eitaa logo
🌷🌷خادم الزهرا (س)🌷🌷
387 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
297 فایل
#گروه_جهادی_فاطمیون #کانال_خادم_الزهرا #متن_مولودی_و_مداحی #لبیک_یا_خامنه_ای #جمهوری_اسلامی_ایران 🤍🤍🤍🤍 @servant18 :آدرس مدیر ⬛ @Hosse113 @Heyda122
مشاهده در ایتا
دانلود
لب تشنه چه میخواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی چه میخواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی شب طولانی و تسبیح و سجاده چه میچسبد بهار زود هنگامم، شبهای زمستانی توکل بر توسل کن توسل بر توکل کن در این دنیای حیرانی در این دریای طوفانی اگر تا شام میخندی اگر تا صبح میخوابی تو از مردن چه میفهمی تو از برزخ چه میدانی اگر آشفته ات کردن یعنی لایق وصلی به او نزدیک تر هستی زمانی که پریشانی نیاز مستمندان را بنه بر دیده منت مباد آنکه بگیرد دامنت را آه انسانی خلاصه بار باید بست یا امروز یا فردا مده از کف مجال این دو روزی را که مهمانی منو و پروانه در آغوش هم تا صبح میسوزیم که با این سوختن روشن شود کنج شبستانی مرا هر وقت میدیدی گریبان پاره میدیدی از اول نیز می آمد به من پاره گریبانی به دامان تو دست انداختم شاید که این دفعه بگیرد دامنت دستی از این آلوده دامانی بجز تو جور عاشق را کسی گردن نمیگیرد خطایش را زلیخاه کرد یوسف گشت زندانی اگر چه گریه هجران، شکسته میکند ما را ولی از آب پیشانی است بهتر چین پیشانی به لطف گریه کار طفل بهتر راه می افتد چه بهتر بیشتر از دیگران ما را بگریانی دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانی پشیمان میشود آنکه برای تو نمیمیرد چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی خبر داری که رفتی تو، به کوچه گردی افتادم به من از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی علی اکبر لطیفیان
ای آخرین توسل سبز دعای ما آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟ جمعه دوباره جمعه دوباره امان ز هجر بی تو چه زود می گذرد هفته های ما در این فراق تا که ببینی چه می کشیم بگذار چشمهای خودت را به جای ما موعود خانواده کی از راه می رسی کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟ کی می شود بیایی واز پشت ابرها خورشید های تازه بیاری برای ما آقا اگر نیایی وبالی نیاوری از دست میرود سفر کربلای ما ✍️: @majmaozakerine
❣﷽❣ ⚫️‍ ⚫️ ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ رونق گرفت از غم تو زندگانی ام اربابِ با وفا به کجا می کشانیم *ماه رجب داره میاد، دنبالِ یه بهونه بودم بیام برات گریه کنم .. ایام وفاتِ شهادت گونۀ خواهر بزرگوارتون حضرت اُم کلثوم(س) .. کاش میشد ما هم مثه این خانم از غصه جان میدادیم ..* وقتی که پیر شوم کیف میکنم چون خرج روضه‌ بود تمام جوانیم خواب و خوراک و زندگی ام گرفته است حتی خیال اینکه بخواهی برانی ام *ما که خیلی وقته کربلا نرفتیم .. اگه روضه ام نمی اومدیم که بیچاره میشدیم دیگه ..* زهرای مرضیه به سرم دست میکشد وقتی سیاه لشگرِ روضه بدانی ام شرمنده ام گناه مرا از تو دور کرد شرمنده ام حسین که من از شما نی ام بر سینه میزنم که مطهر کنی مرا مشغول گرد گیری و خانه تکانی ام ما را نمیخرد کسی جز تو یا حسین مبهوت ازین بزرگی و این مهربانی ام *واقعا زندگی چه لذتی داشت اگر اشک بر ابی عبدالله نبود! اصلاً دنیای بدون کربلا چه لذتی داره .. میشه یه ماه رجب ما رو حرمت مهمان کنی ..الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَشْهَدَنا مَشْهَدَ أَوْلِيائِهِ فِى رَجَبٍ* هر روز تا غروب به همین فکر میکنم امسال هم پیاده حرم می رسانی ام خستگیه راه و دوست دارم زیارتِ ماهُ و دوست دارم پیرهن سیاهُ و دوست دارم بی تو آقا غم دارم، یه زیارت کم دارم .. *امشب اومدیم گریه کنیم برا یه خانمی که مثه خواهر جانش زینب کبری تازیانه خورده، سرِ رو نیزه دیده .. خیلی مظلومه .. بگو بی بی جان فاطمیه رفت، رجب اومد .. نکنه دستِ خالی برم .. میخوایم شبای قدر بیایم .. علی علی بگیم و برا غربتش گریه کنیم ..