eitaa logo
پژوهش های اصولی
297 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
729 ویدیو
119 فایل
﷽ 📌نکات اخلاقی واعتقادی 📌تحلیل های سیاسی وبصیرت افزا در راستای آشنایی با مقتضیات زمان 📌آرشیوی از اهم علوم مقدماتی اجتهاد 📌آموزش اصول وفنون پژوهش از طریق ارائه سلسله مباحث علمی از اینکه بدلیل مشغله، توفیق پاسخگویی ندارم، عذر خواهم @HosseinMehrali
مشاهده در ایتا
دانلود
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 111) #فصل_دهم (فرش پوسیده 4) #خیال_میکردم_خانه_با_اثاث_است این رهایی از قی
(خون دلی که لعل شد 112) (فرش پوسیده 5) (بخش اول) یک نمونه دیگر از زندگی و معیشتمان را در رابطه با فرش خانه نقل میکنم. خانه ما طبق معمول اغلب خانه های ایرانی، با قالی مفروش بود؛ اما دیدم این قالی ها هم جز زوائد است و لذا آنها را فروختم. تنها دو قالی در اتاق مهمانهای همسرم باقی گذاشتم. به خود گفتم: این دو قالی به جای قالی هایی باشد که در جهیزیه همسرم بوده است. وقتی تصمیم به فروش قالی ها گرفتم، موضوع را از خانواده همسرم پنهان کردم. برادرها و دایی های او تاجر فرش بودند و میدانستم آنها نمیگذارند من اینکار را بکنم. یکی از برادران را که اکنون هم در مشهد است -حاجی صفاریان- دعوت کردم و به او گفتم: این تعداد قالی را ببر وبفروش و برای ما بجای آنها چند زیر انداز بخر. زیرانداز در ایران ارزان قیمت و کم حجم است. او گفت: به چشم. رفت و زیراندازها را آورد، سه اتاق را فرش کرد و تعداد زیادی از آنها هم اضافی ماند. شاید زیراندازهایی که در سه اتاق پهن کردیم، از نه قطعه تجاوز نمیکرد؛ تعداد چهارده پانزده قطعه آن باقی ماند. به یکی از شاگردانم -شهید کامیاب- گفتم: در اتوموبیل حاجی صفاریان بنشین و این زیر اندازها را بین طلبه هایمان تقسیم کن. به هر طلبه به حسب نیازش، یکی دو زیرانداز بده. او این کار را کرد، و شاید هنوز هم این زیراندازها در خانه برخی از آن برادران موجود باشد./ همسرم که دید این کار را کرده ام، تنها حرفی که زد، این بود: چرا دو قطعه قالی را در اتاق من باقی گذاشتی؟ گفتم: این دو قالی به جای آن قالی هایی است که جزو جهیزیه خود آورده اید. گفتم: نه، آنها را هم بفروش. به حاجی صفاریان گفتم، آمد و این دوقالی را هم فروخت. بعد اتاق مهمانهای همسرم را با دو قطعه موکت فرش کردیم، که آن زمان در نظر ما بهتر از زیرانداز بود. سرانجام همسرم دو قطعه موکت را هم فروخت و تا به امروز در منزل ما فقط همان نه قطعه زیرانداز یاد شده، باقی است و به جز یک استثنا -که چون جالب است، شرح آن را خواهم گفت- در خانه ما دیگر مطلقا هیچ قالی وجود ندارد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
الفائق۲۴.mp3
29.62M
۱ 💠 طریق ۱: عدم وصول. ✅ تقریب ۱ استدلال. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
💠 حکایت های آموزنده 💠 ❇️ تشرف درخواب ❇️ 🔰 مرحوم حجه الاسـلام آقـای مظـاهری واعـظ قمی فرمود: مرحوم حـاج آقـای علماء (از وعاظ قم) فرمود: 🎙 من در رژیم پهلوی از شیـوع فسـاد و بی بنـد و بـاری خیلی نگران بـودم ، شـبی در عـالم خواب به من گفته شـد : حضـرت حجت علیه السـلام به حرم حضـرت معصومه علیها السـلام آمده اند ، من به حرم رفتم وخود را به آن حضـرت رساندم و به ایشان از اوضاع شکوه کردم . آن حضـرت روی مبـارك به طرفی کرد و فرمود : ✅ مـا به ایشـان دسـتور دادیم قیـام کنـد ، من نگاه کردم دیـدم آن شـخص امام خمینی است. 📚 روزنه هایی از عالم غیب ، ص ٤٢ 0⃣3⃣ 📍 "کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی" 🔗 eitaa.com/adibi_larijani
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 112) #فصل_دهم (فرش پوسیده 5) #فرشی_ارزان_تر_از_گلیم(بخش اول) یک نمونه دیگر
