eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Daricheh_Khadem ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی دلم شکست با روضه و مداحی خیلی خالی شده بودم 🌸حس عجیبی داشتم🌸 مراسم که تموم شد توبه امو تجدید کردم به حضرت گفتم یا حضرت زهرا من دلم شکسته بهتون توسل کردم یا حصرت زهرا حاجت هیچ ای رو بی جواب نزار😭😭😭
°| (210) 😊✋ |° فرقی نمیکند بزرگ شده ای🎈! نمیکند تاکنون با چه آدابی زیسته ای! فرقی نمیکند تاکنون به دلشان داده ای یا نه؟!🍃 فرقی نمی کند تاکنون دل به حرف هایشان سپرده ای یا نه!‼️ حـــتـــی ؛  فرقی نمیکند که تاکنون در برابرشان بوده ای یا جوابِ ✨ را با داده ای!!! مثل منو تو نیستند❌که با داشته های خودشان کنند و یا دوستمان بدارند...💕 آنــهــا از جــنـس  هـای خـــدا هستند....😊 پاک و و مهربان.... فقط کافی است یک بار هم که شده،  را به دلشان ...♥ دوســـت 🌹🍃 را پـــیــــدا کــن.... او همیشه حاضر است ...👌 در کنار هایت ، و هم نفس با هـق هـقِ هایت... ضـرر نمیکــنــی!💕🍃 .. . . . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| (232) 😊✋ |° 🌸•| نـون سنـگڪ.🍞 تا زمانـے ڪہ خمیــر و خــام هست، بہ سنـگ ها حتــے بہ ریز تریــن اون ها مے چسبہ،😟 وقتــے ڪہ بشه خیلــــے راحــت از همــہ اون ها جدا میشـہ🙃👌🏻 🌸•|انســـ💚ــان هم همینطــــور! تا یہ وقتــے خـــام دلبستـــہ و وابستــــہ هست، ولــے وقتــے پختــــہ شد خیلـــے راحــــت از چیزهایے ڪہ بہـشون دلبستــــہ، مےڪنہ😇 . . . ••✾🕊خــدا رو احساس ڪن👇🕊✾•• 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 1⃣2⃣ وقتی خندیدم، نخست اخم کرد سپس با صدای بلند خندید و گفت: هنوز همان هستی که بودی... روزگار عوض شده اما تو هرگز! گفتم: اما من استادی چون تو دارم، بگویم کاغذ و دوات را بیاورند؟ گفت: تعجیلی نیست، حکمت را خواهم نوشت، اما نخست بگو میخواهی با علی چه کنی؟ چه ای در سر داری؟ گفتم: من یک هفته فرصت می خواهم تا درباره ی مردم شام کنم؛ باید دید مردم تا چه اندازه در کنار تو خواهند ماند. گفت: خیالت از جانب مردم شام آسوده باشد؛ آنها با ما دارند. گفتم: من تا خود این نکته را نیازمایم، باور نمی کنم. گفت: می پذیرم؛ یک هفته فرصت داری، سپس بگو چه باید کرد. بیست سال است که خاندان بر شام حکومت می کنند. مردم این سرزمین چون از مرکز حکومت دورند، علی را به خوبی نمی شناسند و با گذشته ی درخشان او ناآشنایند. پس می توان به راحتی علی را عثمان معرفی کرد. جنگ علی با عایشه همسر پیامبر در بصره و کشته شدن طلحه و زبیر دو تن از صحابه ی پیامبر نیز مزید بر علت است تا شامیان بر عليه على شورانیده شوند. ما دلایل کافی برای قاتل نمایاندن علی داریم؛ کافی است گسترده بر عليه على راه بیفتد، در این صورت مردم شام برای حفظ دین خود مقابل على خواهند ایستاد. امروز عصر من و معاویه خلوت کرده بودیم. همین نکات را به او گفتم و گفتم که اولین گام را باید او بردارد و امروز عصر پس از اقامه ی نماز، برای مردم سخنرانی کند؛ بگوید علی از دین خارج شده و او قاتل عثمان است. گفتم: به دنبال سخنرانی تو، ما عده ای را اجیر می کنیم و آنها را بین مردم خواهیم فرستاد تا بر علیه علی تبلیغ کنند، او را لعن نموده و اش بخوانند. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ باید هر روز، بلکه هر ساعت ضد على را گسترش دهیم. امامان جماعت مساجد شام را جمع کن و از آنان بخواه که از لعن و ناسزا و نفرين على . باید از علی ای وحشتناک در بین مردم بسازیم. معاویه سرش را تکان داد و گفت: خوب! دیگر چه؟ گفتم: دیگر این که به بزرگانی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و اسامة بن یزید در مدینه نامه هایی بنویس. شنیده ام آنها با علی بیعت نکرده اند و راضی به جنگیدن علی در بصره نبوده اند. به آنها بنویس که على قاتل عثمان و برخی صحابه ی پیامبر اسلام است. اگر آنها با تو همراه شوند، خواهند توانست علی را در مدینه و مکه و سایر بلاد حجاز، تضعیف کنند. ایجاد شکاف در باران علی، قدم بعدی است که باید با جدیت پیگیری شود. معاویه با تبسم و نگاهی مشکوک که نمی توانستم بفهمم پشت آن چه نهفته است، پرسید: خوب! قدم بعدی؟ گفتم: باید به کوفه بفرستیم. آنها وظیفه خواهند داشت آنچه را در کوفه اتفاق می افتد مو به مو به ما گزارش کنند. ما باید بدانیم در جبهه ی علی چه می گذرد. معاویه گفت: خوب! بعد؟ گفتم: خودت را آماده کن؛ وقت نماز عصر نزدیک است، باید به مسجد برویم. با کنایه گفت: هم باید بگیریم. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 3⃣3⃣ خشـــم داشت در وجــودم رخنــہ مےڪـرد. خود دارے پیشــہ ساختــم. گفتـم: منظـورت چیست پیــرمــرد؟ چـرا بـا ڪنایـہ حرف مےزنـے؟ امروز همہ مسلمــان و پیــروے دین محمدیــم. با دسـت پیراهـــن خونیــن عثمـــان را نشان داد و گفت: اگر چنیـن است، بـازار مڪـــاره اے ڪــہ راه انداختــہ ایــد براے چیســت؟ چرا مےخواهیــد با مــردم بہ جنــگ حـق بروید؟ خود را آمــاده جنگــے مےسازید ڪہ در آن جـز هلاڪــــت براے امــت محمــــد حاصـل دیگرے ندارد. از خـــــــدا عمــروعـــاص! مــرگ از رگ گـردن بہ تــو نزدیڪتــر است. چه مےخواهے بہ دســت آورے تا پیــش از اینڪہ پیــڪ گریبانـــت را بگیــرد، بتوانــے و آن سود جویـے؟ با خشـــم گفتــم: ات تمــام شد پیــرمــرد؟ حالا از سر راهمـان ڪنـــار بــرو! 💠💠💠@Heiyat_Majazi💠💠💠 اگر بابـت این موعظــہ هم مےخواهی مے دهــم. دسـت بہ جیــب بـردم، چند دینــار بیـرون آوردم و بہ طرفش گرفتـم. خشــم آمــد و فریـــــــاد زد: لعنـــــت خــــدا و رســــول خــــدا بــر تـــو و خائنــانــے چــون تــو بـــاد ڪہ مــردم را مے فریبیــد و خون آنـــان را بـر زمیـــن مےریزیــد! از مقابــل چشــــم هایــم دور شـــو اے ڪــافـر شــراب خوار و زن بــاره ڪہ پوســت و گوشــت و خونـــت از خــوڪ و شــراب انباشتــہ اسـت. آن وقــت خــود را خــــون عثمـــان مے نامیـد و بــا علــــے مےجنگیــــــد؟! بہ سرعــت بہ راه افتادیــم. محمـــد و عبـــدالله با تعجب نگاهــم مےڪردند. پیــرمــرد