فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق غیر مجاز 😭
ارسالی مخاطب عزیزم زهرا جون😍😍
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥲
عشق غیر مجاز 😭
ارسالی مخاطب عزیزم زهرا جون😍😍
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت139 📝
༊────────୨୧────────༊
همین که از حیاط بیرون میزنم همزمان سهراب هم میرسد، نفس عمیقی میکشم تا اعصاب به هم ریخته و متشنجم را ارام کنم.
صندلی جلو کنارش جای میگیرم، کوتاه سلام میکنم و او با بی میلی جواب میدهد.
دست به سینه به شیشه کناری زل میزنم، کسالت بار نیست اینطور زندگی کردن؟ از عشق کسی اینطور فرار کنی به دامن مردی که ذره ای نه تو میخواهی اش، نه او!...
چشمانم را میبندم، به قدری اعصابم ضعیف است که شقیقه هایم از شدت درد نبض گرفته ان:
-ناشتایی دیگه؟
صدایش باعث میشود کوتاه چشم باز کنم:
-اوهوم!
-خوبه، شانسم نداریم لااقل ناشتا نباشی و امروز کنسل بشه!
نیشخند میزنم و چشم به نیم رخش میدوزم:
-میخوای واسه اینکه کنسل بشه یه چیزی بخوریم؟
تک خنده ای میکند:
-خوشم میاد پایه خوبی هستی پریا، ولی متاسفانه باید هر چه زودتر عقد کنیم تا کارای رفتنو انجام بدم!
نفس عمیقمیکشم ونگاه میگیرم:
-خب پس نگو بد شانسی! بگو مجبوری که این دوره از زندگیتو بگذرونی تا به آرزوت برسی!
بی حوصله نجوا میکند:
-آره همون که تو میگی!
با تاسف تماشایش میکنم وسر تکان میدهم.
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
🗓۱۴۰۲/۴/22
🍃🌷صبحتون به بلندای
🍃🌷حس ناب مهر پرور عشق
🍃🌷روزتون مملواز آرامش
🍃🌷موفقیت ،عاقبت بخیری
🍃🌷و لطف خدای بزرگ
@Sargozasht_vagheii
💕💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🎼
من واســٰـــِت دیوونم...❤️
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
میدونستی؟
آرومم میکنه بودنت؛
آرومم میکنه دیدنت
آرومم میکنه صدات؛
آرومم میکنه خندهات
آرامش من در کنار توئه؛
آرامش من خواستنِ توئه❤️🔥
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت140 📝
༊────────୨୧────────༊
نگاهم روی زوج های جوانی که برای آزمایش قبل از ازدواج آمده اند، میچرخد.
گونه گلگون شده دختران جوان و لبخند کمرنگ آقایان، چقدر با اینها متفاوتیم!
ناامید نگاه میگیرم، دست به س,ینه میشوم، به سهراب نگاه میکنم، اگر جای او شهاب کنارم نشسته بود چه حالی داشتم؟ حتما که یک لحظه لبخندم محو نمیشد، حتما که لحظه ای چشم از او برنمیداشتم، حتما که زیر گوشش نجوای عشق سر میدادم...
آه میکشم، نگاه متعجب سهراب باعث میشود به خود بیایم تا نگاه بگیرم.
بعد از آزمایش و جوابش داخل ماشین سهراب مینشینیم، حتما بعد از این مرحله مرد؛ خانمش را به صرف ناهار دعوت میکند، تا گرسنگی زیادشان را پایان بخشند، اما خب من و سهراب با بقیه فرق میکنیم، سهراب تنها لطفش این است که مرا مقابل خانه برساند.
گمانم اینجای ماجرا که من به تنهایی وارد خانه میشوم، باید مرد پاکت شیرینی به دست داشته باشد و با ذوق آن را به مادر خانمش بدهد و نوید بدهد که ازمایش به خوبی گذرانده شده.
نیشخند میزنم و وارد حیاط میشوم، هوای خنک و خشک پاییزی صورتم را میسوزاند، اما روی تخته سنگی کنار دیوار مینشینم و به منظره مقابلم چشم میدوزم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت141 📝
༊────────୨୧────────༊
تمام خاطراتم با شهاب میان باغچه این حیاط چال شده، خودم را میبینم که با موهای باز و بلندم میدوم، میخندم و شهاب از پشت درختی بیرون می آید هیجان دارد تا مرا گیر بندازد...
