eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 محمد طالب نژاد ، ویژه ۲۵ ؛ ۴ دی ۱۳۶۵ : . ▪️خواهر شهید: آخرین بار وقتی می خواست به جبهه بره به مادرم گفت: مادر من باید برم و راه برادرم یعقوب را ادامه بده م. مادرم گفت: برادرت هنوز نیامد و جنازه اش پیدا نشد صبر کن پیکز برادرت بیاید بعد برو. گفت: امکان ندارد باید بروم و سنگر خالی او را پر کنم.رفت و خودشم ۹ سال بعد پیکرش برگشت...شادی روح شهیدان طالب نژاد صلوات.🌷   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‌ #خط‌آخر_کربلای۴🌾 قسمت: نهمـ ✍این داستان: گام‌آخر، #کربلای۴، شهادت .... تا دیواره سنگرهای دشمن ح
‌ ✍... شمسی‌پور¹ که حالا مسئولیت هدایت دسته رضا به" عهده‌اش بود، تعدادی را صدا زد و از چند متر بالاتر وارد کانال شدند. بچه،ها خودشان را داخل کانال کشیدند و خط دشمن را شکستند. تصور چنین موفقیتی سخت بود، ولی ایمان بچه‌ها بر ادوات دشمن غلبه کرد. محسن که تا نیم ساعت قبل لای موانع افتاده بود ترکش یک نارنجک کنار گوشش را سوراخ کرد و به هوش آمد. صدای گنگ و مبهم حاج کریم که خودش را به سختی به حاج محسن رسانده بود، گاهگاهی به گوشش میرسید.² کمی آن‌طرف‌تر هم ناله‌های حقگویان³ که حکایت از زخمهای عمیقش داشت، به گوش میرسید. با شروع مد، آب بالا آمد و صدای حقگویان کم کم هم ساکت شد. محسن توان بلند شدن پیدا کرد و به داخل کانال رفت. هوا همچنان تاریک بود. در سنگر اول مجروحین مظلومانه و ساکت نشسته بودند و ناله‌هایشان را در گلو خاموش کرده بودند. کمی جلوتر عده‌ای در داخل کانال در تکاپو و رفت و آمد بودند تا سنگرهای فعال دشمن را خاموش کنند. عده ای از نیروها جلوتر و تا خط دوم و سوم هم پیش رفته بودند، اما خط کناری آنها هنوز آزاد نشده بود و شلیک سلاحهای آنها بچه ها را آزار میداد و به شمار شهدا و مجروحین می افزود. مدتی گذشت ولی همچنان خبری از نیروهای پشتیبانی نبود. همه منتظر بودند، که ناگهان زمزمه،ای پیچید که مجروحین را جمع کنید تا برگردیم⁴...! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾 پ.ن: ۱- مدافع‌حرم و جستجوگرنور شهادت: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۲- جانباز حاج کریم مطهری: از خورشیدی‌ها عبور کردم و شروع کردم بچه‌ها را از خورشیدی عبور دادن که همانجا من را هم زدند. ۴-۵ متر آنطرف تر حاج محسن جامه‌بزرگ را هم زدند. هر کس جلو بود قاعدتا می‌زدند و در همان اولین موانع به شهادت رسید. ۳- (مرتضی) حقگویان فرزند صادق، شهادت ۶۵/۱۰/۴ کربلای ۴ ۴- حاج محسن جامه بزرگ: علی منطقی() را صدا کردم و گفتم: علی آقا بچه‌ها را ببر آنطرف آب. گفت: چرا؟ گفتم اینجا هیچ نیرویی نمی‌آید و معلوم است که هیچ خبری نیست. (با بی‌سیم هم دیگر ارتباطی نداشتیم)، اگر قرار بود اینجا عملیاتی بشود دیگر نیست و بچه ها را بکشید عقب. گفت: میروم نیرو می‌آورم. در حینی که داشتم صحبت میکردم آقای مطهری به سختی و به حالت سینه خیز بطرف من آمد. وقتی رسید دیدم نمی‌تواند صحبت کند. گلویش تیر یا ترکش خورده بود و صدا بجای اینکه از دهانش خارج شود از محل تیر به همراه خون بیرون می آید. با خودم گفتم: او دارد شهید میشود، بهتر است که شهادتینش را بگویم. شروع کردم و گفتم: حاجی تکرار کن و اشهد را گفتم. ایشان هم صدایشان نمی‌آمد. منطقی رفت و با شمسی‌پور() برگشت. گفتم: همین؟ گفت: ما بچه ها را بگذاریم و برویم؟ گفتم: می‌گویم که ببریدشان. گفت: همه زخمی‌اند، زخمی‌ها را چکار کنیم؟ دیگر ماندم چه بگویم. گفتم: آنها که میتوانند بیایند کمکشان کنید و ببرید و آنهایی هم که نمی توانند یک سنگر مستحکم و امنی پیدا کنید، بگذاریدشان آنجا. تا لحظه آخر منطقی() می‌ گفت: من می روم نیرو می آورم. وقتی خواستند بروند، گفتم: آقای مطهری را هم ببرید، آمدند من را هم ببرند که با خودم گفتم، من باشم حالا، خدای من هم کریم است. چون اگر اینها بخواهند از اروند عبور کنند خودش کار سختی هست. گفتم: میمانم صبح تیپ و لشکرهای هم جوار می‌آیند و می برندم، اما به اسارت در آمدم... .... ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌊 آهای ساحل اروند بی قرار تو ام و از تو دورم و انگار در کنار تو ام به این عوام بگو خاص ها کجا رفتند نهنگ های تو غواص ها کجا رفتند . 📷 زمستان ۱۳۶۴_رزمندگان لشکر ویژه ۲۵ کربلا_🔸سردار علیرضا بلباسی_🔸سردار موسی احمدی_🔸سردار قربان کهنسال_🔸سردار نورعلی یونسی_🔸سردار علی اصغر خنکدار و .... .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌊 وقتی به نگاهتان زل میزنیم ، حرف که هیچ، هم بند می‌آید... . ▪️ علی نجفیان جویباری : ۴ دی ۱۳۶۵_کربلای ۴_ام الرصاص .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌷 🔆شهیدی که می‌خواست با نحوه شهادتش، نزد حضرت ابوالفضل (ع) سرافراز باشد و به آرزویش رسید! از یک   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باشهدا🥹بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته🥹🥹 https://eitaa.com/joinchat/525140762Cb1b488f25a میخوای لحظه لحظه ی وقت تو فضای مجازی رو پر کنی ازعطر یاد🥹؟! اززندگی درس بگیر🥹 زندگی کن بشو زنده🥹 هرچه داریم از است🥹🥹😭 کانال برادر شهیدم🥹🥹🥹 https://eitaa.com/joinchat/525140762Cb1b488f25a
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
باشهدا🥹بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته🥹🥹 https://eitaa.com/joinchat/525140762Cb1b488f25a میخوای لح
منبع مطالب اینجاست☺️🥹 باید شهید باشی تا بشی🥹 بیا اینجاوراه و رسم شهادت رو یاد بگیر🥹 دعوت نامه ای به دلباختگاه شهدا🥹🥹 https://eitaa.com/joinchat/525140762Cb1b488f25a
💠 ... . ▫️در نماز جمعه هر هفته اسماء مبارک شهدای همان هفته را میخوانند.هفته اول دی ماه لیست را به میدهند تا بخواند.فامیلی را مینویسند.شب جمعه به خواب پدرش میاد و میگه : ‌ بابا جان فردا قراره تو اسمم را به اشتباه بخوانند برو دفتر بگو نام فلان شماره عباسعلی فرمنی است نه فرضی. پدر بزرگوار شهید همین خواب را عملی میکند.بزرگواری هم این بود حتی خودش را معرفی نمیکند که مجری ایشان را بشناسد.و یکی از برادران پدر شهید را معرفی میکند. . ▫️خدایا شهدا همیشه باما هستند مارا از آنها جدا مکن.شادی روح شهید دانش آموز عباسعلی فرمنی صلوات.🌷 .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ورقی از زندگی راوند 🌿🌿 💢غواص شهیدی که نام برادرش را جاودانه کرد 👇👇👇👇👇 شهید از شهدای به علت شباهتی که با برادرش داشت با شناسنامه او عازم و با نام برادرش شهید شد....  ⭕️شهید جاویدالاثر در سال 1345 در روستای گلزار گنبکی از توابع شهرستان ریگان در خانواده‌ای فقیر و عشایرنشین به دنیا آمد، وی فرزند پنجم خانواده بود و دوران کودکی را به همراه پدر برای تامین نیازهای زندگی به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد... 🔻او که به مهربانی، پاکی و سادگی شهرت داشت به دلیل نبود از ادامه تحصیل باز ماند و فقط تحصیلات را تا مقطع ابتدایی ادامه داد و از همان کودکی در کارها به دیگران به ویژه مردم ناتوان کمک می‌کرد و دوست داشت یاور مردم باشد و با همین ویژگی زبانزد خاص و عام بود.... (ع) به جبهه می‌روم 🔶دوران نوجوانی شهید مصادف با هشت سال دفاع شد، 14 ساله بود که به عشق انقلاب و رهبر کبیر در دلش برپا شد، او شیفته عزیمت به جبهه شد و ابتدا با مخالفت خانواده روبه‌رو شد، اما دیری نپایید که رضایت خانواده را جلب کرد و در جواب مادر که می‌گفت، فرزندم شما کوچکتر از آن هستی که به بروی گفت، مادرم من به خاطر اسلام و عشق به امام حسین (ع) و برای دفاع از می‌روم. 