مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_سیزدهم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 💠از فردای اونر
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_چهاردهم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💞 دوماه از ازدواج ما گذشته بود. مادر صمد پا به ماه شده بود و هر لحظه منتظر بودیم درد زایمان به سراغش بیاید.
💠عصر بود، تازه از کارهای خانه راحت شده بودم کبری سراسیمه در اتاق من رو باز کرد و گفت: قدم ... بدو ... بدو ... حال مامان بده😱
به هول از جا بلند شدم، دویدم به طرف اتاقی که مادر شوهرم اونجا بود.
داشت از درد به خود می پیچید، دست و پام رو گم کردم🤕
نمیدونستم چکار کنم 😢
گفتم یک نفر رو بفرستید پی قابله 👌
یادم اومد سر زایمان خواهر و زن داداشم شیرین جون چه کاری میکرد .
با خواهر شوهر هام سماور بزرگی آوردیم و گوشه اتاق گذاشتیم، روشنش کردیم.
مادر شوهرم وقتی دردش کمتر میشد سفارش هایی میکرد، مثلا لباس های نوزاد 👼 رو توی کمد گذاشته بود ...
📍 بالاخره قابله اومد. دلم نمیاد مادر شوهرم رو تو این حال ببینم😢 براش دعا میکردم.
چندی بعد صدای بچه بلند شد😇
زن ها بلند بلند حرف می زدند، یهو قابله تشر زد که ساکت باشید بگذارید کارم رو بکنم، یکی از بچه ها به دنیا نمیاد مثل اینکه دو قلو هستند .
😊😶😑😤🤗
رو بمن که نزدیکش بودم گفت بدو ... بدو ... ماشین خبر کن کاری از دست من بر نمیاد😰
دویدم توی حیاط، پدر شوهرم روی پله ها نشسته و رنگ و رویش پریده بود😨
با تعجب نگاهم کرد😳
بریده بریده گفتم بچه ها دو قلو هستن👬
یکی از اونا بدنیا نمیاد😰باید ببریمش شهر ماشین خبر کنید🚘
پدر شوهرم بلند شد، با دوتا دست رو سرش زد و گفت یا امام حسین و دوید تو کوچه 😨😰
کمی بعد ماشین داداشم جلو در بود، چن نفری کمک کردیم مادر شوهرم رو بغل کردیم و با کلی مکافات گذاشتیمش تو ماشین.
مادرشوهرم از درد تقریبا از حال رفته بود.
برادرم گفت میبریمش رزن✨
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فرقه_ضاله_یمانی #قسمت_پنجم ❌ادعای سیادت❌ احمد اسماعیل گاطعی با وجود آنکه سید نیست، ادعا
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#فرقه_ضاله_یمانی
#قسمت_ششم
❌صاحبنفس مطمئنه❌
گاطعی بارها در سخنرانی خود ادعا میکند: «من مایه رحمتم برای اسلام، بلکه برای اهل زمینم، اهلبیت(ع) هرکجا بروم، همواره با من هستند و صریحاً میگویم که خدواند مرا برگزیده است؛ صاحبنفس مطمئنه به من متصل شده و خود صاحبنفس مطمئنه شدهام. من میخواهم شیعیان را متحد کنم از عالم و عامی؛ من آمادگی دارم حقایق را برای همه روشن کنم، و بهصورت سیاهوسفید نشان دهم. خدا نور است و کلام او نور است. درعینحال هیچ ادعایی هم ندارم!»
❌ادعای ارتباط با امام زمان(عج)❌
وی در سخنرانیها و بیانیههایش ادعاهای گوناگونی در خصوص ارتباط با امام زمان (ع) مطرح کرده است:
👈ادعای دیدار امام زمان(عج) در عالم خواب
👈بهطور مکرّر مانند ادعای خواب دیدن امام زمان (عج) در حرم سید محمد فرزند امام هادی(ع) که در این دیدار به وی امر میشود به زیارت عسکریین رود.
👈 ادعای دیدار امام(ع) در بیداری که حضرت نسبت به انحرافات عملی و مالی حوزههای علمیه به ویژه حوزه نجف به وی هشدار میدهد و مدعی است از آن تاریخ به بعد تحت تربیت ویژه امام(ع) قرارگرفته است.
👈همچنین مدّعی است امام وی را امر به ورود به حوزه علمیه کرده و به وی مأموریت داده انحرافات حوزه را عنوان کند!
👈 ادّعا دارد در شعبان سال ۱۴۲۰ ه.ق (۱۳۷۸ ش)، امام زمان را برای دومین بار در بیداری کنار حرم امام حسین (ع) ملاقات کرده و به وی دستور داده به نجف رفته و دعوتش را علنی کند.
#ادامه_دارد ...
📚منابع:
1⃣ روایت از سفینه البحار به نقل از حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ۱۳۷۶، ج 10، ص 617.
2⃣ غیبه نعمانی، ص 163؛ بحارالانوار، ج 52، ص 75
3⃣حیدری آل کثیری، محسن؛ حیدری چراتی، حجت، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
4⃣ علیاکبر مهدی پور، بررسی چند حدیث شبههناک، فصلنامه انتظار، شماره 14.
5⃣حیدری آل کثیری، محسن، بررسی جریان جدید مدّعی یمانی (احمدالحسن)، مجله انتظار شماره 34، بهار 1390.
