📖 #مـتـن_منـاجـات_روضه
🔊 جلسه محـترم عـشاق العـباس
#فـراق_اربـــعــــین
#روضه_حضرت_رقیه
******
/ برا خونش دو قدم پیاده نمیره
+ اما کوله رو انداخته
- کجا؟
- ڪربــلا
- پیـاده؟؟
- آره میرم کمک زینب
شنیدم زینبو تو این مسیـر خیلی زدن
میـــرم کــمــــک زیـنــــب
امروز یکی از رفیقامون تعریف میکرد میگفت این نامردا خرجو زیاد کردن امسال خیلیا نمیتونن برن
اما گفت حاجی امروز میخام برم وام بگیرم خودمو زیر بار وام و قسط و قرض بندازم اما کربلای اربعینو برم
خیـــلیا امسال دلتنــگن
مثل من ممکنه جا بمونن
خیلیام میرن وقتی برمیگردن
رفتنشون یجور دل میسوزونه
برگشتنشونم یجور دل میسوزونه
برمیگردن اینجوری باهاشون حرف میزنی
از حرم برام بگو
تل زینبیه چه خبر؟؟؟
گودال چه خبر بود !؟؟؟
کف العباس چه خبر بود؟؟
از حرم برام بگو
زائری که رفته بودی پا پیاده کربلا
از حرم برام بگو
از نگااااه به پرچم حــسین تو شلوغیه دسته ها
از حرم برام بگو - از حرم برام بگو
اما ماها که جا بمونیم چطور باید بگیم؟؟؟
آقا
از خودم برات بگم ۲
تو خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط
از خودم برات بگم
من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط
از خودم برات بگم - از خودم برات بگم
دلم کجا رفت !!!
از سرت برام بگو
از سری که انقده میده بوی تنور
بابا بابا بابا بابا
از سرت برام بگو
ببین به ما زدن بجای سلام حرفای ناجور
از سرت برام بگو
#حالا_رقیه ......
از خودم برات بگم
ازپاهای تاول زده از پهلوی شکسته ام
از موهام برات بگم
میبینی که سوخته و سر شکسته ام
از صدام برات بگم آخ
انقده زدن منو که زبون بسته ام
آی آی
(((ایشالله اربعــــین میریــم)))
#فــراق_ڪربــلا
🎤 ڪربلایی علـی حـاجیـان
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📖 #متن_روضه
🔊 روضه و توسل جانسوز
🔘 ویژه ماه مبارک #رمضان 🌙
*
مستمندیم ، نگاهِ کرمت ما را بس
از فراوانیِ جودِ تو کمت ما را بس
سر به پای تو نهادیم و سرافراز شدیم
قدمی نِه که غبارِ قدمت ما را بس
خیلی من دِل به تو بستم ... خبرداری؟
خیلی من مدیونت هستم ... خبرداری؟
عمریه عاشقت هستم ... خبرداری؟
*از کجا بگم ؟رجبُ شعبان ازدست داده ها ، من که رو نمیشه ماه رمضان" هرکه روش میشه بسم الله ... من که روم سیاه" هرقولی دادم زدم زیرش
یه چند ساعتِ دیگه وقت داری ، یه کاری بکن رویِ زهرا (س) رو زمین نمیزنه ... رویِ رُقیه رو زمین نمیزنه ....*
میزبان فاطمه باشد ، چه نیازی به جنان
لحظه ای گریه به زیر علمت ما را بس ...
*آقام این روزا یه خرده دلتُ خون کردن ... به پا ما نزار ... عکسِ حرمِ امام رضا رو پاره کردن خاک به سرم ....این روزا بد دهنی وکج دهنی مردمُ پا نوکرایِ امام حسین نزار ....*
تا خدا را به زیارت بنشینیم حسین
سحر یک شبِ جمعه حَرمت ما را بس
حسین ... قلبِ منم جَلا بده ...
حسین ... به خاطرِ خدا بده ...
حسین ... به ما یه کربلا بده ...
