🌷 #زيارت_نامه #حضرت_فاطمه_معصومه علیهاالسلام🌷
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علي آدم صَفوةالله، السلام علي نوح نبي الله، السلام علي ابراهيم خليل الله، السلام علي موسي كليم الله، السلام علي عيسي روحِ الله؛ السلام عليك يا رسولَ الله، السلام عليك يا خيرخلقِ الله، السلام عليك يا صفيّ الله، السلام عليك يا محمد بن عبدالله خاتم النبيين؛ السلام عليك يا أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالبٍ وصيَّ رسول الله؛ السلام عليكِ يا فاطمةُ سيّدةَ نساءالعالمين؛ السلام عليكما يا سبطَيْ نبِيِّ الرحمةِ و سيِّدَيْ شبابِ أهل الجنّةِ؛ السلام عليك يا عليّ بن الحسين سيدِالعابدين و قُرَّة عَينِ النّاظرين؛ السلام عليك يا محمد بن عليٍ باقرَالعلم بعدالنبيِّ؛ السلام عليك يا جعفر بن محمدٍ الصادقَ البارَّ الأمين؛ السلام عليك يا موسي بن جعفرٍ الطاهرَالطُهْرَ؛ السلام عليك يا عليَّ بن موسي الرضاالمرتضي؛ السلام عليك يا محمّد بن عليٍّ التقيَّ، السلام عليك يا عليَّ بن محمدٍ النقيَّ الناصحَ الأمينَ؛ السلام عليك يا حسين بن عليٍّ؛ السلام علي الوصيِّ من بعده؛ اللهمّ صل علي نورك و سراجك و وليِّ وليِّكَ و وصيِّ وصيك و حجتك علي خلقك. السلام عليكِ يا بنتَ رسول الله؛ السلام عليكِ يا بنتَ فاطمةَ و خديجةَ؛ السلام عليكِ يا بنتَ أميرالمؤمنين؛ السلام عليكِ يا بنت الحسن و الحسينِ؛ السلام عليكِ يا بنتَ وليِّ اللهِ؛ السلام عليكِ يا أختَ وليِّ اللهِ؛ السلام عليك يا عَمَّةَ وليِّ اللهِ؛ السلام عليك يا بنتَ موسي بن جعفرٍ؛ و رحمةُ اللهِ و بركاته.
السلام عليكِ عَرَّفَ اللهُ بيننا و بينكم في الجنّةِ؛ و حَشَرنا في زمرتكم؛ و أَوْرَدَنا حَوضَ نبيكم؛ و سقانا بكأسِ جَدِّكُم من يد عليِّ بن أبي طالبٍ؛ صلواتُ اللهِ عليكم.
أسئل اللهَ أن يُرِيَنا فيكُمُ السُّرور و الفرج؛ و أن يجمعنا و أياكم في زمرة جدّكم محمدٍ صلي اللهُ عليه و آله؛ و أن لايسلبنا معرفتكم إنه وليٌّ قديرٌ.
أَتَقَرَّبُ ألي اللهِ بحبكم، والبرائةِ مِن أَعْدائِكُمْ، والتسليمِ إلي الله، راضياً به غَيْرَ مُنْكَرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ، وَ عَلَي يقينِ ما أتي به محمدٌ و به راضٍ؛ نطلب وجهك يا سيدي و رضاك والدارالآخرة، يا فاطمةُ اشْفعي لي في الجنَّةِ؛ فإن لكِ عنداللهِ شأناً مِنَ الشّأنِ.
اللهمّ إنّي أسئلُكَ أَنْ تختمَ لي بالسعادة، فلا تَسْلُبْ مِنِّي ما أَنَا فيه، ولاحول و لا قوّةَ إلاَّ بالله العليِّ العظيمِ.
