eitaa logo
اِسکول‌فان | school fun
2.2هزار دنبال‌کننده
263 عکس
229 ویدیو
0 فایل
اینجا‌قراره‌کلی‌خاطرات سمی‌ ازدوران‌مدرسه‌ازهم‌بشنویم😂💣🗿 خاطراتتون‌به‌اشتراک‌بزارید👀🦥 https://daigo.ir/secret/9726414532 کپی‌ازمحتوای‌ساخت‌کانال‌بدون‌ذکرمنبع‌‌ممنوعه‌❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا همین جغرافی که میگی ماهم امتحان داشتیم هیچی نخونده بودیم مطئنم بودیم امتحان میگیره و لغو نمیشه ولی معلمش اصلا راحت اره خلاصه انقدم چرت و پرته مخصوصا درس ۱ هیچی نشستیم روبرگه تقلب نوشتن من میزدم تو سرخودم رفتم تو راهرو تند تند همه چی رو با هم میخوندم هیچی معلم اومد گفت بیشترش تستی منم گفتم بچه ها با روش اسون و خیلی اسون و ...پیش میریم میدونید چه روشیه دیگه؟هیچی تستیا اونجوری تشریحیا هی میزدم بغل دستیم اونم یواش یواش میگقت معلمه هم یچیزایی فهمیدا ولی جمعش کردیم فک کنم ۱۹ شدم حالا هنوز برگمو ندادن🤣🤣🤣 کتابی🤣بله دیگه منم جدیدم بشناسید
واییی. چنروز پیش معاونمون گفت حتما عضو شورا باش منم گفتم باشه اما دوستام گفتن که رای نمیاری و منم دیگه عضو نشدم تا دیروز که زنگ تفریح اثمدم برم حیاط با دوستام معاونمون صدام زپ و گف چرا عضو نشدی و منم حقیقت و گفتم هیچی دیگه گفت بازم فک کن الان که زنگ خورد صف هست و اونایی که عضو شدن میان خودشون رو معرفی کنن توهم سعی کن بیای بعد همون لحظه دوستام بهم امید دادن و گفتن که رای میاری و اینا.... بعد خودم و سر صف معرفی کردم ولی فعلا هفتما رای دادن و هشتم و نهما موندن. یعنی کلاس ما هشتما و نهما مونده. حدود ده بیست نفر هم از هفتما رای دادن خودشون بهم گفتن ولی انقدددددد سر صف استرس کشیدم که نگو 🤣🤣 _جالبه‌‌همکلاسی‌ها‌ی‌من‌به‌من‌رای‌ندادن🗿مستقیما‌بهم‌میگفتند‌ راهنمایی‌که‌بودم‌دبیرستان‌دوسال‌شورا‌بودم
اِسکول‌فان | school fun
اون اکیپی که گفتم چیکار میکیردن؟! توی گوشی‌هاشون که یواشکی آورده بودن مدرسه میگشتن و باهم صحبت میکرد
دبیر اومد توی کلاس و گفت میخوام امتحان بگیرم بچه‌ها با اونم دعوا افتادن که شما درک نمیکنید و ما خسته شدیم بهش گفتن ما هفته قبل به خاطر این گفتیم امتحان نگیرید چون یه امتحان دیگه داشتیم و این هفته هم فلان امتحان رو داریم و هفته ی بعدش هم اون امتحان و... دبیر هم بهشون گفت شما اجازه ندارید برای من تعیین و تکلیف کنید که چیکار کنم بعد یه بحث طولانی که با دبیر داشتن دبیر وقت داد نیم ساعت همه بخونن و آخرم امتحان گرفت و من و دوستام بیست شدیم🤌🏻😎😂 🥴😂 _احسنتم
اِسکول‌فان | school fun
دبیر اومد توی کلاس و گفت میخوام امتحان بگیرم بچه‌ها با اونم دعوا افتادن که شما درک نمیکنید و ما خسته
خلاصه ما امتحان رو خیلی خوب دادیم و اون اکیپ بعضیاشون امتحان رو تقریبا گنننند زدن و واقعا دلم خنک شددددد چون همیشه درس نمیخوندن و برنامه ماهایی که درسمون رو میخوندیم رو هم بهم میزدنننننن😭😂😂 یکی از بچه‌ها هم از همون اکیپ وسط امتحان کتاب باز کرد و داشت مینوشت که دبیر دید و بهش صفر داد😶 واقعا درکشون نمیکنم یعنی واقعا خوندن ۴ صفحه درس که خیلی هم آسون بود انقدر سخته؟! اینم از خاطره ی من طنز و سم نبود ولی خب گفتم که تعریف کنم😂 💜🌿
