هرگز نباید خواب خوش در چشم من تا ناگهان
خیل خیالش صف زنان نارد برویش تاختن!
- #عبید_زاکانی
#غریق
- @Mava_a !🥥'
غلط است اینکه گویند به دل ، ره است دل را
دل من ز غصه خون شد ، دل تو خبر ندارد
- #عرضی_شیرازی
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'
مرا ببخش،
اگر بی اجازه دوستت دارم
اگر پنهانی با خیالت صحبت می کنم و
یواشکی با تو قدم می زنم
مرا ببخش ...
که بی هوا، هوایی ات می شوم و
شب به شب،
دفترِ شعرم را
برایت لبریز از عاشقانه می کنم
مرا ببخش...
و باور کن ، گاهی دوست داشتن ،
بزرگ ترین جرم عالم است
وقتی تو
ممنوعه ترینی برایِ من...
- #آذین_قانع
#وِنوش
- @Mava_a !🌒'
دلم میخواست یکیو داشته باشم که یهشب مثل امشب که همه خستم میکردن میومد دوتا دستاشو می ذاشت
روی صورتم و میگفت: غصه نخور تو منو داری!
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ،
ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ،
ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ،
ﺗﻮ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ (:
- #مولانا
#رآحیل
- @Mava_a !🥥'
قد أصابِنی عطُش لِحدیثک أفلا تروُیني؟...
تشنه حرف هاتم ، نمی خواهی سیرابم کنی ؟
- #نزار_قبانی
#عربیات
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'
همیشه مراقبِ این بود که احساساتش از جایی به بیرون درز پیدا نکند.
می گفت آدم ها برایِ این چیزها وقت ندارند و شکست در این امر همواره حتمی ست؛
عاشقانه نمی خندید و زیرکانه به کسی که دوستش داشت نگاه نمی کرد، نمی گریست و شب ها را در دلتنگیِ بی امانی که سایه اش هم از او بی خبر بود ، سر میکرد.
حال اگر از او می پرسیدی ، چگونه این زندگی را تحمل میکنی!؟ بی پاسخ نمی ماندی.
او همیشه با نگاهِ سردش که قاتلِ روحش بود، با اقتدار میگفت: _ من به چیزی که اجباری ست تن نمی دهم.
این زندگی ست که مرا تحمل می کند.
اما چه کسی او را می فهمید و اینگونه می پرسید!؟
هیچ ،
فقط گاهی در نوشته هایی که از او باقی می ماند،
حرف هایش را می شنیدی
و شخصیت هایی را می دیدی
که در اطراف او نبودند.
می دانی،
او و احساساتش هنوز زنده بود و
با جوهری تاریک بر کاغذی دلمرده میچکید ...
- #ناشناس
#رآحیل
- @Mava_a !🥥'
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه های لاغرم را باد برد
من بلوطی پیر بـودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد بـرد
- #حامد_عسکری
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'
بگو دوستم داری
از چه میترسی؟!
آنها که نگفتند هم مُردند!
- #سید_مصطفی_موسوی
#شاخه_نبآت
- @Mava_a !🥥'
همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا
بی زبانم، همزبانی همچو من باید مرا
- #رهی_معیری
#مهروماه
- @Mava_a !🥥'
وقتی دل به تو دادم، آرزو داشتم ترسهایم را بشکنی، نه دلم را!
- #مشعل_حمد
#ترجمه_محمد_حمادی
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'
اجازه هست کنارت کمی قدم بزنم
تو را بهانه کنم، حرفی از دلم بزنم
برای دفعه آخر، برای دلخوشیام
دوباره خاطره های تو را، رقم بزنم
میان فاصله هامان، کمی نفس بکشم
هوای سرد نگاه تو را، بهم بزنم
که لابلای تبم، پابپای ثانیهها
و در غروب غرورم،،هی از تو دم بزنم
دوباره زلزله در شهر قلبم افتاده
برای لمس نگاهت، سری به بم بزنم؟
سکانس آخر شعرم، هجوم دلتنگیست
شهاب شعله ورم را، به کوه غم بزنم؟
بیا به دلهره ی ناگزیر هر غزلم
که حرفی از غم هموارهی قلم بزنم
اجازه هست که کنج حیاطِ خلوت دل
کنار "یاس خیال" ت، کمی قدم بزنم؟
- #محمد_جوکار
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'