اللهمّ اسْتَجِبْ لنا، و تَقَبَّلْهُ بكرمكَ و عزّتكَ، و برحمتك و عافيتك؛ و صلي اللهُ علي محمدٍ و آله أجمعين، و سَلَّمَ تسليماً يا أَرْحَمَ الرَّاحمين.
#حدیث
التماس دعا
#مثنوی #نامه ی #عمر به #امام_علی علیه السلام و جواب آن حضرت- تقدیم به بانو #حضرت_معصومه سلام الله علیها به مناسبت روز #ولادت ایشان. #حسین_صفره #شعر
به نام خدا
ابیاتی از #برجام_نامه
سروده #دکتر_حسین_صفره(صفا)
یکی دانه در باغ ما کاشتیم
صبورانه در فکر برداشتیم
کسی را که اصلش ندانم کجاست؟
زند داد: «من میوه خواهم، کجاست؟!»
یکی دانه را باید آبی دهد
زمان می برد تا گلابی دهد
گلابی برجام کار خداست
توان گفت کارش ز حکمت جداست؟!
گهی «کن فکان» است امر خدا
گهی منتفی گردد آید «بدا»
«کری» میوه را گر همه برد خورد
و یا باغ را جملگی آب برد
و یا میوه ها را تبه کرد باد
کند نقد ما را بجز بی سواد؟!
💥 «مطالعات روایی و #درایت_در_روایت، بهخصوص برای طلبهها، یک #دستور_سلوکی و #برنامه_ریاضتی_و_تربیتی است.
💠 #استاد_میرباقری:
«هدف از کار کردن با معارف اهل بیت علیهم السلام، توسل به اهل بیت علیهم السلام و یک #سیروسلوک_جامع با ائمه است و اگر زمینههای آشنائی با معارف اهل بیت و #انس با معارف اهل بیت آماده شده باشد میتواند بستر رشد انسان و #تهذیب انسان و #کمال معنوی انسان هم بشود. نفسِ کار کردن با معارف، این نیست که ما بخواهیم یک #اطلاعات_ذهنی پیدا کنیم، بلکه غرض این است که به معصوم مقرّب شویم و جایگاه ما به معصوم نزدیکتر شود و طبیعتاً در همین مسیر تحت حمایت و ولایت معصوم قرار بگیرم و نتایجی در این راه برای ما انشاءالله فراهم شود.
مطالعه روایات و کار کردن روی معارف اهل بیت علیهم السلام برای یک طلبه در واقع یک برنامه ریاضتی است و نه فقط برای طلبه بلکه برای همه باید اینطور باشد؛ بهخصوص برای یک طلبهای که شاگرد مکتب امام صادق علیهالسلام است یکی از عبادات و یکی از ریاضات است. همانطور که انسان میتواند بیدار بماند و تهجد کند و این #جزو_مناسک_عبادی است، کار کردن با معارف اهل بیت علیهم السلام را هم باید #از_الان_تا_آخر_عمر جزو مناسک عبادی خودمان و جزو ریاضات خودمان به حساب بیاوریم و به هیچ وجه #نباید_تعطیل_شود.
کار کردن با معارف اهل بیت ما را نزدیک به مقام معصوم میکند و نورانی میکند ما را چنانچه فرمودند «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان». بنابراین یک برنامه تربیتی و سلوکی است که از طریق انس با معارف اهل بیت و نورانی شدن با معارف اهل بیت حاصل میشود. همانطور که ذکر و #مداومت_بر_ذکر به نوعی انس با معصوم و انس با خدای متعال را ایجاد میکند، #مداومت_در_انس_با_کلمات معصومین علیهمالسلام و تأمل و تدبر و تفکر در کلمات معصومین هم اگر با زمینههای لازم باشد خود این کار یکی از بهترین عبادات و عامل تقرب و نورانیت است، که در روایات کتاب العلم از آن مفصلاً بحث شده است که چطور میشود این زمینهها را فراهم کرد.»
☑️ @mirbaqeri_ir
معارف اسلامی
#مثنوی #نامه ی #عمر به #امام_علی علیه السلام و جواب آن حضرت- تقدیم به بانو #حضرت_معصومه سلام الله عل
وَ اسْتُعْجِمَ عَلَيْهِ شَيْءٌ وَ نَازَعَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ فَكَتَبَا إِلَيْهِ أَنْ يَتَجَشَّمَ بِالْحُضُورِ فَكَتَبَ إِلَيْهِمَا: «الْعِلْمُ يُؤْتَى وَ لَا يَأْتِي» فَقَالَ عُمَرُ هُنَاكَ شَيْخٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ أَثَارَةٌ مِنْ عِلْمٍ يُؤْتَى إِلَيْهِ وَ لَا يَأْتِي فَصَارَ إِلَيْهِ فَوَجَدَهُ مُتَّكِئاً عَلَى مِسْحَاةٍ فَسَأَلَهُ عَمَّا أَرَادَ فَأَعْطَاهُ الْجَوَابَ، فَقَالَ عُمَرُ: «لَقَدْ عَدَلَ عَنْكَ قَوْمُكَ وَ إِنَّكَ لَأَحَقُّ بِهِ» فَقَالَ (ع): «إِنَ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً» (ابن شهرآشوب، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج2، ص31)
معارف اسلامی
#سرعت در #پاسخگویی #امتیاز #امام_علی علیه السلام #حسین_صفره #شعر
باسمه تعالی
عِكْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ لَهُ: «يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّكَ لَتَعْجَلُ فِي الْحُكْمِ وَ الْفَصْلِ لِلشَّيْءِ إِذَا سُئِلْتَ عَنْهُ» قَالَ: «فَأَبْرَزَ عَلِيٌّ كَفَّهُ وَ قَالَ لَهُ كَمْ هَذَا؟» فَقَالَ عُمَرُ: «خَمْسَةٌ» فَقَالَ: «عَجِلْتَ يَا أَبَا حَفْصٍ» قَالَ: «لَمْ يَخْفَ عَلَيَّ» فَقَالَ عَلِيٌّ: «وَ أَنَا أُسْرِعُ فِيمَا لَا يَخْفَى عَلَيَ» (ابن شهرآشوب، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ج2، ص31)
عکرمه از ابن عباس نقل میکند که عمر بن خطاب به امام علی علیه السلام گفت:
«ای ابا الحسن وقتی از تو سؤال میشود، در بیان حکم و فصیله دادن به امور عجله میکنی و شتاب می ورزی.»
گوید: امام علی علیه السلام کف دست خود را به او نشان داد و فرمود: «این چند تاست؟!»
عمر بلافاصله گفت: «پنج تا.»
امام فرمود: «عجله کردی ای ابا حفص!»
عمر گفت: «بر من پوشیده نبود.»
امام فرمود: «من نیز در آنچه بر من پنهان نیست، شتاب میورزم.»
http://kayhan.ir/fa/news/191617/ گفتوگو با خانواده #شهید_محمدرضا #بدیهی
#شهیدی که #خار_چشم #منافقان بود
#داستان_کوتاه /نگارش: #حسین_صفره
#خواستگاری #قسمت_دوم
در ادامه گفتگوی دوستان دکتر شبیر درباره خواستگاری، نوبت به آقا محسن رسید وی گفت: روز پنجشنبه ۲۲ خرداد سال ۱۳۷۶ ساعت ۱۱ صبح استاد قاری زاده به منزل ما زنگ زد و فرمود:
«خانمی با فامیلی شعبانی که خود سرپرستی چند خواهرشان را به عهده دارند، در مدرسهای کار میکنند. یکی از خواهرانشان که لیسانس گرفته و کار میکند دارای شرایط مطلوب شماست. ان شاء الله.»
وی افزود:
«خانواده خوبی هستند. یکی از خواهرانش همکلاسی دختر ما در مدرسه هاجر است. شماره مدرسه را به ما داده و فرمود:
«تماس بگیرید.»
