eitaa logo
منتظران ظهور
2.4هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
81 فایل
🌹امام سجاد(ع)؛ منتظران ظهور امام مهدى(ع)برترين اهل هر زمانند. 🌹ان شاءالله آنگونه باشیم که نام ما هم در زمره ی منتظران حضرت قرارگیرد. 🌹کپی و نشر(حتی بدون ذکر نام و لوگو)حلال است. ⚠️تبادل و تبلیغات نداریم⚠️ خادم: @Montazeranemoud313
مشاهده در ایتا
دانلود
شب اول رسیده، گل ماتم دمیده، نگاه مادر تو؛ منو اینجا کشیده... 💚صلی الله علیک یا اباعبدالله💚 💥توجه💥 از اعمال امشب، دو رکعت نماز است؛ به حمد و یازده توحید در هر رکعت... از رسول خدا(ص) روایت شده است؛هرکه این دو رکعت نماز را در این شب بجا آورد و فردایش را که اول سال است روزه بدارد، مانند کسی است که همه طول سال را همواره کار خیر کرده و در آن سال محفوظ باشد و اگر بمیرد به بهشت می‌رود. ⚠️روزه ی فردا را از دست ندهیم⚠️ جهت اطلاع از دیگر اعمال امشب،به لینک زیر مراجعه فرمائید: https://www.erfan.ir/mafatih899/اعمال-شب-اول-ماه-محرم--کلیات-مفاتیح-الجنان-با-ترجمه-استاد-حسین-انصاریان 🏴عزاداریهایتان قبول🏴 ما خادمانتان را فراموش نفرمائید... ✨التماس دعا✨
اول محرم هر سال،اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(ع) روایت شده است: «آن كس كه این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می‌كند، همانگونه كه دعای زكریا(ع) را اجابت كرد». جهت اطلاع از اعمال امروز به لینک زیر مراجعه فرمائید: https://www.erfan.ir/mafatih167/اعمال-روز-اول-ماه-محرم-کلیات-مفاتیح-الجنان-با-ترجمه-استاد-حسین-انصاریان 🏴طاعاتتان قبول🏴 ✨التماس دعا✨
کاروان امام حسین (ع) در روز اول محرم به منزلگاه بیست و چهارم خود رسید و حدود نیمروز در این منزلگاه درنگ کرد. منزلگاه بیست و چهارم کاروان امام حسین (ع) با عنوان قصر بنی‌مقاتل (قصر مقاتل) شناخته شده است. این منزلگاه میان عین‌التمر و قُطقطانیه بوده و تا کربلا فاصله اندکی داشته است. قصری در منزلگاه قصر بنی‌مقاتل وجود داشته که هنوز بقایای آن دیده می‌شده است. دیدار امام حسین (ع) با عبیدالله‌بن‌حر‌جعفی را به منزلگاه قصر بنی‌مقاتل نسبت داده‌اند. عبیدالله فردی شجاع، شاعر و سخنور بود و از کوفه بیرون آمده بود تا نه در سپاه عبیدالله باشد نه در سپاه اباعبدالله. امام سوم شیعیان، حجاج‌بن‌مسروق، هم قبیله‌ای عبیدالله را فرستاد تا به همراهی دعوتش کند. حجاج به خیمه شکوهمند و اشرافی عبیدالله درامد و او را دعوت کرد. عبیدالله گفت:اهل کوفه دنیای فانی را برگزیده‌اند و با عبیدالله همراه شده‌اند. من از کوفه بیرون آمده تا نه با موافقان باشم نه با مخالفان. حجاج موضوع را با امام حسین (ع) باز گفت. امام حسین(ع) خود به دیدن و دعوت آمد و گناهان گذشته‌اش را به یاد آورد و فرمود: با من همراه باش تا پاک شوی. عبیدالله بن‌حُر پیشنهاد اسب خود مَلجَمه (ملحقه) و شمشیر و غلام کرد که امام حسین (ع) نپذیرفت و فرمود: خیری در تو و شمشیر و اسبت نیست. عبیدالله بعد‌ها پشیمان شد و بر مزار اباعبدالله سوگواری کرد. او در جنگ صفین همراه امیر مؤمنان بود، ولی جدا شد و به معاویه پیوست. امام علی (ع) او را در بازپس‌گیری زنش یاری کرد. شایان ذکر است نوشته‌اند انس‌بن‌حارث در منزلگاه قصر بنی‌مقاتل به امام سوم شیعیان رسید و با او همراه شد.
