eitaa logo
جاویدنشان
63 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد * * دو شيشه را به دست می دهد و می گويد: این دو تا اِتِره بذار طبقه آخر، علامت خطررو هم بهشون بزن. : [با ادای گزارشگرها می گويد]: ببين بچه های مردم در اين ديار گلگون كردستان دارن جان فشانی می كنن و از خطه مردپرور مريوان مانند جان شيرين محافظت می كنند اونوقت اين برادر آذربايجانی با جيك جيك، اتر می چينه تو قفسه. علامت خطر رو هم بچسبون روش يه وقت كسی رو جيز نكنه. آخه مرد حسابی اين اتر قيافه اش به خطر مياد؟ دست می برد و يكی از شيشه ها را برمی دارد و مشغول باز كردن در آن می شود. و با ديدن اين عمل دستپاچه می شوند و بر سر فرياد می كشند. : نمه عليين بابا؟!!! : در اونارو واز نكن، داروی بيهوشيه. : بابا ور منه ریضا... خود را از چنگ و رها می كند و دوباره مشغول باز كردن درب شيشه می شود. : ما خودمون متخصصِ بيهوشی هستيم، اونوقت تو به اين آب می گی داروی بيهوشی؟! بر سر فرياد می كشد: به پيغمبر اگه اون شيشه رو برنگردونی گزارش ناجوری به می دم. : تو اين كارو نمی كنی جون. عصبانی می شود و به سمت در اتاق می رود. : بابا بو دلی دی، من ميريم به بگم. با رسيدن به در اتاق، خطاب به او می گويد: برادر جيك جيك وايستا، بيا بگير، بيا. می ايستد و سپس با لبخند به سمت می آيد. به محض دراز شدن دست ، شيشه را عقب می كشد. : اگه اين داروی بيهوشيه، اول بذار من يه بو بكشم، ببينم جنسش اصله يا تقلبيه. با خشم به سمت در می رود، در شيشه را باز می كند. (فرياد می كشد): بابا دست وردار . در حالی كه شيشه را نزديك دهانش می آورد خطاب به می گويد: هوی اوغلان! اگه پاتو از اتاق بذاری بيرون، من تا قطره آخر اين شيشه رو می خورم. اونوقت، مرده شور من هم موقع شستن، بيهوش می شه. در آستانه در می ايستد و با نگرانی به می نگرد. : شوما از اين كارا نمی كنو. : نه جون داداش، اين كارو می كنم. : خوب حالا كه چی؟ : هيچی، مگه تو نمی گفتی اگه تو وسط اين گلوله و آتيش اين جور جوك نبود، روزها به همه مون سخت می گذشت. : خب بعله، گفتم، اما اين كار تو جوك نيست، ديوونگيه. : من می خوام اثبات كنم كه نه خير، اين داروی بيهوشی شما جوكه و بنده همين الان در پيش چشم شما، يه نفس عميق از اون می كشم و خواهيد ديد كه نه تنها بيهوش نمی شه، كه اتر رو بيهوش می كنه. دهانه شيشه را به بينی اش نزديك می كند. ناخودآگاه دستش را جلو می آورد با چشم های از حدقه بيرون زده به نگاه می كند. : ریضا سن الله بوجور المه، او خطرناك دی. در حال نزديك كردن دهانه شيشه به بينی. : جيك جيك نكن حواسم پرت می شه. بينی به دهانه شيشه نزديك می شود. وحشت زده می نگرد. كلافه شده. : تو اومدی با ضدانقلاب بجنگی يا اين كه با اتر بيهوش بشی. : خدا منو بيهوش خلق كرده، نمی بينی چه جور همه از مجالستِ با من بيهوش می شن. با رسيدن دهانه شيشه به بينی، نفس بسيار عميقی می كشد. و سپس چند لحظه نفس را نگه می دارد چشم های و از حدقه بيرون زده و تكان نمی خورد. در همان حال كه نفسش را نگه داشته به آرامی در شيشه را می بندد و سپس آرام آرام، نفس حبس شده اش را آزاد می كند و همراه با آزاد شدن نفس، چشم هايش به نرمی شل می شود. و با شل شدن اندام و به زمين افتادن او، به سمتش می جهند، نخست شيشه را از دست های سست او می گيرند و سپس جسم بی جان را با احتياط بر زمين دراز می كنند. حسين محكم بر سرش می كوبد. : گوردين؟ ددم ياندی؟!! بر صورت با پشت دست آهسته چند سيلی می زند. : ، ، چشات رو واكن. صورت ساكت و آرام بی هيچ حركتی ديده می شود. : ريضا، ريضا، ای وای كول باشوما. چيكار كونو. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 به دنبال تثبيت وضعيت امنيت داخلى شهر ، بلافاصلــه به اتفاق شــهداى بزرگوار (مسؤول واحد اطلاعات سپاه مريوان)، (مسؤول واحد عمليات)، و (مسؤولان محورهاى عملياتى سپاه)، ، ، و ديگر رزمندگان ، دست به كار گسترش سازمان رزم قــواى انقلاب در منطقه شــمال اورامانات و آغاز يك رشــته عمليات پاكســازى مواضــع تجزيه طلبان گرديد. در همين مقطع بود كه به امر حساس و خطير تسليح و تجهيز نيروهاى بومى وفادار به انقلاب همت گماشــت. تأسيس در ، جزو درخشــان ترين سرفصل هاى كارنامه فعاليت انقلابى در محسوب مى شود؛ امرى كه موجب گشت تا رابطه عاطفى و علقه ايمانى گرمى ميان او و مدافعان مســلمان كرد انقلاب برقرار شود. انس و الفت با مردم مسلمان و رنج كشيده کُرد، تنهــا به نيروهــاى انقلابى و رزمنــده اين خطه محدود نمى شــد. دامنه رأفــت انقلابى و مكتبى چنان گسترده بود كه توفيق تسخير قلوب اهالى مناطق تحت سلطه را نيز براى او به ارمغان آورد. در كنار مجاهدت شــبانه روزى جهت گســترش دايره پاكســازى و سركوبى ، توجه خاصى به مردم مناطــق محروم مبذول مى داشــت؛ با غم هاى آنان همدرد و شريك شادى هايشان بود. مردم كه از ابتداى ، به واسطه آشوب ها و تســلط در منطقه با كابوس مهيب جنگ، ناامنى و هراس دايمى نســبت بــه آتيه نامعلوم خود و نواميس شــان دســت به گريبان بودند، بــا ورود قواى انقلاب به و مشــاهده رفتار اسلامى - انسانى آنان با اهالى شــهر، بــه زودى به ماهيت پوچ تبليغات ســوء عليه رزمندگان واقف شدند. از سوى ديگر، مردم منطقه ، از شهرى و روستايى و كوچك و بزرگ، در كار شگفت فرمانده سيه چرده و پرمشــغله سپاه شهر؛ كه براى آنان هم فرماندار بود، هم شــهردار و بخشــدار، هم به فكر تهيه ســوخت و خــوار و بار كمياب مورد نياز مردم بود و هم در صدد تهيــه كتاب و دفتر و گچ و تخته ســياه و تأمين معلم براى مدارس كودكان شان؛ سخت حيران مانده بودند. 🆔️ @javid_neshan