عشق ربطی به قیل و قال ندارد
عاشقی حرف جز کمال ندارد
شاهِ عُشاق که مثال ندارد
باغ او میوهای کال ندارد
نخل هایِ علی نهال ندارد
غیر راه علی ، هیچ مسیر ندیدم
داخلِ خانه اش صَغیر ندیدم ...
سربلندندُ سر به زیر ندیدم
من دراین خانه غیر شیر ندیدم
شیر بودن که سنُ سال ندارد
بی بی جانم ...
چون شده حیدری تبار رقیه
هست عجوبۀ وِقار رقیه
*بعضی ها دنبال اینن که این خانم بوده یا نبوده ؟ ... ما داریم براش شهید میدیم ... ما سرطانی از حرمش بلند کردیم ...بی بی ... راستی خانم تولدت مبارک ...
*خانم ... دیدی چه جشن هایی برات گرفتیم ... غلط کردن زدنت ... بچه گیر آوردن آی نامردا ... دیدی خانم چقد عروسک دادن ... چه کِیکا تَولدی برات گرفتن ...*آیینۀ تبارم ... تولدت مبارک ...
بخداحواسم جمع ما آخرشعبان فرقی هم نمیکرد اگر الان اینجا چراغونی هم بود حاله همین بودنن تا حالا جشن خانم شاد ندیدم من بدترین روضه ها رو تو تولدش شنیدم ... اصلا حسین موافق با گوشواره نیست .... ای وای کجا رفت دلم ... بزا اون وری نرم وقتم کمِ ... سریع جمع وجور کنم ... عزیزدلم بخونه براتون مهمان نوازی کردی اما یادگار میمونه قبل رمضان فردا قیامت گردن هم حق داریم اینی که من اعتقادمم هست روشنایی گریه کنید عادت کنی برا اینه همه رو تو روشنایی زدن ...بابا کوچه روز بود ...گودال روز بود ....وسط روز به زینب خندیدن ...فقط یه نفرُ شب زدن ... آره همین خانم سه ساله باقی رو هرکی رو زدن روز بود ...**دروازه شام روز بود زدن ... بابا چتونه هنوز روضه نخوندم ...*
چون شده حیدری تبار رقیه
هست عجوبه ی وقار رقیه
همچون زینب شد استوار رقیه
گرچه دیده سه تا بهار رقیه
حیف در زندگی مجال نداد ...
دست به دیوار رفت ، مسخره کردن
کوچه هر بار رفت ، مسخره کردن
پیش اَنظار رفت ، مسخره کردن
سر بازار رفت ، مسخره کردن
چادر پاره که قیلُ قال نداره ....
زجر ول کن نبود ، حرمله میزد
دخترک را بدونِ فاصله میزد ....
*سیدا برن بیرون من میخوام یه مصرع بخونم ...*
گردنش را که سِلسِه میزد
گفت جامانده ام زقافله ، می زد
نزن ...نزن ... او با کسی جدال ندارد
حسیــــــن .....
