عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت611 📝
༊────────୨୧────────༊
با تعجب نگاهم میکند، انگار انتظار چنین جوابی را از من نداشته، لبخند عجولی میزنم و نگاهم را به بهار میدهم که با هر تابی که میخورد موهایش در هوا پریشان میشود.
کوهیار موبایلش را از جیب بیرون میکشد و نگاهی به صفحه اش میکند، بعد میپرسد:
-میگم تو برنامه خاصی برای زندگیت داری؟
با اخم نگاهش میکنم:
-چه برنامه ای استاد؟ منظورتون چیه؟
سر کج میکند و مردد دستی به پشت سرش میکشد، انگار از زدن حرفش تردید دارد:
-خب منظورم اینه بعد از... متارکه با همسرت... تصمیمی برای زندگیت داری؟
چشمانم را ریز میکنم... آخ کوهیار شجاعی... آخ که اصلا موقعیت مناسبی را برای حرف زدن انتخاب نکرده ای!
نفس عمیقی میکشم و نگاهم سمت شهاب سر میخورد، با اخم سر تکان میدهد تا از کوهیار دور شوم و فاصله بگیرم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت612 📝
༊────────୨୧────────༊
عصبی تر از قبل به کوهیار زل میزنم:
-استاد میشه واضح تر صحبت کنید تا واضح تر هم جواب بگیرید؟
-ببین پریا به نظرم داری خودتو به کوچه علی چپ میزنی؛ وگرنه هر دختر دیگه ای جای تو بود تا الان متوجه حرفام شده بود!
لبخند حرصی ای میزنم:
-منم تا حدودی متوجه منظورتون هستم استاد، اما دلم خواست بدون مقدمه چینی حرفتونو بزنید!
دستی در هوا تکان میدهد:
-خب... باشه... میگم نظرت چیه بعد از طلاقت باهم معاشرت کنیم؟ شاید رابطه مون به جایی رسید و جدی شد!
درون چشمانش زل میزنم و میخواهم جواب دهم که هاله از داخل ویلا می آید و درست روبروی شهاب قرار میگیرد، نگاهم با آشفتگی روی او مینشیند، هاله طوری ایستاده که نمیتوانم شهاب را ببینم... کلافه به کوهیار چشم میدوزم:
-نظرم منفیه استاد!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت613 📝
༊────────୨୧────────༊
در حالی که شوکه شده نگاهم میکند:
-چه بی پروا! یعنی حتی نمیخوای به پیشنهادم فکر کنی؟
-بله حتی نمیخوام درموردش فکر کنم استاد!
چشم در چشم کوهیار هستم که بهار جیغ میزند:
-محکم تر خاله پریا...
دستم با شتاب بیشتر به تاب ضربه میزند و صدای خوشحال بهار در گوشمان زنگ میخورد، کوهیار نفس عمیقی میکشد:
-میشه بپرسم چرا؟
شانه ای بالا میدهم:
-هیچ دلم نمیخواست با یه حرف اشتباه از سمت دوستامون، فکر و خیال تون سمت من بیاد استاد، به نظرم این یه خیال بی اساس و غیر منطقیه!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت614 📝
༊────────୨୧────────༊
با کلافگی تک خنده ای میزند:
-نمیفهمم... آخه این چه طرز تفکریه؟ این همه آدم با واسطه ازدواج کردن و زندگی میکنن... بعد تو چطور چنین حرفی میزنی؟
حرصی میگویم:
-من از اون دسته از آدما نیستم استاد، دلمم نمیخواد باشم... اگه دارم حرف غیر منطقی یا چرتی تحویل تون میدم عذر میخوام، چون امروز هیچ حالم خوش نیست!
بی اراده نگاهش بالا و پایین میشود:
-درک میکنم، ترجیح میدم ادامه این بحثو بذارم برای بعد شاید تو هم دیدگاهت عوض شد!
میخواهم بگویم تلاش نکن اما از کنارم میگذرد و حالا در کنار هاله و شهاب ایستاده و حرف میزند!
خونم به جوش آمده و بعید میدانم تنها علتش حضور هاله باشد! دلیل این همه بی اعصابی را متوجه نمیشوم، اما وقتی درد ها به سراغم میآیند و دل و کمرم را فرا میگیرد تازه متوجه میشوم علت این پرخاشگری به چه خاطر بوده است!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
اینم پارتای دیروز و امروز
دیگه غر نزنینا🤨😍😁👆
چنان زندانی ام کردند آن چشمان زیبایت
که آزادم نخواهد کرد...