در چنین روزی كاروان امام حسین(ع) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمین كربلا شد... «سید بن طاووس » نقل کرده است که؛ امام(ع) چون به کربلا رسید،پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست . این خبر را جدم رسول خدا (ص)به من داده است . کاروان امام با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقف در آنجا گردید. «حر » ضمن نامه ای «عبیدالله بن زیاد» را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود. امام (ع) به اهل کوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند -را از حضور خود در کربلا آگاه کرد . حضرت نامه را به «قیس بن مسهر» دادند تا عازم کوفه شود . اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد را دستگیر کرده و به شهادت رساندند . زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: «خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی .» 🔳کی شود حر شوم و توبه ی مردانه کنم🔳 💥حاجتمندان توجه💥 روزه ی فردا را از دست ندهیم... از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است: «هر كس در این روز (فردا-سوم محرم) روزه بگیرد،خداوند دعایش را اجابت كند.» ✨قبول باشد✨ 🤲التماس دعا🤲 @Montazeranezohour
پس از آن که حرّ بن یزید، امام حسین ع و یارانش را در سرزمین کربلا در محاصره خویش قرار داد و مانع حرکت آنان گردید، عبیداللّه بن زیاد عامل یزید در کوفه، فرماندهی سپاه یزید را بر عهده عمر بن سعد گذاشت. عمر بن سعد در روز سوم محرم‌الحرام سال 61 قمری به همراه چهار هزار نیروی جنگی وارد کربلا شد و فرماندهی آنان را بر عهده گرفت. عمر بن سعد پیش از واقعه کربلا، منصب حکومت «ری» را از عبیداللّه گرفته بود ولیکن با مخالفت اباعبدالله الحسين (ع) با یزید و امتناع از بیعت و حرکت حضرت به سوی کوفه، عبیداللّه، حکومت «ری» را مشروط به خاتمه بخشیدن به قضیه امام حسين (ع) نمود. عمر بن سعد به خاطر دست یابی به حکومتِ منطقه وسیعِ ایالت «ری» ـ که هرگز به آن نائل نیامد ـ فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایت بزرگ غیرانسانی شد. از روزی که عمر بن سعد وارد سرزمین کربلا شد، پیوسته لشکریانی از سوی عبیداللّه بن زیاد برای وی فرستاده می‌شد. بنابر روایتی تا ششم محرم، متجاوز از 20هزار نفر در سپاه عمر بن سعد گرد آمدند. عبیدالله‌زیاد در همین روز نامه‌ای را برای اباعبدالله‌الحسین (ع) به کربلا فرستاد. او در این نامه نوشته بود:باری،‌ای حسین، خبر ورودت به سرزمین کربلا را دریافت کردم. امیرالمؤمنین یزید به من فرمان داده است که سر به بالین آرامش نگذارم و نان سیر نخورم مگر اینکه تو را بکشم یا به فرمان و بیعت من و یزید درآیی. پیک نامه‌رسان پاسخ نامه را خواست و امام حسین (ع) فرمود: پاسخ ندارد، پاسخ او عذاب است. فرستاده بازگشت و خبر را به عبیدالله‌زیاد رساند. عمر‌سعد با پیش‌قراولی خالد‌بن‌عرفطه و پرچم‌داری حبیب‌بن‌جماز (حمار)، همراه فرزندش حفص به کربلا آمده بود. عمر‌سعد، قرة‌بن‌قیس‌حنظلی را فرستاد وقتی قرة نزدیک شد، اباعبدالله پرسید چه کسی او را می‌شناسد؟ حبیب‌بن‌مظاهر گفت:او از طایفه حنظله و از قبیله تمیم است. او را می‌شناسم. خوش‌نیت و درست‌اندیش است و گمان نمی‌کردم در اینجا باشد. قرة پیش آمد و سلام کرد و پیام عمر‌سعد را بازگفت، امام حسین (ع) فرمود:مردم دیارتان نامه نگاشتند و دعوت کردند. اگر خوش ندارند بازمی‌گردم. حبیب‌بن‌مظاهر به قرة گفت:وای بر تو، نزد ستمگران بازمی‌گردی؟ اینجا باش و یاریگر مردی باش که خداوند، همه عزت و اعتبار ما را به شکرانه و به پاس وجود وی به ما بخشیده است. قرة گفت:می‌روم و پیام می‌گذارم و بازمی‌گردم و اندیشه می‌کنم. (تصمیم می‌گیرم.) قرة نزد عمر‌سعد بازگشت و پیام رساند. عمر‌سعد گفت:امیدوارم خداوند مرا از جنگ با وی نگاه دارد. عمر‌سعد پس از دریافت گزارش قرة، نامه‌ای به عبیدالله‌زیاد نوشت. در این نامه نوشته بود: «من همین که به کربلا رسیدم، رسولی را فرستادم تا با حسین مذاکره کند و از او بپرسد برای چه آمده است؟ پاسخ او این بود که مردم کوفه نامه نگاشته و از من درخواست آمدن کرده‌اندو من به درخواست آنان پاسخ گفته‌ام. اگر اکنون تغییر نظر داده‌اند و موافق دیدگاه‎‌های قبلی خود نیستند بازمی‌گردم.» @Montazeranezohour
نامه عمر‌سعد در روز چهارم محرم یعنی یک روز پس از ورود او به کربلا به دست عبیدالله‌زیاد رسید. حسان‌بن‌فائد‌بن‌بکیرالعبسی گوید:در هنگام دریافت نامه عمر‌سعد من نزد عبیدالله‌بن‌زیاد بودم، همین که نامه را خواند این شعر را زمزمه کرد: الآن اذعلقت مَخالبُنا به یرجوا النجاةَ و لاتَ حین مناص! اکنون که پنجه‌های ما در گلوگاه اوست به رهایی می‌اندیشد، اما دیگر گریزگاهی نیست. عبید‌الله‌بن‌زیاد در پاسخ به نامه عمر‌سعد چنین نوشت: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. باری، نامه‌ات رسید و محتوای آن را دریافتم. همین که جواب را دریافت کردی، از حسین و یارانش برای یزید‌بن‌معاویه، امیرالمؤمنین بیعت بگیر تا بیندیشیم چه کنیم. {در برخی مقاتل آمده است:وگرنه سر او و اصحابش را جدا کن و بفرست. } عمر‌سعد با دریافت نامه عبیدالله گفت:می‌دانستم که عبیدالله سلامت و عافیت{صلح و سازش و روش مسالمت‌آمیز}را نمی‌پذیرد. احتمالا پاسخ نامه عبیدالله در روز پنجم محرم به کربلا رسید. @Montazeranezohour
از مهم‌ترین حوادث روز پنجم محرم می‌توان به فرستادن چهار‌هزار نفر سپاهی تازه‌نفس به کربلا اشاره کرد. عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی" را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا گسیل داد و دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند. در این روز، حداقل نیروی دشمن در کربلا حدود ده‌هزار تن می‌شود و موقعیت به تدریج رنگ‌وبوی جنگ می‌گیرد. ابن زیاد در روز پنجم محرم با نامه‌نگاری مجدد با عمر سعد، وی را برای سخت‌گیری و تنگناسازی در کربلا تحت فشار قرار داد. احتمالا نامه ی وی روز ششم به کربلا رسید. او در نامه نگاشته بود: باری، میان حسین و یارانش و آب فرات حائل شو (فاصله بینداز) که حتی یک قطره ننوشند تا به بیعت امیرالمؤمنین{یزید}و عبیدالله‌بن‌زیاد تن سپارند یا همچون شهید مظلوم عثمان‌بن‌عفان{که در هنگام کشته شدن تشنه بود}کشته شوند. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید. @Montazeranezohour
در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند. "حبیب بن مظاهر "در این روز به امام حسین ع عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم. امام(ع) اجازه دادند و حبیب شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم... . در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند: قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ "حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام." سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین (ع) حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام (ع)نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد. حبیب به خدمت امام(ع) آمد و جریان را بازگو كرد. امام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ" @Montazeranezohour
در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه ‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد. عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند. کاروان امام حسین (ع) در این روز شاهد آغاز رسمی قطع آب در کربلا بودند. عبد‌الله‌بن‌حصین‌ازدی در این روز خطاب به امام حسین (ع) گفت: آیا آب را نمی‌بینی که به روشنی آسمان است؟ به خدا یک قطره از آن نمی‌چشی تا از تشنگی بمیری. امام حسین(ع) او را نفرین کرد. حمید‌بن‌مسلم می‌گوید فرجام او بیماریی بود که آب می‌خورد و قی می‌کرد و سیراب نمی‌شد و آن‌قدر آب خورد تا جان داد. عمرو‌بن‌حجاج صدا زد ‌ای حسین این فرات است که سگان و خوکان و گرگان از آن می‌نوشند، اما تو قطره‌ای از آن نخواهی نوشید تا آب گداخته جهنم را بنوشی! همه این فشار‌ها برای تسلیم امام حسین (ع) با بهره‌گیری از ناتوانی کودکان و بی‌تابی زنان بود. ‏ @Montazeranezohour
امام حسین(ع) و اصحابش از تشنگی آزرده بودند؛ امام (ع)كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله،زمین را كَند،آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند،سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به ابن زیاد رسید،به عمر‌سعد نوشت: شنیده‌ام چاه حفر می‌کند و آب می‌نوشد. با رسیدن نامه جلوگیری کن و تنگ بگیر تا از عطش بمیرند. جلوگیری از حفر چاه و تهدید عمر‌سعد یکی از حوادث این روز بود.او تهدید کرد اگر چاه را نپوشانی حمله خواهم کرد. عبیدالله بن‌زیاد در مسجد کوفه سخنرانی و تهدید کرد که هر کس به کربلا نرود ذمه‌ای از او بر گردن نیست(خون او مباح و حقوقش از بیت‌المال قطع می‌شود.) لشکریان گروه گروه به کربلا اعزام شدند. عبیدالله‌زیاد،فرمان داد در میان مردم بچرخند و تهدید و تحریک و ارعاب به کار گیرند تا همه به کربلا بروند. یزید‌بن‌معاویه برای تأمین هزینه نظامی چهار‌هزار دینار و دویست‌هزار درهم برای عبید‌الله‌زیاد فرستاد.ابن‌زیاد بیست و پنج‌هزار نفر را تجهیز کرد. در این روز امام حسین (ع) عمرو‌بن‌قرظه‌انصاری را فرستاد تا عمر‌سعد را به مذاکره دعوت کند. امام حسین (ع) با بیست تن و عمر‌سعد نیز با همین تعداد آمدند و در میان اردوگاه دیدار کردند. امام حسین (ع) فرمود:با من پیش یزید‌بن‌معاویه بیا و دو اردو را به جای می‌گذاریم. عمر‌سعد پاسخ داد:خانه‌ام را ویران خواهند کرد. اباعبدالله (ع) فرمود:برایت آن را خواهم ساخت. عمر‌سعد گفت:املاکم را می‌گیرند. امام حسین (ع) فرمود:از املاک خودم بهتر از آن را به تو خواهم داد. عمر‌سعد گفت:نگران عیال و فرزندانم هستم. امام سکوت کرد و روی برگرداند و فرمود: وای بر تو، خداوند به زودی تو را در بسترت بکشد و در قیامت نبخشد.از گندم عراق جز اندکی نخواهی خورد. (بدین منظور که حتی در عراق هم زمان کوتاهی زنده خواهی ماند و به حکومت ری نخواهی رسید). عمر‌سعد به طنز و طعنه گفت: به جای گندم،جوی عراق را می‌خورم! عمر‌سعد، گزارش کربلا را به عبیدالله‌زیاد نوشت و عبیدالله با خواندن نامه عمر‌سعد گفت: این نامه گواه اندرزگویی عمر‌سعد است به امیر خویش. من آن را می‌پذیرم (رفتن حسین را) شمر که در مجلس بود برخاست و گفت: حسین اکنون در سرزمین تو و کنار توست. آیا می‌پذیری که از اینجا برود. به خدا سوگند اگر برود دیگر به او دست نمی‌یابی. آنگاه او قوی و تو ضعیف خواهی بود. با بازگشت حسین موافقت نکن که نشانه ناتوانی و سستی است. باید او و یارانش تسلیم حکم تو شوند. پس از تسلیم، هر گونه خواهی می‌توانی رفتار کنی (ببخشی یا بکشی). من شنیده‌ام عمر‌سعد کوتاهی می‌کند و با حسین میان دو لشکر نشست و گفت‌وگو برگزار می‌کند. عبیدالله گفت:نظر تو درست است. عبیدالله‌زیاد پس از این گفت‌وگو، نامه‌ای نوشت و به شمر ذی‌الجوشن سپرد تا به کربلا برساند. در نامه نوشته شده بود: باری، تو را نفرستاده‌ام تا شانه از زیر کار خالی کنی. تو به آرامش و صلح و آسایش دل بسته‌ای. اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آن‌ها را نزد من بفرست وگرنه، بر آن‌ها حمله‌ور شو پس از قتل آنان، اعضای بدنشان را قطعه قطعه کن. پس از کشتن حسین بر سینه و پشت وی اسب بتاز که وی ناسپاس و سرکش و گستاخ و بیدادگر است. اگر به دستور من عمل کردی پاداش فرمانبر مطیع را دریافت خواهی کرد و اگر چنین نمی‌کنی، سپاه را به شمر‌بن‌ذی‌الجوشن بسپار که فرمان لازم را به او داده‌ایم. عبیدالله‌زیاد به شمر گفته بود اگر عمر‌سعد پذیرفت که با حسین بجنگد مطیع او باش وگرنه، گردنش را بزن و سرش را به کوفه بفرست و خود فرماندهی سپاه را عهده‌دار باش. نوشته‌اند:عبیدالله‌بن‌زیاد، حویرة‌بن‌یزید‌تمیمی را مأمور کرد که به محض رسیدن نامه به عمر‌سعد اگر برای جنگ اقدام نکرد او را بگیرد و در بند بکشد. شمر با این زمینه‌سازی و با استفاده از موقعیت و روحیات عبیدالله‌بن‌زیاد، به سمت کربلا حرکت کرد. @Montazeranezohour
شمر با نامه ای که از عبیدالله داشت وارد کربلا شد . عمر‌سعد،پس از نامه ابن ‌زیاد و آمدن شمر،خود را برای جنگ آماده کرد. سعد‌بن‌عبیده گوید:همراه عمر‌سعد در فرات آب‌تنی می‌کردیم که یکی پیش آمد و آهسته به عمر‌سعد گفت:ابن‌زیاد دستور داده اگر عمر‌سعد نجنگید گردنش را بزن. عمر‌سعد بلافاصله از آب بیرون آمد سوار اسب شد سلاحش را خواست و آماده جنگ شد. شمر،نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت کرد . ابن سعد به شمر گفت:وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند،چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای . به خدا قسم!تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی. عمر‌سعد مصمم به جنگ،سپاه را آماده کرد و در عصر تاسوعا زمینه‌های جنگ کاملا آماده بود و حرکت خود را به سوی لشکرگاه امام(ع) آغاز کردند. امام (ع)فرمود:عباس!جانم فدایت،بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟ حضرت عباس(ع) رفت و خبر آورد که می گویند:یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. امام (ع)فرمودند:آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم. عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس(ع)آمد و گفت:به شما تا فردا مهلت می دهیم،اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله می سپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت. @Montazeranezohour
شمر چون دید که ابن سعد مهیای قتال است به نزدیک لشکر امام(ع) آمد و بانگ زد که کجایند فرزندان خواهر من عبدالله و جعفر و عثمان و عباس! ❌توجه:(شمر و أم البنین س هر دو از قبیلهٔ بنی کلاب بودند،امّا هرگز برادر و خواهر نبودندو شمر با این سخن فریبکارانه قصد داشت حضرت عباس(ع)را که مهمترین حامی امام(ع)بود،به سمت خود جلب کند.«کلاب» یازده پسر داشت.نام یکی«کعب» و نام یکی«ضباب» بود.حضرت ام البنین (س)از نسل«کعب» و شمر،از نسل «ضِباب»است. حضرت عباس نوة دختری کلاب و شمر نوه پسری کلاب است.) امام حسین(ع)بانگ او را شنیدو برادران خود را امر فرمود که جواب او را دهید اگرچه فاسق است.پس گفتند چه بود کارت؟ گفت ای فرزندان خواهر من،شما در امانید،با برادر خود حسین رزم ندهید از دور برادر خود کناره گیرید و سر در طاعت یزید درآورید. حضرت عباس (ع) بانگ بر او زد که بریده باد دستهای تو و لعنت باد بر امانی که تو از برای ما آوردی،ای دشمن خدا .امر می‌کنی ما را که دست از برادر و مولای خود حسین (ع)برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندانشان درآوریم؟آیا ما را امان می‌دهی و از برای پسر رسول خدا(ص)امان نیست؟ شمر از شنیدن این کلمات خشمناک شد و به لشکرگاهش بازگشت. @Montazeranezohour
🔳حوادث مهم شب عاشورا🔳 🏴در شب عاشورا به«محمد بن بشیر حضرمی »یکی از یاران امام حسین(ع) خبر دادند که فرزندت در سرحد ری اسیر شده است . او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم . امام(ع)فرمود:خدا تو را بیامرزد،من بیعتم را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش . محمد بن بشیر گفت:در حالی که زنده هستم،طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم . امام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود:پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند . 🏴امام حسین (ع)،یاران را جمع کردند و فرمودند: دور خیمه‌ها گودالی همچون خندق حفر کنید و در آن آتش روشن کنید تا از یک طرف درگیر باشیم و به حرم پیامبر دست‌درازی نکنند. یاران خار‌ها و هیزم‌های بیابان را جمع کردند و در خندق انداختند و آتش زدند. در گزارش امام سجاد (ع) از آخرین اتمام حجت‌ها چنین آمده است: امام (ع) در آغاز شب یاران خویش را جمع کرد.در آن هنگام سخت بیمار بودم.خودرا بزحمت نزدیک کردم تا سخنان پدر را بشنوم. امام (ع) فرمود:خدا را به بهترین ثنا و سپاس می‌ستایم و در سختی و آرامش شکر می‌گویم.خدایا، ستایشگر توام به پاس اینکه ما را با پیامبری محمد (ص) عزت و کرامت بخشیدی، قرآنمان آموختی و دین‌شناس و فقیهمان ساختی و گوش و چشم و دل آفریدی و ما را از مشرکان قرار ندادی. من یاران و همراهان وفادار و بهتر از یاران خودم و خانواده‌ای نیکوکارتر و دل‌بسته‌تر از خانواده خودم سراغ ندارم. خدایتان پاداش نیک عنایت کند. آگاه باشید که فرجام فردایتان را با این دشمنان به خوبی می‌دانم. شما را آزاد می‌گذارم،همه با فراغ خاطر بروید که من بیعت خویش را از شما برداشتم.شب همه جا را پوشانده است،این تاریکی را مرکب راهوار خویش بسازید و بروید. در برخی کتب این نکته نیز هست که امام(ع) فرمود:هر کس دست دیگری یا یکی از مردان ما را بگیرید و در این تاریکی شب بروید و مرا با این گروه (دشمن) تنها بگذارید که آنان جز مرا اراده نکرده‌اند و اگر بر من دست بیابند از پی شما نخواهند آمد. در برخی کتب هست که امام سوم شیعیان خطاب به خانواده حضرت مسلم فرمودند: شما بروید، شهادت مسلم شما را کافی است. پس از خطبه امام حسین (ع) و دعوت به بازگشت، خون غیرت در رگان یاران جوشید.یک یک برخاستند و اعلام وفاداری کردند. امام حسین (ع) در پاسخ یاران فرمود:پس بدانید همگان کشته خواهید شد و هیچ کس باقی نخواهد ماند.خداوند به همه شما پاداش خیر عنایت فرماید. 🏴مرحوم شیخ صدوق در کتاب «امالی » نوشته است:شب عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات آب آوردند .امام به یاران خود فرمود: برخیزید،غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست. @Montazeranezohour
پیش از حماسه نماز،شمر از جناح چپ عمر‌سعد،به سپاه امام(ع) حمله‎‌ور شد.در نبرد با شمر ده تن از یاران امام به رهبری زهیر‌بن‌القین شرکت کردند.در این حملات تعداد کشته‌شدگان دشمن به ده‌ها تن می‌رسید،اما از مجموع سپاه امام (ع)بیش از چندتن شهید نشدند. در این زمان عمر‌سعد دستور داد به خیمه‌ها حمله کنید. یاران امام(ع)،در کنار خیمه‌ها ایستادند و به دفاع پرداختند. عمر‌سعد دستور داد خیمه‌ها را آتش بزنید. ▪️کربلا به اوج خود رسیده بود.لحظه‌ی نماز نزدیک می‌شد و حماسه عظیم عاشورا به قله می‌رسید. اباعبدالله(ع)به ابوثمامه فرمود:بگو دست از ما بدارند تا نماز بگزاریم. حصین‌بن‌تمیم فریاد زد:این نماز پذیرفته نیست. حبیب‌بن‌مظاهر پاسخ داد:ادعا می‌کنی نماز از خاندان پیامبر(ص) پذیرفته نیست و از تو‌ی خمّار پذیرفته می‌شود؟ حبیب پس از نبرد با حصین‌بن‌تمیم با نیزه مردی از بنی‌تمیم بر زمین افتاد. پس از شهادت حبیب،اندک یاران باقی‌مانده برای برپایی نماز ظهر عاشورا آماده شدند. @Montazeranezohour
با شهادت یاران و اصحاب اباعبدالله‌الحسین (ع)، تنها بنی‌هاشم باقی ماندند.مردانی که مصداق بارز و عالی این توصیف اباعبدالله (ع) بودند که: من یارانی وفادارتر و خوب‌تر از یارانم نمی‌شناسم. در واپسین ساعات عاشورا هنگامه ی جانفشانی بنی هاشم نیز فرارسید وخویشان حضرت یک به یک به بهشت شتافتند... ▪️امام(ع) پس از شهادت یاران به خیمه آمد و با اهل خیمه وداع کرد. اباعبدالله(ع)،تنها و غریبانه،با صولت حیدری و هیئت نبوی قدم به میدان گذاشت. کنار میدان،یاران شهید را نگریست.فریاد امام (ع) در کربلاپیچید: آیا کسی هست تا دشمن را از حرم پیامبر(ص)دور کند؟آیا خداپرستی هست تا بر بیدادِ رفته بر ما از خدا پروا کند و بترسد؟آیا فریادرسی هست که دل‌بسته خدا باشد و فریادرس ما شود؟آیا یاریگری هست که با امید به یاری خدا یاریمان کند؟ ▪️در رزمگاه سهمگین،امام (ع)می تاخت،صفوف را می‌شکافت و دشمنان از مقابل شمشیر او می‌گریختند. به دستور شمرچهار هزار نفر شمشیرزن،تیرانداز و نیزه‌انداز به سمت امام(ع) حمله آوردند. عمر‌سعد فرمان تیرباران دادو چندین چوبه تیر بر سر مبارک امام(ع)نشست. امام(ع)از نبردهای مکرر،زخم فراوان برداشته بودندو پس از اصابت تیر به سینه و گونه بر خاک افتادند.پیادگان نزدیک شدند تا کار امام را یکسره کنند.در این هنگام عبدالله‌بن‌الحسن(ع) از خیمه بیرون دوید تا امام را یاری کند که با شمشیر بحر‌بن‌کعب و تیراندازی حرملة‌بن‌کامل اسدی در دامان عمویش به شهادت رسید. حلقه تنگ‌تر شد زرعة‌بن شریک ضربه‌ای بر کتف چپ امام حسین (ع) فرود آورد و آن را شکافت و پس از آن ضربه‌ای بر گردن امام زد که حضرت به رو بر زمین افتاد. امام دیگر بار سر بلند کرد و سنان‌بن‌انس نیزه‌ای بر او زد و بار دیگر امام حسین (ع) نقش بر خاک شد. ▪️حضرت زینب(س)در کنار خیمه،ناظر بود.بر تل برآمد و عمر‌سعد را که شاهد و ناظر صحنه بود خطاب قرار داد و گفت: ای پسر سعد،اباعبدالله را می‌کشند و تو تماشا می‌کنی؟ عمر‌سعد روی برگرداند در حالی که اشک بر گونه و محاسنش جاری بود. حضرت زینب (س) ناامید از عمر‌سعد فریاد زد:بین شما مسلمانی نیست؟ در طرف دیگر شمر پس از اظهار اطلاع از اینکه امام حسین(ع) کیست خنجر خود را کشید و با دوازده ضربه امام(ع)را به شهادت رساند▪️▪️▪️ @Montazeranezohour
سر مبارک امام حسین (ع) پس از شهادت به خولی سپرده شد. سپیده‌دم غم‌آلود کربلا در یازدهمین روز محرم در حالی دمید که بوی خون و خیمه های نیمه سوخته در مشام فضا پیچیده بود و اجساد پاک شهیدان در گوشه گوشه خاک پراکنده بود. امام سجاد(ع) در تب می‌سوخت و عمه‌اش زینب(س)پرستار او بود. زنان و کودکان با لباس‌های پاره پاره و بدن‌های تازیانه خورده و صورت نیلی از سیلی،منتظر اسارت بودند. عمر‌سعد فرمان داد تا سر‌های شهیدان را جدا کنند. سواران و پیادگان مشغول جدا کردن سر‌ها در میدان و داخل خیمه شهدا شدند. پس از جدا کردن سرها،عمر‌سعد دستور داد که سر‌ها را میان قبایل تقسیم کنند.گویا میزان شرکت قبایل در کربلا معیار سهم آنان می‌شد. فرماندهان و لشکر آماده حرکت شدند. در لهوف آمده است که سر‌ها را پیش‌تر،شمر‌بن‌ذی‌الجوشن، قیس‌بن‌اشعث و عمرو‌بن‌حَجاج به کوفه بردند. در طول راه، حضرت زینب (س)، علی‌رغم همه رنج‌ها و داغ‌ها،به دلداری و تسلای خاطر داغ‌دیدگان می‌پرداخت. کوفه،شهری که داغ اتهام سنگین پیمان‌شکنی بر پیشانی دارد،آماده ورود کاروانی است که از کربلای حماسه و سوگ آمده است.این شهر چهل‌روز پیش،شاهد شهادت مسلم‌بن‌عقیل و هانی‌بن عروه بوده است. شهر کوفه برای حضرت زینب (س) ناشناخته نیست.پیمان‌شکنی کوفه در کوله‌بار تجربه‌های دخت علی(ع) اندوخته است... @Montazeranezohour
کاروان اسیران فاصله دوازده فرسخی تا کوفه را تا شبانگاه طی کردند. لحظه ورود به شهر کوفه هوا تاریک شده بود و عمر‌سعد ناگزیر شد کنار دروازه کوفه درنگ کند تا صبح اسیران را وارد کوفه کند و به دارالاماره ابن ‌زیاد برساند. کوفه از همه‌سو در محاصره و مراقبت شدید نگهبانان و مأموران بود. مردم از هم می‌پرسیدند شما از اسیران کدام سرزمین و قبله‌اید؟ و پاسخ می‌شنیدند:نَحنُ اُساری آل محمّد عبیدالله دستور داده بود اسرا و سر‌ها را در شهربچرخانند. شهر به دو گروه تقسیم شده بود.گروهی می‌گریستند و گروهی شادی می‌کردند. در حاشیه کاروان اسیران،سربازان مسلح بازگشته کربلا نیز حرکت می‌کردند تا نشان دهند ما بودیم که این پیروزی را رقم زدیم.این شیوه حرکت برای مهار کردن حرکات احتمالی و ترساندن و رعب مردم بود. ▪️بنابرآنچه در برخی از روایت‌ها آمده،دفن شهدای کربلا در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم انجام شده است. زنان بنی‌اسدبرای آوردن آب به فرات رفتند که با اجساد شهیدان مواجه شدند و با شتاب و ناله به قبیله برگشتند و این صحنه را گزارش دادندو مردان را جهت دفن اجساد،خبر کردند. روایاتی در دست هست که قبل از ورود بنی‌اسد به میدان کربلا و دفن شهدا،قبور آماده‌ای دیده می‌شد. @Montazeranezohour
▪️پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست ودستور داد سر مطهر امام(ع)را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان وکودکان حضرت را به همراه امام سجاد(ع)در حالیکه به طناب بسته بودند وارد مجلس نموده،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند. سیزدهم محرم روز غوغای خانم زینب(س) در مجلس ابن زیاد بود... پس از مجلس شوم ابن زیاد،اهل بیت(ع)را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. ابن زیاد به مدینه وشام نامه نوشت و خبر شهادت امام(ع)را منتشر ساخت. ▪️عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین(ع)بود و در جنگ‌های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود.هنگامی که شنید ابنزیاد به امام(ع)نسبت کذب می‌دهد،از میان جمعیت برخاست وگفت:ساکت باش‌ای پسر مرجانه،دروغگو تویی وپدر توکه به تو این مقام را داد.‌ای دشمن خدا!فرزندان پیامبر(ص)را می‌کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می‌گویی؟ مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله‌اش به خانه رفت، ولی درخانه او را محاصره کردند. پس از رشادت‌های او و دخترش دستگیر شد و‌‌ همان طور که از خدا خواسته بود به دست بد‌ترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید. @Montazeranezohour
📂آرشیو مباحث کانال منتظران ظهور ✳️چله های انتظار: (تمامی خودسازی های كانال) (شروع كارها با بسم الله) (ترك گناه) (نماز) و (جبران گناهان گذشته) (غیبت) (کنترل شهوت و چشم) (سخن و سکوت) (تقوا) و ترک امر به معروف و نهی از منکر و تمرکز و (مقام شکر) بزودی (بزودی) (بزودی) (بزودی) ✳️سلسله مباحث آموزشی مهدویت : (کلیه مطالب آموزشی کانال) ✳️آموزشی عقیدتی و ایمانی: (بزودی) ✳️شرح و تفسیر ادعیه: شرح ✳️مهارتهای زندگی: (بزودی) (بزودی) ✳️آموزشی مناسبتی: (وقایع محرم) (نیمه شعبان) (عرفه) ✳️حدیث و حکایت: ✳️شهادت ها و میلادها و مناسبت های تقویم: و و ✳️مطالب قرآنی: ✳️تلنگر و عاشقانه ها: ✳️مطالب ثابت روزانه یا هفتگی و ختم های گروهی: ✳️نظرات کاربران و برنامه های گروهی: