eitaa logo
قرارگاه منتظران
482 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.6هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
Akbari-Shab29Safar1397[02].mp3
5.64M
به وقت بارون💦💧💦💧💦💧 به وقت ارباب❤️ به وقت حسین علیه السلام 🍎
یِه‌بُزرگی‌میگُفت.. هَرموقع‌کِه‌دلت‌میگیره‌پاشووُضوبِگیر! لاۍقُرآنُ‌بازکن‌ببین‌چِه‌سوره‌ای‌میاد. می‌گفت خدابابنده‌هاش‌اینجوری‌حرف‌میزنه راست‌میگُفت‌خیلیم‌قَشنگ‌ @Gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاکی که به قیمت جان به دست آمد‼️ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت بیست و چهارم:اقامه نماز و آتیش سیگار 🌴دم دمای عصر بود و هنوز نمازمو نخونده بودم. جابجاییای مختلف سبب شده بود فرصتی برای خوندن پیش نیاد. تو اون وقت هیچی برام مهمتر از این نبود که هرجوری شده نمازمو بخونم و نشه. بود. دیدم الان وقتشه. نیت کردم و سرمو پایین انداختم و با همون حالت شروع کردم نماز خوندن و اذکار نماز رو زیرِ لب می خوندم. ظاهراً سربازا متوجه شده بودن لب من تکان می خوره و چیزایی می گم. شاید اصلا تصور نمی کردن دشمنشون که کافرش می دونستن تو این شرایط بحرانی و با این وضع اینقدر نماز براش مهم باشه که مشغول نمازشده باشه. 🌴بعثیا در تبلیغاتشون ایرانی جماعت رو و معرفی می کردن و خودشونو مسلمون واقعی . سایه ای روی سرم احساس کردم و دستم آتیش گرفت. از بوی سیگار متوجه شدم که آتیش سیگاره. یکیشون آتیش سیگار رو می چسبوند پشت دستام. سوختگی هم به زخمای روی دستم اضافه شد. نمازم قطع شد. فک نمی کردم با این وضعی که داشتم و چشم و دست بسته اینقدر سنگدل باشن و اینجور رفتارای وحشیانه رو انجام بدن . 🌴با سوزش دستِ من دلش خنک شد و رفت نشست. دوباره نمازمو از اول شروع کردم و دوباره قضیه تکرار شد. شکر خدا که با عنایت و کمک او، با وجودِ درد شدیدی که داشتم حسرتِ داد زدن و آه و ناله کردن رو به دلشون گذاشتم. چه نمازی بود نمازِ اون روز. بی طهارت و وضو. روی آیفا و دو مامور عذاب. به هر صورتی که شد نماز ظهر و عصرم رو با آتیش سیگار و پوتین  و بعد از چند بار شکسته شدن بجا اوردم و روسیاهی برای اون دو جنایتکار باقی موند. پشت دستام می سوخت و پام بشدت درد می کرد و اونا مستانه قهقهه می زدن.اون دو نانجیب برای آزار دادنم با هم رقابت می کردن و مرتب یکی بلند میشد و یکی می نشست و لابد به مسلمونی خودشونم افتخار می کردن که مثلا یه دشمنِ مجوسی رو گیر اوردن و برای رضای خدا دارن اونو آزار می دن. 🌴چقد تو اون شرایط غربت و تنهایی که به اسیری می بردنم، با احساس یگانگی می کردم. دست و چشمم بسته بود و دست دشمن باز. زخمی بودم و اونا سالم. تنها بودم و اونا با هم. غریب بودم و اونا تو وطنشون. ولی من همه چیز رو داشتم و اونا نداشتن. خدایی که منو فراموش نکرده بود و به من توفیق هم کلام شدن با خودشو تو این وضع بحرانی داده بود. من حضرت زینب(س)و زین العابدین(ع)رو داشتم و اونا وارثِ شمر و خولی. در رذالت و شقاوت با هم مسابقه می دادن و من به قافله اهل بیت(ع)دلخوش بودم. 🌴مطمئنم هرگز آیه ی «فاستقبوالخیرات» به گوششون نخورده بود و اگه هم شنیده بودن معنای رو براشون کج تفسیر کرده بودن که برای شکنجه ی یه مسلمانِ زخمی و در حال نماز با هم مسابقه می دادن. وقت و زمان برای من و اونا هر دو سپری می شد. برای ما با عشق به محبوب و راز و نیاز با معشوق و برای اونا به غیض و غضب و عقده گشایی. اذیت می کردن و می خندیدن و فراموش کرده بودن روزی خواهد رسید که مؤمنان در حالیکه غرق خوشی و نعمتای الهی هستند به آنان خواهند خندید...                                  🌹قرارگاه منتظران @Gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂بسم الله الرحمن الرحیم 🍂 صلی الله علیک یا حسن بن علی علیه السلام 🍂 صلی الله علیک یا حسین بن علی علیه السلام 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاااااااااام امام زمانم ✋😍🍎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی آنچه را می‌خواستی به دست نیاوردی افسرده و ناامید نشو... توکل کن چراکه خداوند در فکر بخشیدن چیزهای بهتری به توست... https://eitaa.com/joinchat/2108620998C93025cb80f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠حاج آقا مجتهدی تهرانی رحمةالله؛ 🔸 اگر کسی ذاتاً بخیل باشد باید چه کار کند؟ باید خودش را تربیت کند. ریزش داشته باشد. آرام آرام پول بدهد. این قصه مال چهل سال پیش است: شخصی بخیل بود، سختش می‌آمد که خمس بدهد. واجب هم بود که خمس بدهد، اما خیلی سختش می‌آمد. دید چاره‌ای ندارد. کلید گاوصندوق را به شاگردش داد و گفت: 🔸 «دست و پای من را ببند، در گاوصندوق را باز کن، یک میلیون وجوهات بردار و به آیت الله خوانساری بده. هر چه قدر هم که من به تو دشنام و ناسزا گفتم، اعتنا نکن. هر چه گفتم پدرسوخته در گاوصندوق را چرا باز کردی؟ پول‌ها را چرا بر‌می‌داری؟ بگو حاج آقا خودت گفتی». 🔸 این شوخی نیست، جدی است. چون این شخص ذاتاً بخیل بود، از طرفی هم شنیده بود که باید خمس هم بدهد. ... شاگرد هم دست و پای او را بست، در گاوصندوق را باز کرد، هر چه به شاگردش بد گفت، او گفت: «آقا خودت گفتی». پول‌ها را برداشت و به آقا داد. این‌ها که بخیل هستند، راهش این است ... 📚 بدیع الحکمة 🌹قرارگاه منتظران @Gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوشنبه ها با ما باشید با مسائل مجردها ☺️☺️
🌹 اگه تو ، طرف مقابلتون (چه دختر، چه پسر) از جواب سوالتون طفره رفت، همون سوال رو به همون شکل تو جلسات بعدی یا به یه شکل دیگه تو همون جلسه بپرسید، اگه جواب نداد، بهش بگید که «من جواب سوالمو نگرفتم»... تو این موارد باید از راه به جواب برسید. طفره رفتن از سوال، میتونه یه نشانه برای شما باشه... احتمال داره یه مسائلی رو پنهان کنه که بعدا زندگیتون رو تحت تاثیر قرار بده... 🌹قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاکی که به قیمت جان به دست آمد‼️ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت بیست و پنجم:زندان تک نفره بصره ♻️بالاخره بعد از چند جابجایی و تحمل سختیای مختلف به بصره رسیدیم. آیفا در مقر سپاه هفتم عراق توقف کرد. همون سپاهی که جلادی خوناشام بنام سپهبد ماهر عبدالرشید اونو فرماندهی می کرد. هوا تاریک شده بود. همان دو سرباز، دست و پاهامو گرفتن و مثل یه کیسه گچ انداختن پایین و از بخت بَد با پای زخمی ام خوردم زمین. هر بار مرگ رو با چشمام میدیدم و از خدا تقاضا میکردم خلاصم کنه. دیگه زندگی رو دوست نداشتم و مرگ برام شیرین تر شده بود. از خدا متضرعانه می خواستم زودتر به برسم. بعد از دقایقی اومدن، دست و چشمامو باز کردن و مثل قاتلی که ببرنش پای چوبه اعدام، کتفامو گرفتن و با هُل، کتک و تحقیر به اتاقی با دری قلعه مانند بردن و پرتم کردن داخل و بعنوان حسن ختام و خداحافظی دو سه لگد به پشت و پهلوام کوبیدن و در رو بستن و رفتن. ♻️وقتی مطمئن شدم در بسته شده و فعلا کسی نیست. نگاهی به در و دیوار اتاق کردم. فهمیدم این اتاق بازداشتگاه موقت اسرای ایرانیه و آثارِ خونی که روی دیوارا مونده بود ، خون هموطنای منه.گوشه اتاق یک توالت وجود داشت. خدا خدا می کردم آب داشته باشه. خودمو کشوندم سمت توالت. یه شیر آب داخلش بود. شیرو وا کردم  خوشبختانه آب داشت. دست و صورتمو شستم و با کف دست سیر آب خوردم. تو اون شرایط یه شیر آب از برام با ارزشتر بود. به محضِ خوردن آب از زخمام خونابه جاری شد ، می دونستم آب برام ضرر داره اما اصلا برام مهم نبود. تو سه شبانه روز گذشته غیر از اون قمقمه آب تو خط مقدم آبی نخورده بودم. نمازمو نشسته خوندم و مضطرب و منتظر ، چشم به در دوخته بودم که در ادامه چه خواهد شد! ♻️شب نهم بهمن سال ۶۵ وارد زندان تک نفره ی بصره شدم و تا شب دوازدهم بهمن تنها بودم و در حالیکه ایران غرق شادی جشنای دهه فجر و سالروز ورود امام خمینی(ره) به وطن بود ، من با تنهایی خودم می سوختم و می ساختم. کف اتاق مانند یخچال سرد بود. از شدت سرما کلافه شده بودم و به گوشه ای از اتاق پناه بردم و خودمو مچاله کردم که کمتر از سرما اذیت بشم. نه خبری از لباسِ گرم بود و نه از زیر انداز و غذا و بیمارستان. بعد از ساعاتی که سر درگریبان در افکار و سرنوشتِ خودم غوطه ور بودم و از دردِ زخمام به خودم می پیچیدم ، با سر و صدای زیاد در بزرگ و قلعه مانندِ اتاق باز شد و کشان کشان منو از اتاق بردن بیرون و با کتک و پس گردنی انداختن داخل یه اتاق که کفِش موزائیک بود و همه جای در و دیوارش خونمالی بود و مشخص بود اتاق شکنجه اس و  اسرای قبلی رو تو این اتاق کتک کاری و شکنجه کرده بودن... 🌹قرارگاه منتظران @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
sarbaz_sefr_148354.mp3
3.14M
گاهی سلام ساده مارا جواب کن 🙏🙏😍 سلام امام مهربانم 😍😍 سلام امام زمانم 😍😍 حق باشماست ذره ای خدمت نکرده ایم 😔 سرباز صفر هم که شده ماراحساب کن 🙏 يابن الحسن 🕊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا