#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
من مغازه #میوه فروشی داشتم
یک سال نزدیک ایام #عید🎉 بود، وقتی با عباس که #کودک بود به مغازه آمدیم،
دیدم تمام میوه های #داخل جعبه ها📦 غیر قابل استفاده شدند‼️و من همه سرمایه ام #رو از دست داده ام؛😱
#عباس وقتی دید خیلی ناراحت شدم و غصه می خورم😓 گفت : #باباجان! نگران نباش ، من #لباس شب عید نمی خوام، با همین لباس ها عید رو می گذرونم❤️
همین طور که #صحبت می کرد، اشک چشمام جاری شد😢 و از ته #دل دعاش کردم که خدا عاقبتت رو به خیر کنه👌
وقتی خبر #شهادتش رو بهم دادند، فهمیدم که دعای اون روزم #مستجاب شد💯
برای #تشییع و مراسم عباس پیراهن مشکی نپوشیدم، #چون شهادت رو مرگ نمی دونستم❌
#شهید_عباس_صالحی
#راوی_پدر_شهید
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ ↩️پوستر شماره 1 👤 #استاد_احسان_عبادی #پرسش_و_پاسخ_مهدوی تصویر باز
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ
↩️پوستر شماره 2
👤 #استاد_احسان_عبادی
#پرسش_و_پاسخ_مهدوی
تصویر باز شود .🌸☝️
📝 @masjed_gram
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#ریحانه 🔹سوال : 💢آيا در حکومت اسلامی پیامبر(ص) و امام علی(ع) #حجاب برای زنان با هر عقايدی که داش
.
🔹پاسخ :
✅در زمان حکومت پیامبر(ص) و پس از نازل شدن آیات حجاب، #بد_حجابی بسيار کمرنگ بوده چرا که در آن عصر مانند حال جمعيت زياد نبود و عوامل بدحجابی، مانند #تهاجم_فرهنگی و #ارتباطات نيز وجود نداشت، اين در حالی است که امروزه زمينه و عوامل بدحجابی -به طورگسترده- وجود دارد...💥
در عين حال اين مطالب را میتوان از لحن #روايات استفاده نمود که در زمان پیامبر(ص) و امام علی(ع) رعايت حجاب لازم بوده است، زيرا حجاب از #واجبات، #حدود و #احکام_الهی است که رعايت آن در هر زمانی لازم است ، لذا در زمان ائمه بايد اين امر رعايت میشد.☝️
👈وقتی که حکم حجاب نازل شد، ناظر به افراد در #جامعه نازل شد نه این که به عنوان یک وظیفه شرعیِ صرفا فردی نازل شده باشد.✋
💯در آیه حجاب(۱) به پیامبر(ص) دستور داده شد که حکم خدا را به زنان بگوید و گفتن پیامبر(ص) علاوه بر این که گفتن از باب #تشریع است گفتن از باب #اجرای_قانون نیز هست.
📜در روایتی از عایشه آمده است:
من برتر از زنان انصار ندیدم، همین که آیات سوره نور نازل شد یک نفر از آنان دیده نشد که مانند سابق بیرون بیاید، سر خود را با روسریهای مشکی می پوشیدند...(۲)
🔺حکومتهای اسلامی در هر زمانی که تشکیل شود، چه زمان پیامبر(ص)، چه زمان امام علی(ع) و چه در زمان های دیگر؛ #هویت نظام اسلامیشان به «#اجرای_قوانین_اسلام» و به «امر به #معروف و نهی از #منکر» است☝️
🚫مگر میتوان یک حکومتی را به قید اسلامی (به معنای حقیقی) بپذیریم ولی امر به حجاب و نهی از بی حجابی را در آن لحاظ نکنیم⁉️
این امر بدیهی است که در حکومت اسلامی (در هر زمانی که باشد) حجاب #الزامی و #اجباری است.
💯حجاب بر مبنای این که از #احکام_اجتماعی اسلام است از قوانین حکومت اسلامی به شمار میآید.
