eitaa logo
معارف اسلامی
606 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
242 فایل
🔷 برای ارتباط با مدیر کانال از این آیدی استفاده کنید 👇🏻 @drhosseins
مشاهده در ایتا
دانلود
عصمت دختر عمویم می گفت از همان روز اولی که حاج آخوند آمد مدرسه درس داد دیگر غیر از نان تا چهل شبانه روز غذای دیگری نخورد. یه پیاله شیر هم نخورد. ذکرش شب و روز استغفرالله بود. تابستان که شد و فصل انگور رسید غیر از آقا مرتضی که هر روز یک جعبه انگور برای خانه حاج آخوند می برد. بقیه ارمنی و مسلمان به خانه اش انگور می بردند. عصمت می گفت ما به عمرمان این قدر انگور ندیده بودیم وقتی باغ داشتیم نصف این هم نبود. همه باغ های انگور مارون و حمریان شده بود باغ انگور حاج آخوند. وقتی برای آفای مدیر تعریف کردم که حاج آخوند باغ انگورش را داد به خانواده مملی و برایش تعریف کردم که مملی با خدا حرف زد، آقای مدیر هر دو کف دستش را گذاشت روی پیشانی اش و گفت: خدا هست! حاج آخوند چند روز بعد به آقای مدیر گفت : خوش به حال شما. این دو سه روزی که به جای شما مدرسه رفتم حال من هم بهتر شده. البته من همیشه با بچه ها و بزرگا هستم. کلاس درسم همه آبادی و مزرعه و باغ و حاشیه رودخانه و صحراست. الان درست پنجاه و پنج سالم است. چهل سال است که معلمم و پنجاه سال است که شاگردی می کنم. آقای مدیر هیچ محصلی نیست که نشود از او چیزی یاد گرفت. همین محمدعلی به من درس داد که درست نگاه کنم. انسان شب بخوابد و نداند که همسایه اش در چه حال و روزی ست. آقای مدیر گفت: قصه باغ انگور شما را شنیدم. یک چیزی در دلم ویران شد و آبادان شد. زندگی در چشمم بزرگ‌تر شد. فهمیدم که شعاع زندگی آدما با هم فرق دارد.خیلیا در شعاع زندگی شان فقط خود و زن و بچه شان قرار می گیرند. حاج آخوند بحث را عوض کرد دو سه روز بعد حال آقای مدیر جا آمده بود. وقتی اسباب و وسایل و کتاب هایش را جمع می کرد از من پرسید قرآن با ترجمه فارسی دارید؟ نداشتیم. بعدها آقای مدیر برایم تعریف کرد که چطور یرقان و داستان باغ انگور سرنوشت فکری او را تغییر داد. می گفت هر دوی آنها نشانه بود بر گرفته از چند از کتاب " " به قلم:
💐💐عید سعید بر همه مؤمنان بخصوص اعضای عزیز کانال مبارک باد.💐💐
این اشعار 👆👆👆را در ابتدای مردم مظلوم برای ابراز همدردی با آنها سرودم.
به نام خدا ، سال دوم دانشجویی استاد بزرگواری داشتیم که به صورت فوق برنامه، ابن مالک را برای ما تدریس می‌کرد. استاد دکتر محمود قدی کوتاه، صورتی پهن و محاسنی مشکی و انبوه داشت که تارهای سفید مو در دو سوی آن دیده می‌شد. آن وقت‌ها تخته وایت برد و ماژیک نبود. تخته سیاه و گچ بود. استاد با نام خدا شروع می‌کرد. و هر جلسه همزمان با شروع تدریس این شعر را زمزمه می‌کرد: «ای که ز خویش غافلی مرگ خبر نمی‌کند...» سپس شروع به تدریس می‌کرد و با شفافیت زیاد عربی را درس می‌داد. استاد خرسندی بود. بابت تدریس عربی از دانشجویان دریافت نمی‌کرد. از دانشگاه نیز حق‌الزحمه‌ای نمی‌گرفت. و می‌گفت: «شهریه شما این است که هر شب سی آیه قرآن بخوانید.» و با لبخندی ملیح می‌افزود: «هرکس نخواند کلاس من حرومش می‌شه.» و بدین طریق دانشجویان را به استمرار در قرائت و انس با قرآن سوق می‌داد. استاد سراسر خلوص بود. هم علم بود هم اخلاق. برای رفع مشکلات مالی، ما را به خواندن سوره واقعه توصیه می‌کرد. و از کرامات این سوره در زندگی خود نیز برای ما می‌گفت. یک روز در پایان کلاس، دیدم غبار گچ چهره و دست‌هایش را سفید کرده بود. جلو رفتم گفتم: «استاد خدا قوت.» بعد قبل از اینکه بتواند مانع شود، دست‌های گچی او را بوسیدم. خیلی لذت‌بخش بود. بسیاری از موفقیت‌های علمی خود را مدیون همان بر دستان گچی استاد هستم. / /
16.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت علیه السلام به که حاضر نشد در ایست و بازرسی القاعده به آن حضرت جسارت کند.