❄♠ @deklamesoti ♠❄
💝
خدایا ما از تو
نگاهت را میخواهیم تنهایمان مگذار
آدینه تون بخیر🌸
💝@Hamsar_Ostad
💝
زندگی معجزه ای از هزاران
معجزه کوچیکه...
💝@Hamsar_Ostad
💝
آخرش میفهمی بی تفاوتی بهترین راه برای کنار اومدن با زندگیه
💝@Hamsar_Ostad
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت615 📝
༊────────୨୧────────༊
با حال بدی سمت بهار میروم:
-بهار خاله جون بریم تو ویلا؟ فکر کنم دیارم از خواب بیدار شده باشه!
دختر حرف گوش کنی است و فوری دستانش را باز میکند تا بغلش کنم، درد کمرم اجازه نمیدهد این کار را انجام دهم و میگویم:
-بذار خاله من دستتو میگیرم کمک میکنم بیای پایین، نمیتونم بغلت کنم عزیزم!
بهار را از تاب پایین می آورم و دستش را میگیرم، سمت در ورودی میرویم، درست جایی که شهاب، هاله و کوهیار ایستاده اند، با اخم میخواهم داخل ویلا شوم که شهاب صدایم میزند:
-پریا خوبی؟
کفری نگاهش میکنم، حالم خوب نیست و دنبال کسی هستم تا حرص و عصبانیتم را سرش خالی کنم، اما رنگ نگاهش پر از احساس ناچاری و کلافگی ست.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت616 📝
༊────────୨୧────────༊
کوتاه جواب میدهم:
-نه اصلا خوب نیستم!
هاله دست به سینه طئنه میزند:
-انگار از شونه چپ بیدار شدی پریا جون!
لبخند کوتاهی میزنم و بی حرف داخل ویلا میشوم که صدای شهاب را به جانب داری از خودم میشنوم:
-سر به سرش نذار هاله...
کمی مکث میکنم که هاله جواب میدهد:
-چرا؟ نگرانشی؟
کوهیار میان صحبتشان می آید:
-آره حالش خوب نیست و متاسفانه منم وقت بدی ازش خواستم به پیشنهادم فکر کنه...
شهاب میپرسد:
-چه پیشنهادی؟
کوهیار جواب میدهد:
-گفتم اگه قبول کنه بعد از متارکه اش بیشتر باهم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت617 📝
༊────────୨୧────────༊
هاله حتی نمیگذارد حرفش به اتمام برسد و فوری به او میتوپد:
-آدم قحطه کوهیار؟ دیوانه شدی؟ نمیدونی چه گذشته ای داره این دختره؟
کوهیار با تعجب میپرسد:
-مگه چه گذشته ای داره؟!
شهاب کفری میگوید:
-هاله بس میکنی این دروغاتو یا نه؟ چرا صفحه میذاری پشتش؟
بغض به گلویم میدود که هاله میگوید:
-کدوم صفحه؟ هم بهش تعرض شده، هم داره طلاق میگیره، هم چشمش دنبال افشین شوهرخواهر منه!
دیگر طاقتم طاق میشود، بهار دستم را میکشد که دستش را رها میکنم و از ترس ریختن اشکهایم سمت طبقه بالا پا تند میکنم تا خیسی چشمانم رسوایم نکند.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
من تورو زندگی کردم.....
❄♠ @deklamesoti ♠❄
💝
پشت دیوار دلم
پنجره ای رو به خداست ...
صبحتون بخیر🌸
3/2/1 😍
💝@Hamsar_Ostad
💝
تصور کن که با اون عظمتش
دوست داره...🙂🙃
💝@Hamsar_Ostad
💝
میان این همه شلوغی
یک نفر باشد تو را خوب بفهمد کافیست.
💝@Hamsar_Ostad
هدایت شده از 📣 تبلیغات هخامنش 👑✨
🌿 بهبود همیشگی مشکلات آقایان 🌿
🟣 با روش های درمانی « کلینیک مرحمت » یک بار برای همیشه درمان شوید 🟣
⭕️ معتبر ترین ⭕️
🌱 کلینیک تخصصی مشکلات آقایان 🌱
... مشاوره و پشتیبانی ۲۴ ساعته رایگان ...
❗️با بیش از ۲۰۰۰ رضایت درمانجو❗️
✅ برای بهبود همیشگی و تضمینی مشکلات آقایان روی لینک زیر کلیک کنید ☘👇
https://eitaa.com/joinchat/1345585659C999d56e781
💝
همان کاری که
وقتی انجامش می دهید
هیچ ترسی نمی تواند جلوی شما را بگیرد،
رویایتان است ...