👈و مردمی که قبول کردند (در رفراندم جمهوری اسلامی با بیش از 98 درصد آراء) حکومت در جامعه ایران #حکومت_اسلامی باشد باید تابع قوانین جامعه اسلامی باشند و در این صورت حجاب علاوه بر این که یک #حکم_الهی است یک #قانون_اجتماعی است که لازم الاجرا نیز میباشد و تخطی از آن باید با ممانعت های مجری قانون مواجه گردد.
🔰مثال عرفی که مورد قبول و فهم همگان باشد را در قوانين راهنمائی و رانندگی میتوان مشاهده کرد؛ مثلا در ايران قانون اينگونه وضع شده که اتومبيل ها از سمت راست حرکت می کنند؛
اکنون تصور کنيد گروهی بيايند و بگويند ما در انگلستان ديدهايم که اتومبيلها از سمت چپ حرکت میکنند، خيلی هم خوب است ما میخواهيم آزاد باشيم و طبق آن عمل کنيم چرا ما را اجبار میکنيد؟!!👇👇
♻️تا زمانی که قانون اين کشور حرکت از سمت راست است، اجبار در اجرای آن درست است و موافقت يا مخالفت گروه های اجتماعی نمیتواند در آن نقشی داشته باشد.❌
به هزار و يک دليل هم که ثابت کنم حرکت از سمت چپ بهتر است و من آن را میپذيرم و میپسندم، اگر تخلف کنم و بخواهم به رأی و نظر و پسند خودم عمل کنم با من برخورد میشود...
📚۱.سوره نور، آیه ۳۱
۲.کشاف، ج ۳،ص ۲۳۱
حجاب از دیدگاه قرآن و سنت، ص ۱۸
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🌹معجزه استغفار🌹
باهم ببینیم؛☺️👇
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌸⇦شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از #خشکسالی شکایت کرد .
حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند : «استغفار کن» .
🌸⇦شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از #فقر و #ناداری شکایت کرد . حضرتش فرمودند :«استغفار کن»
🌸⇦فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند #پسری به او عطا فرماید .
حضرت، به او فرمودند :«استغفار کن»
🌸⇦حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به #استغفار توصیه فرمودید؟!
🌐💠⚜⚜💠🌐
🌸🌸 فرمود :من این توصیه را از خود نگفتم .
🌺🌺 همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره #نوح را تلاوت فرمودند :
🕋🕋 «اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛
🌷🌷 از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا #باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با #مال بسیار و #فرزندان متعدّد یاری رساند و #باغهای خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید .
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_هشتم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
🗓 روزها پشت سر هم میومدن و می رفتن. گاهی "صمد" تندتند به سراغم میومد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد.
💥اوضاعِ مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود✊
🔹 بهار تموم شد. پاییز هم اومد و رفت. زمستانِ سرد و یخبندون رو هم پشت سر گذاشتیم.
در نبودِ صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ امّا همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قراره بین من و او اتفاقی بیفته و با این فکر نگران می شدم؛ 😥
🌷🌺 امّا توجهِ بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشیم می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
❇️ چند روزی بیشتر به عید نمونده بود. مادرم شامِ مفصلی پخته و فامیل رو دعوت کرده بود. همه روستا مادرم رو به کدبانوگری می شناختن. دست پختش را کسی توی "قایش" نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد.
به همین خاطر، همه صداش می کردن «شیرین جان»💕
🔶 اون روز زن برادرها و خواهرهام هم برای کمک به خانه ما اومده بودن.
مادرم خانواده "صمد" رو هم دعوت کرده بود.
🌄 دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بامِ اتاقی که ما توی اون نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبن و شعر می خوندن.👣
وسطِ سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند.
بچه ها اومدن و گفتن: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستن.»
🔷 همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخلِ دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودن. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.»👏
⭕️ هنوز باور نداشتم "صمد" همان آقای داماده و این برنامه هم طبقِ رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده. به همین خاطر، از جام تکان نخوردم و گفتم: «شما برید بگیرید.»
🌱 یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هُلَم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.»
چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. "صمد" انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ امّا "صمد" باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هاش را از توی دریچه می شنیدم.
با خودم گفتم: «الان نشونت می دم.» خم شدم و طوری که "صمد" فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیام، یک پام را روی زمین گذاشتم.
🔶 "صمد" که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خوام بقچه را بگیرم.طناب را شُل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. 😌
🌷 "صمد"، که بازی را باخته بود، طناب را شُل تر کرد. 😊
👏مهمان ها برام دست زدن. جلو اومدن و با شادی طناب را از بقچه جدا کردن و اون رو بردن وسطِ اتاق و بازش کردن.
💝 "صمد" بازم سنگِ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدلِ روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه رو به تعجب انداخت.
🎁 مادرم هم برای "صمد" چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. 👞👕
بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»
🔵 رفتم روی کرسی؛ امّا مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم...😍🙃
اوّل طناب را چند بار کشیدم، امّا انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندن و می رقصیدن.🎊🎉
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صداش کن.»
❤️ به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزشِ صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود....
جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فرقه_ضاله_یمانی #قسمت_دوم ❌تشکیلات فرقه❌ رهبری جریان الیمانی در حال حاضر در اختیار احمد
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#فرقه_ضاله_یمانی
#قسمت_سوم
❌ستاره داوود❌
نشان جریان الیمانی ستاره منحوس صهیونیستی موسوم به داوود است. ستاره داوود یا همان ستاره ششضلعی در همه نامهها کنار امضای گاطعی که خود را «احمد الحسن الیمانی» مینامد درج میشود. ستاره ششضلعی بهعنوان سمبل قدرت همواره مورداستفاده فرق مختلفی ازجمله کابالا، شیطانپرستان و صهیونیستها بوده است. این نشان زیر نامههای این فرقه مورداستفاده بوده ولی اخیراً کمتر از آن استفاده میکنند. بعد از ایراد فشار گسترده نسبت به استفاده از نشان ستاره داوود، گاطعی همانند همیشه دست به مغالطه برده و سلسلهای از روایات در خصوص خاتم سلیمان را منتشر کرد. وی با نشان دادن عکس اسکن شدهای از کتابی غیر موثق که نویسندهاش را از علما معرفی کرده دست به ترفند تازهای زد. در عکس چندین نشان ازجمله ستاره داوود وجود دارد و توضیحات کتاب میگوید برخی احتمال دادهاند یکی از نشانها مربوط به خاتم سلیمان باشد. فرقه یمانی با استناد به همین کتاب غیر موثق، تمام روایات مربوط به خاتم سلیمان را به ستاره منحوس داوود منسوب میکند تا به نوعی اشتباه خود را توجیه کرده و ستاره منحوسی را که هیچ ارتباطی با حضرت داود نبی(ع) نداشته و منبعث از جادوئی باستانی است، نمادی از خاتم سلیمان معرفی کند.
#ادامه_دارد...
📚منابع:
1⃣ روایت از سفینه البحار به نقل از حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ۱۳۷۶، ج 10، ص 617.
2⃣ غیبه نعمانی، ص 163؛ بحارالانوار، ج 52، ص 75
3⃣حیدری آل کثیری، محسن؛ حیدری چراتی، حجت، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
4⃣ علیاکبر مهدی پور، بررسی چند حدیث شبههناک، فصلنامه انتظار، شماره 14.
5⃣حیدری آل کثیری، محسن، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
6⃣منتخب الانوار تألیف السید علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید النیلی النجفی، صفحه 343.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@masjed_gram
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺
#خاطرات_شهدا
🌸 در سال ۱۳۴۸ بعد از اخذ دیپلم از دبیرستان رودڪی با توجہ بہ اینڪہ در رشتہ مهندسی دانشگاه تهران قبول شده بود بہ دلیل علاقہ ای ڪہ بہ دریا داشت ، نیروی دریایی را برگزید و بہ جهت طی دورههای ناوبری و فرماندهی ناو بہ آلمان اعزام شد و در آنجا نیز در بین دانشجویان ۷۰ ڪشور جهان رتبہ اول را بہ خود اختصاص داد و بہ ایران بازگشت . پس از بازگشت محمد ابراهیم همتی از آلمان بہ جهت تڪمیل مهارتها و تخصصهای دریانوردی مجدداً بہ ڪشورهای سوئد و فرانسه اعزام شد و تا سال ۱۳۵۷ در آنجا بہ تحصیل مشغول بود و پس از آن بہ ایران بازگشت و در منطقہ دوم دریایی بوشهر مشغول بہ خدمت گردید .
🌸 دست سرنوشت بہ گونہ ای باور نڪردنی شهید محمد ابراهیم همتی را بہ ناوچہ پیڪان پیوند زد ، چرا ڪہ همزمان با تحصیل در فرانسہ ، ناوچہ پیڪان بہ سفارش ایران در این ڪشور ساختہ شد و شهید همتی با همین ناوچہ بہ ایران بازگشت و تا روز شهادت در سمت فرمانده ناوچہ بود .
🌸 بیش از دو سال از آمدنش بہ ایران میگذشت و او در بوشهر و بر روی ناوچہ پیڪان خدمت میڪرد ڪہ جنگ آغاز شد . روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ڪہ حملہ نیروهای عراقی بہ ڪشور آغاز شد . محمد ابراهیم در مرخصی بہ سر میبرد . بہ علت حملہ بہ فرودگاهها تمام پروازها لغو شده و هیچگونہ پروازی صورت نمیگیرد . آرام و قرار نداشت و اصرار داشت ڪہ شبانہ بہ سوی بوشهر حرڪت ڪند ، چرا ڪہ میگفت : در بوشهر نیاز به ڪمڪ او دارند و بلافاصلہ همان شب لباسهایش را جمع ڪرد و با اتوبوس بہ شیراز و از آنجا بہ بوشهر رفت و سہ ماه بعد در هفتم آذر سال ۱۳۵۹ در عملیات مروارید ناوچہ اش هدف موشڪ قرار گرفت و او و همرزمانش بہ همراه ناوچہ پیڪان در آبهای خلیج فارس آرام گرفتند .
#شهید_دریادار_محمد_ابراهیم_همتی
#بہ_یاد_همہ_شهدای_نیروی_دریایی
🕊|🌹 @masjed_gram
#ریحانه
#گفتگو
#استدلال_حجاب
🛌بهش گفتم : فرض کن توی یه اتاق تنها هستی ! 🛌
🚪و اتاق مال خودته ! خب؟🚪
و توی این اتاق، آزادی مطلق داری🏳
رنگ دیوار رو چه رنگی میکنی⁉️⁉️
▪️گفت : همش رو صورتی میکنم!🎀
▫️گفتم : حالا من هم میام و ساکن این اتاق میشم!
و اتاق میشه واسه هر دوی ما 👭
و همه دیوار رو به سلیقه خودم سبزش میکنم! ♻️
🔹تو صدات در نمیاد؟ به من گیر نمیدی؟🔹
▪️گفت : معلومه گیر میدم! نمیذارم رنگ کنی ! چون باید صورتی باشه دیوارا !😏
▫️گفتم: خب اون اتاق مال منم هست! منم حق دارم هر رنگی دلم میخواد بزنم به در و دیوار 😔
▪️گفت: خب تو نصفه خودت رو سبز کن منم نصفه خودم رو صورتی!🎨
▫️گفتم: آهان! پس اینجا ما یه مرزی داریم بین صورتی و سبز که وسط اتاقه درسته؟📍
▪️گفت: آره
▫️ گفتم خب حالا رفیقم، اونم میاد توی همین اتاق و میشیم سه نفر، 🚺🚺🚺
و اون از رنگ آبی خوشش میاد! حالا تکلیف چیه؟🔵
▪️گفت: خب اتاق رو تقسیم بر سه میکنیم! و سه تا رنگ مختلف میزنیم!🎨
▫️گفتم: پس با این حساب تو توی رنگ زدن تمام در و دیوار اتاق، دیگه نمیتونی سلیقه ای عمل کنی درسته⁉️
▪️گفت: آره.
