفضل اومد داخل اتاق و بیدارم کرد…..برای اینکه بچه ها بیدار نشدنداز اتاق رفتیم بیرون و شروع به عذرخواهی کرد…. ابوالفضل اون شب اعتراف کرد و گفت:بخدا دست خودم نبود و نمیدونم چرا اینطوری شدم،….همش تقصیر عادل و زنشه……اون زن و شوهر مقصرند که اول منو انداختند توی دام اعتیاد و بعدش با خانمها معرفی کردند…..منو تورو دوست دارم…..غلط کردم…..بخاطر این چند سال منو ببخش….. دستاشو گرفتم و فقط اشک ریختم…..بعد سرمو گذاشتم روی شانه اش…..بارون چشمهام تمومی نداشت و سیلش لباس همسرمو خیس کرده بود….. ابوالفضل محکم بغلم کرد و ادامه داد:الان اون حس رو اصلا ندارم و با تمام وجود میخوامت…..نمیدونم اون موقع ها چی میشد که ازت متنفر میشدم…..!؟من‌هیچ وقت اون هرزه خانم رودوست نداشتم و منو عادل وادار میکرد باهاش ازدواج کنم ،…گولم زد و باهاش آشنا شدم…..بعدش مدام توی گوشم میخوند که باهاش ازدواج کن…… ابوالفضل نفسی گرفت و گفت:از کار خودم پشیمون میشدم ولی تا میرفتم خونه عادل ویا پیش سمیرا نظرم برمیگشت و از تو بدم میومد……..گاهی وقتها طوری میشد که از خونه هم بیزار میشدم و اصلا دلم نمیخواست بیام اینجا و فقط بخاطر حرفهای مردم مجبور میشدم…… ساکت فقط گوش میکردم…..انگار خیلی وقت بود که منتظره این حرفها بودم…..همینطوری که حرف میزد و منم گوش میکردم بعد از یکسال  رفتیم سانسور…… صبح که از خواب بیدار شدیم به ابوالفضل گفتم:ببین چه به سر زندگیمون آوردی…!!؟قید اون سمیرا و پسرعموت رو بزن….. ابوالفضل گفت:همون تصمیم رو دارم….. بعد از صبحونه گوشی همسرم زنگ خورد………تا اسم مخاطب رو نگاه کرد و دید سمیراست بوضوح دیدم که رنگ و روی ابوالفضل پرید…. زود بهش گفتم:گوشی رو بده به من ،خودم جوابشو میدم….. ابوالفضل گفت:نه نه……خودم جواب میدم…. ابوالفضل تماس رو برقرار کرد و گفت:بله….نه کار دارم….نمیتونم بیام خانم….. صدای سمیرا بقدری بلند بود که شنیدم با هوار گفت:بلند شو بیا تا خودم نیومدم جلوی در خونتون…… گفتم:بده به من تا بهش بگم که تو مرد منی و تا امروز هم اگه باهاش بودی گول خوردی….. ابوالفضل واقعا دست خودش نبود و انگار میترسید….رنگ و روش مثل گچ سفید شده بود و بیقراری میکرد…..نمیدونست بره یا بمونه…؟؟ اون لحظه دلم برای عشقم سوخت و با خودم گفتم:خدایا ،..!!!این چه بلایی بود که سرمون اومده….؟؟؟ ابوالفضل گوشی رو قطع کرد و بعدش با عادل تماس گرفت و گفت:بابااااا این فلان شده  ولم نمیکنه….…..میخواهد بیاد جلوی در خونه و آبرومو پیش دوست و فامیل و همسایه ببره… ولی چه فایده که عادل هم دستش با سمیرا توی یه کاسه بود برای همین الکی گفت :من کاری نمیتونم بکنم….خب برو پیشش ببین چیکار داره..؟؟ ابوالفضل عصبی گوشی رو قطع کرد و با همراه بانک برای سمیرا پول زد….. جالب بود که بعد از واریز پول دیگه گوشیش زنگ نخورد….البته با واریز پول فقط یک روز به قول معروف حق آلسکوت گرفت و روژ دوم دوباره شروع کرد….. اونطوری که متوجه میشدم مرغ سمیرا یه پا داشت و مدام با تهدید و اصرار میگفت: باید منو عقد کنی و اون سلیطه(یعنی من)رو طلاق بدی…..اگه نمیتونی یه ماشینی یا خونه ایی بنامم بزن تا بیخیالت بشم…. من میدیدم و حس میکردم که برای ایوالفضل هم خیلی سخته و توی بد گرفتاری گیر کرده بود………….. ادامه پارت بعدی👎
. ستایش و سرزنش، بدست آوردن و از دست دادن، اندوه و شادی، همچون باد می‌آیند و می‌روند. برای خوشبخت بودن همچون درختی تنومند در وسط همه آن‌ها آرامش اختیار کن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. آنقدر قوی باش تا هر روز با نگاه تازه ای با زندگی روبه رو شوی… زندگی یک مسابقه نیست، بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را… باید لمس کرد، چشید، و لذت برد… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
. از کسی پرسیدند کدامین خصلت از خدای خود را دوست داری؟! گفت همین بس که میدانم او میتواند مچم را بگیرد ولی دستم را میگیرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ❤️سلام صبحتون پراز عطر گل 🌷 روزی دلنشین 💖 لبخندی از ته دل 🌷 با هزار آرزوی زیبا 📝 تقدیم لحظه‌هاتون 🌷 الهی امروزتون خدایی و 💓 پر ازخیر و برکت باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. نیایش صبحگاهی🍃🌺 🌺خدایا زبانمان را ✨به شکر خویش گویا کن 🌺دل هایمان را ✨به مهر خویش شکوفا کن 🌺چشمانمان را ✨به نعمت هایت بینا کن 🌺و خیر و عافیت را ✨در دنیا و آخرت نصیب ما کن
دنبال راهکار میگشتم که یاد یکی از  رفیقام افتادم…..اون دوستم توی دادگاه خانواده و یه جورایی اطلاعات کار میکرد……. به روز به ابوالفضل گفتم:میخواهی اسم سمیرا رو به دوستم بگم تا از اطلاعات آمارشو در بیاره و ببینیم اصلا چیکارست که از هیچ تهدید و هیچ کسی نمیترسه……؟ ابوالفضل قبول کرد و گفت:باشه….هر کاری که لازمه انجام بدت….. منم زود به دوستم زنگ زدم…..بعد از حال و احوال بهش گفتم:فلانی..!!..میشه آمار سمیرا(…)رو برامون در بیاری….واقعا مثل بختک افتاده روی زندگیمون……… دوستم گفت:اگه واقعا پای یه زندگی وسطه چرا که نه….اسم و فامیل و آدرس برام بفرست یه تحقیقی بکنم…. فرستادم و گفتم:کی خبرشو میدی؟؟؟ گفت:سعی میکنم فردا آمارشو در بیارم و بهت زنگ بزنم…. دوستم خدا خیرش بده فردا بعدازظهر زنگ زد و گفت:این‌خانمی که شما برام مشخصاتشو فرستادی انگار کارش کلا تیغ زدن اقایونه……با همین کارش کلی برای خودش سرمایه زد وبند کرده……انگار با پیام و عکس و غیره اقایون رو تهدید میکنه و ازشون پول میگیره…….البته کمتر از میلیارد هم قبول نمیکنه…. گفتم:به همسر منم همینو گفته…. دوستم گفت:حالا اینو گوش کن….!!! با نگرانی گفتم:چی؟؟؟مربوط به ماست؟؟؟ گفت:نه نترس….جالبش اینکه به همه ی اقایون میگه یا عقدم کن یا فلان ماشین و فلان مبلغ بده…….. با استرس گفتم:یعنی عقدش کردند؟؟؟ گفت:نه باباااا….دو بار طلاق گرفته…..هیچ مردی حاضر نمیشه عقدش کنه….حتی راضی میشند بهش پول بدند تا شرش کم بشه ولی عقدش نکنند….. دوستم وقتی این حرفهارو میگفت ابوالفضل هم کنارم بود و میشنید و به این طریق دستش برای همسرم رو شد….. ابوالفضل بعد از شنیدن این حرفها در اولین فرصت ماشینشو بنام من زد تا سمیرا نتونه ازش بگیره….وقتی هم سمیرا پافشاری کرد که ماشین رو بنامش بزنه با مدرک بهش گفت :ماشین برای زهراست و بنام من نیست تا بهت بدم…. به این طریق ماشین بنام من خورد…..سمیرا هم فهمید که نمیتونه برای ماشین نقشه بکشه……وقتی دستش از ماشین کوتاه شد شروع کرد به تهدید و پافشاری که باید بیای و منو عقد کنی………… متعجب مونده بودم که چرا ابوالفضل ازش میترسه و باهاش برخورد نمیکنه…. یه روز که سر همین مسئله و زنگ و پیام و پیامک،اعصاب ابوالفضل خرد شده بود بهش گفتم:عزیزم..!!!….آخه چرا ازش میترسی؟؟؟مگه میخواهد چیکارت کنه؟؟من از تمام بدی‌هایی که در حقم کردی گذشتم و بخاطر بچه ها ازش چشم پوشی کردم ،،الان از چی میترسی؟؟؟اصلا هر مدل عکسی میخواهد بزار بفرسته….من که در جریان هستم و پشتتو خالی نمیکنم…… ابوالفضل گفت:نمیشه…..اصلا دست خودم نیست و یه جورایی ازش وحشت دارم…. گفتم:مگه مشکلت عکس و رابطه و گردشهاتون نیست؟؟؟میدونی من تا کجاها پیگیرت بودم؟؟؟تا اون خونه باغی که برای چند شب اجاره کرده بودی…..نترس عزیزم!!…..بزار هر غلطی که میخواهد بکنه….. ابوالفضل نگاهم کرد و حرفی نزد…. یه نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم:ابوالفضل جان…!!….بزار اینم بگم و تمام…..اینو بدون که اگه از همین لحظه به بعد، بفهمم که جواب اون خانم رو دادی ،به جان بچه هام قسم که میرم و پشت سرمو هم نگاه نمیکنم……..بدون که این دفعه ی آخر میشه و ازت طلاق میگیرم…….خوب فکراتو بکن…..دیگه خوددانی……. ابوالفضل گوشیشو اورد جلوی چشم من سمیرا رو از همه جا مسدود کرد.،،،.اما فایده نداشت و با یه خط دیگه بهش زنگ زد و پیام داد….. ادامه پارت بعدی👎
زندگي از آن شجاعان است. بزدلان، فقط زنده اند. بزدل همواره در شك و ترديد است و تردید قاتل موفقیت است و شک قاتل زمان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
قلبت را آنقدر از عاطفه لبریز کن که اگر روزی افتاد و شکست همه جا عطر گل یاس پراکنده شود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir
زنـدگـی ڪتابـیسـت پـر مـاجـرا هـیچ‌ گـاه آن ‌را بـخـاطـر یڪ ورق از داسـتـان بـدش دور نـینـداز. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😍😊 @Energyplus_ir