(خون دلی که لعل شد 113) (فرش پوسیده 6) (بخش دوم) وقتی قالی ها را فروختیم، دایی ها و برادر های همسرم آمدند و دیدند ما چه کردیم. متعجب شدند و مرا بابت آن سرزنش کردند. گفتند: قالی ماندنی است و زیر انداز میپوسد و فرسوده میشود. این کار، نه زهد، بلکه عینا اسراف کاری است! به آنها گفتم: اولا گمان نمیکنم که صرفه جویی، در خریدن قالی و نخریدن زیرانداز خلاصه شود. بعد هم، من این کار را از آن جهت کردم که کسانی مرا الگوی خود میپندارند؛ لذا ترجیح میدهم روی زیرانداز یا موکت زندگی کنم. یکی از آنها گفت: قالی هایی هست که از زیرانداز ارزان تر است؛ چرا از این نوع قالی ها نخریدید؟ گفتم: چنین قالی هایی پیدا میشود؟ گفت: بله، قالی هایی هست که فرش فروشها آن را «قالی کل » مینامند. اینها قالی هاییست که «پود» برخی از های آن رفته و فقط «تار» آن مانده. اگر قصد قناعت دارید، چنین قالی هایی بخرید. رفتم و دو قطعه قالی کل خریدم، که تا به امروز هست. و همین استثنایی است که گفتم! این دو قالی در دفتر من است. خانه ای که اکنون در آن سکونت دارم، دو طبقه است؛ یک طبقه آن برای خانواده است، و من در طبقه بالا یک اتاق کار دارم، یک اتاق دیگر برای استراحت، و یک اتاق بزرگ هم به عنوان کتابخانه. آن دو قالی تاریخی«!» هم کف کتابخانه افتاده است. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
13991119_40554_128k.mp3
9.14M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات فرمانده کل قوا در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش. ۹۹/۱۱/۱۹ 💻 @Khamenei_ir
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 113) #فصل_دهم (فرش پوسیده 6) #فرشی_ارزان_تر_از_گلیم(بخش دوم) وقتی قالی ها
(خون دلی که لعل شد 114) (فرش پوسیده 7) (بخش سوم) جالب اینکه من در دوران تصدی ریاست جمهوری، در منزل کوچکی پشت مجلس شورای اسلامی سکونت دارم و آن دو قالی در آن خانه بود. یکی از دوستان که آمد و آنها را دید، از بچه ها پرسید: چرا قالی را پشت و رو انداخته اید؟! بچه ها خندیدند و گفتند: این پشت قالی نیست روی آن است! آنقدر پشم پود قالی رفته بود و نخ آن بیرون مانده بود که او روی قالی را پشت قالی تصور کرده بود! چنانکه گفتم، چیزهایی مربوط به خانه ماست که من دوست ندارم بیان کنم. و تکرار میکنم که اینها به برکت لطف خدای تعالی به ما و نیز به برکت وجود این همسر صالحه است. نوع نگاه ایشان به زخارف دنیوی و زوائد زندگی، مستلزم یک روح بزرگ است، و خدای متعال چنین روحی به این زن عنایت فرموده؛ و البته ما هم مشمول این عنایت هستیم. در تمام شرایط دشواری که با آن روبرو شدم -اعم از زندان و شکنجه و تبعید و ترور- در چهره همسرم نشان اندوه و در هم شکستگی ندیدم بلکه از عزم و اراده او، برای ادامه راه، مایه و الهام میگرفتم. حتی مادرم(رحمه الله علیها) با همه شکیبایی و بصیرت و صلابت خود، تا این درجه طاقت و استقامت نداشت. مادرم شجاع و با شهامت بود و مرا به ادامه مبارزه تشویق میکرد؛ حتی پس از آنکه از نخستین زندان خود بیرون آمدم، به من گفت: پسرم! من به تو افتخار میکنم و توفیق تو را در این راه از خدا خواهانم. اما با مکرر شدن زندان و بازداشت، دلش سوخت و از اینکه من دوران جوانی را در زندانها و بازداتشگاه ها میگذرانم، با لحن گلایه آمیز با من سخن میگفت. لیکن هیچگاه از همسرم ضعف و بی تابی و ملامت مشاهده نشد. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 114) #فصل_دهم (فرش پوسیده 7) #فرشی_ارزان_تر_از_گلیم(بخش سوم) جالب اینکه من
(خون دلی که لعل شد 115) (فرش پوسیده 8) (علیه السلام) (بخش اول) برمیگردم به شرح بازگشتم از خانه پدر به خانه ی خود. همسرم فورا شروع کرد به کمک کردن به من، تا برای رفتن به زندان آماده شوم. وقتی احتمال بازداشتم قوت میگرفت، با فراهم ساختن برخی لوازم ضروری، خود را برای رفتن به زندان آماده میکردم. لباسهایم را عوض میکردم، ناخنهایم را میگرفتم، موهای بلند صورت را کوتاه تر میکردم. لذا همه ی این کارهارا کردم. چیزی که در آن هنگام خاطرم را مشغول میداشت، کامل نشدن ترجمه کتاب صلح الحسن بود. من سرگرم ترجمه این کتاب بودم. ناشر هم بسیار