eitaa logo
امام شناسی
368 دنبال‌کننده
532 عکس
187 ویدیو
2 فایل
ارتباط با ادمین @BehnazEmam نشانی صفحه اینستاگرام https://www.instagram.com/imamology.info/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆⁉️ آیا این همان علی است!؟ ⁉️🔆 1️⃣ ⚪️ حضرت امام هادی علیه السلام می فرمایند: و اما جریان کردن کوه ها ، صخره ها و سنگ ها به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این است: ⚪️ هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از سفر تجارتی به مکه برگشتند ، هر چه خداوند از این تجارت سود به آن حضرت عطا فرموده بود در راه خدا تصدق فرمود ، و ایشان هر روز صبح به طرف کوه حرا می رفت و به بالای کوه می رسید ، و از بلندی های این کوه آثار رحمت خداوند را مشاهده می نمود ، و نشانه های و حکمت خداوند را می دید. و به اطراف آسمان و و دریاها و بیابان ها و دشت ها می نگریست ، و در این آثار و مخلوقات خداوند فکر می کرد ، و به این آیات توجه می فرمود ، و خداوند تعالی را همانگونه که حق عبادت بود می پرستید. ⚪️ پس از گذشت چهل سال خداوند تعالی به او نظر فرمود و او را بهترین و پاکترین و فرمانبردارترین و مطیعترین و متواضعترین قلب یافت. پس به درهای آسمان اجازه داد تا باز شوند ، و صلی الله علیه و آله و سلم به آنها نگاه می کرد ، و به فرشتگان اجازه داد که نازل شوند و آنان نازل شدند و آن حضرت به آنها می نگریست ، و به رحمت خود امر فرمود پس او از نزدیک ساق بر سر مبارک محمد نازل شد و حضرت را در فرو برد. ⚪️ سپس آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روح الامین (که طاووس ملائکه است) را نگاه کرد که در حلقه ای از است و همراه فرشتگان دیگر نازل شد و انگشت آن حضرت را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان! ⚪️ محمد فرمود: چه بخوانم؟ (ظاهراً پاسخ پیامبر به جبرئیل که فرمود چه بخوانم اینست که از کجای بخوانم؟) ⚪️ گفت: ای محمد! «بخوان به نام پروردگارت که را آفرید ، همان که انسان را از خون بسته خلق فرمود ، بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است ، همان که به وسیله ی قلم تعلیم نمود ، و به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد». ⚪️ سپس هر چه که پروردگار او فرموده بود به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم رساند ، و پس از آن به طرف آسمان بالا رفت ، و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از پایین آمدند و ایشان پوشیده از تعظیمِ جلال و عظمت خداوند بود ، و بر ایشان آثار شأن و بزرگی از خداوند ظاهر شد ، لذا بر اثر عظمت وحی بدن مبارکشان را و لرز فراگرفت. ⚪️ فرمود: ولی چون که از تکذیب واهمه و هراس داشت که اگر آنان با خبر شوند به او نسبت جنون خواهند داد. بنابراین خداوند تعالی اراده فرمود که سینه آن حضرت را وسعت دهد ، و قلبش را قوی گرداند ، پس کوه ها و صخره ها و سنگ ها را گویایی عطا فرمود و آن حضرت هرگاه نزدیک اینها می شد اینها عرض می کردند: «سلام بر تو ای محمد ، سلام بر تو ای ولی خدا ، سلام بر تو ای رسول خدا ، سلام بر تو ای حبیب خدا». ⚪️ بر شما بشارت باد ، خداوند تعالی شما را بر همه ی خلایق از اولین و آخرین و زیبایی علم و عمل و به تمام خوبیها آراسته و برتری داده ، از سخنان قریش ناراحت و هراسان نشوید ، از اینکه به شما مجنون بگویند ، به جهت اینکه صاحب فضل آن کسی است که پروردگار جهانیان او را فضیلت داده باشد ، و صاحب کرم آن کسی است که خداوند خالق مخلوقات او را مورد قرار داده باشد. 🔻 ادامه دارد .... 🔻 📚 تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام / ج1 / ص303 و 305 / ح78