#توسل_و_مناجات
#روضه_حضرت_رقیه
#ماه_مبارک_رمضان
☑️ حاج حيدر خمسه
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
4_5828017848961729845.mp3
7.95M
#بسم_الله_الرحمان_الرحیم
❌ #لطمه_زنی
#روضہ_حضرت_رقیه (س) ❌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بند1
چند روزه که
موهام نخورده شونہ//اشکای من روونه
دارم میرم اسیری// به ضربه تازیونه
دور و برم
پره آتیش و دوده// زیر چشام کبوده
تو که نبودی دشمن //گوشوارمو ربوده
ببین لباس و معجرم سوخته
تمومه پیکرم شده کوفته
ببین که دخترت روی ناقہ
نگاشو روی راس نی دوخته
🖤بابا… من الذی ایتمنی
ایتمنی ایتمنی واویلا🖤
بند2
کتک خوردم
میونه صحراخیلی//باکعب نی باسیلی
ببین رخ رقیہ// شده کبوده و نیلی
زجر ملعون
تا من رو تنها دیده// اَمونمو بریده
لگد که زد به پهلوم// موی منو کشیده
جاموندم از مسیر و قافلہ
بابا پاهام شده پر آبلہ
پیادمو تو روی نی هایی
میونه ما زیاده فاصلہ
🖤بابا… من الذی ایتمنی
ایتمنی ایتمنی واویلا🖤
بند3
رو گردنم
جای رد طنابہ// داریم میریم خرابہ
تماشای سر تو // برای من عذابہ
کوفه و شام
بما رسیده آزار// توشهروکوچه، بازار
امون ازین جسارت // میونه بزم اغیار
شرابو روسر تو میریزه
چشای شامیا چقدر هیزه
خودم دیدم یه ملعونی میگفت
ڪــه بین ما بفڪر ڪنیزه
🖤بابا… من الذی ایتمنی
ایتمنی ایتمنی واویلا🖤
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❌لطفا حق روضه ادا گردد❌
باحال معنوی گوش کنید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امام زمان ارواحنافداه حلالم کنید
سادات حلالم کنند…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شاعر ✍ #عبدالزهرا۶٩
ــــــــــــــــــــــــــــ
#به_عنایت_حضرت_زهـرا_سلام_الله
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📖 #مـتـن_منـاجـات_روضه
🔊 جلسه محـترم عـشاق العـباس
#فـراق_اربـــعــــین
#روضه_حضرت_رقیه
******
/ برا خونش دو قدم پیاده نمیره
+ اما کوله رو انداخته
- کجا؟
- ڪربــلا
- پیـاده؟؟
- آره میرم کمک زینب
شنیدم زینبو تو این مسیـر خیلی زدن
میـــرم کــمــــک زیـنــــب
امروز یکی از رفیقامون تعریف میکرد میگفت این نامردا خرجو زیاد کردن امسال خیلیا نمیتونن برن
اما گفت حاجی امروز میخام برم وام بگیرم خودمو زیر بار وام و قسط و قرض بندازم اما کربلای اربعینو برم
خیـــلیا امسال دلتنــگن
مثل من ممکنه جا بمونن
خیلیام میرن وقتی برمیگردن
رفتنشون یجور دل میسوزونه
برگشتنشونم یجور دل میسوزونه
برمیگردن اینجوری باهاشون حرف میزنی
از حرم برام بگو
تل زینبیه چه خبر؟؟؟
گودال چه خبر بود !؟؟؟
کف العباس چه خبر بود؟؟
از حرم برام بگو
زائری که رفته بودی پا پیاده کربلا
از حرم برام بگو
از نگااااه به پرچم حــسین تو شلوغیه دسته ها
از حرم برام بگو - از حرم برام بگو
اما ماها که جا بمونیم چطور باید بگیم؟؟؟
آقا
از خودم برات بگم ۲
تو خونه پخش مستقیم کربلا دیدم فقط
از خودم برات بگم
من خودم رو لحظه ای میون زائرا دیدم فقط
از خودم برات بگم - از خودم برات بگم
دلم کجا رفت !!!
از سرت برام بگو
از سری که انقده میده بوی تنور
بابا بابا بابا بابا
از سرت برام بگو
ببین به ما زدن بجای سلام حرفای ناجور
از سرت برام بگو
#حالا_رقیه ......
از خودم برات بگم
ازپاهای تاول زده از پهلوی شکسته ام
از موهام برات بگم
میبینی که سوخته و سر شکسته ام
از صدام برات بگم آخ
انقده زدن منو که زبون بسته ام
آی آی
(((ایشالله اربعــــین میریــم)))
#فــراق_ڪربــلا
🎤 ڪربلایی علـی حـاجیـان
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
📋من مَلک بودم و آغوشِ پدر جایم بود
#سبک_روضه #متن_روضه
#روضه_حضرت_رقیه (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446
............................................
من مَلک بودم و آغوشِ پدر جایم بود
دوری از گرمیِ آغوشِ تو بیمارم کرد
من به عمرم سر بازار نرفته بودم
.(دخترا رو میذاشتن تو بازار رو پله مردم ببینن انتخاب کنن!).