6⃣منتخب الانوار تألیف السید علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید النیلی النجفی، صفحه 343.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@masjed_gram
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
🕊| خبرشهادت برادرم جهاد🌷 راکه شنیدم دلم سوخت
مثل باباشده بود😭
خونها روشسته بودندولی جای زخم ها وپارگیها بود،جای کبودی وخون مردگی ها
تصاویر #شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بود
ویک لحظه به نظرم رسیددیگرنمیتوانم تحمل کنم😭…
مادر، وقتی صورت #جهاد را بوسید،گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده،البته هنوز به” اربا اربا ” نرسیده، #خجالت آراممان کرد |🕊
#راوی_خواهر_شهید
#شهید_جهاد_مغنیه
🕊|🌹 @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ ↩️پوستر شماره 3 👤 #استاد_احسان_عبادی #پرسش_و_پاسخ_مهدوی تصویر باز
🔹پوسترهای جدید پرسش و پاسخ
↩️پوستر شماره 4
👤 #استاد_احسان_عبادی
#پرسش_و_پاسخ_مهدوی
تصویر باز شود .🌸☝️
@masjed_gram
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
#ریحانه
#حجـــابــ 👑
💢گفتند می رود #دانشگاه دیگر عوض می شود .
⇜گفتند از سرش می افتد .
⇜گفتند تفکراتش💭 تغییر می کند .
⇜گفتند دیدش👀 بازتر می شود .
⇜گفتند دوست و #رفیق روش تاثیر میذارد .
💢البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد😉 #حرمتش را تازه در دانشگاه🏢 فهمیدم
🔸وقتی استادی با #احترام با من صحبت می کرد .
🔹 وقتی #آقایان کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من #حد و مرز قائل می شدند☺️
🔸وقتی نگاه ها به من👀 رنگ تفاوت و #تحسین گرفت
🔹وقتی بجای #تو، شما خطاب شدم😎
🔸وقتی بین #شوخی های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر😏 همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌
🔹وقتی وجودم سرشار از #آرامش و امنیّت😌 هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند🚫
🔸وقتی ...
💢آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها #هرگز از سرم نمی افتد .
💥مثلا همین #چــــادر😍
💢برای چادر سر کردن کافیست #عاشق باشی . عاشق حضرت مادر💞
#بانـــو🌸🍃
#بگذار_به_چادرت_پیله_کنند
#به_پروانه_شدنت_می_ارزد🕊
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
🍂سبک زندگی🍂
🌺 زلال باش! 🌺
🌸🌸 آب،گواراست و صدای آن هم آرامش بخش است،اما آبی که زلال باشد،و گرنه آب گل آلود نه گوارایی دارد و نه آرامش می بخشد،
🌺🌺 من و تو هم مثل آبیم،اگر صاف و صادق باشیم،دیگران در کنار ما به آرامش خیال می رسند و در کنار ما راحت و آسوده اند وگرنه مایه ی رنج آنها خواهیم بود .
🤔🤔 حالا چطوری زلال باشیم
☺👇 با هم ببینیم :
🕋 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
📣 اى كسانى كه ايمان آوردهايد!
🌸 از خداوند پروا كنيد آن گونه كه سزاوار تقواى اوست
💠 #سوره_آل_عمران_آیه102 💠
🌐💠⚜⚜💠🌐
🔔🔔 همراهانم چیزی که آدم را زلال و تصفیه می کند تقواست،تقوا یعنی،
✅نامردی نکن!
✅بی انصاف نباش!
✅حرف کسی را پیش دیگری نبر!
✅حرف کسی را پیش دیگری نزن!
👇قران از ما همین را می خواهد :
👈اتَقُوا اللهَ👉
🔔با تقوا باشید
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
🌸🍃 🍃 #رمان #دختر_شینا ❤️ #قسمت_چهاردهم •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• ﷽ 💞 دوماه از ا
🌸🍃
🍃
#رمان
#دختر_شینا ❤️
#قسمت_پانزدهم
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
﷽
💠عده ای زنها هم با اونا رفتن.
من موندم و خواهر شوهرم کبری و نوزادی که از همون لحظه اول که بدنیا اومده بود داشت گریه می کرد.
نمیدونستیم باید با این بچه چکار کنیم😐👌
کبری بچه رو که لباس تنش کرده بود و توی پتو پیچیده بودن بمن داد و گفت تو بچه رو بگیر تامن آب قند درست کنم، میترسم بچه رو بغل کنم😰
گفتم نه !!!
بغل تو باشه! من آب قند درست میکنم😊
منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم و رفتم طرف سماور لیوانی رو برداشتم و زیر شیر سماور گرفتم و چند حبه قند هم انداختم داخلش و با قاشق همش زدم، صدای گریه بچه یه لحظه هم قطع نمیشد😭😓
سماور قل قل میکرد، بخارش به هوا میرفت، به فکرم رسید بهتره سماور به این بزرگی رو دیگه خاموش کنم.
اما فرصت این کار نبود، واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد.
لیوان آب رو به کبری دادم، اون سعی کرد با قاشق آب رو توی دهان نوزاد بریزه. اما نوزاد نمی تونست اونو بخوره☹️
دهنش رو باز می کرد تا سینه مادر رو بگیره😥
اما قاشق فلزی به لباش میخورد و اونو آزار میداد😫
بخاطر همین با حرص بیشتری گریه میکرد😭
حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود، بخاطر همین وقتی دیدم نمیتونیم کاری واسه نوزاد انجام بدیم، هر دو باهم زدیم زیر گریه😭😭😭
مادر شوهرم همون شب توی بیمارستان رزن تونست اون یکی بچه رو هم بدنیا بیاره😇
قل دوم دختر بود🙂🙃
فردا صبح اون رو به خونه آوردن.
هنوز توی رخت خوابش درست و حسابی نخوابیده بود😴
که نوزاد پسر رو گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخوره، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر میخورد و قورت قورت میکرد، ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم 😭😍🙃
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
هر شب در ڪانال☺️👇🏻
📚http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e📚