هنــوز داشـت با صداے بلنــد دشنــــام مےداد. گمان نمےڪردم در میان مسلمانـــان شــام، باشند ڪسانــے ڪہ هنــوز در گرو علـــے داده باشنـد. امروز حــال خوشــے نداشتــم. بہ عبــدالله و محمــد ڪہ مےرفتند تا سپاهیـــان را سامــان دهند، گفتــم بہ معاویہ بگویند مـن امروز بہ نزدش نخواهــم رفــت و قصــد استراحـــت دارم. اما حوالـــے ظہــر بــود ڪہ یڪــے از سوے معاویـــہ آمد، با چنــد بستــہ نامــہ بہ همراه یادداشتــے از خــود معاویـــہ در آن نوشتــہ بــود نامہ هاے مربوط بہ جاسوســانمان در ڪوفــہ را بخـــوان و فـــردا صبـــح در این باره با من سخــــن بگـو. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 8⃣1⃣1⃣ آن ها را بدون این که باز کند به دست راستش گرفت و چشم به مردم دوخت که در بین آنها چهره های آشنا می دید: بسیار خوشحالم که قبل از فرا رسیدن مرگ و فرو شدن در خاک این توفیق حاصل شد که یک بار دیگر شما مؤمنين عزیز را از نزدیک ملاقات کنم. خدا را به خاطر هر آن چه به ما کرده و هرچه . ☝️☝️☝️☝️☝️☝️@Heiyat_Majazi این سال ها که از شما دور بودم، قلبم با شما بود. همان طور که پدر کار پیانس گفتند، من همه ی جوانی ام را صرف این کلیسا کردم. بیروت اگرچه زادگاه من نبود، اما عمر طولانی خود را در میان این شهر و شما مردمان خوبش گذراندم و خوشحالم که اینک در کنار شما هستم. از شما پوزش می طلبم که متن ام را نوشته ام و برایتان می خوانم. اگر خسته تان کردم، بر من ببخشایید. سپس برگه هایی که توی دستش بود را باز کرد. عینکش را به چشم زد و شروع کرد به خواندن سپاس خدایی را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمت هایش ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند. اوست بخشنده ی تمام نعمت ها و دفع کننده ی تمام بلاها و گرفتاری ها او را می ستاییم و در برابر مهربانی ها و نعمت های فراگیرش، به او ایمان می آوریم؛ چون مبدأ هستی و آغاز کننده ی خلقت آشکار اوست. از او هدایت می طلبیم؛ چون راهنمای نزدیک اوست. از او یاری می طلبیم که توانا و پیروز است و به او توکل می کنیم؛ چون تنها و کفایت کننده اوست. ای مؤمنین! به دنیا نبندید که آب دنیای ، تیره و گل آلود است. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منـــبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمــان فوق العاده👏👇 هرشب ساعت 🕘 از این ڪانال😍👇 📙 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣3⃣1⃣ عثمـان بن حُنیـف، فرمانــدار بصــره نگــاه مضــطربش را بـه دوســت و مشاورش احنف بن قیس دوخت. احنـف ڪه پیرمردے بـود با محاسنـے انبـوه و سفیــد پیشانــے پر چیــن و چروڪ، به عثمان نگاه ڪرد و گفت: طلحــه و زبیــر این قدر گستــاخ شده اند ڪه از تو خواسته اند دارالاماره را بدون مقاومت تحویلشان بدهــے؟ 🎀🎀🎀🎀 @Heiyat_Majazi عثمان گفت: بلــه! هر چند ڪه هرگــز من چنین نخواهم ڪرد اما جنگیــدن با صحابــه ے رسول الله براے من ڪار آسانــے نیست؛ به خصــوص ڪه عایشــه نیز با آنان است. احنف پرسیــد: آن ها دقیقــا در ڪجا مستقر شده اند؟ عثمـان پاسخ داد: در منطقه ے «ضيـــره» فرود آمده اند. عایشــه نیز براے ســران برخــے طوایــف بصــره نامه نوشتــه و از آن ها خواسته است او را در سران برخــے طوایف برابر علــے یارے دهند. بصــره اوضاع و احوال خوبــے ندارد احنف... گفت: تو فرماندار شهرے و مردم تحت فرماندهے تو هستند. پیش از آن ڪه آن ها وارد شهر شوند و پیڪارے در داخل شهر به وجــود آید، تو به سوے آنان برو؛ زیرا اگر آن ها وارد بصــره شوند ممڪن است دل هاے مردم به سبب همراهــے همسر پیامبر با آنان، سست شود و ڪار بر تو دشوار گردد. عثمــان گفت: بلــه، تدبيــر شایستــه همین است، اما امام به من توصيــه را به نزدشان بفرستم و با آن ها مذاڪره ڪنم. اما مذڪرات به نتیجــه اے نرسید. وقوع جنــگ محتمـل بود. ڪاروان مخالفـان به سوے بصره حرڪت ڪردند. سربازان بصــره نیز از شهر خارج شدند، دو سپــاه مقابــل هم قرار گرفتند. پیش از هر برخوردے، عایشــه براے مرعـوب ڪردن مردم بصــره سخن گفت: شما پیوستــه از عثمان و ڪارڪنان او شڪوه داشتید و مطالب خود را با ما در میــان‌ مےگذاشتید. 🍃 بھ قلم✍: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...🍃 منــبع📥 📩 @chaharrah_majazi رمـان فوق العاده👋☝️ هرشب ساعت 🕘 از ایــن ڪانال😍👇 📙 @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃
° (ع)☀️📖 [106] ° 🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 ✨بہ نام خــــــداے علے✨ 😎 تا اینجا رو نوشتین؟ 🤓 بله آقا. بفرمایین. 😎 رو چنان قبول دارن که انگار همین یه ساعت پیش از اونجا اومدن بیرون. به جوری دارن که انگاری همین الان توش دارن می کشن. 🙂 علامت دیگه هم دارن؟ 😎 برای مردم آزاری ندارن و خواسته هاشون خیلی کم و هاشون پر از و و دامان شون پاکِ. 🤔 این از شون! شبها شون رو چطوری می گذرونن؟ 😎 درشب برپا ایستاده و به مشغولن. به جزء قرآن رو با فکر و می خونن. 😎 با اشتیاق به آیه هایی که وعده بهشت دارند توجه و دقت دارن. گوشِ دل به آیه هایی می سپرند که ترس از خدا در اونها باشه اونقدر که فکر می کنن صدای شعله های جهنم رو می شنوند . 🤓 اونها روزا چه جوری ان؟ 😎 در روز دانشمندانی و نیکوکارانی با هستند 😎 یه کمی هم خودتون مطالعه داشته باشین. قرار نیست همه چیز رو که ما بگیم. 😎 این هم منبع👇 📚|• . خطبه ۱۹۳ ترجمه محمد دشتی. ص۲۹۰ 🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [143] ° 🍃🌺🌸🍃🌸🌺🍃 ✨ بہ نام خـــــــداے علے✨ 😄 خویش را زنده کرد و خویش را کشت. 😳 چـــــــــی؟ 😄 تا اونجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید. 😳 ای بابا! کی رو میگی؟ 😄 برقی پُرنور برای او درخشید و راه را برای او روشن کرد . و او را در راه راست کشاند. 😳 چرا با خودت حرف میزنی؟ 😄 از دری به در دیگر او را برد تا به در سلامت و سرای رساند. که دو پای او در با تن استوار شد. 😳 نخیر!!! این دوستم کلا هنگ کرده!!!! 😄 این آن بود که را درست به کار گرفت و خویش را راضی نمود 😳 (آن) کیه؟ ‌اصلا تو چی میگی؟ 😳 اون چیه تو می خونی ؟ که هرچی صدات می زنم حرفای عجیب می زنی!!! 📚|• . خطبه ۲۲۰ مطابق با ترجمه 🍃🌸🌺🍃🌺🌸🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [168] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 😁 میشه خدا رو دید؟ 🙂 مگه میشه چیزی رو ندید ولی پرستید؟؟ 😁 چطوری دیده میشه؟؟ 🙂 ها هرگز او رو آشکار نمی بینن. اما ها با درست او رو درک می کنن. 🙂 به همه چیز نزدیکِ اما نه اینکه بهش چسبیده باشه از همه چی هم دوره نه اینکه باشه 🙂 میکنه نه فقط آرزو و . همه چیز رو میسازه اما نه به وسیله و پا 🙂 اما و پوشیده نیست. ش به خاطر نیست ست اما نه بینایی ظاهری. 🙂 ها و ها در برابر او به خاک می افتن و دلها از ترس او بی قرارند. 😁 اینا حرفهای خودتون بود؟ 🙂خیر 📚|• . خطبه ۱۷۹ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [192] ° 🍃🌺🌸🍃🌸🍃🌸🌺🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 😁 سؤالات مصاحبه حضوری چی بود؟ 🙂 فقط یه دونه اش یادم مونده! 😁 خب چیه؟؟ 🙂 شرایط ‌و 😁 جوابشم می دونی؟ 🙂 بله!!!! 🙂 باید امام و به مردمش راست بگه. و راه رو بره. فرزند باشه 😁 فرزند آخرت باشه، یعنی چی؟ 🙂 یعنی اینکه بدونه از اونجا اومده و قراره به اونجا بره. 😁 خب ادامه ش؟؟ 🙂 پس نتیجه میشه اینکه با ببینه و به همون چشم کار کنه. 🙂 اول کارش ببینه کارش به اون هست یا به اگه به سودش هست ادامه بده واگر نه کار رو متوقف کنه. 😁 چه فرقی داره بدونه یا ندونه؟؟ 🙂 کننده بدون مثل کسیه که میره که هرچی تند بره از دورتر میشه. ولی عمل کننده با آگاهی مثل کسیه که رو میره 😁 این کدوم هست؟؟ 🙂 اصل قانون اساسی رو نمی دونم من یه جای دیگه خوندم 😁 کجا؟؟؟؟ 📚|• . خطبه۱۵۴ مطابق با ترجمه 🍃🌺🌸🍃🌸🍃🌸🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
° (ع)☀️📖 [214] ° 🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــــداے علے✨ 😒 از کجا میآیی تو؟؟ هی؟؟ 😁 رفته بودم در نزد وِی!!! 😒 نزد وی؟؟ آنجا چکار؟؟ 😁 تا بگوید پندهای نای و نی!!! 😒 حال چه گفت؟؟ 😁 گفت تو را رحمت کناد 😒 برای چه؟؟ 😁 چون سخن بشنوم و خوب فرا گیرم و چون شدم آن را بپذیرم. 😒 دیگر چه می گفت؟ بگو زود! 😁 گفت باید خویش می بود! 😒 از چه؟؟ 😁 در برابر پروردگار ودود! 😁 گفت باید بترسید از خویش و قدم بربدارید پیش. 😁 حال تو انجام ده نیز برا را فراهم بنه 😁 فی المثل دنیایی ز سر بیرون بریز تا که دَرجات بدست آری عزیز . 😁 با های باش در نبرد دروغین کن تو 😒 بس است دیگر برای من شاعر شد است 😒 راستی!!!! این سخن دارای منبع است؟؟ 📚|• . خطبه۷۶ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌼🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