شوقِ یه بوسه مرا راهیِ بازارم کرد
خسته بودم به روی ناقه کمی خوابم برد
.(جاش رو دوش عمو عباس بود ).
زَجر از راه رسید و زد و بیدارم کرد
لگدی زد که خدا قسمت کافر نکند
بی تعادل شدم و دست به دیوارم کرد
.(قربونت بریم یا اباعبدالله ، بعد شهادتتم به فکر دخترایی ، آخه دختر فرق داره ، با دختراش حرف میزد چه تو گودی قتلگاه چه بالای نیزه ، وقتی سکینه اومد کنار بدن ارباً اربا ، دید دختر داره قالب تهی میکنه! شروع کرد با دختر حرف زدن : «دخترم سلام منو به شیعیانم برسون ، بگو بابامو تشنه کشتن «شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی »
کجا دیگه صحبت کرد با دختراش ، ورودی کوفه یه دفعه دید عقیله بنی هاشم الان دیگه رقیه جون میده صدا زد ««یا أخي فاطم الصغیرة کلّمها فقد کاد قلبها ان یذوباً»
با فاطمه حرف بزن ، بالای نیزه نگاه به دخترا میکرد.).
..........................................
📋دلم بهم گفت / که تو میای به زودی
#سبک_روضه #سبک_زمزمه
#روضه_حضرت_رقیه (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446
............................................
.(بند اول).
دلم بهم گفت
که تو میای به زودی
چه بوسه ها برات فرستادم رو نیزه بودی
به کام تلخم
یه کم عسل می خواستم
دیدم که دخترا بابا دارن ، بغل می خواستم
کبوده صورت من
از دست زجر که بی ادبه
کبوده صورت من
نوازشت رو می طلبه ...
کبوده صورت من
نبوسیدی منو عجبه ... ای بابا
اومدی ، داره تموم میشه نفسام
می بینی ، مزارمه خرابه ی شام
.(بند دوم).
دم غروبه
گلایه هام به چوبه
دیدم با خیزرون یزید روی لبت می کوبه
یه شب نبوده
که راحتم بزارن
شده بابا بخوای ، سر بریده شو بیارن...
مردیم و زنده شدیم
بستن اسیرا رو با طناب
مردیم و زنده شدیم
آوردنت تو بزم شراب
مردیم و زنده شدیم
اذیت شدیم نه مثل رباب ... غمام زیاده
زدنت، بهونه ، دخترت رو گرفت
زدنت، رباب دوید سرت رو گرفت
.(بند سوم).
تنت رو خاکه
ولی سرت رو داری
دم تو گرم، چقد هوای دخترت رو داری
خدا به ماها
تو رو دوباره داده
کم اومدی ولی همین کم از سرم زیاده
انگشتر تو که رفت
انگشت دستتم بریدن
انگشتر تو که رفت
گوشواره از گوشم کشیدن
می فروشم گوشواره ام را اگر پیدا کنم
در عوض انگشتر زیبا برایت می خرم
انگشتر تو که رفت
یه روز خوش چشام ندیدن ...قربون دستت
نفسم ، دست توئه اجازه ی من
رسیدی ، به تشییع جنازه ی من
شاعر : #ناصر_دودانگه
..........................................
📋چاره ای نیست / خوشم اگه با سر تو
#سبک_روضه #سبک_زمزمه #متن_روضه
#روضه_حضرت_رقیه (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
🏴مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام 1446
............................................
.( وقتی اباعبدالله اومد لحظه آخر وداع کنه ، دید با چادرش تو خیمهها داره میچرخه ، تا صداش زد رقیه جان خداحافظ دوون دوون اومد پاهای بابا رو گرفت ، صدا زد بابا : «اَلعَطَش اَلعَطَش »
جیگر اباعبدالله رو سوزوند ، اباعبدالله با یه حالی از خیمه بیرون اومد ، یه وقت دید نازدانه دامن بابا رو گرفته صدا زد دخترم «اِجلِسی عِندَ الخُیمه» برو بشین تو خیمه میرم برات آب میارم .
