eitaa logo
ماوی 🇵🇸
950 دنبال‌کننده
1هزار عکس
51 ویدیو
4 فایل
•🪴• وَخداوندآگاه!بہ‌نامِ‌او^^ مأوَی به معنای پناهگاه :) ! دو سھ قدم‌جنون‌کنارِماباشید، راھِ دوری‌نمی‌رود :) با ما سخنی هم اگرت هست بگو :) https://harfeto.timefriend.net/17145901041992
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا گرفت در آغوش تنگ، "تنهایی" چقدر عطر تنت بوی ماندگاری داشت! - ☕️' Mava | مأوی
کاشکی پا بشکند، سر بشکند دل نشکند! سرگذشت، دل شکستن بود و بس جانکاه بود..! - ☕️' Mava | مأوی
همین که خواستم از آخرین قفس بپرم رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی هنوز منتظر نامه های سنگ ترم بهار آمد ماندم، پرنده ها رفتند پرنده ها که بیایند راهی سفرم بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم - ☕️' Mava | مأوی
با نگاهت عاشقـم کردی،‌ دلـم دیوانه شد خنده بر لب شاعـرم کردی، دلـم دیوانه شد گفتم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم ؟؟ خنده بر این پرسشم کردی، دلـم دیـوانه شد من نگاه آخرت را عشق معنا میکنم ای زلیخا یوسفم کردی، دلـم دیـوانه شد با نگاهت چشم من مشتاق باران میشود ای تو باران! نرگسم کردی، دلـم دیـوانه شد من بهارم یک ب یک از بودنم کم میشود بگذر از این،‌ عاقلم کردی، دلـم دیـوانه شد - ☕️' Mava | مأوی
آمدی پهلو به پهلویم نشستی بارها آمدم لمست کنم دیدم خیال است این خیال عزم خود را جزم کردم تا فراموشت کنم شب به خوابم آمدی گفتی محال است این محال - ☕️' Mava | مأوی
تو زیباترین اتفاق شب‌ های منی، اتفاقی شبیه ماه در تاریک‌ ترین شب جهان...! - 🌙' Mava | مأوی
امشب تمام شهر را بیدار می‌خواهم دلتنگم و یک پنجره دیدار می‌خواهم دیگر برای اشک‌هایم جان‌پناهی نیست من‌‌شانه‌ای محکمتراز دیوارمی‌خواهم - 🌙' Mava | مأوی
بَعدَ مُنتَصف الليل يا حبيبتي تَعالي اُحَدّثُكِ عَنْ وَحدَتي و حدّثيني عَنْ عيونك الحَزينَة... عزیزِ من... پس از نیمه‌شب، بیا تا از تنهایی‌ام با تو بگویم و تو نیز از چشمان غمگینت بگو...! مترجم: - 🌙' Mava | مأوی
عيناك ليلة جميلة، بداخلها ألف نجمة... شبی زیباست چشمانت، با یک‌هزار ستاره... مترجم: -
چه زیبا میشود امشب اگر از تو رسد مرهم... -
صدایت آفتاب است! دست هایت طلوعِ بیداری -
ستبقى يتيمًا في غياب من تحب حتى وإن عانقكَ العالم بأسره در غیاب آنکه دوستش داری یتیم‌ خواهی بود حتّی اگر تمام دنیا تو را در آغوش بگیرند‌.
امشب به قصه دلِ من گوش کن فردا مرا چو قصه فراموش میکنی -
آیینه‌ایم، هرچه بگویی به ما تویی نامهربان سنگدل بی‌وفا تویی آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی ای عشق! در صحیفهٔ تقدیر من چرا هر قصه‌ای‌ست، راوی آن ماجرا تویی سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی بیگانه‌ای میان هزار آشنا تویی خون گریه کن به حال من ای شیشهٔ شراب! تنها حریف درد من این روزها تویی -
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت درِ این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه‌ای بر در این خانه تنها زد و رفت -
بگذار که در حسرتِ ديدار بمیرم از دردِ نداری ِ دل هر بار بمیرم آه از دل عاشق کُش و آه از لب معشوق بگذار که در خلوتِ تَبدار بميرم ديدم رخ مهتابی اَت اِی ماهِ عزيزم ای کاش که در شام شب تار بميرم در بِرکه به نيلوفر و مرداب فتادی سنگی بزن از عشوه یِ دلدار بميرم با من قدحی پُر کن از اين جام گوارا نگذار که اينگونه دل آزار بميرم رحمی تو به من کن در اين شهر تلافی نگذار که بر چوبه یِ هر دار بميرم -
جمعه‌ها انگار از تقویمِ آدم‌ها جداست ساکت و آرام و راکد فارغ از آزردگی جمعه می‌آید که جانی تازه گردد در دل این روزگار بی‌مروت، در دل این زندگی... جمعه می‌آید که از خاطر نباید برد این‌ها را: - هنوز آغوش هست! هنوز آدم به شوق بوسه‌ای، حرفی، نوازش‌های محبوبی، هنوز از یاد لبخندی، سراپا شور می‌گردد. چرا غم؟ آدمی با بی‌خیالی در مصاف زندگی در اوج باران‌های غم پر شور می‌گردد... چرا غم؟ ماهِ بی‌تابم! نمی‌بینی؟ هنوز آغوش هست... -
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن! گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن! گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟ گفتم آری می توانم، بشنو و باور مکن! -
میشود قلب مرا هم تو نگاهی بکنی..؟ میشود از سرِ عادت تو صدایم بکنی...؟ میشود صحبتِ تلخ، ورد زبانت نشود...؟ میشود باز مرا، عشق صدایم بکنی..؟ -
من به اندازه ی غم های دلم پیر شدم از تظاهر به جوان بودن خود سیر شدم عقل می خواست که بعد از تو جوان باشم و شاد من ولی با غمِ عشق تو زمین گیر شدم -
بی تو دلتنگ ترين حادثه ی قصه منم :) -
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود عقل با دل رو به رو شد صبح دلتنگی بخیر عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود عقل منطق داشت ، حرفش را به کرسی می نشاند دل سراسر دست و پا می زد، ولی بیهوده بود حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفت گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود من کی ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود -
امروز که محتاج توام، جای تو خالی ست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست -
پاییز رنگ هایش را به تو داد، دلتنگی‌هایش قلبِ مرا بوسید..(: -
برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست تمشکِ ترشِ لب و تُنگِ زهرمار یکیست تفاوتی نکند اشک و بغض و هق هقِ ما مسیرِ چشمه و سیلاب و آبشار یکیست هنوز گُرده ی سهراب، سرخ مثل عقیق هنوز رسمِ پدر سوزِ روزگار یکیست هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و هنوز بر درِ کنعان امیدوار یکیست هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم دلیلِ سوختنش هر هزار بار یکیست حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم که قوسِ پیکره ی برنو و دوتار یکیست -