▫️گفتم: نمونه بزرگ این اتاق، این🌏 دنیاست!
🚫اگه قرار بود هر کسی توی این دنیا آزادی مطلق داشته باشه مردم باید همه همدیگه رو میکشتن🔪
🛐 تا یک نفر بالاخره بمونه و آزادی مطلق معنی بده ! 🛐
و الا اگه یه نفر تبدیل شد به دو نفر،🚹🚹
دیگه چیزی به اسم #آزادی_مطلق وجود نداره! ❌
🌃 چه برسه به الان که چند میلیاردیم!
🔴یعنی تقابل آزادی های مردم، ایجاد مرز میکنه و مرز، یعنی #پایان مطلق بودن! قبوله؟⚪️
سرش رو انداخت پایین و فکر کرد و زیر لب گفت: بله قبوله! 🙌
▫️بهش گفتم : پس چرا با هر وضعی میای بیرون⁉️
🤔فک نمیکنی با این کارت داری حق خیلیا رو #پایمال میکنی؟🚫
چرا میگی میخوام آزاد باشم👠 💅
مگه نمیدونی با وجود این همه جمعیت آزادی مطلق نداری!❌
میخوای خوشگل کنی توی خونه واسه همسرت #خوشگل کن عزیزم👫
نه توی جامعه و جلوی این همه جوون👨👨👦👦
باور کن اینا هم حق دارن #پاک بمونن💖
تو سنگ جلو پاشون ننداز💣
▪️گفت : خب اونا نگاه نکنن😒
▫️گفتم : فرقه بین نگاه کردن و نگاه افتادن😊
خیلیاشون نمیخوان ببینن ولی چشمشون میفته👀
همون یه نگاه براشون کافیه که . . . 😰
اصلا خودت میتونی وقتی توی خیابون راه میری به هیچ کسی نگاه نکنی؟😑
یعنی مردا وقتی بیرون میان حق ندارن سرشون بالا باشه؟!🚶
به فکر فرو رفته بود . . .🙇
▪️میگفت : راستش رو بخوای تا حالا اینطوری به این موضوع نگاه نکرده بودم🙄
همیشه با خودم میگفتم منم میخوام #آزاد باشم 💄
اما توجه نداشتم که غیر از من خیلیای دیگه هم توی این دنیا هستن که اونها هم حقی دارن👨👩👧👦
🍃باشه از این به بعد دیگه اینطوری بیرون نمیام🍃
🌺حالا میفهمم چرا #خدا گفته مردا مواظب #نگاهشون باشن و خانوما مواظب #حجابشون🌺
#اندڪیتأمل
قرارگـــاهفرهــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🔔 #ما_چقدر_حسینی_هستیم
🔹خیلی از ماها ادّعامون میشه که بچه هیاتی هستیم.
🔹 از امام حسین (ع) دم میزنیم و میگیم امام حسینی هستیم.
امّا واقعاً #چقدر_حسینی_هستیم⁉️
👇یه ملاکِ قرآنی هست، که ببینیم ما حسینی هستیم یا نه
🕋 یَا أَهْلَ الْکِتَابِ! لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ؟!
🕋 وَ مَا أُنزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنجِیلُ إِلَّا مِن بَعْدِهِ! أَفَلَا تَعْقِلُون؟!َ...
🕋 مٰا كٰانَ إِبْرٰاهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لاٰ نَصْرٰانِيًّا وَ لٰكِنْ كٰانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ مٰا كٰانَ مِنَ اَلْمُشْرِكِينَ.
💢 ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم، گفتگو و نزاع میکنید؟! و هر کدام، او را پیرو آیین خودتان معرفی میکنید؟!
💢در حالی که تورات و انجیل، بعد از او نازل شده است! آیا فکر نمیکنید؟!
💢ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه حق گرایى فرمانبردار بود، و از مشرکان نبود.
📖سوره آل عمران، آیات ۶۵ تا ۶۷
💠💠حضرت ابراهیم در بین انبیاء، یه جایگاه خیلی خاصّ و ویژهای داشته.