رفت تا شریعه میخواست مشک و پر آب کنه ، یه تیر به مشک ارباب زدن یکی صدا زد برید به سمت خیمههاش آب رو رو آب ریخت برگشت ، دوباره نازدانه اومد دامن بابا رو گرفت اینجا عمه وارد شد دخترم بیا بریم بابا آب میاره ، گذشت دیگه بابا رو ندید بعضیها میگن غروب عاشورا همراه عمه اومد تو گودی قتلگاه ، هی بهونه بابا رو میگرفت ، هی دنبال بابا میگشت اما بابا رو کجا دید.
یه شب که خوب چشماش میدید نگاه کرد دید سر بالای نیزه آشناست ، نیزه ها رو کنار میزد ، همه خوابن آروم آروم اومد کنار نیزه ، صدا زد تو بابای منی یا نه؟
اینجاشو دشمن داره روایت میکنه میگه : یه وقت نیزه خم شد تا تو صورت دخترک پایین اومد دخترم غصه نخور به زودی میام کنارت
.(بند اول).
چاره ای نیست / خوشم اگه با سر تو
بوسه زدم / به رگای حنجر تو
دست نداری / بخوابونی دختر تو ...
خرده نگیر / نامرتبه موی من
سیلی زدن / اگه کبوده روی من
خورده لگد / تیر می کشه پهلوی من
چی مونده از طفلت جز یه جونه بر لب
کجا بودی زجر اومد سراغم اون شب
کبود منو تحویل داد به عمه زینب ...
.( داره دست میکشه رو سر بریده ، قربونت برم کی گلوتو بریده بابا؟).
اونی که برید گلوتو
.(چه نامرتب بریده).
نمیگفت که من میمیرم
.(بند دوم).
سوغاتی نیست / این گلوی پاره برام
بوسه گرفت / از لبای پاره لبام ....
روم نمیشه / از سر تو چیزی بخوام
مثل منی / از صبح تا غروب زدنت
بد نبودی / ولی تو رو خوب زدنت
فرق تو با / من اینه با چوب زدنت
چطوری زد دندونی برات نمونده ...
چطوری زد چیزی از لبات نمونده
چطوری زد جز خون تو چشات نمونده
.(رقیه روضه میخونه اهل خیمه گریه میکنن ، همه دلشون گرمه آخه دختر بابا داره روضه میخونه ، اما حرفاش تغییر کرد یه دفعه سر بریده صدا زد :«الیه الیه» پاشو بریم رقیه! ).
حالا اومدی
حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
عمو عباسو نیاوردی چرا تنها اومدی
ای بابا حکایتی شده مویم / ای بابا شکستگی ابرویم
..........................................
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
زجری که من کشیده ام
از دستهای زجر
( توو این یه بیت ، اون سیلی معنا میده ... )
#بابا
زجری که من کشیده ام
از دستهای زجر
عکسی کبود از رخِ دُردانه
قاب کرد
گفتم نزن که بال و پَرم
درد میکند
( خواهر کوچولو داری ؟ اگه یکی سیلی بهش بزنه ، چه کار میکنی ؟ )
گفتم نزن
که بال و پَرم درد میکند
اما چه سود
خواهش من را جواب کرد
#بابا
من نذر کرده ام
که ببوسم لب تورا
( گفتم اگه بابامو ببینم ، لباشو می بوسم ، ... گفت امشب به حاجتم رسیم بابا ... )
من نذر کرده ام
که ببوسم لب تورا
حالا خدا
دعای مرا مستجاب کرد
#شاعر_مجتبی_عسکری
قربونِ اون لبای کوچولویی برم ، که رو لب های بابا گذاشت ...
از شهر کوفه تا به شام
سنگم زدند از روی بام
( هان اینم برای اونا که گریه نکردند هنوز ... گریه حضرت رقیه ، از دست ندی امشب ... بابا بابا بابا ... )
از شهر کوفه تا به شام
سنگم زدند از روی بام
اینقدر بهم سیلی نزن
دیگه نمی بینه چشام
یکی بگه این دختره
نزن نزن نزن ..