/ سری / نگارش داستان : (قسمت اول) (برخی آن را «بازِ نشسته» می‌خوانند و بعضی «باز نَشِسته» و عده‌ای با افزودن یک نون آن را «با زن نشسته» می‌دانند. نویسنده جمع هر سه نظر را می‌پسندد.) در نیمه‌ی دی ماه 1398 نامه‌ای از طرف رییس دانشگاه به دست دکتر شبیر رسید. که از آن به عنوان ابلاغ بازنشستگی یاد می‌شد. مضمون نامه این بود که به پاس سالیان خدمت از شما تشکر می‌شود. ولی چون سی خدمت شما کامل گردیده است، طبق ماده دو اصلاحیه قانون بازنشستگی که بر اساس آن استادیار باید در پایان سی‌امین سال خدمت بازنشسته شود. در تاریخ... به افتخار بازنشستگی نائل می‌شوید. چِهِل و هشت سال سن داری.............. مرد کار و تلاش و پر کاری لیک سی سال خدمتت پر شد............... کان این بوم، از تو پر دُر شد وقت آن است باز بنشینی ....................خوشه از عمر خویش بر چینی گویا ابلاغ بازنشستگی از طریق کانال روابط عمومی دانشگاه به اطلاع عموم رسیده بود، زیرا هر همکاری در دانشگاه با دکتر برخورد و سلام و علیک می‌کرد، از بازنشستگی هم یادی می‌کرد، حتی آرایشگر دانشگاه. برخی با ابراز شگفتی، برخی با اظهار تأسف، یکی با اظهار تنفّر از سیستم اداری و بیان اینکه قانون به صورت تبعیض آمیز و به نفع خود بانیان تنظیم شده است و برای همه یکسان اجرا نمی‌شود. می‌گفتند: «در برخی سازمان‌ها رئیس رؤسا به قدری «خرده فرمایش» دارند و «توصیه می‌کنم» و «توصیه نمی‌کنم» بار کارشناسان می‌کنند که بنده‌های خدا کلافه شده و برای نجات خود دست به دامن دعا و توسل می‌شوند.» یک‌روز، در سالن جلسات هم‌اندیشی، چهار پنج نفر از همکاران، نیم ساعتی زودتر از شروع جلسه حاضر شده بود. و خانم دکتر زحمتکش با ابراز اینکه از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم، بحث بازنشستگی دکتر شبیر را پیش کشید. و همین‌طور در میان همکاران حاضر بحث به گردش درآمد: - دکتر زمین‌دار با نگاهی به چهره‌ی دکتر شبیر، به خانم دکتر گفت: «کمِ کمِ دانشگاه بیست سال دیگر هم می‌توانست از خدمات ایشان بهره ببرد.» دکتر رستم نژاد خطاب به دیگران گفت: «اگر پایان سی سال خدمت معیار بازنشستگی است، پس چرا آقا ایاز تا سال چهلم خدمت، و تا پایه‌ی سی و سه همچنان استادیار بود؟! استادیار پایه‌ی سی و سه جزء عجایب است.» و چون ذوق شعری هم داشت بالبداهه افزود: از چه آقا ایاز خوش احوال.................... بود استادیار تا چل سال؟! آخر استادیار پایه‌ی سی ...................... یا سی و سه، کجا شنیده کسی؟! دکتر جاذب که با مقررات بازنشستگی هم آشنایی بیشتری داشت، گفت: «طبق تبصره‌ی... ضوابط بازنشستگی که از طرف وزارتخانه ابلاغ شده، مقامات تا چهل سال می‌توانند استادیار باشند. و آقا ایاز بر اساس نظر هیأت امنا جزء مقامات محسوب می‌شود.» دکتر رستم نژاد سخن او را هم به نظم درآورده: گفت: «دکتر مگر نمی‌دانی؟ ................... خود ضوابط مگر نمی‌خوانی؟ آن جناب، آخر از مقامات است ...................خودروش دنده‌اش اتومات است دکتر کریمان نیز وارد بحث شد و گفت: «جالب اینکه آقا ایاز، دکتری درست و درمانی هم ندارد، و چیزی با عنوان معادل دکتری ارائه کرده و در یک گروه علمی نامرتبط هم به عنوان عضو هیأت علمی پذیرفته شده و اعضای گروه با او مکافات داشتند.» دکتر بیاضی افزود: «آقا ایاز چون قلمبه سلمبه حرف می‌زند، مخاطب فکر می‌کند که او حرف‌های شگرف می‌زند. و در محافل دانشگاه و جلسات رسمی و غیر رسمی همیشه در صدر مجلس نشسته است. او بعد شصت و شش سال و اندی‌، با ضرب و زور بزرگان دانشگاه و گردش فراوان پرونده‌ی ارتقا، از کمیته به کمیسیون تخصصی و از کمیسیون به هیأت ممیزی و از آن‌جا به هیأت امنا و ردّ شدن در هیأت امنا و بازگشت دوباره آن به کمیته‌ی منتخب و مردود شدن چند باره، سرانجام از استادیاری به دانشیاری ارتقا یافت.» آقای یوسفی که از اعضای هیأت امنا و در جریان پرونده بود، در ادامه بحث ‌گفت: «البته من به دانشیاری آقا ایاز رأی منفی دادم، لذا مدتی رئیس با من سر سنگین شده بود.» دکتر شبیر که سخنان همکاران را نوعی ابراز همدردی و همراهی با خود تلقی می‌کرد، افزود: «البته در این داستان، «ایاز» تنها یک نمونه و شاید یک نماد است، نماد ظلم و تبعیض و مردم آزاری! و مانند یک دُمَل چرکین روی چهره‌ای زیبا، از دور هم پیدا، توی ذوق می‌زند. وگرنه اصل قانون عمومی چنان‌که به صورت حساب شده و سنجیده تصویب شده باشد، برای همه مفید است. و تبعیض‌آمیز بودن، آن را بی‌ارزش و نابود می‌سازد.» آقای مهندس خسروی هم با مشارکت در بحث گفت:
«در کشوری که نظام اسلامی در آن حاکم است و برای آن بهای بسیار و شهیدان پرشمار داده شده است. آن هم بعد از چهار دهه از تشکیل این نظام، مشاهده‌ی تبعیض ظالمانه آن هم در قوانین و ضوابط هیچ توجیهی ندارد. و موجب رنج مردم و خون دل خوردن بسیاری و از دست رفتن انگیزه در جوانان خواهد بود. و طبق دستور صریح اسلام و قرآن باید آن را به عنوان یک منکر مورد نهی و نکوهش قرار داد.» دکتر رستم نژاد که از سخن به جای مهندس به وجد آمده بود، با منظوم ساختن سخن او گفت: باید از ظلم کرد بدگویی...................... کرد فاش و به درد، بدگویی هست دستور دین در قرآن.....................«جهر بالسوء» هم نشانی آن دکتر شبیر گفت: «با این اوصاف ماده‌ی دو قانون اصلاح مقررات بازنشستگی نه تنها اصلاحیه نیست، بلکه قانونی فسادانگیز بوده و باید آن را افسادیه شمرد، نه اصلاحیه؛ زیرا هم منابع انسانی جوان و بانشاط و متعهد را از عرصه‌ی خدمت حذف می‌کند. و هم از نظر مالی به نفع نظام نیست. و هزینه‌ی بیشتری باید پرداخت شود.» *** دکتر قدیری از طرف بسیج دانشجویی دعوت شده بود تا به مناسبت شانزده آذر در دانشگاه سخنرانی کند. هنگام خروج از نمازخانه، دکتر