خواهرم با خواهر بزرگ خانم شعبانی تماس گرفت. ایشان گفتند:
«لیسانس کامپیوتر دارد و کارمند شرکت گاز است از نظر جسمانی ریز هستند و عینک به چشم میزند.»
قرار ملاقات: بعد از نماز جمعه در دانشگاه تهران، روبروی دانشکده دندانپزشکی. خانم شعبانی که اسمش صفورا بود با یکی از خواهران خود میآید من هم با خواهرم تا تقدیر چه باشد.
روز جمعه بیست و سوم خرداد ۱۳۷۶ پس از اقامه نماز جمعه و نماز عصر، طبق قرار قبلی همراه خواهر به سوی محل قرار، مقابل دانشکده دندانپزشکی روبروی پارک لاله رفتیم. وی به همراه خواهرش آمده بود که در دانشگاه رازی درس میخواند.
چند دقیقه مکث کردیم، خواهرم از اینکه برود از آنها سؤال کند، امتناع میکرد، بالاخره خواهر خانم شعبانی پیش آمد و گفت:
«شما با خانم شعبانی کار دارید؟ من خواهرشان هستم.»
پس از احوالپرسی ما با هم و خواهرانمان نیز با هم به سوی پارک لاله حرکت کردیم. از ابتدای حرکت با بسم الله الرحمن الرحیم صحبت را آغاز کردیم، از معرفی خود تا وضعیت شغلی، تحصیلی خانوادگی و مانند آن همه را طی حرکت با هم در میان گذاشتیم. در اثنای حرکت قدری نشستیم و دوباره حرکت کردیم.
پس از آن وی با خواهرانمان برای استراحت میان چمنهای پارک رفتند و من هم از بوفه داخل پارک مقداری بستنی تهیه کرده و برای آنان بردم و خود نیز در نقطهای دیگر به استراحت و خوردن بستنی مشغول شدم. پس از آن خداحافظی کردیم.
روز یکشنبه نزدیک ساعت ۱۱ ظهر خواهرم به خواهر خانم شعبانی زنگ زد و از نتیجه صحبتها پرسید، او گفته بود: نظرش مثبت است، میگوید: «نقطهی منفی در او ندیدم.» نظر اخوی شما چیست؟ خواهرم گفته بود: «او هم نظرش مثبت است.»
قرار ملاقات دوباره در منزل آنها روز پنجشنبه ۲۹ خرداد ۷۶ تعیین شد. به دفتر کار ایشان زنگ زدم، گفتند: «به منزل رفته است.»
روز پنجشنبه ۲۹ خرداد ۷۶ طبق قرار ساعت حدود چهار بعد از ظهر به منزل آنها رفتیم از پیش خاله و شوهر خاله خود را دعوت کرده بودند، پس از نیم ساعت یک زن و مرد همکار نیز به منزل آنان آمدند. صحبتها را با سؤال و جواب شروع کردیم. از معیار ازدواج و برنامه زندگی و میزان پایبندی به مسائل عرفی و شرعی سؤال کردند و جواب کافی دریافت نمودند.
سپس به اطاق دیگر رفته و با خانم شعبانی صحبتها را ادامه دادیم. ایشان گفتند:
«من هر روز صبح زود از خانه خارج میشوم و تا ساعت چهار بعد از ظهر کار میکنم. و وقتی به خانه برمیگردم ساعت پنج شش بعدازظهر است، جز روزهای پنجشنبه. و در برخی ایام، ممکن است تا ساعت ۱۰ شب کار کنم. در ضمن ۸۰ درصد ارباب رجوع من مرد هستند.»
پرسید: «میزان جهیزیه همسر چقدر برای شما اهمیت دارد؟»
جواب دادم: «هیچ!»
ادامه داستان در فایل پی دی اف👇👇👇