✍🏻 قطب راوندی از منهال بن عمرو روایت می کند: ⚫️ چون آن کافران ، حرم و اولاد سید پیغمبران را در مسجد جامع که جای اسیران بود بازداشتند ، و مرد پیری از اهل به نزد ایشان آمد و گفت: الحمدلله که خدا شما را کشت و شهر ما را از مردان شما راحت داد و یزید را بر شما مسلط گردانید. ▫️ چون سخن خود را تمام کرد جناب امام زین العابدین علیه السلام فرمود که ای شیخ! آیا خوانده ای؟ ▫️ گفت: بله. 🔆 فرمود: که این را خوانده ای «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ» (الشوری/23)؟ ▫️ گفت: بله. 🌿 آن جناب فرمود: آنها مائیم که حق تعالی ما را مزد رسالت گردانیده است. 🔆 باز فرمود که این آیه را خوانده ای «وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ» (الاسراء/26)؟ ▫️ گفت: بله. 🌿 فرمود: مائیم آنها که حق تعالی پیغمبر خود را امر کرده است که ما را به ما عطا کند. 🔆 آیا این آیه را خوانده ای «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ» (الانفال/41)؟ ▫️ گفت: بله. 🌿 حضرت فرمود: مائیم ذوی القربی که اَقربَ و قُربَای آن حضرتیم. 🔆 آیا خوانده ای این آیه را «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (الاحزاب/33)؟ ▫️ گفت: بله. 🌿 حضرت فرمود: مائیم رسالت که حق تعالی به طهارت ما داده است. ◾️ آن مرد پیر گریان شد و از گفته های خود پشیمان گردید و عمامه خود را از سر انداخت و و به گردانید و گفت: خداوندا! بیزاری می جویم به سوی تو از دشمنان علیهم السلام از جن و انس. ❔ پس به خدمت حضرت عرض کرد که اگر کنم آیا توبه من قبول می شود؟ ◾️ حضرت فرمود: بله ، آن مرد توبه کرد ، چون خبر او به پلید رسید او را به قتل رسانید. 📚 منتهی الآمال / ج1 / ص542
🍁 گریزی نیست ، تاریخ #کربلا باید از #شام عبور کند تا همه ی گوش ها بشنوند و تمام چشم ها بگریند و تمام روی ها خجل گردند. اما امشب پشت دروازه های یک شهر عجیب... 🍂 وای از شام! وای از شام! وای از شام! 🍂 @Imamology
⏳ زمان: 20 روز بعد از عاشورای سال 61 هجری قمری 🏘 مکان: شام (دمشق) (اوضاع شهر) 🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵 ◾️ اهل بیت پیامبر(ص) در اول صفر سال 61 هجری قمری در شرایطی وارد شهر شدند که حدود چهل سال در این شهر و اطراف آن بر ضد امیرالمؤمنین علی علیه السلام تبلیغات مسموم صورت گرفته بود. ◾️ تعدادی خطیب پول پرست را مأمور ساخته بود که به مقام و منزلت شامخ علیه السلام توهین و جسارت کنند و آن حضرت را مورد فحّاشی و بدگویی قرار دهند. ◾️ مردم شهر شام نیز از هنگامی که این شهر به قلمرو مسلمانان در آمده بود، تا عصر (ع) تنها حاکمان و فرمانروایان طائفه _امیه را در خود دیده بودند و لذا نه محضر پیامبر(ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. ◾️ شامیان در این مدت را در چهره امویان دیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان می ‌دانستند و بر خلاف کوفیان تنها همین را می‌ دانستند که فردی خارجی به نام «حسین» بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسیده و خاندان وی به گرفته شدند. از این رو به شکرانه این پیروزی و ورود کاروان اسرا شهر را آراسته و جشن گرفته بودند. 🔻 ادامه دارد... 🔻 📚 بحارالانوار /ج45 / ص137-140
✍🏻 معاویه که از زمان دو خلیفه قبل حاکم بود انتظار داشت بعد از قتل هم چنان حاکم باقی بماند . حضرت در آغاز حکومت خود نمایندگانی رابرای گرفتن بیعت به سوی معاویه فرستاد که معاویه با مشورت با عمروعاص به نماینده جواب منفی نداد ولی فرستاده به نام جریر را مدتی پیش خود نگاه داشت تا بتواند خود را برای نبرد باحضرت آماده کند. 4ماه پس از جنگ جمل ، جنگ در شوال سال 36 آغاز شد. ✍🏻 از 1 ذی‌الحجه 36 (قمری) درگیریهای سطحی بین دو طرف در جریان بود و پس از آن در محرم 37 (قمری) به مدت یک ماه متارکه کردند. پس از به نتیجه نرسیدن مذاکرات، از اول ماه صفر درگیریهای سنگینی به مدت 11 روز در محلی به ‌نام صفین که در ناحیه غربی عراق میان بالس و رقه است از سر گرفته شد. ✍🏻 پیامبر از پیش فرموده بودند اگر معاویه بر منبر من رفت او را بکشید . و فرموده دیگرش این بود که عمار یاسر درجنگ اهل و شام و در جبهه حق شهید خواهد شد.