ضرب لگد ، زجر آوره
نزن نزن نزن ..
حالا که اومدی بابا
گوش بده درد دلمو
زخمای روی بدنم
سرمی بره حوصلمو
خسته شدم از قافله
بابا بابا بابا ..
پاهام شده پُر آبله
بابا بابا بابا ..
وای از سنان و حرمله
بابا بابا بابا ..
( بابا ، حرمله منو میزد ، بابا ، ... بابا بابا بابا بابا ... توو همین اشکات ، هرچی میخواهی ازش بخواه ، بی بی دست کسی رو خالی رد نمیکنه ، ... بابا بابا بابا بابا ... بابا همیشه تو منو روی زانوت می نشوندی ، بابا ... اما امشب که مهمونم شدی ، میخوام تلافی کنم بابا ، امشب میخوام ، من سرت رو روی زانو بگذارم بابا ، ... اما بابا دستام توان نداره ، بابا ... )
اونقدر زخم به پیکر دارم
نتوانم که سرت بردارم
( یا اَبَتا یا حسین ) تکرار
#روضه_شب_سوم_محرم
3. زجری که من.mp3
5.43M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
زجری که من کشیده ام
از دستهای زجر
#روضه_شب_سوم_محرم
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
5. دلم چون آهو.mp3
2.71M
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه
#آواز_دشتی
دلم چون آهو
از وحشت رمیده
به شامِ زلف من
سر زد سپیده ...
دلم تنگِ ،
صدایِ توست « بابا »
سخن گو با من از
« حلق بُریده ... » ؟
خرابه با تو
بهتر از جنان است
دل پیرم
به شوق تو جوان است
چرا خونین شده
لبهای خشکت ؟
همه تقصیرِ
چوب خیزران است ...
اما یک وقت عمّه ی سادات ، نگاه کرد دید ، سرِ بریده ، یه طرف افتاده ، رقیه یه طرف افتاده ... وقتی این سه ساله را درون خاک گذاشتند ، زینب یه نگاه کرد ، دید اُمّ ِکلثوم ، داره بلند بلند گریه میکنه ... صدا زد : خواهرم ، تو باید بچه های دیگر را ساکت کنی ، چرا بلند بلند گریه میکنی ؟ صدا زد خواهرم زینب ، آخه هنوز صدای ناله هاش توو گوشمه ...
#روضه_آواز_دشتی
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
📋 غسل شبانه حضرت زهرا (س)
#متن_روضه /*بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شروع کرد بندهای روسری رو آروم آروم گرههاش و باز کرد، تا اومد گره رو باز کنه دید حسن یه فریادی زد:« آه! مادر». راز بین حسن و مادر برملا شد.
امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین گفت:« من و اسماء این بدن و غسل میدیم فقط شما مواظب زینب باشید، زینب نباید خون ببینه؛ زینب نباید بازوی شکسته ببینه؛ زینب نباید این صحنهها رو ببینه؛ ولی بزار زینب ببینه، بزار زینب نگاه کنه غسل شبونه رو یاد بگیره؛ بزار زینب غسل زیر پیراهن و یاد بگیره؛ بزار زینب غسل بدن شکسته رو بلد بشه؛ یه شبی این غسل به دردش میخوره.
زن غساله اومد این بدن و غسل بده دیدن عقب عقب داره فرار میکنه. کجا؟! من این بدن و غسل نمیدم. همه جای این بدن شکستهست، همه جای این بدن سیاهه...
یهو بیبی بدو بدو اومد کار خودمه من یاد گرفتم، من اون شبی که مدینه بابام بدن مادرم و غسل میداد یادمه بلدم؛ بلدم چه جوری غسل بدم.
بابام اینجوری غسل میداد؛ بابام به اسماء میگفت اسماء آروم آب بریز...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ⬇️⬇️