eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . [• "من‌براۍدیگران‌زندگۍنمیکنم؛ که‌اگر‌قرار‌بود‌همانطورباشیم‌ که‌فلانی‌دوست‌دارد یک‌روز‌فلانی‌ِدیگرپیدامیشود‌ که‌دوست‌ندارد! وتو‌دراین‌میان‌شده‌اۍبازیچه‌فلانی‌ها! خودت‌باش‌! همان‌که‌از‌اول‌قرار‌بود‌باشی |بنده‌‌ی‌ِ‌خاص‌ِخدا| :) . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ •🍃•☝️•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• 🌱 •} . . •\ ماجراے ضدخـ📱ـش😍 /• بسیار زیبا،دیدنے و البته قابل تامـل😉☝️ نـ👣ـوشت: اینطورے امـر به معروف ڪردنِ قشنگه👌😌 . . •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_شانزدهم هادي بعد از دوراني كه در فلافل فروشي كار مي كرد،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 【• 📚 •】 ...دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد. با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكالت بسياري ازدوستان و آشنايان باز كرد. به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ... من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم. دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همانمغازهاي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد بازار آهن شدم. به صاحب كار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم. هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت. مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود. از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد. تا اين كه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد. 🗣راوی مهدی ذوالفقاری (برادر شهید) 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هفدهم ...دوستش مي گفت: يك بار شاهد
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 【• 📚 •】 شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را خسته نمي كرد. در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر فعاليت داشتيم، بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد. يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچها حالش رو داريد بريم زيارت گفتيم: كجا وسيله نداريم. هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو مييارم. بعد با هم بريم زيارت شاه عبدالعظيم . گفتيم: باشه، ما هستيم. هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچها كه هادي را نمي شناختند، فكر مي كردند يك ماشين مدل بالا و... چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار مي كرد و ماشين راه مي رفت. نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپ های ماشين كار نمي كرد.... ⬅ادامه دارد..... 🗣راوی یکی از دوستان شهید 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ... ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
【• 💕 •】 . . ✍️|| آثار نماز شب موجب - رضايت پروردگار، - دوستى فرشتگان، - سنت پيامبران، - نور معرفت، - ريشه ايمان، - آسايش بدن‏ها، - مايه ناراحتى شيطان، - سلاحى بر ضدّ دشمنان، - مايه اجابت دعا، - قبولى اعمال و بركت - در روزى است. 📚|| ارشاد القلوب(دیلمی) ج۱، ص۱۹۱ :) 💪 . . سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🍃🌙•] @heiyat_majazi
【• 📞 •】 . . سوره 👈 عنڪبوت آیه 👈 49 . . الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب🤩👇 [•♥🍃•] @heiyat_majazi
【• 👒•】 . . ﴿شربتِ بهارنـارنج🍹﴾ شربت سنتے رو جایگزین نوشابه‌سر‌سفره‌هاتون‌ڪنید☺️👌 شڪر یا عسل رو با آب رقیق کنید تخم‌شربتے یا خاکشیر رو خیس کنید و عرق بهار نارنج و زعفران و چند برگ نعنا رو هم بهش اضافه کنید و نوش‌جآن کنید😋💗 در صورت تمایل مےتونید از لیمو تازه هم استفاده کنید🍋🍃 . . یہ عالمہ نڪتہ ،جانمونے😍👇 [•🌻🍃•] @heiyat_majazi
【• ☺️ •】 . . 😇|• امام جواد عليه‌السلام: 😊|• با ارزش ترين اعمال شيعيان ما انتـظار فـرج است. 📚|• منتخب‌الأثر، ص ۲۲۳ . . یـه حبـه مـوعــظـه‌ِ شیریـن😉👇 [•📿🍃•] @Heiyat_Majazi
【• 🔑 •】 🍃بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ🍃 😔 هییییی!! این چند وقتیی فقط ضرر دادم. داره سرمایه‌م از بین میره. ☺️ ببین . چیز کن. 😔 چیکار کنم؟ ☺️ آهاان . چی می‌فروختی؟ یه چیز دیگه بفروش. جنس تجاری‌ت و عوض کن. 📕|• . ص: ۶۰۸ . . نڪتہ‌ ـهای نابِـــ👌 زندگے بـا😌👇 [°☀️°] @Heiyat_Majazi
baboljavad.wav
482.6K
【• ☎️ •】 . . 💞🍃 زمزمه بارونے اسم حرم شد اولین خاطره باب الجواد . . . همــراه اول ⬅️ ارسال کد 10935 به شماره ۸۹۸۹ ایراݩــسل⬅️ ارسال کد 44133645 بہ شماره۷۵۷۵ رایتــل⬅️ ارسال کد on40010637 بہ شماره ۲۰۳۰ . . پـیشوازِ صـداتـو خوشگل ڪن😃👇 [•📱🍃•] @heiyat_majazi
••🍃🎙•• تعداد صفحات تلاوت شده👇👇 •• ۵۳ •• اعلام تعداد صفحات تلاوت شده😃👇 •| @f_delaram_313 @heiyat_majazi ••🍃🎙••
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . [• بزرگے مےگفت: براۍِ اونایی که اعتقاداتتونو مسخره مےڪنن دعا ڪنین خدا به عشقِ حسین "ع" دچارشون‌ ڪنه :) . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{• 🌱 •} . . و حسیـن مرا هم خریـد :) ماجراے تحوّل زینب، دخترے هنرمند ڪھ بـا عنایت ‌امام‌حسین،مسیرِزندگےاش‌تغییرڪرد. |👌 |💚 . . •⏱• اولِ راهیآ؛ اینجا تپشے از نو 👇 [°•💓•°] @heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت مجازی 🚩
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_هجدهم شخصيت هادي براي من بسيار جذاب
【• 📚 •】 رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده مي كرديم. وقتي هم مي خواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون مي گرفتيم و به سمت عقب راهنما مي زديم. خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه ها شوخي مي كردند و مي گفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و... چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. 🗣راوی یکی از دوستان شهید 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
هیئت مجازی 🚩
【• #قصه_دلبرے📚 •】 #پسرک_فلافل_فروش #قسمت_بیستم رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را
【• 📚 •】 رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را مي ديد مي گفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ قوه استفاده مي كرديم. وقتي هم مي خواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون مي گرفتيم و به سمت عقب راهنما مي زديم. خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه ها شوخي مي كردند و مي گفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و... چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. 🗣راوی یکی از دوستان شهید 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش ✍ ادامه دارد ✍🏻شهـید محمد هادی ذوالفقاری 😍✋ 🌹 🌿 🍃 @heiyat_majazi 💐🍃🌿🌹🍃🌼
به نام او (89) مورخه ۹۸/۴/۱۱ مـوضوع: شبای کرامت :)
سلام علیکم خدمت امام رضایےهآ و هیئتے های نابمون که خدامیدونه چقدر دلتنگ حال و هوای هیئتن:)
الحمدالله از این عنایت که یه شب از شبای کرامت دلاتونو لحظاتی قرض گرفتیم:)
این شبا مهمون صاحب‌کرامتیم و کریم ترین آقا نگاهی حواله ی دلمون میکنن :)
یکاری کنیم یکی دوشب باقی مونده هرجوری شده درخور نگاهِ آقای غریب بشیم:)
هیئت مجازی 🚩
دلای تنگتون رو ببرید پیش امام رضا گره بزنید به ضریحِ آقا..💔
این دیوونه دلخوش زیارته یه عمره که ریزه خواره سفرته💔