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (خطبه مالک اشتر در یوم الهریر) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ❓ابان می گوید: از سُلَیْم بن قِیْس شنیدم در حالی که از او پرسیدم: آیا در صفین حاضر بودی؟ ❗️گفت: آری. ❓پرسیدم: آیا در روز « » هم حاضر بودی؟ ❗️گفت: آری. ❓گفتم: در آن روز در چه سنی بودی؟ ❗️گفت: چهل سال. ‼️ گفتم: پس برایم نقل کن ، خدا رحمتت کند. ▪️ سلیم گفت: آری ، هرچه را فراموش کنم این را فراموش نمی کنم. سپس گریه کرد و گفت: ▫️ آنان بستند و ما صف بستیم. آنگاه سوار بر اسب سیاهی بیرون آمد در حالی که اسلحه اش را بر اسبش آویخته و در دستش بود و با آن به سرهایمان فرود می آورد و می گفت: «صف های خود را منظم کنید». ▪️ وقتی گروه های را دسته بندی و صف ها را منظم کرد ، سوار بر اسبش پیش آمد تا بین دو صف ایستاد و پشت به اهل نمود و رو به ما کرد و حمد و ثنای الهی به جا آورد و بر پیامبر صی الله علیه و آله و سلم درود فرستاد و سپس گفت: ⚪️ اما بعد، از قضا و قدر الهی این بود که در این مکان از جمع شویم به خاطر اجل هایی که نزدیک شده و اموری که شدت یافته است. گذار ما در این جنگ ، آقای مسلمین و امیرالمومنین و افضل وصیین و پسر عموی پیامبر و برادرش و وارث اوست و شمشیرهای ما شمشیرهای خداوند است ، و رئیس آنان پسر خورنده ی جگرها و پناهگاه و باقی مانده ی احزاب است ، که آنان را به شقاوت و آتش می کند. 🌱 ما در جنگ با ایشان از خداوند امید داریم و آنان عقاب دارند. 🔥 ⚪️ آنگاه تنور داغ شد و به خروش آمد و اسبان بر کشته های ما و آنان تاختند ، ما در جنگ با آنان امید پیروزی داریم. در آن هنگام جز سر و صدای نامفهوم و همهمه چیزی نشنویم. ⚪️ ای مردم! چشمان را ببندید و دندان های پیشین را فشار دهید ، که اینگونه در زدن سرها شدیدتر است. با رویتان به استقبال دشمن بروید و دسته ی شمشیرهایتان را به دست بگیرید و بر مغزها فرود آورید و با نیزه ها به پایین سینه ی چپ بزنید که کشنده است. ⚪️ به شدت کنید مانند قومی که برای خونخواهی پدرانشان و گرفتن انتقام برادرانشان آمده اند ، و کینه ی دشمنشان را در دل دارند و خود را برای آماده کرده اند ، تا ذلیل نشوید و در دنیا برایتان عار نماند. 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص281-282
🔆 ﷽ 🔆 💔 کمی روضه بخوانیم ◾️بفرمایید روضه، ▪️آدرس: دروازه ی ساعات ▪️بعد از ڪوچه ی تنگِ ها ▪️تَهِ بازارِ شامِ سابق و امروز بازارِ حمیدیّه ▪️گرفته مجلسے ارباب در ڪاخ یزیدیّه ◽️ بفرمایید روضه با حضور ؛ ▫️قاتلان ،شمر و سنان و حرمله امشب ▫️بفرمایید روضه با حضور ذاڪران ▫️این بار چوب با لب ... ◾️بفرمایید روضه « شام » ▪️بعدش هم به صرف شام ▪️به صرف شام، بعدش هم شراب از جام ◽️ بفرمایید روضه شامیان، ▫️بعد از نماز مغرب و عشاء ▫️بفرمائید روضه شامیان ▫️با خطبه خوانے هایِ ▫️و ◾️ ندیدم مجلسے کامل تر ▪️از این مجلس روضه ▪️نه بی خود نیست اربابم ▪️در آورده سر از این مجلس روضه ◽️ که در آن قاسم و و اڪبر ▫️ بر روی نیزه، میان دارند ▫️و در هر گوشه ی مجلس ▫️شبیه عمّه‌ی سادات و طفلان، ▫️ ڪربلایی های بسیارند ... ◾️ به نوبت راویان ، شمر و سنان ▪️و حرمله از گفتند ▪️تمام قصّه را از ابتدا تا انتها گفتند ▪️ولی هر یک جدا از روضه ی ▪️سرهای از پیکر جدا گفتند ‌... ◽️ سپس بر منبرِ ▫️آن لب ڪرب و بلایی ▫️آیه ای از کهف را آن شب تلاوت کرد ▫️تمام نڪته ها را مو به مو ▫️در خواندن آیه رعایت ڪرد ... ◾️ حسین بن علے لب وا نکرده، ▪️ناگهان مجلس دگرگون شد ▪️از این سو چشمِ زین العابدین ▪️از آن طرف، زینب دلش خون شد ◽️ پس از لب خیزران برخواست آهسته ▫️ولے