خبب ما روز آخر مدرسمون بود و کلا از مدرسه ششمیای کلاس ما اونم چند نفر اومده بودن.. مدرسه ما یجوریه که کنار ساختمون اصلی که کلاسا توشن یه در فنسیه که توش بابای مدرسه ماشینشو پارک میکنه و همیشه هم بستس و از اون پشتش هم راه داره به پشت ساختمون و به حیاط کوچیکمون هیچی آقا زنگ تفریح که شد هیچکس به جز ماها که حدود ۱۰ نفر بودیم توی حیاط نبود من گفتم بریم اون تو و درشو باز کردیم و رفتیم ، یکی از بچه ها دوربین آورده بود و داشت از اونجای وحشتناک فیلم میگرفت هیچی آقا من گه از همشون با دل و جرعت تر بودم اول وارد شدم و رفتیم تا تهش... ادامه دارد... پارت ۱
اِسکول‌فان | school fun
خبب ما روز آخر مدرسمون بود و کلا از مدرسه ششمیای کلاس ما اونم چند نفر اومده بودن.. مدرسه ما یجوری
بعد دیدیم اون جا یه در داره که به نماز خونه میرسه و کلی باهم شوخی کردیم که اینجا چن داره و اینا بچه ها دیگه کم کم ترسیدن بفهمن که ما اومدیم اینجا و سریع دووییدیم توی حیاط منو چند نفر دیگه زودتر از اونجا اومدیم بیرون و دیدیم یه طی شکسته کنار حیاط افتاده اونو برداشتیم و در اونایی که هنوز نیومده بودن بیرون رو قفل کردیم.. بعد یهو صدای زن سرایدار مدرسه رو شنید همه پراکنده شدن و اون بدبختا هم اون تو زندانی🤣 پارت ۲
اِسکول‌فان | school fun
بعد دیدیم اون جا یه در داره که به نماز خونه میرسه و کلی باهم شوخی کردیم که اینجا چن داره و اینا بچه
بعد گفت اجازه ندارید در اینا رو باز کنید تا برم معاون رو بیارم و به حسابتون برسه و ما واقعا ترسیده بودیم.. بعد برگشت دست تنها مث اینکه دیگه معاونا بیخیال شده بودن و دیگه ارزشی براشون نداشت که چیکار میکردیم😶‍🌫️ هیچی آقا اونا رو آزاد کردیم و همه باهم عهد بستیم که اگر یه نفرو گرفتن بریم و بگیم همه ما بودیم و یه جورایی شتر دیدی ندیدی پارت۳
سلام من همونم که چند دقیقه پیش گفتم چرا پیامک رو نزاشتی میخواستم یه خاطره بگم🙃 من الان کلاس هشتم بعد مدرسمو بخاطر شهریه بالا عوض کردیم بعد یه خاطره می‌خوام براتون بگم اردیبهشت همین سال بود ما امتحان ریاضی داشتیم بعد داشت سوال هارو توضیح میداد بعد که تموم شد من رفتم بیرون و مشغول خوراکی خوردن شدم من متوجه اینکه زنگ خورده بود نشدم بعد زنگ ما دکمش توی حیاط بود بعد دوستم زنگ رو زد گفتم اهههه چرا زنگ رو زدایی😡😡 بعد دیدم داره اینجوری نگام می‌کنه😳🙄😶😕🤐🤫 گفتم چیه پشت سرم و دیدم دیدم یا خداااااا ناظممون بود حالا منو میگی من:😶🤐😬😱🥴😐😊☺️😁😩😊 ناظممون: 😡🤨😒😒🤨😡😠😒🤔🤐 دوستم:😳🤐😬😬😬😬😬 #💜:)_منو_با_این_بشناسید
ما خونه مون رو عوض کردیم بعد خونه قبلی مون خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی از مدرسه دور بود برای همین باید صبح خیلی روز میرفتم مدرسه ولی خونه جدیدمون به مدرسه نزدیکه‌اون روز های اول سه روز یه حسی از رو عادت بهم گفت خونه قبلی مون هستیم و من ساعت پنج و نیم شش راه افتادم خونه قبلیمون این ساعت راه میفتادم هفت یا هفت ربع مدرسه بودم اما خونه جدیدمون یه ربع نشده میرسم و من هم ساعت شش راه افتادم و وقتی رسیدم دیدم در مدرسه بسته است و یه کلی منتظر بعد تصمیم گرفتم برم یه دوری بزنم وقتی رسیدم دیدم مادر مدرسه تازه داشت در رو باز میکردمن‌رو که دید گفت چقدر زود‌اومدی برو تو آبدار خونه بشین تا من راحت کلاسهاروجارو کنم تو دست و پانباشی مگه من بچه دوساله هستم که تودست و پا باشم همون روهم امتحان داشتیم وتونستم بخونم