* هرچند از خورشیدها کم مینویسیم حالا ولی با اشک نم نم می‌ نویسیم با اسم بی بی اسم اعظم مینویسیم آری ز بانوی محرم مینویسیم در دادگاه عشق محکومیم صد شکر از نوکران ام کلثومیم صد شکر زهرا و احمد بود علیِ مرتضی بود ام المصائب بود و هم ام البکاء بود سر تا به پا مستغرق ذات خدا بود پشت ولی الله وقت فتنه ها بود چادر زِ جنس غیرت زهرا به سر کرد با خطبه هایش شام را زیر و زبر کرد آیات قرآن است سرتاسر کلامش جبرئیل سر خم میکند از احترامش عقل ضعیف ما کجا درکِ مقامش دارد تفاوت با همه نوعِ قیامش گمنام شد اما کرامت تام دارد تا به ابد حق گردنه اسلام دارد به مردی این زن، زمانه زن ندیده اوج جلالش را زمین قطعا ندیده مثلش کسی در مرثیه خواندن ندیده یک روزِ خوش در زندگی اصلا ندیده یادش نرفته روضۀ بیت الولا را میخ و زمین افتادن خیرالانسا را هم کربلا رفته‌ست هم گودال رفته هم به کنارِ پیکری پامال رفته هم مثله زینب سوخته از حال رفته هم ذوالجناح آمد به استقبال رفته شلاق در هم کرد حال پیکرش را بردند دزدان وقت غارت زیورش را بسته به هم بودند زن ها بین کوفه خیلی کتک خوردند اما بین کوفه دائم به راه افتاد دعوا بین کوفه هی پخش میکردند خرما بین کوفه همراه زینب کوچه ها را فتح میکرد برداشت پرده از رخ کوفی نامرد در شام اصلاً قامتش مثلِ کمان بود آنقدر لاغر بود دیگر ناتوان بود آوارۀ هر کوچه‌ و بی آشیان بود راهی به سوی مجلس نامحرمان بود چه روضه هایی قسمت بانوی دین شد بالا نشین آسمان ویران نشین شد .. شاعر: سید پوریا هاشمی هر چی برا حضرت زینب شنیدی اینجا هم تصور کن .. این خانم همه اینها رو دیده .. گفت داداش: باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان باورت می شد ببینی دختر خورشید را کوچه کوچه در کنار سایۀ نامحرمان نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان ای تمامی غرور من فدای غیرتت لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان شاعر: تو کس و کارِ منی شمر جلودارِ من است صدا زد میخواید این کاروان رو ببرید تو شام باشه،لااقل از یه جای خلوت ببر آخه ما خانواده حیاییم.. خدا لعنتش کنه گفت حالا که اینجوریه از یه جای شلوغ تر میبرمتون.. با سنگ میزدن: بابا قرآن میخونه،سنگا به اون لب میخوره هر کدوم خطا میره به عمه زینب میخوره غریب کشتنت؛ بی یار و بی حبیب کشتنت آقا خیلی عجیب کشتنت ده اسب نانجیب کشتنت ➖➖➖➖➖➖➖➖
روزگارم با غلامىِ "على" سر میشود هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود جاى آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم حلقه اى را که ز گوش بندگى در میشود شان او را نه قلم کافى ست نه دفتر نه فهم شان سلمانش فقط صدجلددفتر میشود نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن این چه موجودى ست هم اول هم آخر میشود از همینجا میشود فهمید-با مهر على- عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود محضر "یادعلى" و محضر "نادعلى" هر که آدم میشود ازاین دو محضر میشود ذات فیاض “امین الله” ” امینى” پرور است هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور میشود قدر زر زرگر شناسد قدر "زهرا"را"على" علتش این است داماد پیمبر میشود بیشتر کار برادر را برادر میکند حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود کار خیر ما کنار حب تو می ایستد دوبرابر, سه برابر….صد برابر میشود معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست دلدل ات رد میشود سنگ همه زر میشود تو میان خانه هم باشى همه ذبح تواند تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت با تو بیعت میکند بعدا پیمبر میشود دوستى از دوستان دوستان تو اگر در جهنم هم که باشد آخرش در میشود طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام کودک است امروز, در آینده قنبر میشود این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود زان طرف سنگ نشانى هم ندارد "فاطمه" زین طرف دارد کف صحن تو مرمر میشود “باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود حال من چون حال بیماری است زیر دست تو هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود….
پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی باز با لطف فراوان همه را بخشیدی ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی گفته بودند به ما سخت نمی‌گیری تو... همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی یک نفر توبه کند با همه خو می‌گیری یک نفر گشت پشیمان، همه را بخشیدی پس گنه‌کاریِ امروزِ مرا نیز ببخش تو که ایام قدیم، آن همه را بخشیدی حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود تو همان نیمۀ شعبان همه را بخشیدی داشت کارم گره می‌خورد ولی تا گفتم: "جانِ آقای خراسان" همه را بخشیدی بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت "حسین جان"، همه را بخشیدی ✍
✅غریبانه دیگری برای امام ششم 🔻علی‌اكبر لطيفيان مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی جواب هرچه که باشد نوازش است مرا خدا کند بنوازد مرا ولو به «لن» ی بساط حوزه کرم می‌کند، چه ذوالکرمی بساط روضه عطا می‌کند، چه ذوالمننی به دست شیخ‌الائمه غدیر جان بگرفت بله؛ غدیر جوان شد ز بادهء کهنی ببین حدیث حدیث وببین که بحث به بحث چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی به جعفر بن محمد بگو بسوز وبساز مباش فکر حرم گر نوادهء حسنی سیاه‌تر ز همه روزگار پروانه‌ست اگر که شمع بسوزد میان انجمنی نخست آنچه صدا می‌کند سر زانوست اگر کشیده شود ناگهان سر رسنی ببین چه برسرزن یا که مرد میآید طناب را بکشی، تازیانه هم بزنی عبا نداشت که ازخجلتش بسر بکشد پناه برد به یک آستین پیرهنی چه سخت میگذرد مرد آبروداری طی طریق کند با غلام بددهنی اگرچه سوخته در جای شکر آن باقی‌ست که میخ در نگرفته به گوشه بدنی اگرچه از نفس افتاده باز هم راضی‌ست که بین کوچه نیفتاده است هیچ زنی چه حرف‌ها نشنید و چه چیزها که ندید شکسته‌دل شد و آمد ولی چه آمدنی غریب نیز از اینجا نمی‌رود عریان برای تو کفن آورده‌اند، عجب کفنی علیه‌السلام
پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی باز با لطف فراوان همه را بخشیدی ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی گفته بودند به ما سخت نمی‌گیری تو... همه دیدیم چه آسان همه را بخشیدی یک نفر توبه کند با همه خو می‌گیری یک نفر گشت پشیمان، همه را بخشیدی پس گنه‌کاریِ امروزِ مرا نیز ببخش تو که ایام قدیم، آن همه را بخشیدی حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود تو همان نیمۀ شعبان همه را بخشیدی داشت کارم گره می‌خورد ولی تا گفتم: "جانِ آقای خراسان" همه را بخشیدی بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد مادری گفت "حسین جان"، همه را بخشیدی ✍
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قيامت که زير سايه‌ی اين خيمه کرده‌ايم اقامت شفيع گريه کنانش ائمه‌اند يکايک به اين دليل که جمع است در حسين امامت کسى که آه ندارد، چه سود آه خجالت کسى که اشک ندارد، چه سود اشک ندامت چه نعمتی‌ست نشستن میان مجلس روضه که جبرئیل در آنجا فکنده رحل اقامت کسى که بارِ عَلَم را به شانه‌اش نکشيده‌ست بعيد نيست بميرد به زير بار ملامت "کسى که در پى کار حسين نيست، محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی، ز شیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود می‌کند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت ز دنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت" به روز حشر که جمله فقير و کاسه بدستند خدا به زائر تو می‌دهد مقام زعامت غبار خاک عزاى تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قيامت خود را سند زده‌ست به نامت ✍ .
🍃 💔 شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد 🥀🍃
...ای مناجات ای نسیم دعا راه نزدیک ما به سمت خدا ای که دریا کنار تو قطره قطره با التفات تو دریا نذر سجادۀ شبانۀ توست چارمین رکعت نوافل ما ای امام علیّ دوم من ای امام چهارم دنیا مرد شب زنده‌دار سجاده مرد محراب، التماس دعا از تو بوی نماز می‌آید بوی راز و نیاز می‌آید مادر تو نگین حجب و حیاست شرف الشمس سیدالشهداست مایۀ آبروی ایران است افتخار همیشه‌ام به شماست از تو و مادر تو این دل ما عاشق خانوادۀ زهراست یک سفر پیش ما نمی‌آیی؟ وطن مادری تو این جاست تو عجم زاده‌ای، تو فامیلی پس حرم‌سازی‌ات به گردن ماست تو در این سرزمین گل کاری به خدا حق آب و گل داری آفتابی که حق کشیده تویی جلوه‌ای که کسی ندیده تویی با ظرافت، خدای عزّوجل بی نظیری که آفریده تویی آنکه با کفّۀ تولایش پای میزانمان کشیده تویی شب اسیر هزار رکعت تو به خدایم قسم پدیده تویی نخل‌های بلند نخلستان بارش رحمتی که دیده تویی با دعای غلام تو دارد آسمان مدینه می‌بارد بی تو سجاده‌ای اگر هم بود فرش رسوایی دو عالم بود بی تو یا حرفی از بهشت نبود یا اگر بود هم جهنم بود خطبه‌های گلوی زخمی تو انعکاس غروب ماتم بود تو اگر خطبه‌ای نمی‌خواندی خانه‌هامان بدون پرچم بود تو اگر روضه ای نمی‌خواندی سال ما سال بی محرّم بود از تو داریم فصل ماتم را ده شب گریۀ محرم را احترام تو را سلام نبود حق تو کوچه‌های شام نبود حق آیینه‌ها شکستن نیست گیرم این آینه امام نبود هیچ جایی برای حال شما بدتر از مجلس حرام نبود گریه کردی، صدا زدی «ای کاش هیچ سنگی به روی بام نبود کاش مادر مرا نمی‌زایید من امامم، خرابه جام نبود» حرف ویرانه در میان آمد دختر شاه، یادمان آمد ✍
🍃 💔 شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد 🥀🍃
آنانکه عابدند، به وقت اذان خوشند آنانکه زاهدند، به یک تکه نان خوشند از هر دو تا نگار، یکی ناز می‌کند عشاق روزگار، یکی در میان خوشند نانی که می‌پزند به همسایه می‌رسد این خانواده با خوشی دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمان‌شان بعد از بیا، بروست، ولی با بمان خوشند ما می‌خوریم و اهل کرم شکر می‌کنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشاق با معامله‌های گران خوشند با اخم خویش راه فرار مرا ببند صیاد اگر علی‌ست، همه با کمان خوشند در نقطه نقطه‌ی دل شیعه حرم زدند بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند وقتی دخیل‌ها گره این درند و بس این خانواده نیز گداپرورند و بس اینان که سنگ را به نظر فضه می‌کنند از کودکی قبیله‌ی‌شان زرگرند و بس در آستان شمع که طور مقدس‌ست پروانه‌ها همیشه مقرب‌ترند و بس دل دادن و ندادن ما دست ما نبود اینان به شیوه‌ی خودشان دلبرند و بس بگذار بشکنند دلم را یکی یکی اینجا فقط شکسته دلی می‌خرند و بس ارباب زاده‌ها همه ارباب می‌شوند چون بنده‌زاده‌ها که همه نوکرند و بس این خانواده‌ای که مرا صید کرده‌اند حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس وقتی میان کوچه‌ی ما راه می‌رود یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس ای بهترین! یگانه‌ترین آفریده‌ها! پیغمبر تمام پیمبر ندیده‌ها! بیدار بود از سر شب تا سحر، پدر می‌زد صدات با همه جای جگر، پدر آهویی و به دام تو افتاده است شیر عمه اسیر توست، ولی بیشتر، پدر لیلا زیاد محضر آن دو نمی‌رسید تا خوب ارتزاق کند از پسر، پدر خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی خیلی نیاز داشت بگویی: پدر، پدر تو یوسفی و دور مشو از مقابلش وابسته است بر روی تو آنقدر پدر پیش پدر رسیدی اگر، قد بلند کن در آرزوی سرو رشید است هر پدر ای مظهر صفات نبی! هیچ کس به تو این قدر احترام نکرده مگر پدر به به! به این مقام که پایین پا پسر به به! به این مقام که بالای سر پدر از بس نشسته موی تو را شانه کرده است حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است حاضر شدم برای اویس قرن شدن شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن حاضر شدم برای "تو" ازخویش بگذرم دیگر مرا بس‌ست گرفتار "من" شدن لب‌های تو همین که به خود آب می‌زند نزدیک می‌شود به عقیق یمن شدن میل رسول دیدن تو چاره‌ش آینه‌ست پس واجب است محو درین خویشتن شدن تنها تو می‌توانی ازین کارها کنی ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن دل آن زمان که خانه‌ی مهر تو می‌شود اقرار می‌کند به بهشت عدن شدن ای خاک پای مرکب تو کیمیای من جنت برای مردم و خاکت برای من وقتی که نیست خاک رهت، سر برای چه؟ وقتی که نیست در حرمت، پَر برای چه؟ اهل کرم مقابل در ایستاده‌اند با این وجود پس، زدنِ دَر برای چه؟ وقتی تو سُفره‌ی حسنی پهن کرده‌ای پس سرزدن به سُفره‌ی دیگر برای چه؟ گر تو ادامه‌ی علی کوفه نیستی پس آمده‌ست این همه لشگر برای چه؟ ای خاک بر سر همه، تاج سرم شکست افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟ مغرب نیامده‌ست هنوز ای مؤذنم بالای نیزه رفته‌ای آخر برای چه؟ ما سعی می‌کنیم ولی یک عبا کم ست اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟ عمه اگر برای من و تو نیامده‌ست پس دست برده است به معجر برای چه؟ ای سایه‌ی تو بر سر عمه! بلند شو به احترام معجر عمه بلند شو ✍