با شدّت از دست یزید افتاد ▫️ دید بالا رفت چوب خیزران، ▫️امّا خدا را شکر بر صورت ندید افتاد ◾️ به شدّت خواندن های زینب، ▪️شور مےبخشد به این مجلس ▪️خصوصاً موقعِ طرز ادای ▪️اسمِ ارباب جهان، ▪️از بس حسین بن علے را میکشد با حس ▪️دل سنگ آب می گردد ... ▪️ بیشتر بی تاب می گردد ◽️ شما حالا بفرمایید روضه ، ▫️ امّا به زور تازیانه ، ▫️راهیِ مجلس شدند آن شب ▫️شما حالا بفرمایید روضه ، ▫️بچّه ها ، از بس که خوردند ▫️از عدو، بی حس شدند آن شب ◾️ بفرمایید روضه ، روضه ی ناگفتنے ▪️در مجلس از آغاز بسیار است ▪️از این بسیار ها تنها ، یکیّ اش این که ▪️ زین العابدین بسیار است ▪️یکے دیگر از این بسیار ها اینکه ، ▪️ڪمان حرمله ، بسیار در چشم همه ▪️ مشغول ِآزار است ... ◽️ بفرمایید روضه ▫️تا که زینب کبری سحر گردد ▫️بفرمایید روضه تا مگر تعدادمان ▫️از دعوتے های یزید بی مروّت ▫️بیشتر گردد ▫️بفرمایید روضه ▫️تا که بازوهایمان امشب برای بچّه ها ▫️در وقت تازیانه مانند سپر گردد ◾️ بفرمایید روضه ، آدرس ؛ ▪️دروازه ی ساعات ▪️بفرمایید روضه بچه ها ، ▪️تنها برای شادی ▪️و عمّه ی سادات ... 🍃🥀
امام شناسی
🌪 چهره ی معاویه به روایت #صفین 🌪 #شماره_دو (جنگ در یوم الهریر) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ⚔️ سپس دو لشکر با یکدیگر د
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (قرآن بر سر نیزه ها) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 🌵 چون خبر وعده امیرالمومنین علیه السلام در مورد حمله صبح روز بعد به رسید و وحشت شدیدی او را گرفت ، و همه ی اصحابش و اهل از این جریان احساس شکست کردند. 🌵 معاویه عمروعاص را فراخواند و گفت: ای عَمرو ، فقط همین یک را فرصت داریم تا آنکه صبح به سراغمان آید. نظر تو چیست؟ 🌵 عمروعاص گفت: میبینم مردان کم شده اند ، و آنان که باقی مانده اند در مقابل مردان او نمی توانند کنند و تو هم مثل علی نیستی. او بر سر مسئله ای با تو می جنگد و تو بر سر چیز دیگری می جنگی. تو بقا را می خواهی و او فنا را می خواهد. اهل شام اگر علی بر آنان غالب شود آنچنان از او نمی ترسند که اهل اگر بر آنان غالب شوی از تو می ترسند. 🌵 ولی مسئله ای را به آنان القا کن که اگر آن را رد کنند به می افتند و اگر هم بپذیرند باز به اختلاف می افتند! 🌵 آنان را به کتاب خدا دعوت نما و ها را بر سر نیزه ها کن ، که به مقصود خود خواهی رسید و من این نقشه را برای تو ذخیره کرده بودم. 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص283
🌪 چهره ی معاویه به روایت 🌪 (نامه ها) 🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥🌪🔥 ✉️ نامه ی معاویه ▫️ معاویه درستی نقشه ی را فهمید و گفت: راست گفتی ، ولی فکری به نظرم رسیده که با آن بر علی حیله کنم: «شام را به عنوان مصالحه از او بخواهم» ، و این اولین چیزی بود که مرا از آن محروم کرد. ❕عمروعاص خندید و گفت: ای معاویه ، تو را چه رسد به با علی؟! ولی اگر می خواهی بنویس! ▫️سلیم می گوید: معاویه به دست مردی از «سَکاسِک» به نام «عبدالل بن عقبه» این را برای علی علیه السلام فرستاد: 🔥 «اما بعد ، اگر تو میدانستی که کار ما و تو را به اینجا می کشاند و ما هم می دانستیم ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم. و اگر عقل هایمان بر ما غالب باشد ، این مقدار از فرصت باقی مانده که گذشته را ترمیم و آینده را اصلاح کنیم. 🔥 من از تو را درخواست کرده بودم به شرط آنکه اطاعت و بیعتی را بر من لازم نکنی ، ولی تو قبول نکردی ؛ و خداوند آنچه منع کردی به من عطا فرمود. من امروز تو را دعوت می کنم به آنچه دیروز دعوت کردم. 