『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
…❣🕊 #خاطرات_روزهای_عاشقی 🕊 #هفتادو_دومین_غواص👣 ✍خاطرات جذاب و زیبای
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_دوم
#صفحه_۴
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌹بعداز استقرار نیروها، کار آموزش در خط را شروع کردیم. فاصله ما با دشمن ، رودخانه #اروند بود که عرض آن در مقابل خرمشهر به طول تقریبی هشتصدتا نهصد متر می رسید. #عراقی_ها آنطرف آب بودند و ما اینطرف آب. بین بچه هاهم سیم تلفن قورباغه ای کشیدیم تا حتی الامکان کمتر از بی سیم استفاده کنند.✨
پس از یکی دوهفته دلم هوای بچه های #گردان_غواصی را کرد. محل استقرارم به عنوان فرمانده گردان پیاده_ساختمان سه طبقه ای نزدیک آب در پاسگاه های شماره۷ در نزدیکی محل تلاقی رودخانه #کارون و اروند بود. همانجا دیدگاه بچه های اطلاعات عملیات هم بود و #علی_آقا گاه و بی گاه به آنجا سر میزد.
پس از مدتی، علی اقا را دیدم و پرسیدم:علی جان تو نگفته از قصد و نیت من خبر داری. من آمده ام اینجا کنار این نیروهای پدافندی در گمرک ، اما دلم با بچه های غواصی تو #سدگتوند جامانده. وساطتی کن تا من برگردم اونجا.💔
گفت:دوروز دیگه #حاج_مهدی_کیانی میاد، باهاش جلسه داریم. بیاخودت بهش بگو که گردان غواصی را چکارکنم؟
و همین هم شد. دوروز بعد فرمانده لشکر را دیدم و پرسیدم:حاج آقا غواصی را چکار کنم؟
نگاهم کرد و حرفی نزد و رفت. حتما نمیخواست پیش سایر فرماندهان نظری داده باشد. چون روز بعد، علی آقا پیغام حاج مهدی را به من داد که به آقای #مطهری بگو بره جایی که دلش اونجاست...
معطل نکردم😍 . مثل ماهی که به ساحل افتاده و میخواهد به داخل آب برگردد، پریدم و خط را تحویل معاونم ، #محمدامینی دادم و با بچه ها خداحافظی کردم و آمدم سدگتوند.
هم زمان حاج محسن جام بزرگ با چند تویوتا داشت می آمد. پشت ماشین ها نیروهای جدید بودند. همه بین سن ۱۵ تا ۲۰ سال. که قیافه یکی از آنها بدجوری توی ذوقم خورد. 😟
کم سن و سال تراز بقیه و شاید ۱۵ ساله که مثل بچه دبستانی ها صورتش صاف بود. ریش و سبیل نداشت. با موهایی بلند، شلوار دم پا گشاد و راه رفتن #داش_مشتی و حتی حرف زدن لاتی. مثل داملاهای سر گذر بود...😕
به حاج محسن گفتم:این یکی اشتباهی بُرخورده توی ما؛ ردش کن بره پی کارش. بره گردان پیاده.
حاج محسن گفت:والا من اینو انتخاب نکردم. اصلا نمیدونم کی و چطور پرید پشت تویوتا و اومد اینجا.
دوروز بعد سرظهر میخواستم وضو بگیرم ، دیدم با همان راه رفتن شیلنگ تخته که کلافه ام میکرد، آمد....
#ادامه_دارد…
🍂_____________________
پ.ن:
محمدامینی ، در عملیات کربلای۴ به شهادت رسید.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