شبیر که او را از قبل دورادور می‌شناخت، برای سلام و احوالپرسی نزد او رفت و با وی به سمت سالن محل سخنرانی رفتند. تا دانشجویان در سالن حاضر شوند، نیم ساعتی با همدیگر مشغول صحبت شدند. دکتر شبیر خود را معرفی و سوابق علمی و آموزشی خود را بیان کرد. دکتر پاکدل که در صندلی کناری نشسته بود، با لبخندی معنادارخطاب به دکتر قدیری گفت: «البته دکتر دارد بازنشسته می‌شود!» دکتر قدیری با تعجب به چهره او نگاهی کرد و گفت: «به او نمیاد در سن بازنشستگی باشد! ایشون جوان هستند، قیافشون به بدو استخدام می‌خوره.» او با لبخندی معنی دار، افزود: «خودش که بازنشسته نمی‌شه، بازنشسته‌اش می‌کنن!» دکتر شبیر در ادامه به عنوان توضیح به او گفت: «طبق قانون بازنشستگی، وقتی استادیار سی سال خدمتش تمام بشه، باید بازنشسته شود. و من از هجده سالگی معلم شدم و اکنون در سال سی‌ام خدمت، چهل و هشت سال سن دارم.» دکتر قدیری مثل کسی که آه از نهاد او برخیزد، گفت: «بسیار احمقانه است! این قانون مال پنجاه سال پیش است، زمانی که امید به زندگی در ایران پنجاه و دو سال بود. الان که به ۷5 سال رسیده است، نباید نیروهای جوان و مسلط به کار را از چرخه خدمت خارج کرد. معلوم می‌شود. در این جا انجام کار مهم نیست. چون اگر انجام کار و پیشبرد امور مهم بود، خوب این نیرو با تسلط بر چم و خم کار، دارد کار را انجام می‌دهد، چرا باید حذف شود. از نظر اقتصای هم صد در صد به ضرر سیستم است؛ چون اولاً باید یک حقوق به نیروی بازنشسته بدهند، آن هم به مدّت سی چهل سال، و حقوق دیگر به نیروی جدید، تازه اگر همان کار را درست و خوب انجام دهد. وی افزود: «همه‌‌ی کشورها قانون بازنشستگی خود را به روز کرده‌اند.» دکتر قدیری گزارشی اجمالی از قوانین بازنشستگی در کشور های مختلف برای دکتر شبیر بیان کرد: «در بسیاری ازکشورها نظیر دانمارک، فنلاند، ایتالیا، هلند، پرتغال و جمهوری اسلواکی، متوسط سن بازنشستگی با درنظر گرفتن سن امید به زندگی افزایش یافته به طوری که متوسط سن بازنشستگی استاندارد برای مردان 1.5 سال و برای زنان 1.2 سال افزایش داشته است. سن نرمال بازنشستگی در آلمان برای افرادی که بعد از سال ۱۹۶۴ میلادی متولد شده‌اند برابر با ۶۷ سال است. در کشور نروژ سن بازنشستگی رسمی برای زنان و مردان ۶۷ سال است. البته این امکان وجود دارد که از ۶۲ سالگی فرد خود را بازنشسته اعلام و از مزایای بازنشستگی استفاده کند ولی به کار تمام‌وقت هم ادامه دهد. سن بازنشستگی در روسیه مطابق استانداردهای اولیه اروپایی است. در این کشور متوسط سن بازنشستگی مردان ۶۰ و متوسط سن بازنشستگی زنان ۵۵ سال است. در سال‌های اخیر در مورد افزایش سن بازنشستگی در این کشور صحبت شده است ولی از آنجا که امید به زندگی مردان در این کشور اندکی بیش از ۶۰ سال است، این تغییر در آینده نزدیک امکان‌پذیر نیست. در آفریقای جنوبی دستمزدهای بازنشستگی به افراد بالای ۶۰ سال داده می‌شود. سن قانونی بازنشستگی در فرانسه ۶۲ سال است و این سن برای افرادی که بین سال‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۳ میلادی متولد شده‌اند، اعلام شده است. دستمزد کامل بازنشستگی به افرادی داده می‌شود که بین ۴۰ تا ۴۳ سال در فرانسه کار کرده باشند، اما افرادی که سال‌هایی را برای نگهداری از فرزندشان مرخصی گرفته یا مسئول نگهداری یک فرد ناتوان بوده‌ یا خود با مشکل جسمی مواجه شده‌اند، می‌توانند زمانی که به سن ۶۵ تا ۶۷ سال می‌رسند، درخواست بازنشستگی و دستمزد کامل دریافت کنند بدون اینکه به تعداد سال‌های کاری آنها توجهی شود. دکتر قدیری به دکتر شبیر گفت: بگذار یک حکایت برایت بگویم:
روزی عمر در مسأله‌ای متحیر و درمانده شد و در مورد آن با عبدالرحمن [بن عوف] به بحث و نزاع پرداخت. آن دو به امام علی(ع) نوشتند که زحمت بکشد و نزد آنان حاضر شود. امام علی(ع) به آن دو نوشت: «[افراد طالب دانستن] نزد علم می‌آیند و علم نزد کسی نمی‌رود!» عمر گفت: «شیخی از بنی‌هاشم هست و بازمانده‌ای (پاره‌ای) از دانش که باید نزد او رفت و او نزد کسی نمی‌رود!» سپس نزد امام علیه السلام رفت، او را دید که بر متکائی تکیه داده، آنچه را که می‌خواست از آن حضرت پرسید و امام هم جواب او را داد.» عمر [که گویا این رفتار امام علیه‌السلام بر او گران آمده بود، به طعنه] گفت: «با اینکه تو احقّ- شایسته‌تر- بودی، قومت از تو منحرف شدند!» امام علی علیه السلام فرمود: ««إِنَ‏ يَوْمَ‏ الْفَصْلِ‏ كانَ‏ مِيقاتاً: قطعاً وعدگاه [ما با شما] روز داورى است‏.» دکتر شبیر گفت: «من بند کفش قنبر غلام امام علی(ع) هم نیستم.» دکتر قدیری با لبخند گفت: «می‌دانم! ولی خواستم قدری به شما آرامش بدهم. و بگویم دنیا آنقدر بی‌وفاست که کسی مانند امام علی(ع) «باب مدینة العلم» درِ شهر علم پیامبر(ص) 25 سال خانه نشین می‌شود و مشتی افراد کم سواد بر مقدرات جامعه حاکم شدند. لذا نباید زیاد ناراحت شد. و به یوم الفصل و روز داوری هم امید داشت.» دکتر شبیر گفت: «از آن لحاظ که یوم الفصل همین دنیا هم بسی سنگین و کوبنده است. و آن دنیا بخش نهایی قضیه است.» : 👈: @drhosseins
هدایت شده از معارف اسلامی
بخش انتهاییِ کتاب ، در مورد شخصی که با تجربه نزدیک به مرگ، به برزخ می رود و مادرش اتفاقات آینده را برایش بازگو می کند..☝️ 🔺در برزخ، مادرم به من گفت: "...عده ای بر اثر یک بیماری علاج ناپذیر و بر اثر حوادث طبیعی میمیرند. مخصوصا های مهیب و پی در پی..." سطر 15 صفحه 329 کتاب آن سوی مرگ
(صلی الله علیه و آله) به این حدیث نبوی شریف دقیقا با این شریفه است: 💐«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام: 160) هر كس كار نيكى بياورد، ده برابر آن [پاداش‏] خواهد داشت.💐 https://eitaa.com/joinchat/438173747C80971868cc