eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📝دیباچه سردار جاویدان اثر... روز 14 تيـر مـاه سـال 1361 ،زمانى كه خبـر ربوده شدن چهار ديپلمات ايرانى توسط همسنگران به سـفارت ايران در سوريه رسيد، در ميان شخصيت هاى سياسـى، كم بودند كسانى كه شـناخت دقيقى نسبت به هويت و سوابق اين چهار نفر داشـته باشند. ، ، و ، در مكاتبـات ديپلماتيك و ادبيات رايج سياسـى، تنها چهار شهروند ايرانى بودند كه خلاف اصل مصونيت ديپلماتيك، از خودروهاى داراى پلاك سياسى ربودهِ شـده بودند. اما پاسـداران جمعى تيـپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)، يكى از اين چهار نفر را به خوبى مى شناختند: ، بنيانگذار و فرمانده تيپ تازه تاسـيس (ص) و فرمانده سابق سپاه . عزيمت در روزهاى ابتدايى غائله به اين منطقه، به همراه تعدادى از نيروهاى پاسـدارش و مبارزه با تمام وجودشـان براى هدف و عقيده اى كه با خون خود براى حفظش پيمان بسته بودند، از جمله مسـائل آن روزگار است. آزادسازى شهرهايى همچون ، ، ، ، و از جمله افتخارات سـردار بزرگ انقلاب، به شمار مى آيد. بر خلاف چهره مقتدر و پرجذبه اش، دلى پاك و آرام داشـت. به گونه اى كه هر كس براى كمك به تقويت جبهه هـاى غرب به آن منطقـه مى آمد، با برخورد با «» ديگر نمى توانسـت از او دل بكند. از سويى ديگر معاشرت با مردم منطقه و تامين معاش خانواده هايى كه سرپرسـتى نداشـتند از جمله اين خاطرات است. تشـكيل ۲۷محمدرسول‌الله(ص) و شركت پر شور و حماسه ساز در عمليات هاى و از ذهن هيچ رزمنده اى پاك نخواهد شد. ، بر خلاف شهرت نسبى نامش در اين سال ها، تا يك دهه پس از پايان جنگ تحميلى، از ناشناخته ترين شخصيت هاى موثر در دفاع مقدس به شمار مى رفت. اين در حالى بود كه يگان تحت امر او، از نيروهاى تهران بودند و به دليل تمركز رسانه اى در پايتخت، فرماندهان و شهداى اين يگان در سطح عمومى شناخته شده تر بودند اما با اين توجيه كه نبايد افشا شود كه مسئوليت نظامى نيز داشته است، نزديك به دو دهه از هرگونه عمليات فرهنگى رايج در حوزه شخصيت هاى شهيد و قهرمانان ملى و مذهبى ممانعت نمودند. هرچـه بـود و هـر چه شـد، گذشـت زمـان ، موانع ذهنـى كاذب را فرسـوده سـاخت و در دهـه ۸۰ ،بـا انتشـار آثارى قابـل تامل، نام و سـوابق جهـادى او، در افـكار عمومى مطـرح گرديد امـا هنوز ناگفته هاى بسـيارى در بـاب حيات ايـن فرمانده ى مكتبـي وجـود دارد كـه گذشـت سـه دهـه از فقـدان فيزيكـى او و پا به سـن گذاشـتن همرزمانـش، اسـتخراج و انتشارشـان را بـا دشـوارى هـاى فـراوان همـراه نموده اسـت. مجموعه حاضر تلاشـى اسـت در حد بضاعت ، براى معرفى اجمالى . فرماندهى كه در طول حيات كوتاه نظامى اش ، سـيره و روشـى منحصر بفرد را در فرماندهى ابداع نمود و شـخصيت بانفـوذ و تاثيرگذارش را براى هميشـه در خاطرات هر كس كه حتى ديدارى كوتاه با او داشته ، اعم از دوست و دشمن ، به ثبت رسانده است. اين مجموعه ادعايی براى اثبات اين ويژگى هاى نـدارد زيرا در مجال اندك چند مصاحبه و مقاله نمى توان شخصيتى چنين ذوابعاد را ولو به شكلى ناقص عرضه داشت. اين فرصت كوتاه تنها نيم نگاهى است به جلد كتاب قطورى كه در كتابخانه ى تاريخ اين سرزمين ، به نام جا خوش كرده است. منبع:سایتِ نوید