علاقه داشت که زود تر به چاپ برسد. مقداری از کتاب را که ترجمه کرده بودم، از من گرفت و به چاپخانه داد و نمونه های چاپی را برای تصحیح برایم فرستاد. لذا قسمتی از کتاب به چاپ رسیده بود، قسمتی ترجمه شده بود و نیاز به بازنگری بود، و قسمتی نیز هنوز ترجمه نشده بود. سرگرم تنظیم، تفکیک و مرتب کردن جزوه ها شدم، تا وقتی به زندان رفتم، بتوانم هرقسمت مورد نظر آن را طلب کنم؛ چون گفتم شاید به من اجازه ی تکمیل کارم را در زندان بدهند. بعد ناهار خوردیم، نماز ظهر و عصر را هم خواندیم و به انتظار آمدن ماموران ساواک نشستیم. خواب بر همسرم غالب شد و به خوابی عمیق رفت. وارد کتابخانه شدم تا برخی کتابها را که ممکن بود در زندان اجازه ی مطالعه ی آنها را بدهند، جدا کنم. در آنجا فکری به ذهنم خطور کرد: چرا از انظار مخفی نشوم و در جای امنی خود را پنهان نسازم تا کتاب را تکمیل کنم؟ بعد هم هرچه میشود، بشود. چند بار با قرآن کریم استخاره کردم، همه ی آیات کریمه مشوق مخفی شدن بود؛ از جمله این آیه کریمه:«فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّي حَتَّي تَوارَتْ بِالْحِجابِ» 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
الفائق۲۵.mp3
23.76M
۱ 💠 طریق ۱: عدم وصول. ✅ تقریب ۲ استدلال. 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
talash-baraye-akherat.ziaabadi.mp3
2.26M
💠 تلاش برای آخرت ✅ مرحوم آیت الله ضیاءآبادی (رضوان الله تعالی علیه) 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945
پژوهش های اصولی
#کتاب1(خون دلی که لعل شد 115) #فصل_دهم (فرش پوسیده 8) #کتاب_صلح_امام_حسن(علیه السلام) (بخش اول) برم
(خون دلی که لعل شد 116) (فرش پوسیده 9) (علیه السلام) (بخش دوم) به بسته بندی جزوه ها پرداختم. همسرم را بیدار کردم و او را از تصمیم خود آگاه ساختم. خوشحال شد و گفت: کجا پنهان میشوی؟ گفتم: نمیدانم. اما میخواهم کتاب را تمام کنم. برای سلامتی ام دعا کرد. با او خداحافظی کردم. با احتمال اینکه منزل تحت نظر است، از خانه خارج شدم، اما کسی را ندیدم. راهی خانه دوست شاعرم مرحوم غلامرضا قدسی شدم. وقتی دید در این گرمای ظهر در خانه اش را میزنم، متعجب شد. ماجرا را برایش تعریف کردم. خوشامد گفت و از دیدن من بسیار خوشحال شد؛ زیرا او نیز همچو من غم اسلام را میخورد. به من اصرار کرد در خانه ی او بمانم و کارم را در آنجا به انجام برسانم، ولی قبول نکردم و گفتم: من تحمل ماندن در میان چهار دیواری را ندارم و میخواهم به جایی بروم که بتوانم تحرک داشته باشم. از او خواستم دوستم «آقا جعفر قمی » را دعوت کند که بیاید تا باهم در مورد تعیین جایی برای اقامت مخفیانه من مشورت کنیم. این دوست هم از کسانی بود که دغدغه ی نهضت اسلامی را داشت و سالها در به دری کشیده بود. آقا جعفر به خانه قدسی آمد. بعد از مشورت و همفکری، رای ما بر اقامت در روستای اخلمد -که از ییلاقات نزدیک مشهد است- قرار گرفت. برای خروج از مشهد، استخاره کردم. برای رفتن به آن ناحیه نیز استخاره کردم. نتیجه هردو استخاره، خوب و دلگرم کننده بود. گفتم یکی از نزدیکانم که ماشین داشت، آمد. آقا جعفر اصرار کرد با من همراه شود تا تنها نباشم. در آنجا یک ماه یا بیشتر ماندم، کتاب را به اتمام رساندم و به تهران فرستادم تا «حسن آقا نیری تهرانی» آن را چاپ کند. از اخلمد به مشهد بازگشتم و زندگی عادی خود را شروع کردم.اینجا و آنجا میرفتم و در مجالس حضور میافتم. ندیدم کسی مرا تعقیب کند. به خود گفتم شاید از بازداشت منصرف شده اند و موضوعی که آنها را تحریک کرده بود، مهم نبوده است. چون از این قضیه اطمینان خاطر یافتم، پنهان کردنی ها را به سرجای خود برگرداندم. البته این گمان من درست نبود، چون با ساواک در ماه«مهر«! آمد و مرا بازداشت کرد. این یکی از سه باری است که من در همین ماه بازداشت شده ام؛ لذا این ماه را ماه «کین» نامیدم! 📚 کانال پژوهش های اصولی https://eitaa.com/joinchat/1772093454C44c5b95945