🔹قرآن کریم میفرماید:
✳️✳️یهودیها و مسیحیها با هم دعوا میکردند، سرِ اینکه حضرت ابراهیم یهودی بوده یا مسیحی!!
💟💟هر گروهی میخواسته خودش رو به ابراهیم بچسبونه. بگه ابراهیم از ماست، و ما ابراهیمی هستیم.
✅ یهودیها میگفتند:
ابراهیم یهودیه
✅ مسیحیها میگفتند:
نخیر، ابراهیم مسیحیه
🔹امّا قرآن کریم میفرماید:
❌چرا اینهمه دعوا میکنید؟؟!
❌آخه چرا یه ذرّه فکر نمیکنید؟؟!
❌اصلاً مسیحیت و یهودیت بعد از ابراهیم شکل گرفته!!
❌چطور شما ادّعا میکنید که ابراهیم، یهودی بوده یا مسیحی؟!
😇😇حالا اینجای داستان خیلی مهمّه.
💠 قرآن میفرماید:
🔹خیلی دوست دارید خودتون رو به ابراهیم بچسبونید؟! باشه.
🔹اگر دوست دارید ببینید به ابراهیم نزدیک هستید یا نه، ملاکش اینه؟!
🕋 إِنَّ أَوْلَی اَلنّٰاسِ بِإِبْرٰاهِیمَ لَلَّذِینَ اِتَّبَعُوهُ...
💢 همانا سزاوارترین و نزدیکترین افراد به حضرت ابراهیم، کسانی هستند که از او تبعیّت و پیروی میکنند.
📖 آل عمران آیه ۶۸
✴️✴️ یعنی هر کس که عملش به ابراهیم نزدیکتر باشه، اون شخص ابراهیمیتره.
🤔🤔حالا ما هم اگه دوست داریم بدونیم که امام حسینی هستیم یا نه؟!
👈 اوّل به اعمال و رفتارمون نگاه کنیم..
🔔🔔هرچی تبعیّت و پیرویمون از امام حسین بیشتر باشه و هر چی اعمالمون به امام حسین شبیهتر و نزدیکتر باشه،
#حسینیتریم
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_هشتم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 🗓 روزها پشت سر هم
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_نهم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند اومده بود...
🌷 صمد که صدام را شنیده بود، از وسطِ دریچه خم شد توی اتاق.
صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگام می کرد
💓 تصویرِ اون نگاه و اون چهره مهربون تپش قلبم را بیشتر کرد....
اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید.
🎊🎉 دوستانِ صمد روی پشت بام دست می زدن و پا می کوبیدن. بعد هم پایین اومدن و رفتن توی اون یکی اتاق که مردها نشسته بودن.
بعد از شام، خانواده ها درباره مراسمِ عقد و عروسی صحبت کردن.💍
🌺 فردای اون روز مادرِ صمد به خونمون اومد و ما رو برای ناهار دعوت کرد. مادرم منو صدا کرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گَلین خانم همه شان را دعوت کرده.»
🔹چادرم را سرکردم و به طرفِ خونه خواهرم راه افتادم. سرِ کوچه "صمد" را دیدم. یک سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» 😊✋
💥 برای اولین بار جوابِ سلامش رو دادم؛ اما انگار گناهِ بزرگی انجام داده بودم، تمامِ تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار...
🔹 خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.»
🔶 بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض کردم و دویدم. می دانستم "صمد" الان توی کوچه ها دنبالم می گرده. می خواستم تا پیدام نکرده، یک جوری گم و گور بشم.
❇️ بین راه داییم رو دیدم. اشاره کردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!»
گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم برم خونه.»
دایی خم شد و درِ ماشین را باز کرد و گفت: «پس بیا برسونمت.»
🚗 از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچِ کوچه که گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، "صمد" را دیدم که سرِ کوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می کرد‼️
مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود.
🌟 چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت که می خواست ادا کند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرد.