شاهد 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷🌷 در فضايى آكنده از عربده هاى شيطانى ، ستون اعزامى نيروهاى آزادى بخش انقلاب اسلامى - شامل رزم آوران ارتش و ســپاه - بــا قلوبى مطمئن بــه الطــاف و امدادهاى خيرالناصرين، با هدف آزادســازى به سوى اين شهر به حركت درآمد. از زمره فرماندهان شاخص اين ســتون، بايد از نام برد. ناگفته نماند كــه بخش عمــده اى از اين پيروزى برق آســاى قواى انقلاب در نبرد ، مرهون مديريت نظامى سنجيده و قدرت ابتكار عمل كم نظير بوده است. به دنبال آزادسازى و تثبيت نسبى امنيت اين شهر، بلافاصله عازم مصافى ديگر شد. مقصد بعدى او شهر بود. برخلاف كه تا پيش از ورود و همرزمانــش كلاً در تصرف مســلح قرار داشت، در معدود نيروهاى تيپ ۲ لشكر ۲۸ ارتش جمهورى اســلامى در پادگان شهر مزبور، مدت ها بود كه دلاورانه به مقاومتى عاشورايى در برابر حملات پى در پــى مهاجمان تا بن دندان مســلح ادامه مى دادنــد. ديگربار، همراه با ســتونى مركب از نيروهاى ســپاه و ارتــش پاى در راه نهــاد تا به يارى قادر متعال و رشــادت رزمندگان انقلاب پرچم فتح و پيروزى اردوى ايمان بر اهريمن صفتان را بر بام شــهر به اهتزاز در آورد؛ هر چند، در اين راه صعب، او و همرزمانش با مشكلات و مصائب مردآزمايى دست و پنجه نرم كردند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 در پى فتح شــهر و شكست فضاحت بــار تجزيه طلبــان، اينك رفته رفته اســطوره دروغين اقتدار نظامى در ، در برابر شعاع سوزنده آفتاب ايمان عاشورايى مردانى همچون ، به سان آدمكى برفى، در حال ذوب شــدن بود. فروغ اميد در چشم هاى رزم آوران انقلاب بار ديگر درخشــيدن آغاز كرد و دســت هاى توانمند دليرمردان اســلام، بسا محكم تر از ســابق، قبضه هاى تفنگ ها را در خود فشــرد. براى به خاك ماليدن پوزه عفريت هزارسر در سر از پا نمى شناخت و شرايط كارزار آتى هر چه سخت تر، در ذائقه جان تابناك او خوشگوارتر بود. هدف بعدى قواى انقلاب اســلامى، آزادســازى شهر استراتژيك اعلام گرديد. شهرى كه مردم مسلمان آن ماه ها بود كه با كابوس اشــغال و حضور نامشروع عوامل مســلح دست به گريبان بودند و در انتظار قدوم مبارك دلاورمردان سپاه توحيد؛ سردارانى همچــون و لحظه شــمارى مى كردند. به دنبال آزادســازى و در هم كوبيدن آخرين سنگرهاى دشمن در اين منطقه، حركت بعدى و همرزمان او به طرف مرزهاى غربى جهت دهى شــد تا راه لجستيك و پشــتيبانى نيروهاى از ســوى مســدود شــود. هم از اين روى بــه فاصله اى كوتاه از تصرف ، پاســگاه هاى مــرزى، يكى پس از ديگرى به تســخير قواى انقلاب درآمد و نيروهاى سپاهى، ارتشى و ژاندارمرى در آنها مســتقر شــدند. فرمان (ره) مبنى بر بسته شــدن مرزهاى ، مى رفت تا به همت و همسنگرانش صورت تحقق پذيرد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 به دنبال تصويب اين طرح، فرماندهان ســتاد مشترك عمليات ويژه و ، طى يك برنامه فشرده در اكثر شهرها و روستاهاى مناطق كردنشين اقدام به جلب و جذب عناصر بومى محروم و مؤمن به انقلاب، به اين تشــكل رزمى نوين نمودند. اعلام موجوديت به شدت مورد استقبال اقشار گوناگون مردم رنج كشيده و مظلوم استان قرار گرفت. با تشكيل اين سازمان و