💝@Hamsar_Ostad
RIMIX👽🎧💊👇🏾کاملش.mp3
3.41M
دنبال آهنگهای خاص و ریمیکسی👽💊👇🏽
دستتو بمال رو سبک مورد علاقت😌👇🏿
🇸🇦 ریمیکس عربی 🇹🇷 ریمیکس ترکی
🇬🇭کردی خراسانی 🇧🇿 محلی کرمانجی
🎌آهنگ مازندرانی 🇮🇷 ریمیکس پاپ رپ
کانال 110 هزار نفری موزیک ویدیو😍
معدن خاص و جدیدترین آهنگهای ۱۴۰۳
رایگان و مجانی دانلود کن لذت ببر😈👇🏿
https://eitaa.com/joinchat/3925213405C14f125d359
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت31
آراد قدمی نزدیکم شد:
-کجا میخوای بری؟ مگه میتونی برگردی خوابگاه؟ جای دیگه ای هم که نداری بری، بمون وقتی مهمونی تموم شد خودم نوکرتم هستم، میبرمت بهترین هتل مشهد!
نگاه کجی بهش انداختم:
-ساعت یک شبه دیگه این مهمونی شما کی قراره تموم بشه؟
-غر نزن الی، الان دیگه وقت شامه، بیا بریم پایین!
ناچار همراهش شدم؛ بعد از خوردن یه شام اعیونی بالاخره مهمونا به رفتن رضایت دادن، اما همه سراغ عمادو میگرفتن و منیژه خانم (مادر عماد و آراد) حسابی بابت نبودن پسرش شرمنده بود.
یه گوشه ایستاده بودم و رفتن مهمونا و خلوت شدن سالنو نگاه میکردم که ماریا نزدیکم شد.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت32
نگام کرد و بی مقدمه گفت:
-ببین دختر خوب لازم دیدم که بدونی من و آراد قرار بود امشب نامزد اعلام بشیم، آراد حرف پدربزرگمونو زیر پا گذاشت و یه دختر یه لاقبایی مثل تو رو انتخاب کرد، برای من که خواستگار خوب زیاده اما اینو بدون این خونه میشه سوهان روحت! تو هنوز پاشا هارو نشناختی! از منی که جوون ترینشونم بگیر تا پدربزرگم، همه مون کاری میکنیم دمتو بذاری رو کولت و از این عمارت بری، جایی که الان ایستادی صاحبش منم! منم نمیذارم آب خوش از گلوت پایین بره، پس خواستم قبلش بهت هشدار داده باشم! پسرای پاشا حق انتخابی ندارن چون از قبل براشون لقمه گرفته شده!
لبخند حرص دراری زد و ازم دور شد تموم تنم میلرزید و نفسام سخت بالا می اومد من اینجا چه غلطی میکنم؟ گمونم این سوالو برای بار هزارم از خودم پرسیدم و هیچ جوابی براش نداشتم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
💝@Hamsar_Ostad
خدایا چقدر اتفاق افتاد که فکر کردم دیگه نمیتونم ولی تو همه چیزو درست کردی
روز پیروزی مون بخیر😍❤️
💝@Hamsar_Ostad
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ╔ღ═╗╔╗ ╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ ╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣ ╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝ ♥️♥️♥️♥️♥️♥️ #همسر_تقلبی_من #به_قلم_
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
╔ღ═╗╔╗
╚╗╔╝║║ღ═╦╦╦═ღ
╔╝╚╗ღ╚╣║║║║╠╣
╚═ღ╝╚═╩═╩ღ╩═╝
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
#همسر_تقلبی_من
#به_قلم_اعظم_فهیمی
#پارت33
بغضمو خوردم و تحمل کردم تا آخرین نفرات از عمارت پاشا خارج بشن، پدر و مادر ماریا خصمانه نگاهم میکردن، نمیتونستم هیچ عکس العملی نشون بدم، فقط منتظر بودم پامو از این خراب شده بیرون بذارم و نفس راحت بکشم... وای عماد... آخ عماد تو با چه آدمایی زندگی میکردی و من بی خبر بودم! تو پسر پادشاه بودی و من ملکه گداها!
آراد که تا الان همراه مادرش مهمونارو بدرقه میکرد نزدیکم شد و گفت:
-دیدی بالاخره تموم شد؟ آماده ای برای رفتن؟
امید تو دلم جوونه زد و سر تکان دادم:
-آره لطفا زودتر بریم!
کیفمو برداشتم و همراهش تا کنار در ورودی رفتیم، منیژه خانم هنوز کنار در ایستاده بود که با دیدنمون پرسید:
-کجا؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع