eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.7هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم❤️ 💚 به روایت برادرشهید💚 🍂 مـجـنـون بعد از نفر از رزمندگان عراقی جبهه مقاومت آمدند تبریز برای .💔 رزمندگان عراقی و سوری، را در با مستعارش صدا میزدند.🙂 یکی از این دو رزمنده عراقی که مجروح هم بود، مدام وسط حرف هایش می گفت:#«حسین_مجنون» و منظورش این بود که بود☹️! در بین راه پرسیدم منظورش از اینکه می گوید چیست؟🤔 :«ما دریکی از درگیری ها در سوریه تا دادیم💔 که به خاطر شدت درگیری موفق نشدیم پیکرهایشان را برداریم و بیاوریم عقب😞. تکفیری ها پیشروی کردند و پیکر شهدا روی زمین ماند😢. برای همین مان را از دست داده بودیم . وقتی دید ما اینطور هستیم و نمی جنگیم😒، ماشینی راکه آنجا بود روشن کرد و راه افتاد به سمت ها💪. ما از این کاری که کرد کردیم😐. هر چه داد زدیم که ، گوش نکرد و رفت. داشتیم نگاهش میکردیم و هرلحظه منتظر بودیم که اتفاقی برایش بیفتد 🙁. رفت و را برداشت و کشید داخل ماشین و با خودش آورد✌️. کارش بود اما این کار را برای ما انجام داد. »🙂 🍂 سـلام بـر شـهـادت چند هفته بعد از ،🕊 یکی از هم جمله ای را به زبان برایم $پیامک کرد که اولش بود:این،سخنی از .☺️ این بود«» اگر دعوت کننده است،پس .💔💔 در جواب آن بزرگوار نوشتم که دقیقه بعد خودش تماس گرفت.📲 از او پرسیدم:این حرف را کجا زده؟گفت باری که بود و با هم کلاس برگزار کردیم،این جمله را روی سیاه نوشت.🍃 من هم آن را یادداشت کردم.📝 تاریخ کلاس را پرسیدم،گفت #۲۷آذر بود.حساب کردم،‌#۳۲روز قبل از بود.🕊🕊 ... @modafeaneharaam
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمد غازی در نماز بودم که کاپشن را روی دوشم انداخت و اصرار کرد که مال تو خداییش فقط به دلم گذشته بود که ای کاش از این کاپشنهای کره ای که تازه مُد شده است ،من هم داشته باشم و این برای نوجوانی من امری طبیعی بود .وقتی سید شمس الدین به خانه آمد ،درست همان جور کاپشنی به تن داشت و همان طور که گفتم در حالی که من در نماز بودم آن را روی دوشم انداخت به این معنی که مال تو بعد از نماز کاپشن را برداشتم و گفتم نه راستش من هوس چنین کاپشنی کرده بودم اما هم اینجا سرد است و تو بهش نیاز داری و هم در مسیر رفت و آمدی خلاصه هرچه اصرار کرد نپذیرفتم و جالب این جاست که من فقط به دلم گذر کرده بود ولی او انگار که ضمیر مرا خوانده باشد اصرار داشت که کاپشن را به من بدهد در نهایت این که قبول نکردم گفت پس من یک کاپشن برایت میآورم و قولش قول .بود دل رحم بود اساسی و این جور بود که من به یک آرزوی جوانانه و یک کاپشن کره ای نو رسیدم. شمس الدین عزیز طوری بود که با اعمالش ما را نصیحت میکرد. هیچگاه صراحتی در امر و نهی نداشت. با آن که اگر چیزی هم میگفت ما از او قبول میکردیم؛ با این حال به مصداق حدیث حضرت صادق (ع) : كونوا دعاه الناس بغير السنتكم واقعاً شمس الدین با رفتارش آدم را نصیحت میکرد و این بود که ما او را الگوی خود در زندگی میدانستیم و حتی بسیاری از دوستانش و آشنایان که صحبت میکنند به این نکته صراحت دارند که شمس الدین برای ما الگو بود. همچنین از روحیات متفاوت او میگویند که ما هم خود شاهدش بودیم؛ برای نمونه در آموزش نظامی جدی بود و سختگیر ولی در برخوردهای غیر آن شوخ طبع و شیرین و برای ما هیچ از برادری کم نمیگذاشت شمس برای ما چنان عزیز و دوست داشتنی بود که هر سال سالگردش را میگیریم سالهای اول در سالروز شهادتش مجلس یادبود میگرفتیم و در سالهای اخیر در روز تاسوعا و در منزل این کار را میکنیم تا عطر یاد شمس الدین همچنان در خانه ی ما جاری باشد‌ .. @Modafeaneharaam