آغاز عمليات مسلحانه رزم آوران بومى آن عليه باندهاى مسلح ، بر تبليغات كذب و عوام فريبانه بوق هاى تبليغاتى استكبار جهانى، رسانه هاى غرب و شبه روشنفكران غربزده مترقى! سنگر گرفته در ويلاهاى اعيانى شمال تهران كه تجزيه طلبان جيره خوار « »، و « » را ! معرفى مى كردند، خط بطلان كشيده شد. مردم مسلمان كه از باج خواهى ها، تعديات ناموســى، تحميل بيگارى، پايمال كردن حريم مساجد و تبديــل آنها بــه مقرهاى حزبــى و محافل رقص و پايكوبى و توهين و تحقير نســبت به معتقدات مذهبى خويش توســط رفقاى ! به ستوه آمده بودند، از امر تسليح و شركت در صفوف مدافعان انقلاب چنان حســن اســتقبالى نشــان دادند كه به فاصله اى كوتاه، موزانه قدرت در منطقه به زيان گروهك هاى بر هم خورد. تا جايى كه در شهرهايى همچون ، عوامــل با پخــش تراكت و شــبنامه هايى ســراپا فحاشى، شعارِ « پيشــمرگ خمينى، مساوى با فانتوم!» را بر ســر زبان ها انداختند. چرخ هاى ماشــين ارعــاب، شــكنجه و كشــتار در وســعتى گســترده تر از ســابق بــه چرخــش مرگبــار خود اســتمرار بخشــيد. اين بار ديگر آماج قهــر تجزيه طلبــان صرفاً شــامل حال ، ، و نمى شــد. روســتاييان مؤمن خوش نشــين و كم زمين كرد، كارگران محروم، دانش آموزان نوجوان شــهر و روســتا، كســبه جزء، محصلين علوم دينى و روحانيت اهل ســنت كردستان نيــز به گناه همــكارى و گاه حتى ظن طرفدارى از سازمان پ در ليست ســياه جوخه هاى ترور قرار گرفتند و بســيارى از آنان به گروگان گرفته شــدند، وحشيانه شكنجه شد و مظلومانه به شهادت رسيدند. 🆔️ @javid_neshan
🌺 🌺 🌺 🌺 ... تا اینکه یک آقای آمد و به ما گفت: اینجا چه کار می‌کنید؟ ماهم جریان را برایش تعریف کردیم. او گفت: شب‌ها از روی تپه‌های روبه‌روی فرودگاه به سمت فرودگاه تیراندازی می‌کنند و هواپیماها نمی‌توانند روی باند فرودگاه بنشینند. شما برای تامین فرودگاه بیایید و مشغول بشوید. گفتیم: ما برای کار نیامدیم. گفت: پس برای چه کاری آمده‌اید؟ گفتیم: آمده‌ایم با کسانی بجنگیم که اسلحه به دست گرفته‌اند و مقابل ما ایستاده‌اند. گفت: ما از دست شما چه کنیم؟ گفتیم: هیچی! مارا به دورترین نقطه‌ی کردستان بفرستید تا نتوانیم برگردیم. گفت: خب به تهران برگردید. گفتیم: اگر می‌خواستیم به تهران برگردیم که از اول دنبال درس و مشق و کارمان بودیم و به اینجا نمی‌آمدیم. چند دقیقه‌ای رفت و برگشت و گفت: یک هلی‌کوپتر سمت می‌رود. شما به سمت می‌روید؟ گفتیم: دورترین نقطه است؟ گفت: بله. ماهم قبول کردیم. ۵_۶ نفر بودیم که خواستیم سوار هلی‌کوپتر شویم، خلبان گفت: باید اسلحه‌ها را تحویل دهید. آن موقع هنوز ارتش پاکسازی نشده بود. گفت: اگر سلاح هایتان را ندهید نمیتوانیم شما را ببریم. گفتیم یک کاری کنید، اسلحه ها مال ما فشنگ ها مال شما. قبول کرد و سوار شدیم. ادامه دارد... ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·
🌺 🌺 🌺 🌺 ‌... به پادگان آمدیم و در آنجا پیاده شدیم. وقتی ما آنجا رسیدیم، اتاق ها همه تمیز و رنگ کرده، پتوها تمیز و گران قیمت، موکت‌های رنگی هم کف اتاق پهن بود. هر چند نفر در یک اتاق بودیم. چند بار به هم گفته بودیم که اگر قرار شد گرفته شود؛ ما نیروی رزمی هستیم، بزمی نیستیم که پشت میز بنشینیم. هم آدم افتاده‌ای بود. همیشه توسل داشت و تسبیح به دستش بود و ذکر می‌گفت. به چهره‌ها هم نگاه نمی‌کرد. همیشه سرش پایین بود فقط چشم می‌گفت. چندروزی گذشت و خبری نشد. یک روز در دفتر اعزامی‌ها نشسته بودیم که چند نفری وارد سالن شدند و رفتند گوشه‌ی سالن وسایلشان را قرار دادند. پتوهایی که اینها همراه خود داشتند، نظر مرا جلب کرد. همه پتوهای کهنه و مندرس به رنگ مشکی همراه داشتند. من همیشه واقعا از خدا خواسته بودم یک نفر را نصیب ما کند که از لحاظ عملیاتی و نظامی در سطح بالا باشد تا در کنار ایشان بتوانیم بهتر خدمت کنیم و تجربه کسب کنیم. _الحمدلله خدا دعای مارا مستجاب کرد_ در بین آنها یک‌نفر قد بلندی داشت که نشان میداد نسبت به بقیه ارشدیتی دارد. آنها دعا و نماز سر وقت می‌خواندند و صبح‌ها در محوطه حیاط می‌دویدند. ورزش می‌کردند و سینه خیز می‌رفتند. ماهم دوست داشتیم با آنها آشنا شویم. ادامه دارد... ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•🌺♡✿○✿♡🌺•٠·
⚘ 🔺️بخش کوتاهی از گفتگو با پیرامون ⛾درآمد: آنچه پیش روی شماست بخش کوتاهی از یک گفتگو است که در روزهایی که در جبهه‌های غرب مشغول به مبارزه با ، انجام داده است. دلایل عزیمت به ، آزادسازی شهرهای ، ، و ، بیاناتی پیرامون و برملا کردن شخصیت فکری از جمله نکات مهم این گفتگو می‌باشد. منبع: سایتِ‌نویدِشاهد ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ *سقز* حرکت ستون نیروهای ما به طرف آغاز شد. ناگفته نماند که در محاصره قرار داشت، عملیات در اصل باید توسط یک گردان از تیپ ۸۴ مستقل اجرا می‌شد. منتها عیب کار در این جا بود که فرمانده این تیپ که آن زمان فردی به نام بود، جزء خائنان به مملکت محسوب می‌شد. اصلاً در زمان قرار بود این سرگرد را از فرماندهی برکنار کنند. منتها بعد از برکناری ، کاری به کار این فرد نداشتند و او همین طور توی ارتش مانده بود. این سرگرد سه بار عمل می‌کند که از پل بگذرد و به میدان ورودی شهر برسد. نتیجه چه شد؟! ایشان در این حملات سه دستگاه جیپ، سه قبضه تفنگ ۱۰۶ و سه قبضه خمپاره اندازه ۱۲۰ میلی‌متری را مفت و مسلم به می‌دهد و عملاً برادران ارتشی مارا به دام محاصره‌ی می‌اندازد. هم در وضعیتی بود که اگر حداکثر تا یک ساعت دیگر به آن نیرو نمی‌رسید قطعاً سقوط می‌کرد. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ ... در همین حین سه دستگاه خودرو حامل ۷۰نفر از نیروهای سپاه، برخلاف دستور آن جناب سرگرد عمل کردند و از انتهای ستون به سمت به راه افتادند... وقتی این ۷۰ پاسدار به جلوی ستون رسیدند و از ماشین ها بیرون پریدند، با فریاد الله‌اکبر به طرف و میدان ورودی شهر حرکت کردند. من خودم شاهد بودم و دیدم که آتش آنها را مثل برگ خزان روی زمین می‌ریخت و یکی پس از دیگری شهید می‌شدند ولی سایرین همچنان با فریاد تکبیر به پیشروی ادامه می‌دادند. بالاخره هم توانستند سر پل ورودی شهر را بگیرند و پل را هم کاملاً تصرف کنند. به این ترتیب بود که گردان ارتش توانست وارد شهر بشود. کلاً از این ۷۰ نفر بچه‌های سپاه، فقط ۹نفر زنده ماندند، بقیه به شهادت رسیدند. هرچند احدی از شهادت مظلومانه‌ی اینها حرفی نزد. هیچ کدام از رسانه‌های مملکت، نه رادیو_تلوزیون تحت سرپرستی جاسوس و نه روزنامه‌ها، خبر شهادت اینها را پخش نکرد. اصلاً کسی به مردم نگفت اینها چطور شهید شدند... آیا نباید یک چنین اسم‌هایی توی تاریخ ثبت بشود؟ اگر ما تاریخ مردمی داریم و اگر بنا بر این است که ما باید تاریخمان مردمی باشد، باید یک چنین کسانی و چنین حماسه‌هایی توی تاریخ ما ثبت بشود. باچنین رشادت‌هایی بود که به یاری خدا پادگان محاصره شده از خطر سقوط حتمی نجات پیدا کرد و نتوانستند این پادگان را خلع سلاح کنند. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
⚘ ⚘ ⚘ *بانه* حرکت بعدی ما آزاد کردن شهر بود. باید بگویم که در تا آنجا که در توان داشت در برابر ما مقاومت کرد. مخصوصاً در درگیری‌های . اگر شما از سمت به طرف بروید، اواسط راه، این گردنه را که موقعیتی بسیار سوق‌الجیشی دارد، خواهید دید. در این گردنه خیلی مقاومت کرده بود تا به هر قیمت ممکن نیروهای ستون ما را زمین‌گیر کند؛ ولی با این همه نیروهای ما با تمام قدرت آنها را عقب زدند و با یک مانور سریع وارد شهر شدند. در جریان تصرف شهر بین برادران ما و قوای زد و خورد درون شهری سنگینی به وجود آمد که در نتیجه‌ی آن ما تعدادی شهید دادیم و از عناصر هم تعداد کثیری کشته شدند. نهایت اینکه نیروهای ما توانستند خود را به برسانند و بدین ترتیب این پادگان هم پس از چندماه از محاصره خارج شد. همین جا بگویم که این پیروزی‌ها کلاً تحت تاثیر طرح‌های به دست آمد؛ چرا که ایشان خودش کنار ما در منطقه حضور داشت و شخصاً در عملیات ما شرکت می‌کرد. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·
🌴 🌴 🌴 🌴 _ در فرمانده سپاه بود؟ ابتدا فرمانده بود. در آنجا هنوز سپاه آنچنانی وجود نداشت و به نام نیروهای سپاه بودند. وقتی مدتی رفت، فرمانده نیروی سپاه بود. مدتی رفت و سال ۶۱ یا ۶۲ برگشت و فرمانده سپاه شد. بار اول قبل از آمدن به (سال۵۸) زمان دولت موقت با امام ملاقات کرد. دوراندیشی و اعتماد به نفس عجیبی داشت. در شرایط سخت بود. بچه ها امکانات و غذا نداشتند. برای آب خوردن برف ها را آب می‌کردند. با دست خالی نمی‌توانست کاری کند. گویی همه‌مان در زندان بودیم، یا باید از راه زمینی استفاده می‌کردیم که حتماً همه به شهادت می‌رسیدیم. مخصوصاً گردنه خان، که بین و قرار دارد بسیار خطرناک بود. مدام در آنجا تردد و کمین داشت. عبور از راه هوایی هم ممکن نبود. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿
🌴 🌴 🌴 🌴 _ نیروی زیر دستش را به گونه‌ای آماده کرده بود که با کمترین نیرو بیشترین بازدهی را داشت. شما خاطره‌ای در این زمینه دارید؟ در سپاه در دفتر نشسته بودیم. جاده از جلوی به سمت میرفت. این جاده به دست بسته شده بود. بالا را پاکسازی کرده بود و جاده‌ی پایین (سعد آباد) دست بود. وقتی می‌خواستیم از به بیاییم باید یک مقدار از جاده‌ی اصلی می‌آمدیم و بعد از جاده اصلی جدا می‌شدیم و در ارتفاعات به جاده می‌خوردیم. در آنجا روستایی بود که حدود ۴۰ کیلومتر با فاصله داشت. ما روزها هم نمی‌توانستیم در جاده تردد کنیم. البته می‌رفت و توجهی به این مسائل نداشت، طوری اعتماد به نفس را در نیروهایش ایجاد می‌کرد که نیروها هم مثل خودش عمل می‌کردند. ادامه دارد... ✿❯──「🌴」──❮✿ 🆔️ @javid_neshan ✿❯──「🌴」──❮✿