🚎 صبحِ زود سوارِ مینی بوسی شدیم، که پدرم کرایه کرده بود، گوسفند را توی صندوق عقبِ مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای که کمی دورتر، بالای کوه بود. 🐑
ماشین به کُندی از سینه کشِ کوه بالا می رفت.
راننده گفت: «ماشین نمی کِشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.»
🔷 من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سرِ ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، امّا من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسطِ خواهرهام می ایستادم و با زن برادرهام صحبت می کردم. 🚫
آه از نهادِ صمد درآمده بود...
🕌 بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند رو قربانی کردن و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی که اون حوالی بودن تقسیم کردن.
قسمتی را هم برداشتن برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتن.🍜
🌳 نزدیکِ امامزاده، باغِ کوچکی بود که وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغولِ چیدنِ آلبالو شد.🍒
🔸 چند بار صدام کرد برم کمکش؛ امّا هر بار خودم را سرگرمِ کاری کردم. خواهر و زن برادرم که این وضع را دیدن، رفتن به کمکش.
💝 صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. اون که از من فرار می کنه. این ها را برای اون چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست داره.»
⭕️ تا عصر یک بار هم خودم رو نزدیکِ صمد آفتابی نکردم.
🔹 بعد از اون، صمد کمتر به مرخصی میومد. مادرش می گفت: «مرخصی هاش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خونه ما می زد.
🎁 امّا برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما میومد. هر بار هم چیزی هدیه میاورد.
یک بار یک جفت گوشواره طلا برام آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پولِ زیادی بابتش داده. 💵
⌚️یک بار هم یک ساعت مچی آورد.
پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نکنه. مواظبش باش. ساعتِ گرون قیمتیه. اصلِ ژاپنه.»
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
🌹امام على عليه السلام:
تاج مرد، عزّت نفْس اوست و زيورش انصاف او
تاجُ الرّجُلِ عَفافُهُ، و زَينُهُ إنصافُهُ
📚غررالحكم حدیث 4495
زیور انصاف!
هنگام خرید چای از یک فروشنده چای تبریزی بازار صفی تبریز؛ وقتی از علت پاکت زیر وزنه نیم کیلوئی پرسیدم گفت من به شما چای کیلوئی میفروشم نه پاکت!
با انصاف مملکتمون رو زیباتر کنیم🌹
🌺
🌺🌺 @masjed_gram
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🔹سال 80 وقتی به سمت #فرماندهی لشکر پیاده مکانیزه حضرت رسول استان تهران🗺 می رسند همزمان #جانشین قرارگاه ثار الله هم بودند . در زمان معارفه می گفت : من فرمانده لشکر نیستم🚫 من امانتدار هستم و فرمانده #شهیدمتوسلیان است .
🔹در سال 62 هم جز اهرم های تیپ محمد رسول اله (صل الله علیه وآله وسلم) همراه با ✓شهیدان همت، ✓شهبازی، ✓متوسلیان بود ؛ همیشه سخنانش برگرفته از #دفاع_مقدس یا منویات #رهبر یا حضرت امام بود .
🔹آلبومی از حضرت امام و مقام معظم رهبری داشت و هر وقت دلش می گرفت💔 آن را نگاه می کرد👁. بسیار #ولایت_مدار بود و می گفت اگر حضرت آقا دستور دهند تا پای جان حاضر به انجام آن هستم✊ و درنگ نمی کنم❌
🔹درباره توصیهای که #سردارهمدانی به وی داشته است گفت : ایشان به من اشاره داشت که حداکثر عمر ما 60، 70 سال است و باید از مال دنیا دوری کرد🚯 و امیدوارم بتوانیم #پرچمی که ایشون برافراشت را بالا نگه داریم چون ایشان یک استاد تمام اخلاق است👌 و همواره با #یگانها و نیروهایی که با ایشان بودند روابط اخلاقی و فرهنگی هم داشتند✅
#راوی_همرزم_شهید
#شهید_حسین_همدانی
🕊|🌹 @masjed_gram
1_7870652.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللہـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 #حاجمهدیمیرداماد
•🎙• @masjed_gram