°⏳| (599) |⌛️° :) اسوهٔ ابوالفضل العباس علیه‌السلام است 😍 و درس وفاداری را از او آموخته‌اند ... وقتی با این جوانان سخن از می‌گویی ، در خود جراحتی هزار و چند صد ساله را باز می‌یابند ... 😌 که هنوز به تازه آغشته است ؛ جراحتِ را می‌گویم ...😔 . . پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [248] ° 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 ✨بہ نام خـــــداے علے✨ 🙂 من تو را ی بزرگترین قرار دادم حالا تو باید با های این مخالفت کنی. و از این کنی. 😳 این کیه؟؟ اون چیه؟؟ 🙂 برای نگهداشتن اونها او را به نیار. چون او جایگزین هر چیزی هست اما هیچ چیزی جایگزین خوشنودی او نمیشه. 😳 هی میگه اون!!!! هی میگه این؟؟ 🙂 خیلی خب! حرص نخور الان بهت میگم این و اون رو. اینِ اول: و های اونه اونِ اول: دین تو هستش. اونها: مردم اند و او هم✨خدا✨ هستش. 🙂 یه چیز دیگه این که: رو در وقتش بخون. نه اینکه وقتی بیکاری زودتر بخونی و وقتی اون رو تأخیر بندازی. 😳 چرا؟؟ 🙂 چون تمام کارهای خوب تو در گرو توعه. 📚|• . نامه۲۷ مطابق با ترجمه 🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 👇 ⛔️🙏 🍃 باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
بھ نآم خداۍ جامآندھ هآ ••| " در این روزهآ ... کھ خیلے هآ بھ پیآده روۍ اربعین مشغول اند ... تعدادۍدیگر در جآۍجآۍ جهآݧ ... بھ حآل زائراݩ حسرٺ مےخورند ..! آرۍمنظورݥ همآݧ جاماندھ هاست ... آنهایی کھ در این یڪ هفتھ ... کارشآݩ گریھ است ..! در بعضےجآهآ کارشآݧ قورٺ دادݧ بغض همیشھ و همراهشآݩ است .. :) آنهایے کھ در دلشآݧ عشق همین فاطمھ است ..! امآ بھ هر دلیلے ..راهے دیآر عشق نشدھ اند ,,, خلآصھ بگویم .. مآ جامآندھ ها هم دآریم ... اۍزائراݩ لطفآ کمےآرام تر از راهے شدݧ خود سخن بگویید شآید یکے قرآر است جآ بمآند از قآفلھ عشق .. "
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . مثلا شڪستت رو بردارے پای برهنه بزنے بیـــرون از خونه از شھر برے...! یه جایی که آرامش باشه؛ یه جایی که خالی از اسـترس باشه... اصــلا بری یه جایے که باشـــه! اگہ‌ ڪـرونا ما رو نڪُـشہ غـمِ‌ نرفتن‌ هیئـت‌ تو مُحـرمـ‌ قطعاً میڪشتِمون(:✌️🏼🥀 ◾️ 💔🍃 ‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
🕊🍃 [• 🌙 •] . . |• سی سال پیـش و ها و ها با نوای "ای مھدی صاحب زمان آماده ایم" پر کشیدند و امروز و ها و ها با نوای "منم باید برم؛ آره برم سرم بره..." آسمانی شدند🕊 دیروز جاویدالاثر شد و امروز برخی از مفقودالاثـر! نام آنها شد •🕊• ونام اینها شد •🌹• آنها با نوای جان میگرفتند و اینها با نوای و آن روز درِ باغ شھادت را بستند و اینها ناله‌کنان التماس کردند: +و امروز نوای: گواهی بر ایـن مدعاست که دعایشان بھ اجابت رسیده اسـت:)🕊 و اما ما... گویی ما سھمی جـز آنها و اینها نداریم... فرمونـد: دیــروز بـراۍ دروازه‌ای بھ آسمـان باز بود و امــروز معبری تنـگ... گویا این معبر بازهـم درحال دروازه شدن اسـت! پ.ن: هنوز هم برای شھـید شدن فرصت هست را باید صاف کرد... :) 🕊| . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🍃🕊
🍭⃢💌 • • رفیق! ما مثل یک فرماندس ؛ چشم و گوش و دست و ...(همه جوارح) فرمان میگیرن ازش ... اگه تونستیم نَفْسمونو ، دلمونو درست کنیم بقیشم درست میشه ...!!! • • جرعھ اے آرامش از جنس خدا..😍↯ 🍭⃢💌 @Heiyat_majazi