🌾🌾🌾🌾 🔶کار به اینجا ختم نشد، چراکه سنش برای رفتن کم بود و با اعزام او مخالفت کردند به علت شباهتی که شهید با برادرش داشت، با او صحبت کرد که اجازه دهد با شناسنامه او عازم شود و با موافقت برادرش عازم جبهه شد. 🌻در ابتدا خانواده دلتنگی خود را با نوشتن نامه ابراز می‌کردند و شهید بدون معطلی جواب نامه‌ها را می‌نوشت و طی طول دو سال که در حضور داشت، در مختلف شرکت کرد تا اینکه به مرخصی آمد و چند روزی را نزد خانواده ماند. ✅شهید عزیزالله سرگرم جبهه و جنگ بود، زمستان هم فرا رسیده بود و گفته بود کمتر می‌تواند به مرخصی بیاید مادرش با چشمانی پر از می‌گوید، آخرین باری که آمد به علت برف و باران لباس‌هایش گلی شده بود. ⭕️در آخرین مرخصی مادر به او گفته بود، می‌خواهم برایت خواستگاری بروم و شهید با سکوت خود را اعلام کرده بود، برای او دختر خاله‌اش را در نظر گرفته بود و مراسم ساده را برگزار می‌کنند. 🔆طی نامه‌ای اتفاقات شیرین خواستگاری را برایش می‌نویسند، اما نامه با مهر قرمز برگشت می‌خورد و همین‌ طور نامه‌های بعدی برگشت می‌خورد تا اینکه پدرش جبهه می‌شود و با جستجوهایش اثری از نمی‌یابد. 🔅تنها از همه می‌شنود که فرزند شما در منطقه نیست، آنها می‌دادند که فرزندشان اسیر شده و باز هم می‌شنوند، فرزند شما جزو اسرا هم نیست، اما باز هم امیدوار می‌مانند تا اینکه از سوی منابع رسمی اعلام می‌کنند، عزیزالله راوند در در جزیره مینو در سال 1366 به رسیده و جاویدالاثر 🕊ماند. است 🌴دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مادر را آرام کند، او با چشمانی پر از ادامه می‌دهد که هر شب با قاب عکس او سخن می‌گویم، مدت‌هاست که خواب فرزندم را ندیده‌ام، حسرت این برای به آغوش کشیدن فرزندش همچنان ادامه دارد. 🍀منتظر یک نشان از فرزندی است که با شناسنامه برادرش شهید شد و او را به اسم راوند می‌شناسند، شهیدی که اسم واقعی‌اش راوند است. اما این شهید جزو شهدای 🏊‍♂ شناسایی و بر دستان مردم شهیدپرور ریگان و در زادگاهش روستای گلزار بخش گنبکی روز گذشته به سپرده شد.
شبها بعد از تمرین غواصی در سد دز، خسته برمیگشتیم . ✨نگاهم به رجبعلی بود که در آن سرما ساعت حدود 12 شب پتو را نصفه به روی خود داده با تعجب دلیلش را پرسیدم. 🌼رجبعلی گفت: تا احساس سرما مرا نیمه شب بیدار کنه و یادخدا باشم و ذکر بگویم. 🍃روایتی از غواص رجبعلی ناطقی ✨✨✨✨✨✨ شهادت 4/10/65 مزار مطهر: گلزار شهدای رضوان # فارس ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 رفقا ، این روزها خیلی ها هم دم از شهید و شهادت می‌زنند، هم دم از رابطه با آمریکا و مذاکره. خب عزیزم نمیشه ، واقعا نمیشه ، این افکار شما با کلام و وصیت شهدا زمین تا آسمون فاصله داره...میگی نه این قسمت از وصیت شهید مرتضی خاوری نژاد ( از لشکر ویژه ۲۵ کربلا) را بخون ... . 📩مرتضی نوشت : ای مردم ، آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، آمریکا احمق و وابستگانش دیگر نمی‌دانند وقتی در ملتی ایثار و از خود گذشتگی وجود دارد هیچ نیرویی نمی‌تواند در مقابل این ملت ايستادگي کند.ملت ایران راهش را فهمیده است و جهاد را بر خانه نشینی ترجیح داده است. . 🏷 مرتضی خاوری نژاد ( قائم شهر) ۲۲ سال_ :عملیات والفجر ۱۰ ۱۳۶۶ _ شادی روحش 🇮🇷 .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
تو وصیت نامه ش نوشت : ملت ما چگونه زندگی کردن را از و چگونه کردن را از آموخته اند.آرزو دارم همچون زندگیم بمیرم‌. . 📝 سردار جلال الدین علاءالدینی از سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ ...شهادت اسفند ۶۶ .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