🔥 تو هم از امید نداری مگر آنچه من امید دارم و از نمی ترسی مگر آنچنان که من می ترسم. به خدا قسم جگرها نازک شده و مردان از میان رفته اند. ما همگی فرزندان عبدمناف هستیم ، و بعضی از ما بر بعض دیگر فضیلتی ندارد که عزیزی به خاطر آن ذلیل شود یا ذلیلی به غلامی شود. والسلام». 📮📩📤📮📩📤📮 ✉️ جواب نامه ▫️ سلیم می گوید: وقتی علیه السلام نامه ی معاویه را خواند خندید و فرمود: «تعجب از معاویه و حیله ی او بر من است!» سپس حضرت ، نویسنده اش عبیدالله بن ابی رافع را صدا زد و فرمود: بنویس: 🌿 «اما بعد ، نامه ی تو به دستم رسید که در آن یادآور شده بودی «اگر تو و ما می دانستیم که جنگ نسبت به ما و تو به این حد می رسد ، هیچکدام این جنایت را بر دیگری روا نمی داشتیم» ، ای معاویه ما و تو در مرحله ی نهایی از جنگ هستیم که هنوز به آن نرسیده ایم. 🌿 اما اینکه شام را درخواست کردی ، من چیزی را که دیروز به تو ندادم امروز هم نمی دهم. اما اینکه «در و امید هر دو مساوی هستیم» ، تو در شک قوی تر از من در یقین نیستی ، و اهل شام هم بر دنیا از اهل نسبت به آخرت حریص تر نیستند. 🌿 اما اینکه گفتی «ما فرزندان عبدمناف هستیم و هیچکدام بر دیگری فضیلتی نداریم» ، ما هم چنین هستیم ، ✅ ولی «امیه» همچون هاشم نیست ، ✅ و «حرب» همچون عبدالمطلب ، ✅ و «ابوسفیان» همچون ابوطالب ، ✅ و آزاد شده همچون هجرت کننده ، ✅ و منافق همچون ، ✅ و مدعی باطل همچون مدعی نیست. 🌿 در دست ماست مقام نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که با آن بر عرب حاکم شدیم و را تحت اختیار خود درآوردیم. والسلام». 📚 اسرار آل محمد علیهم السلام / خوئینی / ص284-285
✍🏻 نقل شده که اهل‌ بیت امام حسین علیهم السلام را سه روز پشت دروازه‌ های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌ بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین علیه السلام را همراه کاروان اسرا وارد دمشق کردند. ◼️ واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌ رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعت که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل که از حقیقت ماجرا بی‌ خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌ کردند و بر سرها اهانت می‌ نمودند. سفر شام برای اهل‌ بیت امام حسین علیهم السلام بسیار تلخ و مصیبت‌ های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ ترین مصیبت‌ ها بوده است. 💔 وقتی از امام سجاد علیه السلام پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ ترین مصیبت‌ های شما کجا بود، سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام. ◼️ در شام نیز اسرای آل محمّد علیهم السلام را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌ گذارند و این صحنه از سوزناک‌ ترین صحنه‌ هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌ افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌ کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌ داند و به مردم اجازه حضور می‌ دهد و در آن مجلس به لب‌ های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌ زند. ◼️ گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌ دهد و این جسارت بزرگ را می‌ کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌ خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌ شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم خطبه‌ ای در مجلس یزید ایراد می‌ کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌ کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خوار می‌ کند.