از پشت دستش را روی چشمانم میگذارد و من از ته دل جیغ میکشم و قلبم مثل یک گنجشک در س,ینه میکوبد.
بی اراده لبخند میزنم، چقدر خاطرات شیرین بین این درختها پنهان شده، شاهد تمام و کمال ماجرا هستند و از عمق عشقم با خبرند...
صدای گنگ مادر باعث میشود کم کم از خاطره ها فاصله بگیرم....
-پریا اینجایی؟ چرا موبایلتو جواب نمیدی، صد بار زنگ زدم بهت!
دلم از گرسنگی ضعف میرود، مادر جلو می آید:
-پریا حواست به منه؟
نگاهش میکنم:
-چی شده ناهید جون، چرا عصبی شدی؟
دستانش را به کمر میزند:
-معلومه که عصبی ام، خالهات زنگ زده میگه تاریخ عقدو تعیین کنیم؛ جواب آزمایش اوکی بوده، بعد دختر من یک ساعته که اومده و گوشه این باغ نشسته!
به ساعت موبایلم نگاه میکنم، واقعا یک ساعت است که اینجا بودم!
آرام بلند میشوم:
-من دیگه میرم خوابگاه...
رو ترش میکند:
-خوابگاه خبری نیست؛ باید بریم پیش نازان تا اندازه تو بگیره و مدل لباس انتخاب کنی!
مات نگاهش میکنم، پس کی مرا به حال خودم میگذارد؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت142 📝
༊────────୨୧────────༊
کلافه همراه مادر داخل خانه میشوم که میپرسد:
-چیزی خوردی؟
نیشخند میزنم:
-خواهرزادهات حتی نکرد یه ناهار مهمونم کنه، از این شوهر در میاد؟
مادر با تعجب نگاهم میکند، اما برای اینکه ذره ای از انتخابم پشیمان نشوم میگوید:
-خب لابد چون تو حرفی نزدی طفلی روش نشده ازت درخواست کنه!
خنده ام میگیرد؛ چه خوب هوای خواهرزاده اش را دارد، روی مبل مینشینم:
-اوهوم قطعا همینطوره ناهید جون، چون آقا سهراب کاملا به اصول آداب و معاشرت پایبنده!
و کوتاه میخندم، گرچه تلخ است اما باز به مذاق مادر خوش نمی آید:
-حالا اون هیچی نگه، اصلا شاید به عقلش نرسیده، تو چرا حرفی نزدی؟ هم یه ناهار میخوردین هم بیشتر باهم گپ میزدین!
بی حوصله نگاهش میکنم:
-مامان، من و سهراب هیچ حرف جذابی برای گفتن نداریم واقعا!
سمت آشپزخانه میرود:
-همه اولش همینن، کم کم یختون آب میشه! الان برات غذارو تو ماکرو گرم میکنم!
چشم میبندم، مادر و خاله زیادی خوش خیالند! اما نه همه که مثل من و سهراب نیستند، خودم دیدم چطور دختر و پسرها باهم خوش و بش میکنند و رویای فرداهایشان را میبافند... پس همه مثل ما نیستند...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
میانبر پارت 50 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/23547
میانبر پارت 100 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥲
عشق غیر مجاز
ارسالی مخاطب عزیزم زهرا جون😍😍
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
تو را دوست دارم
فراتر از هر بی نهایتی...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
☘☘☘☘☘🌼☘☘☘☘☘
☘☘☘☘🌸☘☘☘☘
☘☘☘🌼☘☘☘
☘☘🌸☘☘
☘🌼☘
🌸
#همسر_استاد
#پارت496
#به_قلم_اعظم_فهیمی
جابجایی و خرید مقداری لوازم جدید کار سختی بود و نیاز به زمان داشت، اما نمه نمه کنار هم انجامش دادیم و خونه عشقمونو تکمیل کردیم.
به پیشنهاد خودم خونه منو رهن دادیم و خونه کوروش هم از قبل فروخته شده بود.