آقا دوباره سلام می‌خوام اینکه چجوری کانالتون رو پیدا کردم رو بگم من امتحان ریاضی داشتم بعد توی سراسری زدم مدرسه.......... این دیدم عکس میقولی پروفتونه بعد دستم رفت روش همین جوری که داشتم پیام رو می‌خوندم ساعت ۱۷:۳۴بود بعد گفتم تا شیش وقت هست خلاصه خوندمو خوندم تا دیدم یا خداااااا ساعت۲۱:۲۸ بود یعنی همون موقع رفتم درس بخونم خلاصه آنقدر که کانالتون خوبهههه😊😊☺️😁😁🥺🥺🥺🥺🙃🙃💜💜💜💜 #💜:)_منو_با_این_بشناسید + چنل ما با شما ممبرای گل قشنگه😍
بچه ها نصف شبی یاد یه خاطره فوق سمی افتادم🤣 اقا ما کلاس دهم که بودیم، کلاسا مجازی بود یه دبیر ریاضی بد اخلاق و عصبی که همیشه هم نمره منفی میداد گیر ما افتاده بود😑 من و دوستم هم که تو کَتمون نمیرفت یکی بهمون زور بگه تصمیم گرفتیم که هم بچه هارو ایسگا کنیم هم معلمه رو اذیت کنیم اومدیم یه اکانت فیک ساختیم و عکس اونو گذاشتیم پروفمون😂 یادش بخیر چه عکس سمی هم از خودش گذاشته بود🤣 خلاصه با اون اکانت به بچه ها پیام میدادیم و میگفتیم که چرا سر کلاس حاضر نبودی؟ مستمرتو صفر میدم😡
کی‌اینکارو‌کردید🗿 من‌خبر‌ندارم🦦😂
اِسکول‌فان | school fun
بچه ها نصف شبی یاد یه خاطره فوق سمی افتادم🤣 اقا ما کلاس دهم که بودیم، کلاسا مجازی بود یه دبیر ریاضی
القصه ماهم همینطور خوش خوشان چند نفرو سرکار گذاشتیم ولی شانس بد ما گیر یه پاچه خوار سیرآبی افتادیم🤢😒 که رفت لومون داد😐 مدیر هم تهدید و تهدید و تهدید که بگین کی هستین که دبیرو هک کردید🤣🤣 حالا بیا قسم بخور که هک نکردیم این اکانت فیکه🤣 بله دیگه پدرامونو مدرسه احضار کردن و تعهد دادیم🤣🤣🤣
اونجا هم از رو نمیرفتیم زیر زیرکی میخندیدیم🤣
اِسکول‌فان | school fun
۱۸ مهر بود دقیق یادم مونده😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام یکشنبه که گذشت دبیر پرورشیمون سر صف صبحگاه گفت که هرکی که میخواد شورا بشه بیاد به من بگه از کلاس ما هیچکی نگفته بود بعد وقتی رفتیم روی برد دیدیم اسم من و دوستم و یکی دیگه از همکلاسیام بود من اثلا دوست ندارم شورا باشم یه بار کلاس ششم اسم نوشتم که اونم رای نیاوردم بعد من رفتم به خانم پرورشیمون گفتم خانم من نمیخوام شورا باشم خانم گفت که حالا به بابات میگیم تبلیغ کنی{ما چون که توی روستا زندگی میکنیم همه بابامو میشناسن و بابام هم زیاد به مدرسمون رفت و امد میکنه}بعد من با خودم گفتم اخه به بابام چه بعد فرداش دوباره با دو سه از دوستام بودم داشتیم میرفتیم تو حیاط -اول
اِسکول‌فان | school fun
سلام یکشنبه که گذشت دبیر پرورشیمون سر صف صبحگاه گفت که هرکی که میخواد شورا بشه بیاد به من بگه از کلا
به من میگه چرا تبلیغ نکردی من گفتم خوب خانم من نمیخوام شورا باشم میگه بچه ها به حرفش گوش نکنید اخه من نمیخوام شورا بشم چه اسراریه والا منم به جای اینکه تبلیغ کنم رفتم و به کل مدرسه گفتم به من رای ندید من وقتی شورا بشم هیج کاری نمیکنم _‌🦦چه‌اصراری‌داشتن
صبحتون بخیر یعنی ظهرتون آقا ما میخوایم بریم اردو 🤪🤪🤪 فقط گفتم دلتون بسوزه نه از ساعت۸:۳۰تا۱۴:۳۰😝😝😝😛😛 #💜:)_منو_با_این_بشناسید _دلمان‌سوخت🦦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این‌دقیقا‌منم🦦