تازه چند روز از جابجایی مون میگذشت که حاج خانم تماس گرفت و خبر داد مجید قراره برای خواستگاری فریبا پیش قدم بشه.
از ما خواست تو مراسم خواستگاری حضور داشته باشیم...
برای فریبا خوشحال شدم و ذوق زده منتظر عکس العمل کوروش بودم که یهو اخماش رفت تو هم و گفت:
-فریبا هنوز دهنش بوی شیر میده خواستگاری چی آخه؟
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
-پس حقته زمانی که من پونزده ساله بودم مامانت اینا گفتن کوچیکه... کوروش جان فریبا بیست سالشه، کجاش بچهاس؟ اتفاقا خیلی هم سنش برای ازدواج عالیه!
چپ چپ نگام کرد:
-من و تو فرق داریم!
-چه فرقی اونوقت؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
معرفی میکنم دیار کوچولو😍😍👆👆😁
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
اینم یه کلیپ خونوادگی
کوروش و پروا🥺🥺🥺
مرسی از زهرای عزیز با کلیپای قشنگش😍
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
و خدایی که از هفت آسمون حواسش بهمون هست...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت143 📝
༊────────୨୧────────༊
عصر همراه مادر به خیاطی مخصوصش میرویم، نازان سایز و اندازه ام را میگیرد.
چند نمونه از لباس های مد روز را نشانم میدهد، تنها نگاه دوخته ام، مادر اما هی دست روی مدل ها میگذارد.
بی میل زمزمه میکنم:
-همون که تو میگی مامان!
خودم را راحت میکنم و مادر انتخاب نهایی را میکند، خوش سلیقه است، در این شکی نیست، اما اگر دل و دماغ داشتم قطعا خودم مدل لباس روز نامزدی ام را انتخاب میکردم!
در راه برگشت از مادر خواهش میکنم مرا به خوابگاه برساند، با کلی مکافات قبول میکند، خداحافظی میکنم و وارد خوابگاه میشوم.
چشمم که به مهتاب می افتد آه میکشم، آنقدر گریه کرده که چشمانش پوف کرده اند.
با غم نزدیکش میشوم، بی حوصله بلند میشود:
-چرا اومدی؟
شانه بالا میدهم:
-واسه خاطر تو! نباید می اومدم؟
بینی اش را بالا میکشد و سمت چای ساز میرود:
-نه!
پوفی میکشم:
-با خودت چکار کردی؟ چشاتو تو آینه دیدی؟
نیشخند میزند:
-سخته نه؟
اخم میکنم:
-چی؟
-اینکه خودت اندازه دنیا دلت گرفته باشه بعد بخوای حال دوست صمیمیتو با حرفات خوب کنی!
خوب است که من و مهتاب تا این حد به هم شناخت داریم، گاهی حس میکنم خواهر نداشته ام است!
نزدیکش میشوم و از پشت بغلش میکنم:
-خری دیگه نمیفهمی وقتی خودم داغونم نباید داغون باشی!
همانطور که چای دم میکند میپرسد:
-چی شد؟
با غم زمزمه میکنم:
-رفیقت همین روزا نامزدیشه!
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
میانبر پارت 50 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/23547
میانبر پارت 100 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
الان اون جاییم که علی مصفا میگفت:
صبر میکنم دیگه صبر نکنم چکار کنم...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت144 📝
༊────────୨୧────────༊
عصبی میخندد:
-چیه خوشحالی؟
-نه چرا خوشحال باشم؟ امروز تو آزمایشگاه نگاه کردم به همه اونایی که اومده بودن، نمیگم صد درصدشون اما ۷۰ درصدشون رضایتو تو نگاشون میشد تشخیص داد، حالا منم جزو اون هفتاد درصد بودم چی میشد؟ آسمون زمین می اومد؟
داخل فنجان ها چای میریزد:
-لابد میشد، همونطور که اگه منصور شوهر مامان من نمیشد آسمون خدا زمین می اومد! میدونی چیه اگه یکی بهم بگه بزرگترین آرزوت چیه میگم نیست و نابود شدن منصور از زندگی من و مامانم!
-خیلی نچسبه؟
حرصی نگاهم میکند:
-نچسب برای یه لحظشه!
سر تکان میدهم:
-مامانت دیگه چرا؟ مگه اونم ازش بیزاره؟
-به زبون نمیاره چون میترسه بگم انتخاب خودت بود، ولی میدونم آرامش نداره.
-چی شد الان؟ منصور میخواد تو رو واسه دوستش لقمه بگیره؟
-آره مهمونی گرفته که من برم تا باهم اشنا بشیم!
-چرا نقشه منو روی طرف پیاده نمیکنی؟
چشمانش ریز میشود:
-کدوم نقشه؟
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
عشقغیرمجاز♡همسرتقلبیمن♡(رمانهای بانو فهیمی)♡
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸 ༊────────୨୧────────༊ #عشق_غیر_مجاز ⛔️ #اثری_از_اعظم
🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸♥️🧸
༊────────୨୧────────༊
#عشق_غیر_مجاز ⛔️
#اثری_از_اعظم_فهیمی ✍
#پارت145 📝
༊────────୨୧────────༊
مینشینم و نگاهش میکنم:
-یادت رفته چطور مراسم آشنایی و خواستگاری های شهابو گند میزدم؟ حالا تو هم باید همین کارو کنی، چون لجبازی با منصور فایده ای نداره، دستش به تو نرسه، مامانت که کنارشه، ممکنه دق دلی شو سر اون خالی کنه!
گیج کنارم مینشیند:
-یعنی چکار کنم؟
فنجای چایم را برمیدارم و کنار صورتش پچ میزنم:
-باید تو نظر پسره بشی یه ادم نچسب مثل کسی که ازش بیزاره، هر چی گفت تو برخلافش باش! جای اینکه با منصور بجنگی، خودت خودتو از شر رفیقش خلاص کن! بهترین کار همینه مهتاب!
به فکر فرو میرود، جرعهای از فنجانم را مینوشم که زمزمه میکند:
-تو هم باهام بیا!
ابروهایم بالا میپرد و تک سرفه ای میزنم:
-چکار کنم؟
-باهام بیا، شب خواستگاریت کنارت بودم، نمیخوای جبران کنی؟
خنده عصبی ای میکنم:
-من ندیده از اون منصور افعی متنفرم، حتی دلم نمیخواد چشمم بهش بیفته، اونوقت میگی همرات بیام؟
-تو که باشی دلم قرصه پریا! باهام بیا لطفا...
مردد نگاهش میکنم و هیچ نمیگویم...
#کپی_و_نشر_پارتهای_رمان_مطلقا_ممنوع
میانبر پارت اول رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/13996
میانبر پارت 50 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/11906399/23547
میانبر پارت 100 رمان #عشق_غیر_مجاز 👇
https://eitaa.com/Hamsar_Ostad/28683
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《السلام علی الحسین》
حسین جان!
در سلام برتو،دست را بر سینه میگذاریم
تا قلب از جایش کنده نشود🥺💔
فرا رسیدن ماه محرم رو به شما دوستان عزیزم تسلیت عرض میکنم🏴
#التماس_دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ فرا رسیدن ماه محرم ، ماه عزای سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام برهمه محبان اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد.
🎙#سید_مجید_بنی_فاطمه
•••✾•••✾#روز_اول_محرم✾•••✾•••✾
سلام به همه
بچه ها منظورم اینه رمان رو به اتمام هست
و چند پارت دیگه تموم میشه
ولی رمان قرار نیست از چنل پاک بشه
و این چنل تنها چنل رمان من در ایتا خواهد بود که با رمانهای #عشق_غیر_مجاز و بقیه رمانام که قراره همینجا براتون بذارم
در خدمتتون هستم.
پس بعد از اتمام رمان بازم همراهم باشید و لفت ندید❤️
#اعظم_فهیمی
#نویسنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز محرم شد و ایام تو...
حسین جان شفاعت🖤🖤🖤
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ ...
دلتنگ که باشی گاهی با کوچکترین
چیز میشکنی...
حتی تشابه اسمی...
💜⃟
•••❥ ℒℴνℯ
❄♠ @deklamesoti ♠❄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمادهسازی
حرم امام رضا (علیهالسلام )
برای ماه #محرم🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 فرا رسیدن ماه حزن ، ماه محرم تسلیت باد 🏴
دومین روز محرم🖤🖤🖤